گنجور

بخش ۸۷ - مبالغه کردن موش در لابه و زاری و وصلت جستن از چغز آبی

گفت کای یار عزیز مهرکار
من ندارم بی‌رخت یک‌دم قرار
روز نور و مکسب و تابم توی
شب قرار و سلوت و خوابم توی
از مروت باشد ار شادم کنی
وقت و بی‌وقت از کرم یادم کنی
در شبان‌روزی وظیفهٔ چاشتگاه
راتبه کردی وصال ای نیک‌خواه
من بدین یک‌بار قانع نیستم
در هوایت طرفه انسانیستم
پانصد استسقاستم اندر جگر
با هر استسقا قرین جوع البقر
بی‌نیازی از غم من ای امیر
ده زکات جاه و بنگر در فقیر
این فقیر بی‌ادب نا درخورست
لیک لطف عام تو زان برترست
می‌نجوید لطف عام تو سند
آفتابی بر حدثها می‌زند
نور او را زان زیانی نابده
وان حدث از خشکیی هیزم شده
تا حدث در گلخنی شد نور یافت
در در و دیوار حمامی بتافت
بود آلایش شد آرایش کنون
چون برو بر خواند خورشید آن فسون
شمس هم معدهٔ زمین را گرم کرد
تا زمین باقی حدثها را بخورد
جزو خاکی گشت و رست از وی نبات
هکذا یمحو الاله السیئات
با حدث که بترینست این کند
کش نبات و نرگس و نسرین کند
تا به نسرین مناسک در وفا
حق چه بخشد در جزا و در عطا
چون خبیثان را چنین خلعت دهد
طیبین را تا چه بخشد در رصد
آن دهد حقشان که لا عین رات
که نگنجد در زبان و در لغت
ما کییم این را بیا ای یار من
روز من روشن کن از خلق حسن
منگر اندر زشتی و مکروهیم
که ز پر زهری چو مار کوهیم
ای که من زشت و خصالم جمله زشت
چون شوم گل چون مرا او خار کشت
نوبهار حسن گل ده خار را
زینت طاووس ده این مار را
در کمال زشتیم من منتهی
لطف تو در فضل و در فن منتهی
حاجت این منتهی زان منتهی
تو بر آر ای حسرت سرو سهی
چون بمیرم فضل تو خواهد گریست
از کرم گرچه ز حاجت او بریست
بر سر گورم بسی خواهد نشست
خواهد از چشم لطیفش اشک جست
نوحه خواهد کرد بر محرومیم
چشم خواهد بست از مظلومیم
اندکی زان لطفها اکنون بکن
حلقه‌ای در گوش من کن زان سخن
آنک خواهی گفت تو با خاک من
برفشان بر مدرک غمناک من
بخش ۸۶ - تدبیر کردن موش به چغز کی من نمی‌توانم بر تو آمدن به وقت حاجت در آب میان ما وصلتی باید کی چون من بر لب جو آیم ترا توانم خبر کردن و تو چون بر سر سوراخ موش‌خانه آیی مرا توانی خبر کردن الی آخره: این سخن پایان ندارد گفت موشبخش ۸۸ - لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرداند چندانش مستغرق دارد در گلزار سریع الحسابی خویش نه چون عوام منتظر مستقبل نباشد نهری باشد نه دهری کی لا صباح عند الله و لا مساء ماضی و مستقبل و ازل و ابد آنجا نباشد آدم سابق و دجال مسبوق نباشد کی این رسوم در خطهٔ عقل جز وی است و روح حیوانی در عالم لا مکان و لا زمان این رسوم نباشد پس او ابن وقتیست کی لا یفهم منه الا نفی تفرقة الا زمنة چنانک از الله واحد فهم شود نفی دوی نی حقیقت واحدی: صوفیی را گفت خواجهٔ سیم‌پاش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت کای یار عزیز مهرکار
من ندارم بی‌رخت یک‌دم قرار
هوش مصنوعی: ای محبوب عزیزم، من بدون تو حتی برای یک لحظه هم آرامش ندارم.
