گنجور

بخش ۸۶ - تدبیر کردن موش به چغز کی من نمی‌توانم بر تو آمدن به وقت حاجت در آب میان ما وصلتی باید کی چون من بر لب جو آیم ترا توانم خبر کردن و تو چون بر سر سوراخ موش‌خانه آیی مرا توانی خبر کردن الی آخره

این سخن پایان ندارد گفت موش
چغز را روزی که ای مصباح هوش
وقتها خواهم که گویم با تو راز
تو درون آب داری ترک‌تاز
بر لب جو من ترا نعره‌زنان
نشنوی در آب نالهٔ عاشقان
من بدین وقت معین ای دلیر
می‌نگردم از محاکات تو سیر
پنج وقت آمد نماز و رهنمون
عاشقان را فی صلاة دائمون
نه به پنج آرام گیرد آن خمار
که در آن سرهاست نی پانصد هزار
نیست زر غبا وظیفهٔ عاشقان
سخت مستسقیست جان صادقان
نیست زر غبا وظیفهٔ ماهیان
زانک بی‌دریا ندارند انس جان
آب این دریا که هایل بقعه‌ایست
با خمار ماهیان خود جرعه‌ایست
یک دم هجران بر عاشق چو سال
وصل سالی متصل پیشش خیال
عشق مستسقیست مستسقی‌طلب
در پی هم این و آن چون روز و شب
روز بر شب عاشقست و مضطرست
چون ببینی شب برو عاشق‌ترست
نیستشان از جست‌وجو یک لحظه‌ایست
از پی همشان یکی دم ایست نیست
این گرفته پای آن آن گوش این
این بر آن مدهوش و آن بی‌هوش این
در دل معشوق جمله عاشق است
در دل عذرا همیشه وامق است
در دل عاشق به جز معشوق نیست
در میانشان فارق و فاروق نیست
بر یکی اشتر بود این دو درا
پس چه زر غبا بگنجد این دو را
هیچ کس با خویش زر غبا نمود
هیچ کس با خود به نوبت یار بود
آن یکیی نه که عقلش فهم کرد
فهم این موقوف شد بر مرگ مرد
ور به عقل ادراک این ممکن بدی
قهر نفس از بهر چه واجب شدی
با چنان رحمت که دارد شاه هش
بی‌ضرورت چون بگوید نفس کش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این سخن پایان ندارد گفت موش
چغز را روزی که ای مصباح هوش
هوش مصنوعی: موش چغز، که معروف به دانایی و خرد است، می‌گوید که این گفتگو هیچ‌گاه تمام نمی‌شود و همیشه موضوعاتی برای گفتن وجود دارد. او به نوعی اشاره می‌کند که انسان‌ها همیشه سوالات و ابهامات جدیدی دارند که باعث ادامه‌ی بحث‌ها می‌شود. این به نوعی نشان‌دهنده‌ی عمق تفکر و بی‌پایانی گفتگوهایی است که درباره‌ی موضوعات مختلف می‌توان انجام داد.
وقتها خواهم که گویم با تو راز
تو درون آب داری ترک‌تاز
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که با تو گفت‌وگو کنم و رازهای تو همچون آب زلالی در دل من برملا شود.
بر لب جو من ترا نعره‌زنان
نشنوی در آب نالهٔ عاشقان
هوش مصنوعی: در کنار جوی آب، صدای ناله و فریاد عاشقان به گوش تو نخواهد رسید.
من بدین وقت معین ای دلیر
می‌نگردم از محاکات تو سیر
هوش مصنوعی: در این لحظه مشخص، ای دلیر، به تو نگاه می‌کنم و از تقلید و از گردآوری تو سیر و خسته شده‌ام.
پنج وقت آمد نماز و رهنمون
عاشقان را فی صلاة دائمون
هوش مصنوعی: در پنج وقت مختلف، ندا و راهنمایی عشق‌ورزان برای نماز به آنها می‌رسد و این امر نشان‌دهنده‌ی پیوند مستمر آنها با عبادت است.
نه به پنج آرام گیرد آن خمار
که در آن سرهاست نی پانصد هزار
هوش مصنوعی: هیچگاه آن مستی که در میان سرهاست، با پنج مسالمت نمی‌یابد؛ حتی با پانصد هزار هم آرام نمی‌شود.
نیست زر غبا وظیفهٔ عاشقان
سخت مستسقیست جان صادقان
هوش مصنوعی: زر و زیور برای عاشقان اهمیتی ندارد، زیرا جان انسان‌های صادق همیشه تشنه حقیقت و عشق واقعی است.
نیست زر غبا وظیفهٔ ماهیان
زانک بی‌دریا ندارند انس جان
