گنجور

بخش ۹۰ - قصهٔ آنک گاو بحری گوهر کاویان از قعر دریا بر آورد شب بر ساحل دریا نهد در درخش و تاب آن می‌چرد بازرگان از کمین برون آید چون گاو از گوهر دورتر رفته باشد بازرگان به لجم و گل تیره گوهر را بپوشاند و بر درخت گریزد الی آخر القصه و التقریب

گاو آبی گوهر از بحر آورد
بنهد اندر مرج و گردش می‌چرد
در شعاع نور گوهر گاو آب
می‌چرد از سنبل و سوسن شتاب
زان فکندهٔ گاو آبی عنبرست
که غذااش نرگس و نیلوفرست
هرکه باشد قوت او نور جلال
چون نزاید از لبش سحر حلال
هرکه چون زنبور وحیستش نفل
چون نباشد خانهٔ او پر عسل
می‌چرد در نور گوهر آن بقر
ناگهان گردد ز گوهر دورتر
تاجری بر در نهد لجم سیاه
تا شود تاریک مرج و سبزه‌گاه
پس گریزد مرد تاجر بر درخت
گاو جویان مرد را با شاخ سخت
بیست بار آن گاو تازد گرد مرج
تا کند آن خصم را در شاخ درج
چون ازو نومید گردد گاو نر
آید آنجا که نهاده بد گهر
لجم بیند فوق در شاه‌وار
پس ز طین بگریزد او ابلیس‌وار
کان بلیس از متن طین کور و کرست
گاو کی داند که در گل گوهرست
اهبطوا افکند جان را در حضیض
از نمازش کرد محروم این محیض
ای رفیقان زین مقیل و زان مقال
اتقوا ان الهوی حیض الرجال
اهبطوا افکند جان را در بدن
تا به گل پنهان بود در عدن
تاجرش داند ولیکن گاو نی
اهل دل دانند و هر گل‌کاو نی
هر گلی که اندر دل او گوهریست
گوهرش غماز طین دیگریست
وان گلی کز رش حق نوری نیافت
صحبت گلهای پر در بر نتافت
این سخن پایان ندارد موش ما
هست بر لبهای جو بر گوش ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گاو آبی گوهر از بحر آورد
بنهد اندر مرج و گردش می‌چرد
هوش مصنوعی: یک گاوی که رنگش آبی است، گوهری از دریا می‌آورد و آن را در دشت می‌گذارد و در حال گردش و چرخش مشغول به حرکت است.
در شعاع نور گوهر گاو آب
می‌چرد از سنبل و سوسن شتاب
هوش مصنوعی: در پرتو نور، زیور مروارید مانند گوساله‌ای در میان گل‌های سنبل و سوسن در حال چراست و با شتاب حرکت می‌کند.
زان فکندهٔ گاو آبی عنبرست
که غذااش نرگس و نیلوفرست
هوش مصنوعی: این بیت به وصف موجودی می‌پردازد که از بوی خوش و زیبایی خاصی برخوردار است. این موجود در محیطی زندگی می‌کند که عناصر زیبایی مثل نرگس و نیلوفر در آن وجود دارد و این گیاهان در تغذیه‌اش نقش دارند. در واقع، اشاره به لطافت و زیبایی طبیعت دارد که این موجود را احاطه کرده است.
هرکه باشد قوت او نور جلال
چون نزاید از لبش سحر حلال
هوش مصنوعی: هرکس که قدرت و توانایی‌اش درخشش عظیم و زیبایی دارد، نمی‌تواند کلامش حاوی جادو و سحر زوال‌پذیر باشد.
هرکه چون زنبور وحیستش نفل
چون نباشد خانهٔ او پر عسل
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند زنبور، وحی را دریافت کند و به آن عمل کند، خانه‌اش از خوبی‌ها و برکت‌ها پر خواهد شد.
می‌چرد در نور گوهر آن بقر
ناگهان گردد ز گوهر دورتر
هوش مصنوعی: در نور گوهری می‌چرخد، اما ناگهان آن گاو از گوهر دور می‌شود.