روز نور و مکسب و تابم توی
شب قرار و سلوت و خوابم توی
هوش مصنوعی: در روز، به شادی و تلاش می‌پردازم و در شب، آرامش و استراحت من است.
از مروت باشد ار شادم کنی
وقت و بی‌وقت از کرم یادم کنی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر انسانیت است که گاهی من را خوشحال می‌کنی و در هر زمانی از لطف و محبتت به من یاد می‌کنی، این کار شایسته‌ای است.
در شبان‌روزی وظیفهٔ چاشتگاه
راتبه کردی وصال ای نیک‌خواه
هوش مصنوعی: در طول روز، وظیفهٔ صبحانه را فراموش نکردی و به دوستی و مهرورزی ادامه دادی، ای انسان نیکوکار.
من بدین یک‌بار قانع نیستم
در هوایت طرفه انسانیستم
هوش مصنوعی: من تنها به یک بار عشق تو راضی نیستم، زیرا تو برای من انسانی شگفت‌انگیز و بی‌نظیری.
پانصد استسقاستم اندر جگر
با هر استسقا قرین جوع البقر
هوش مصنوعی: من در دل خود پنج‌صد تشنگی دارم و هر یک از این تشنگی‌ها همانند گرسنگی گاو است.
بی‌نیازی از غم من ای امیر
ده زکات جاه و بنگر در فقیر
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، به هیچ دردی نیاز ندارم. از مقام و موقعیت خود ببخش و نگاهی به نیازمندان بینداز.
این فقیر بی‌ادب نا درخورست
لیک لطف عام تو زان برترست
هوش مصنوعی: این فرد بی‌ادب و بی‌چیز است، اما لطف و محبت عمومی تو از هر چیزی بالاتر و ارزشمندتر است.
می‌نجوید لطف عام تو سند
آفتابی بر حدثها می‌زند
هوش مصنوعی: تو به عنوان منبع رحمت و لطف خود، به مشکلات و خطاها پاسخ می‌دهی و آن‌ها را به سوی روشنایی هدایت می‌کنی.
نور او را زان زیانی نابده
وان حدث از خشکیی هیزم شده
هوش مصنوعی: نور او را از آن زیان دچار نکن و این واقعه از خشکی هیزم به وجود آمده است.
تا حدث در گلخنی شد نور یافت
در در و دیوار حمامی بتافت
هوش مصنوعی: وقتی در دل یک مکان تاریک و نامرتب، ناگهان نوری شروع به درخشیدن کرد، همه جا روشن و واضح شد.
بود آلایش شد آرایش کنون
چون برو بر خواند خورشید آن فسون
هوش مصنوعی: آلایش و کثیفی به زیبایی تبدیل شده است و اکنون مانند زمانی است که خورشید به زیبایی می‌درخشد.
شمس هم معدهٔ زمین را گرم کرد
تا زمین باقی حدثها را بخورد
هوش مصنوعی: شمس موجب شد تا حرارت زمین افزایش یابد و زمین بتواند باقی‌مانده‌ها و ناخالصی‌ها را جذب کند.
جزو خاکی گشت و رست از وی نبات
هکذا یمحو الاله السیئات
هوش مصنوعی: جزئی از خاک شد و از آن گیاهی رویید. به همین شکل، خداوند گناهان را محو می‌کند.
با حدث که بترینست این کند
کش نبات و نرگس و نسرین کند
هوش مصنوعی: با توجه به کلام بالا، به نظر می‌رسد که شاعر در حال اشاره به زیبایی و شکوه گیاهان و گل‌ها است. او به طور خاص به گلی اشاره می‌کند که در بین گل‌ها و گیاهان، بهترین و زیباترین مورد است. به عبارت دیگر، شاعر می‌خواهد بگوید که بعضی از گل‌ها و گیاهان مانند نرگس و نسرین در زیبایی و دل‌فریبی مقام ویژه‌ای دارند.
