گنجور

بخش ۷۶ - معجزهٔ هود علیه‌السلام در تخلص مؤمنان امت به وقت نزول باد

مؤمنان از دست باد ضایره
جمله بنشستند اندر دایره
باد طوفان بود و کشتی لطف هو
بس چنین کشتی و طوفان دارد او
پادشاهی را خدا کشتی کند
تا به حرص خویش بر صفها زند
قصد شه آن نه که خلق آمن شوند
قصدش آنک ملک گردد پای‌بند
آن خراسی می‌دود قصدش خلاص
تا بیابد او ز زخم آن دم مناص
قصد او آن نه که آبی بر کشد
یاکه کنجد را بدان روغن کند
گاو بشتابد ز بیم زخم سخت
نه برای بردن گردون و رخت
لیک دادش حق چنین خوف وجع
تا مصالح حاصل آید در تبع
هم‌چنان هر کاسبی اندر دکان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
هر یکی بر درد جوید مرهمی
در تبع قایم شده زین عالمی
حق ستون این جهان از ترس ساخت
هر یکی از ترس جان در کار باخت
حمد ایزد را که ترسی را چنین
کرد او معمار و اصلاح زمین
این همه ترسنده‌اند از نیک و بد
هیچ ترسنده نترسد خود ز خود
پس حقیقت بر همه حاکم کسیست
که قریبست او اگر محسوس نیست
هست او محسوس اندر مکمنی
لیک محسوس حس این خانه نی
آن حسی که حق بر آن حس مظهرست
نیست حس این جهان آن دیگرست
حس حیوان گر بدیدی آن صور
بایزید وقت بودی گاو و خر
آنک تن را مظهر هر روح کرد
وآنک کشتی را براق نوح کرد
گر بخواهد عین کشتی را به خو
او کند طوفان تو ای نورجو
هر دمت طوفان و کشتی ای مقل
با غم و شادیت کرد او متصل
گر نبینی کشتی و دریا به پیش
لرزها بین در همه اجزای خویش
چون نبیند اصل ترسش را عیون
ترس دارد از خیال گونه‌گون
مشت بر اعمی زند یک جلف مست
کور پندارد لگدزن اشترست
زانک آن دم بانگ اشتر می‌شنید
کور را گوشست آیینه نه دید
باز گوید کور نه این سنگ بود
یا مگر از قبهٔ پر طنگ بود
این نبود و او نبود و آن نبود
آنک او ترس آفرید اینها نمود
ترس و لرزه باشد از غیری یقین
هیچ کس از خود نترسد ای حزین
آن حکیمک وهم خواند ترس را
فهم کژ کردست او این درس را
هیچ وهمی بی‌حقیقت کی بود
هیچ قلبی بی‌صحیحی کی رود
کی دروغی قیمت آرد بی ز راست
در دو عالم هر دروغ از راست خاست
راست را دید او رواجی و فروغ
بر امید آن روان کرد او دروغ
ای دروغی که ز صدقت این نواست
شکر نعمت گو مکن انکار راست
از مفلسف گویم و سودای او
یا ز کشتیها و دریاهای او
بل ز کشتیهاش کان پند دلست
گویم از کل جزو در کل داخلست
هر ولی را نوح و کشتیبان شناس
صحبت این خلق را طوفان شناس
کم گریز از شیر و اژدرهای نر
ز آشنایان و ز خویشان کن حذر
در تلاقی روزگارت می‌برند
یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند
چون خر تشنه خیال هر یکی
از قف تن فکر را شربت‌مکی
نشف کرد از تو خیال آن وشات
شبنمی که داری از بحر الحیات
پس نشان نشف آب اندر غصون
آن بود کان می‌نجنبد در رکون
عضو حر شاخ تر و تازه بود
می‌کشی هر سو کشیده می‌شود
گر سبد خواهی توانی کردنش
هم توانی کرد چنبر گردنش
چون شد آن ناشف ز نشف بیخ خود
ناید آن سویی که امرش می‌کشد
پس بخوان قاموا کسالی از نبی
چون نیابد شاخ از بیخش طبی
آتشین است این نشان کوته کنم
بر فقیر و گنج و احوالش زنم
آتشی دیدی که سوزد هر نهال
آتش جان بین کزو سوزد خیال
نه خیال و نه حقیقت را امان
زین چنین آتش که شعله زد ز جان
خصم هر شیر آمد و هر روبه او
کل شیء هالک الا وجهه
در وجوه وجه او رو خرج شو
چون الف در بسم در رو درج شو
آن الف در بسم پنهان کرد ایست
هست او در بسم و هم در بسم نیست
هم‌چنین جملهٔ حروف گشته مات
وقت حذف حرف از بهر صلات
از صله‌ست و بی و سین زو وصل یافت
وصل بی و سین الف را بر نتافت
چونک حرفی برنتابد این وصال
