گنجور

بخش ۷۷ - رجوع کردن به قصهٔ قبه و گنج

نک خیال آن فقیرم بی‌ریا
عاجز آورد از بیا و از بیا
بانگ او تو نشنوی من بشنوم
زانک در اسرار همراز ویم
طالب گنجش مبین خود گنج اوست
دوست کی باشد به معنی غیر دوست
سجده خود را می‌کند هر لحظه او
سجده پیش آینه‌ست از بهر رو
گر بدیدی ز آینه او یک پشیز
بی‌خیالی زو نماندی هیچ چیز
هم خیالاتش هم او فانی شدی
دانش او محو نادانی شدی
دانشی دیگر ز نادانی ما
سر برآوردی عیان که انی انا
اسجدوا لادم ندا آمد همی
که آدمید و خویش بینیدش دمی
احولی از چشم ایشان دور کرد
تا زمین شد عین چرخ لاژورد
لا اله گفت و الا الله گفت
گشت لا الا الله و وحدت شکفت
آن حبیب و آن خلیل با رشد
وقت آن آمد که گوش ما کشد
سوی چشمه که دهان زینها بشو
آنچ پوشیدیم از خلقان مگو
ور بگویی خود نگردد آشکار
تو به قصد کشف گردی جرم‌دار
لیک من اینک بریشان می‌تنم
قایل این سامع این هم منم
صورت درویش و نقش گنج گو
رنج کیش‌اند این گروه از رنج گو
چشمهٔ راحت بریشان شد حرام
می‌خورند از زهر قاتل جام‌جام
خاکها پر کرده دامن می‌کشند
تا کنند این چشمه‌ها را خشک‌بند
کی شود این چشمهٔ دریامدد
مکتنس زین مشت خاک نیک و بد
لیک گوید با شما من بسته‌ام
بی‌شما من تا ابد پیوسته‌ام
قوم معکوس‌اند اندر مشتها
خاک‌خوار و آب را کرده رها
ضد طبع انبیا دارند خلق
اژدها را متکا دارند خلق
چشم‌بند ختم چون دانسته‌ای
هیچ دانی از چه دیده بسته‌ای
بر چه بگشادی بدل این دیده‌ها
یک به یک بئس البدل دان آن ترا
لیک خورشید عنایت تافته‌ست
آیسان را از کرم در یافته‌ست
نرد بس نادر ز رحمت باخته
عین کفران را انابت ساخته
هم ازین بدبختی خلق آن جواد
منفجر کرده دو صد چشمهٔ وداد
غنچه را از خار سرمایه دهد
مهره را از مار پیرایه دهد
از سواد شب برون آرد نهار
وز کف معسر برویاند یسار
آرد سازد ریگ را بهر خلیل
کوه با داود گردد هم رسیل
کوه با وحشت در آن ابر ظلم
بر گشاید بانگ چنگ و زیر و بم
خیز ای داود از خلقان نفیر
ترک آن کردی عوض از ما بگیر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نک خیال آن فقیرم بی‌ریا
عاجز آورد از بیا و از بیا
هوش مصنوعی: نه به فکر آن انسان بی‌نیاز و بدون تظاهر هستم که از اینجا به آنجا می‌رود و در تلاش است.
بانگ او تو نشنوی من بشنوم
زانک در اسرار همراز ویم
هوش مصنوعی: صدای او را تو نمی‌شنوی، اما من می‌شنوم؛ زیرا در رازهایش با او رازدارم.
طالب گنجش مبین خود گنج اوست
دوست کی باشد به معنی غیر دوست
هوش مصنوعی: به دنبال گنجی نباش، زیرا خود آن گنج دوست توست. آیا کسی غیر از دوست می‌تواند به معنای واقعی دوست باشد؟
سجده خود را می‌کند هر لحظه او
سجده پیش آینه‌ست از بهر رو
هوش مصنوعی: هر لحظه او در مقابل آینه سجده می‌کند، همان‌طور که سجده می‌کند، برای نشان دادن چهره‌اش.
گر بدیدی ز آینه او یک پشیز
بی‌خیالی زو نماندی هیچ چیز
هوش مصنوعی: اگر در آینه او یک ذره بی‌خیالی می‌دیدی، چیزی از تو باقی نمی‌ماند.
هم خیالاتش هم او فانی شدی
دانش او محو نادانی شدی
هوش مصنوعی: هم افکارش و هم خود او از بین رفت، دانش او به نادانی تبدیل شد.
دانشی دیگر ز نادانی ما
سر برآوردی عیان که انی انا
هوش مصنوعی: علوم و دانشی جدیدی از نادانی‌های ما پدیدار شد و مشخص است که ما همواره در حال یادگیری هستیم.
اسجدوا لادم ندا آمد همی
که آدمید و خویش بینیدش دمی
هوش مصنوعی: صدا به شما رسید که «برای آدم سجده کنید»، پس همواره بر خویش بنگرید و او را بشناسید.
احولی از چشم ایشان دور کرد
تا زمین شد عین چرخ لاژورد
هوش مصنوعی: احولی از دید آنها دور شد و زمین به شکل یک چرخ آبی رنگ درآمد.
لا اله گفت و الا الله گفت
گشت لا الا الله و وحدت شکفت
هوش مصنوعی: هیچ معبودی جز او نیست، و تنها اوست که وجود دارد؛ این سخن، حقیقت واحدیت را آشکار می‌کند.
آن حبیب و آن خلیل با رشد
وقت آن آمد که گوش ما کشد
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که در زمان مناسب، محبوب و دوست واقعی محوطه‌ای را فراهم می‌کنند که بتوانیم چیزهای خوشایند و دلنشین را بشنویم.