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه ماهی‌ها به خاطر عدم وجود دریا، نمی‌توانند به زندگی عادی خود ادامه دهند. به عبارتی دیگر، آنان بدون آب و دریا نمی‌توانند زنده بمانند و از زندگی لذت ببرند. این موضوع به نوعی به وابستگی و نیازمندی موجودات به محیط زیست خود اشاره می‌کند.
آب این دریا که هایل بقعه‌ایست
با خمار ماهیان خود جرعه‌ایست
هوش مصنوعی: این دریا مانند مکانی مقدس است و آبش به اندازه‌ای زیبا و دل‌انگیز است که مانند جرعه‌ای می‌ماند که ماهیان با حالتی شاداب و سرخوش از آن بهره‌مند می‌شوند.
یک دم هجران بر عاشق چو سال
وصل سالی متصل پیشش خیال
هوش مصنوعی: یک لحظه دوری از محبوب برای عاشق، مانند سال‌ها و سال‌ها وصال و نزدیکی به اوست که در ذهنش تداعی می‌شود.
عشق مستسقیست مستسقی‌طلب
در پی هم این و آن چون روز و شب
هوش مصنوعی: عشق همچون درخواستی است که پیوسته در جستجوی چیزهای مختلف و دگرگون می‌باشد، همانند روز و شب که همیشه در حال تغییر و نو شدن هستند.
روز بر شب عاشقست و مضطرست
چون ببینی شب برو عاشق‌ترست
هوش مصنوعی: روز عاشق شب است و به خاطر این عشق مضطرب و نگران است. وقتی شب را می‌بینی، متوجه می‌شوی که شب نیز در عشقش بیشتر از روز همچنان به شدت عاشق و پرشورتر است.
نیستشان از جست‌وجو یک لحظه‌ایست
از پی همشان یکی دم ایست نیست
هوش مصنوعی: آن‌ها به خاطر تلاش و جست‌وجو، فقط یک لحظه در پی یکدیگر ایستاده‌اند و هیچ چیز بیشتر از این نیست.
این گرفته پای آن آن گوش این
این بر آن مدهوش و آن بی‌هوش این
هوش مصنوعی: این ابیات به ارتباط و وابستگی بین افراد اشاره دارند؛ یکی در حال غفلت است و دیگری پیرو آن. در واقع، این بیانگر وزنه‌ای است که احساسات و افکار گوناگون می‌تواند بر ما و رفتارمان بگذارد، به طوری که ممکن است یکی تحت تأثیر دیگری دچار سردرگمی و یا نشاط شود. این نوع پیوند انسانی، ما را به هم متصل می‌کند و منجر به تأثیر متقابل می‌شود.
در دل معشوق جمله عاشق است
در دل عذرا همیشه وامق است
هوش مصنوعی: در دل معشوق، تمام عاشقان حضور دارند و در دل عذرا، همیشه نام وامق (عاشق معروف) به چشم می‌خورد.
در دل عاشق به جز معشوق نیست
در میانشان فارق و فاروق نیست
هوش مصنوعی: در دل عاشق فقط معشوق وجود دارد و هیچ چیز دیگری بین آن‌ها فاصله نمی‌اندازد.
بر یکی اشتر بود این دو درا
پس چه زر غبا بگنجد این دو را
هوش مصنوعی: این دو نفر بر روی یک شتر نشسته‌اند، پس چطور ممکن است که این دو نفر با هم از عهده مشکلاتی که برایشان پیش می‌آید برآیند؟
هیچ کس با خویش زر غبا نمود
هیچ کس با خود به نوبت یار بود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس هرگز در دل خود با کس دیگری سازش نکرد و هیچ‌کس به تنهایی در زندگی تنها نماند.
آن یکیی نه که عقلش فهم کرد
فهم این موقوف شد بر مرگ مرد
هوش مصنوعی: این شخص به قدری درک و عقل خود را به کار نگرفته که مفهوم این موضوع را بفهمد و این فهم تنها با مرگ او میسر خواهد شد.
ور به عقل ادراک این ممکن بدی
قهر نفس از بهر چه واجب شدی
هوش مصنوعی: اگر با عقل بتوانی این را درک کنی که این امکان وجود دارد، پس خشم نفس به چه دلیل واجب شده است؟
با چنان رحمت که دارد شاه هش
بی‌ضرورت چون بگوید نفس کش
هوش مصنوعی: با رحمت بزرگی که پادشاه دارد، نیازی به گفتن نیست که وقتی او نفس می‌کشد، تمام موجودات به خاطر او زندگی می‌کنند.