واجب آید که کنم کوته مقال
چون یکی حرفی فراق سین و بیست
خامشی اینجا مهمتر واجبیست
چون الف از خود فنا شد مکتنف
بی و سین بی او همی‌گویند الف
ما رمیت اذ رمیت بی ویست
هم‌چنین قال الله از صمتش بجست
تا بود دارو ندارد او عمل
چونک شد فانی کند دفع علل
گر شود بیشه قلم دریا مداد
مثنوی را نیست پایانی امید
چارچوب خشت‌زن تا خاک هست
می‌دهد تقطیع شعرش نیز دست
چون نماند خاک و بودش جف کند
خاک سازد بحر او چون کف کند
چون نماند بیشه و سر در کشد
بیشه‌ها از عین دریا سر کشد
بهر این گفت آن خداوند فرج
حدثوا عن بحرنا اذ لا حرج
باز گرد از بحر و رو در خشک نه
هم ز لعبت گو که کودک‌راست به
تا ز لعبت اندک اندک در صبا
جانش گردد با یم عقل آشنا
عقل از آن بازی همی‌یابد صبی
گرچه با عقلست در ظاهر ابی
کودک دیوانه بازی کی کند
جزو باید تا که کل را فی کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مؤمنان از دست باد ضایره
جمله بنشستند اندر دایره
هوش مصنوعی: مؤمنان از شدت طوفان و مشکلات، در دایره‌ای آرام و سکون نشسته‌اند و از این وضعیت به دور هستند.
باد طوفان بود و کشتی لطف هو
بس چنین کشتی و طوفان دارد او
هوش مصنوعی: طوفان و باد شدیدی وجود دارد، اما کشتی محبت هم هست. این کشتی می‌تواند در برابر این طوفان مقاومت کند.
پادشاهی را خدا کشتی کند
تا به حرص خویش بر صفها زند
هوش مصنوعی: خداوند پادشاهی را دچار مشکلات می‌کند تا خودخواهی و طمع‌ورزی‌اش او را به صف‌های دشمنان بکشاند.
قصد شه آن نه که خلق آمن شوند
قصدش آنک ملک گردد پای‌بند
هوش مصنوعی: هدف پادشاه این نیست که مردم تنها در امان باشند، بلکه او می‌خواهد که ملک و سرزمینش به ثبات و استواری برسد.
آن خراسی می‌دود قصدش خلاص
تا بیابد او ز زخم آن دم مناص
هوش مصنوعی: آن خر که در حال دویدن است، هدفش رهایی از مشکلاتش است تا به جایی برسد که زخم‌هایش در آن لحظه، بهبود یابد.
قصد او آن نه که آبی بر کشد
یاکه کنجد را بدان روغن کند
هوش مصنوعی: هدف او این نیست که فقط آب بگیرد یا کنجد را روغن کند.
گاو بشتابد ز بیم زخم سخت
نه برای بردن گردون و رخت
هوش مصنوعی: گاو به خاطر ترس از ضربه‌های سخت به سرعت می‌تازد، نه به خاطر اینکه بخواهد بار آسمان و زندگی را به دوش بکشد.
لیک دادش حق چنین خوف وجع
تا مصالح حاصل آید در تبع
هوش مصنوعی: اما او حق خود را به خاطر ترس و نگرانی نادیده گرفت تا منافعی به دست آید که در نتیجه آن به وجود می‌آیند.
هم‌چنان هر کاسبی اندر دکان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
هوش مصنوعی: هر تاجری در مغازه‌اش تلاش می‌کند تا خودش را بهبود بخشد و نه اینکه به اصلاح و بهبود وضعیت عمومی دنیا بپردازد.
هر یکی بر درد جوید مرهمی
در تبع قایم شده زین عالمی
هوش مصنوعی: هر کس برای درد خود راهی برای درمان و تسکین می‌گردد، در حالی که در این دنیا، در زندگی می‌شود از مشکلات و رنج‌ها سرگردان بود.
حق ستون این جهان از ترس ساخت
هر یکی از ترس جان در کار باخت
هوش مصنوعی: حق اصلی این جهان به دلیل ترس و هراسی که از مرگ داریم، شکل گرفته است و هر کس به خاطر ترس از جان خود در این زندگی، تلاش و کوشش می‌کند.
حمد ایزد را که ترسی را چنین
کرد او معمار و اصلاح زمین
هوش مصنوعی: سپاس خداوندی را که ترس را به این صورت به سرانجام رساند؛ او سازنده و سامان‌دهنده زمین است.
این همه ترسنده‌اند از نیک و بد
هیچ ترسنده نترسد خود ز خود
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم از خوبی‌ها و بدی‌ها می‌ترسند، اما هیچ‌کس از خودِ خودش نمی‌ترسد.