تاجری بر در نهد لجم سیاه
تا شود تاریک مرج و سبزه‌گاه
هوش مصنوعی: تاجری چیزی سیاه بر در می‌گذارد تا فضای باغ و مزرعه تاریک و محزون شود.
پس گریزد مرد تاجر بر درخت
گاو جویان مرد را با شاخ سخت
هوش مصنوعی: پس مرد تاجر از ترس به درختی پناه می‌برد و گاوها را که به دنبالش بودند، با شاخ‌های قوی و نیرومند می‌بیند.
بیست بار آن گاو تازد گرد مرج
تا کند آن خصم را در شاخ درج
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تلاش و پشتکار یک گاو می‌پردازد که به طور مداوم و با انرژی گرد یک میدان می‌تازد و هدف آن شکست دادن دشمنش است. در اینجا، گاو نماد اراده و قدرت است که با تلاش مکرر می‌کوشد بر حریفش غلبه کند.
چون ازو نومید گردد گاو نر
آید آنجا که نهاده بد گهر
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از چیزی ناامید می‌شود، به سراغ چیزی می‌رود که قبلاً به آن توجه داشته و ارزش آن را می‌دانسته است.
لجم بیند فوق در شاه‌وار
پس ز طین بگریزد او ابلیس‌وار
هوش مصنوعی: قلبم مانند شاهی در بالای همه چیز می‌تپد و از خاک و رنج‌ها فرار می‌کند، مانند ابلیس که از خوبی‌ها دوری می‌گزیند.
کان بلیس از متن طین کور و کرست
گاو کی داند که در گل گوهرست
هوش مصنوعی: شیطان از خاک و گل آفریده شده و به همین خاطر نادان و بی‌خود است. چطور می‌تواند کسی که در لجن است، وجود جواهر را در آن تشخیص بدهد؟
اهبطوا افکند جان را در حضیض
از نمازش کرد محروم این محیض
هوش مصنوعی: از ارتفاعی که داشتند، به پایین آمده و جان خود را در ذلت قرار دادند. به خاطر اعتنا نکردن به نماز، از این مکان معطر و پر برکت محروم مانده‌اند.
ای رفیقان زین مقیل و زان مقال
اتقوا ان الهوی حیض الرجال
هوش مصنوعی: ای دوستان، از این جلسه و آن بحث پرهیز کنید که عشق، نازل و بی‌ارزش است.
اهبطوا افکند جان را در بدن
تا به گل پنهان بود در عدن
هوش مصنوعی: به زمین بیایید و جان خود را در بدن قرار دهید تا مانند گلی که در بهشت پنهان است، از زندگی و زیبایی برخوردار شوید.
تاجرش داند ولیکن گاو نی
اهل دل دانند و هر گل‌کاو نی
هوش مصنوعی: تاجر به ارزش و قیمت کالاها آگاه است، اما مردم با دل و احساس، فقط عاشق زیبایی و لطافت گل‌ها هستند و به عمق و روح آن توجه می‌کنند.
هر گلی که اندر دل او گوهریست
گوهرش غماز طین دیگریست
هوش مصنوعی: هر گلی که در دل دارد، یک ارزش و زیبایی خاصی دارد، اما این زیبایی نشان‌دهندهٔ وجودی متفاوت و با ویژگی‌های دیگر است.
وان گلی کز رش حق نوری نیافت
صحبت گلهای پر در بر نتافت
هوش مصنوعی: گلی که از زیبایی واقعی بهره‌مند نیست، نمی‌تواند در جمع گل‌های خوشبو و پرپیشگی قرار بگیرد.
این سخن پایان ندارد موش ما
هست بر لبهای جو بر گوش ما
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که صحبت کردن در مورد این موضوع هیچ پایانی ندارد و ما به نوعی حواسمان به جزییات و حوادثی که در اطراف‌مان رخ می‌دهد، جمع است.