حاشیه ها

1395/08/11 15:11
رضا

زر غبا
اشاره به حدیث پیامبر نسبت به ابوهریره

کمتر به دیدنم بیا تا محبت زیادت گردد.
زُرْ غٍبَّاً تَزْدَدْ حُبَّاً

1399/05/20 21:08
شهرام فرهادی

مستسقی نوعی بیماریست که ظاهرا فرد از نوشیدن آب سیر نمیشود و سرانجام میمیرد. مولانا این تمثیل را زیاد در اشعارش بکار برده . عشق بیماریست که هیچ وقت سیر نمیشود مگر با مرگ ( مرگ درونی و عرفانی)

1402/01/04 00:04
کورش بوتیمار

عرض سلام به شهرام عزیز 

عزیز جان، «مستسقی» کسی است که به استسقا مبتلاست. «استسقا» هم همان بیماری یا مرض است که فاعل یعنی مستسقی مبتلا به است. ببخشید گرامی ، دارم شتاب شما رو اصلاح می کنم که صدالبته شما می دانید. شتاب در نوشتن باعث این شد. 

1400/06/24 09:08
کوروش

با چنان رحمت که دارد شاه هش

بی‌ضرورت چون بگوید نفس کش

شاه هش یعنی چه .؟

1400/06/01 13:09
رضا از کرمان

 با چنین رحمتی که شاه دارد هشیار باش

1401/07/17 23:10
کوروش

منظور از شاه کی بوده ؟

1402/01/04 22:04
رضا از کرمان

اقا کوروش بوتیمار عرض سلام خدمت شما دوست گرامی

جهت رفع شبهه به تفسیر جامع جناب کریم زمانی مراجعه کردم ایشان برداشتی غیرازنظرحضرتعالی دارند که عینا نوشتار ایشان را ذیلا"مینویسم:

پادشاه عقل وهوش یعنی حضرت حق(یا محمد مصطفی)با آن همه رحمتی که داردچرا بیهوده وبدون آنکه لزومی احساس شود  بگوید:نفس اماره ات را بمیران؟ یعنی موتو قبل ان تموتوا پس معلوم می‌شودکه مقهور داشتن نفس اماره از اوجب اوجبات است والا تنها قشر دین را رعایت کردن کسی را عارف ودیندار حقیقی نمی کند 

جلد ششم تفسیر جامع صفحه۷۰۶

1402/02/30 00:04
کورش بوتیمار

عرض سلام خدمت جناب رضا جان کرمانی عزیز( شدت علاقه این هموطن به اهالیِ همسنگ خاک و تواضع ، اهالی کرمان ، واقعیه)