تا به نسرین مناسک در وفا
حق چه بخشد در جزا و در عطا
هوش مصنوعی: تا چه حد در وفاداری حق، به نسرین پاداش و نعمت می‌دهد.
چون خبیثان را چنین خلعت دهد
طیبین را تا چه بخشد در رصد
هوش مصنوعی: وقتی که انسان‌های بدکار و ناپاک چنین پاداشی دریافت می‌کنند، نیکوکاران و پاکان باید منتظر چه پاداشی باشند؟
آن دهد حقشان که لا عین رات
که نگنجد در زبان و در لغت
هوش مصنوعی: او به آنها اجازه می‌دهد تا حق خود را دریافت کنند، حقی که نه چشم آن را می‌تواند ببیند و نه زبان و واژه‌ها قادر به توصیف آن هستند.
ما کییم این را بیا ای یار من
روز من روشن کن از خلق حسن
هوش مصنوعی: ما کی هستیم؟ ای یار، مرا بشناس و روشنایی روزم را با زیبایی‌های خودت پر کن.
منگر اندر زشتی و مکروهیم
که ز پر زهری چو مار کوهیم
هوش مصنوعی: به زیبایی و خوبی‌های دیگران توجه کن و یه موانع و زشتی‌ها را فراموش کن، زیرا درون ما نیز ممکن است خصلت‌های ناپسندی وجود داشته باشد که شبیه به زهر مار است.
ای که من زشت و خصالم جمله زشت
چون شوم گل چون مرا او خار کشت
هوش مصنوعی: ای کسی که من زشت و بدخلق هستم، چرا وقتی به زیبایی می‌رسم، مانند گل نخواهم شد، در حالی که او (محبوب) برای من خار (رنج) ایجاد کرده است؟
نوبهار حسن گل ده خار را
زینت طاووس ده این مار را
هوش مصنوعی: در بهار، زیبایی گل‌های خوشبو و لطیف، خارهای زشت و ناپسند را زیبا می‌کند، مانند اینکه طاووس با رنگ‌های زیبا و درخشان خود یک مار را زینت می‌بخشد.
در کمال زشتیم من منتهی
لطف تو در فضل و در فن منتهی
هوش مصنوعی: ما در اوج زشتی هستیم، اما لطف و رحمت تو به ما زیبایی می‌بخشد.
حاجت این منتهی زان منتهی
تو بر آر ای حسرت سرو سهی
هوش مصنوعی: حاجت من که به پایان می‌رسد، اما آرزوی من از پایان تو آغاز می‌شود. ای حسرت سرو زیبا، آرزوی من را برآورده کن.
چون بمیرم فضل تو خواهد گریست
از کرم گرچه ز حاجت او بریست
هوش مصنوعی: زمانی که بمیرم، لطف و محبت تو به خاطر مهربانی‌ات خواهد گریست، حتی اگر از نیاز و درخواست من بی‌نیاز باشد.
بر سر گورم بسی خواهد نشست
خواهد از چشم لطیفش اشک جست
هوش مصنوعی: بر سر قبر من کسانی خواهند آمد و به خاطر لطافت چشمشان اشک خواهند ریخت.
نوحه خواهد کرد بر محرومیم
چشم خواهد بست از مظلومیم
هوش مصنوعی: چشم به روی نداشته‌های خود می‌پوشیم و از درد و رنج کسانی که ظلم دیده‌اند، با صدایی غم‌انگیز سخن خواهیم گفت.
اندکی زان لطفها اکنون بکن
حلقه‌ای در گوش من کن زان سخن
هوش مصنوعی: کمی از آن مهربانی‌ها را اکنون بر من افراز کن و حلقه‌ای به گوش من بزن تا از آن سخن بگویم.
آنک خواهی گفت تو با خاک من
برفشان بر مدرک غمناک من
هوش مصنوعی: تو به من خواهی گفت که با خاک من، مثل برف، بر روی مدرک غمگین من نشسته‌ای.

حاشیه ها

1395/08/12 13:11
رضا

تا حدث در گلخنی شد نور یافت
در گذشته از فضولات انسانی و حیوانی برای گرم کردن آب حمام استفادده می کرده اند.