حاشیه ها

1398/06/22 16:09

گاو آبی عادت دارد که گوهری درخشان از دریا بیرون می‌آوردو در چراگاهش می گذارد و به دور آن می چرد.
(گاو آبی از سوسن و سنبل می خورد و مدفوع او عنبر خوشبوست )
تاجر جواهرات در فرصتی ،آن گوهر درخشان را گل آلود می کند و به بالای درختی فرار می کند تا از آسیب او در امان باشد.
گاو دریایی وقتی به سراغ گوهر شب چراغ می رود آن را گل اندود می بیند و از آن می رمد و تاجر در این فرصت از درخت پایین می آید و گوهر را بر می دارد.
گاو نماد انسان های حیوان سیرت است.
گوهر شب چراغ نماد روح لطیف و خدایی ما.
گل نماد جسم است که با خواسته های بی حدش روی این روح لطیف, این دمیده شده خدا را می پوشاند.
تاجر جواهرات نماد سالکان و عارفان هستند که گوهر روح را ,
گوهر " انرژی خدایی "درون را گرچه گل آلود هست می بیند.
لجم بیند فوق در شاهوار
پس ز طین بگریزد او ابلیس وار
گاو دریایی لجن می بیند بر روی گوهر شب چراغ و از آن فرار می کند درست مثل ابلیس که از خاک ،از پدرمان آدم فرار کرد چون آن را خاک دید و گوهر توحید و یگانگی ما با خدا را نتوانست ببیند .
ای رفیقان،زین مقال و زان مقال
اتقوا ان الهوی حیض الرجال 2935
در این بیت مولانا خواهش های جسم را که روی انرژی زیبای خدایییمان را پوشانده به "حیض مردان" تشبیه می کند و با این تمثیل می خواهد پرده از واقعیت نازیبای خواسته ها و آرزو ها و تاسف های ما بر نداشته هایمان، بر دارد.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

1398/06/22 16:09

اهبطوا افکند جان را در بدن
تا به گل پنهان بود در عدن2936
مولانا این خداوند تمثیل از گنجینه تمثیلات بی نظیر ش گوهر دیگری ارائه می دهد:
آفرینش انسان و دمیدن روح خدایی را در خاک، به پوشاندن گوهر با گل تشبیه می کند. (در داستان گذشت که تاجر جواهرات، گوهر را گل اندود می کند تا گاو دریایی از آن دل بکند)
همچنین هبوط انسان به دنیای خاکی همین بوده است تا این گوهر؛ این روح خدایی ،مخصوص جواهر شناس باشد نه "گاو آبی " که نمی تواند نور را در پشت گوهر گل اندود ببیند.
تاجرش داند ،ولیکن گاو، نی
اهل دل دانند و ،هر گل کاو ،نی 2937
فقط نور شناسان که تاجر حقیقی هستند این گوهر را می شناسند .هر کسی که گل را بکاود آن را نمی یابد .
کاونده گل تمثیل کسانی است که با عقل می خواهند رمز حقیقت خاک و انسان را دریابند.
هر گلی کاندر دل او گوهری است
گوهرش غماز طین دیگری ست
وآن گلی کز رش حق نوری نیافت
صحبت گل های پر در بر نتافت2939
تمثیل زیباتر:
انسانهای نور شناس این نور خدایی را در یکدیگر از ورای گل و خاک مادی می بینند و با همدیگر انس می گیرند،حتی اگر هبچ ارتباط ظاهری نداشته باشند.
همچنین در بیت آخر:
به عکس انسانی که نور شناس نیست، تحمل خاک های پر از مروارید و پر از نور را ندارد.
خداوند نیز گنج را در خرابه ها می گذارد یکی قرار دادن برگزیده ترین آفریده؛ یعنی انسان در خرابه دنیای خاکی و دیگری قرار دادن نور در انسانهایی که از نظر مادی چون خرابه ای هستند.
نکته:تمثیلات بالا پاسخ بسیار دقیقی است به گمشده فکری جهان معاصر که رنجهای دنیای مادی و هبوط به دنیای خاکی برای چه حکمتی بوده است.
اینشتاگرام:drsahafian