اول عرض کنم رضا جان  اونجا که به اشتباه گفتی « هُش یعنی هشیار باش » در ادامه، اینجانب باتوجه به سابقه ذهنی  این ترکیب  که می دونستم درستش « شاهِ هش» است ، متأسفانه ،همین باعث شد که من شتاب کنم و این رو با چیزی دیگه اشتباه بگیرم و شتاب و عجله و بی دقتی باعث شد این اشتباه فاحش از من سربزنه و شوربختانه حتی ادامه مصراع رو هم نگاه نکنم و این بیت بسیار ساده و ابتدایی رو...

 

درود بر تو عزیز ( رضا نازنینم)که متوجه کردی بنده رو که شتاب کردم و دیگه شتاب نکنم و این بیت ساده رو اشتباه نگم جانم ( البته ،مقصر، جنابتون رضا جان کرمانی عزیز بودی که باعث شدی من راه شتاب و بی‌دقتی و  نگاه نکردن به ادامه مصراع رو در پیش بگیرم  و بر اساس سابقه این ترکیب تو ذهنم  اقدام به درج این اشتباه فاحش کنم در شبی که اصلا حال مناسبی نداشتم و تمرکز و تسلط نداشتم 😂 جدی می گم رضا جان ، توجیه نمی کنم 😀✋😘) .

 

در بعد ،خود جنابعالی هم متوجه شدید که «هُش به معنی هشیار باش » نیست.

 

 و در پایان من خاضعانه از تو ،رضا جان گلم، تشکر می کنم و تا کمر خم می شم و دست نازنینت رو می بوسم .

 

و عرض می کنم سپاس از اینکه عملا فهموندی به من که شتاب نکنم و سابقه ذهنی رو تنها بهش اکتفا نکنم ؛ ادامه مطلب رو هم بخونم و موقعی که حالم مناسب نیست انجام ندم این کار رو .

 

رضا جان من حاشیه های قبلی رو که بر اساس یه بنای غلط ( که مسببش خودت بودی رضا جان 😀)شکل گرفت پاک کردم و باز هم یه دنیا ازت سپاسگزاری می کنم .

من قربونت برم .خدانگهدارت .هم ممنونم و هم عذر خواهت 

زیبایی کار همین نتیجه هاست، رضا جان !

خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم گلم ، جانم !

مگه نبینمت رضا جان . درحالیکه جلو همه ،خمیده و در حال تعظیم هستم ؛ دستت رو می بوسم ،جانم !

غیر از معنی لفظی بیت که جناب رضا من رو متوجه شتابم کردند، مولانا هدف از این سه چهار بیت  را داره بر ضعف عقل و ادراک تأکید می کنه و عقل را ضعیف از ادراک عشق می دونه ( این رو قبلاً عرض کردم) 

 

با چنان رحمت که دارد شاهِ هُش /بی ضرورت،چون بگوید :نفس ، کُش ؟!

 

 

1402/02/30 09:04
رضا از کرمان

سلام بر عزیز جانم آقا کوروش بزرگوار 

   عزیز دلم اولا باید سپاسگزار آقا حمید رضا وسایر دست اندکاران سایت گنجورباشیم که این فرصت را برای دوستداران ادبیات فراهم نموده اند که تشریک مساعی دوستان وهمراهان این سایت وزین باعث افزایش دانش ادبی هریک از اعضا به نوعی میگردد در ثانی اشتباه کردن جز ذات آدمی است وتا اشتباه نکنی  پی به معنا ومقصود نخواهی برد  ودر آخر از اظهار لطف حضرتعالی خیلی متشکرم وبه قول ما کرمانیها بیشتر از این بنده رو چوبکاری نفرمایید گرچه بزگواری جنابعالی ستودنی است ولی بنده  خود را قابل این همه  ستایش نمیدانم   قلباً دوستت دارم عزیزم وبرای شما آرزوی سر بلندی وسلامتی دارم فدات