سوی چشمه که دهان زینها بشو
آنچ پوشیدیم از خلقان مگو
هوش مصنوعی: به سمت چشمه برو و آنچه را که از دیگران مخفی گذاشته‌ای، نگو.
ور بگویی خود نگردد آشکار
تو به قصد کشف گردی جرم‌دار
هوش مصنوعی: اگر بگویی که خودت موضوع را روشن نمی‌کنی، در واقع داری به خودت آسیب می‌زنی و به دنبال اثبات گناه خود می‌روی.
لیک من اینک بریشان می‌تنم
قایل این سامع این هم منم
هوش مصنوعی: اما من اکنون در مقابل آنها به خود می‌بالم که این شنونده باشد، و این خود من هستم.
صورت درویش و نقش گنج گو
رنج کیش‌اند این گروه از رنج گو
هوش مصنوعی: ظاهر درویشان و نقش گنج، هر دو نشانه‌هایی از سختی و رنج هستند. این گروه از مردم که در رنج به سر می‌برند، به دنبال معنای عمیق‌تری از زندگی‌اند.
چشمهٔ راحت بریشان شد حرام
می‌خورند از زهر قاتل جام‌جام
هوش مصنوعی: آب خوشی برای آن‌ها ممنوع شد و به همین دلیل در هر جام، زهر بی‌رحمی را می‌نوشند.
خاکها پر کرده دامن می‌کشند
تا کنند این چشمه‌ها را خشک‌بند
هوش مصنوعی: خاک‌ها دامن را پر کرده‌اند و می‌کشند تا این چشمه‌ها را خشک کنند.
کی شود این چشمهٔ دریامدد
مکتنس زین مشت خاک نیک و بد
هوش مصنوعی: این چشمهٔ دریا که در دل دارد، چه زمانی از این مشت خاک عاری از خوب و بد بیرون خواهد آمد؟
لیک گوید با شما من بسته‌ام
بی‌شما من تا ابد پیوسته‌ام
هوش مصنوعی: اما به شما می‌گویم که من بدون شما هیچ‌گاه از شما جدا نیستم و همیشه به شما وابسته‌ام.
قوم معکوس‌اند اندر مشتها
خاک‌خوار و آب را کرده رها
هوش مصنوعی: مردم به حالتی معکوس و نادرست هستند، آن‌ها در پی لذایذ زودگذر دنیوی هستند و از چیزهای ضروری همچون آب غافل شده‌اند.
ضد طبع انبیا دارند خلق
اژدها را متکا دارند خلق
هوش مصنوعی: بعضی از مردم به طور طبیعی با روحیات انبیاء سازگاری ندارند و به جای این که از خوبی‌ها و اخلاق نیکو پیروی کنند، دل به چیزهای زشت و ناپسند می‌زنند.
چشم‌بند ختم چون دانسته‌ای
هیچ دانی از چه دیده بسته‌ای
هوش مصنوعی: وقتی که به پایان کار رسیدی و چشم‌ات را بسته‌ای، آیا واقعا می‌دانی که در این حالت چه چیزهایی را از دست می‌دهی؟
بر چه بگشادی بدل این دیده‌ها
یک به یک بئس البدل دان آن ترا
هوش مصنوعی: چرا به این راحتی دل این چشم‌ها را گشودی؟ این جایگزین بسیار بدی برای تو است.
لیک خورشید عنایت تافته‌ست
آیسان را از کرم در یافته‌ست
هوش مصنوعی: اما خورشید رحمت بر آنان تابیده و آنها از لطف الهی بهره‌مند شده‌اند.
نرد بس نادر ز رحمت باخته
عین کفران را انابت ساخته
هوش مصنوعی: نرد نیکوکاری، که نشان رحمت است، به جای کفران و ناسپاسی، به بازگشت و توبه رهنمون شده است.
هم ازین بدبختی خلق آن جواد
منفجر کرده دو صد چشمهٔ وداد
هوش مصنوعی: بر اثر این بدبختی مردم، آن شخص (جواد) به شدت نگران و عصبانی شده است و در دلش دو صد احساس عمیق و دردناک را تجربه می‌کند.
غنچه را از خار سرمایه دهد
مهره را از مار پیرایه دهد
هوش مصنوعی: دلجویی از غنچه سبب رشد و زیبایی آن می‌شود، همچنین مهری که بر مار بزرگ‌تر می‌تابد، به آن مفهوم و جلوه‌ای خاص می‌بخشید.
از سواد شب برون آرد نهار
وز کف معسر برویاند یسار
هوش مصنوعی: روز به روشنی از تاریکی شب بیرون می‌آید و دست نیازمند می‌تواند نعمت را به وجود آورد.
آرد سازد ریگ را بهر خلیل
کوه با داود گردد هم رسیل
هوش مصنوعی: شنیده‌ای که چگونه سنگ‌ها در دست شخصیت‌هایی بزرگ مانند خلیل و داود، به صورت ابزارهای هنری و زیبا درآمده‌اند. در واقع، این اشاره به توانایی انسان در تبدیل مواد خام به چیزهای ارزشمند و زیبا دارد.
کوه با وحشت در آن ابر ظلم
بر گشاید بانگ چنگ و زیر و بم
هوش مصنوعی: کوهی با ترس و دلهره در دل ابرهای تاریک، صدای خوش چنگ به گوش می‌رسد و نواهای زیر و بم در فضا طنین‌انداز می‌شود.
خیز ای داود از خلقان نفیر
ترک آن کردی عوض از ما بگیر
هوش مصنوعی: ای داود، از میان مردم برخیز! تو از ما کنار رفته‌ای، حالا از ما عوض و پاداش بگیر.

خوانش ها

بخش ۷۷ - رجوع کردن به قصهٔ قبه و گنج به خوانش بامشاد لطف آبادی

حاشیه ها

1398/06/21 16:09

واکاوی حقیقت گنج
در حکایت فقیر روزی طلب
طالب گنجش مبین خود گنج اوست
دوست کی باشد به معنی غیر دوست؟ 2259
گنج حقیقی خودش هست اما به خاطر این که نفس (بزرگترین دشمن انسان و خداوند و مظهر طاغوت و سبب شرک )
در میان آمده است ،انسان او را نمی بیند.
به عبارت دیگر خداوند از روح خود در ما دمید از این رو همه انسانها روحی خدایی و گنجی نزدیک به او دارند و اگر این معدن را از ناخالصی پاک کنند ،می توانند خدا را از آن استخراج کنند که این یعنی نفی دوئیت و دو بینی و شرک و رسیدن به توحید.
اسجدواالآدم ندا آمد همی
کآدم آید و خویش بینیدش دمی
احولی از چشم ایشان دور کرد
تا زمین شد عین چرخ لاژورد2265
(زمین آدم است که از خاک هست و آسمان خدایی شدن )
پرده برداری از راز آغاز آفرینش:
چگونه می شود خداوند دستور دهد بر غیر خودش سجده کنند؟!
چگونه می شود خداوند به غیر یکتاپرستی و توحید دعوت کند؟!
آری این یک راز است.
خداوند دعوت به سجده خود کرد ، و آن خود ،آیینه تمام نمایش یعنی انسان بود. و فرشتگان این راز را دانستند ؛اما نفس پرده ای در فهم عزازیل(ابلیس)این فرشته عزیز خداوند انداخت و نتوانست خدا را در آدم ببیند.
و ما نیز هر کدام که نتوانیم این گنج را در خود پیدا کنیم و او را در خود نبینیم، پیرو شیطان خواهیم بود.
لا اله گفت و الا الله گفت
گشت لا،الا الله و ،وحدت شکفت2266
اما مردم طبیعتا به دنبال خود هستند:
قوم معکوس اند اندر مشتهی
خاک خوار و آب را کرده رها
ضد طبع انبیا دارند خلق
اژدها را متکا دارند خلق 2277
تمثیل زیبایی برای در خویش ماندگان و ناتوانان از استخراج گنج الهی از خویشتن:
آنان بر اژدهای خواسته ها و افکار و عادات و عقاید خویش تکیه زده اند.
آرامش و پرواز روح
وبلاگ و کانال
arameshsahafian@

1404/07/04 00:10
کوروش

گر بدیدی ز آینه او یک پشیز

بی‌خیالی زو نماندی هیچ چیز

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/04 00:10
کوروش

اسجدوا لادم ندا آمد همی

که آدمید و خویش بینیدش دمی

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/04 00:10
کوروش

لیک من اینک بریشان می‌تنم

قایل این سامع این هم منم

 

بر ایشان میتنم یعنی چه ؟

 

1404/07/04 00:10
کوروش

بر چه بگشادی بدل این دیده‌ها

یک به یک بئس البدل دان آن ترا

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/04 01:10
کوروش

غنچه را از خار سرمایه دهد

مهره را از مار پیرایه دهد

 

مصرع دوم یعنی چه ؟

 

1404/07/04 01:10
کوروش

خیز ای داود از خلقان نفیر

ترک آن کردی عوض از ما بگیر

 

یعنی چه ؟