پس حقیقت بر همه حاکم کسیست
که قریبست او اگر محسوس نیست
هوش مصنوعی: حقیقت در دست کسی است که به ما نزدیک است، حتی اگر وجود او را حس نکنیم.
هست او محسوس اندر مکمنی
لیک محسوس حس این خانه نی
هوش مصنوعی: او در جایی ملموس و قابل درک است، اما احساس کردن این مکان ممکن نیست.
آن حسی که حق بر آن حس مظهرست
نیست حس این جهان آن دیگرست
هوش مصنوعی: حس و درکی که خداوند به وسیله آن خود را نشان می‌دهد، از احساسات این دنیا متفاوت است و فراتر از آن است.
حس حیوان گر بدیدی آن صور
بایزید وقت بودی گاو و خر
هوش مصنوعی: اگر حس حیوانی را در آن حالت بایزید می‌دیدی، در آن زمان تو هم به اندازه یک گاو و خر می‌شد.
آنک تن را مظهر هر روح کرد
وآنک کشتی را براق نوح کرد
هوش مصنوعی: بدن را به عنوان نماینده‌ای از روح قرار داده و کشتی را به وسیله‌ای خاص و بی‌نظیر مانند براق نوح تبدیل کرده است.
گر بخواهد عین کشتی را به خو
او کند طوفان تو ای نورجو
هوش مصنوعی: اگر بخواهد، طوفان می‌تواند کشتی را به راحتی به سمت خود بکشاند، ای نورجو.
هر دمت طوفان و کشتی ای مقل
با غم و شادیت کرد او متصل
هوش مصنوعی: هر بار که تو نفس می‌کشی، انگار طوفان و کشتی‌ای به خاطر غم و شادی‌ات به حرکت درمی‌آید و این دو حالت به تو متصل هستند.
گر نبینی کشتی و دریا به پیش
لرزها بین در همه اجزای خویش
هوش مصنوعی: اگر کشتی و دریا را ندیده‌ای، به بدن خود نگاه کن تا لرزش‌ها را در تمام بخش‌های آن حس کنی.
چون نبیند اصل ترسش را عیون
ترس دارد از خیال گونه‌گون
هوش مصنوعی: وقتی که انسان نمی‌تواند به دلیل اصلی ترسش پی ببرد، در نتیجه چشم‌ها و نگاهش از تصورات و خاطرات متنوع و ترسناک پر شده است.
مشت بر اعمی زند یک جلف مست
کور پندارد لگدزن اشترست
هوش مصنوعی: یک مست کور، با مشت بر کسی که نابینا است می‌زند و آن شخص فکر می‌کند که او در حال لگد زدن به شتری است.
زانک آن دم بانگ اشتر می‌شنید
کور را گوشست آیینه نه دید
هوش مصنوعی: چون آن زمان صدای شتر را می‌شنید، کور بود و نمی‌توانست آینه را ببیند.
باز گوید کور نه این سنگ بود
یا مگر از قبهٔ پر طنگ بود
هوش مصنوعی: باز می‌گوید کور، آیا این سنگ بود یا اینکه از قبه‌ای پر از فشار و سختی ساخته شده است؟
این نبود و او نبود و آن نبود
آنک او ترس آفرید اینها نمود
هوش مصنوعی: آنچه که نبود و وجود نداشت، باعث ترس و وحشت شد. این حالت‌ها و احساسات به خودنمایی درآمدند.
ترس و لرزه باشد از غیری یقین
هیچ کس از خود نترسد ای حزین
هوش مصنوعی: انسان‌ها از چیزهای نامعلوم و ناشناس می‌ترسند و به یقین نمی‌رسند، اما باید در خودشان اعتماد داشته باشند و از خود نترسند.
آن حکیمک وهم خواند ترس را
فهم کژ کردست او این درس را
هوش مصنوعی: این حکیم به خوبی درک کرده است که ترس ناشی از سوءتفاهم است و او به ما آموخته است که باید بر این ترس غلبه کنیم.
هیچ وهمی بی‌حقیقت کی بود
هیچ قلبی بی‌صحیحی کی رود
هوش مصنوعی: هیچ تصوری بدون حقیقت وجود ندارد و هیچ قلبی بدون درستی نمی‌تواند ادامه یابد.
کی دروغی قیمت آرد بی ز راست
در دو عالم هر دروغ از راست خاست
هوش مصنوعی: هیچ دروغی نمی‌تواند بهای حقیقی داشته باشد، چرا که در هر دو جهان، هر دروغی ریشه در حقیقت دارد.
راست را دید او رواجی و فروغ
بر امید آن روان کرد او دروغ
هوش مصنوعی: او حقیقت را دید و بر آن تلاش کرد، اما در مقابل، دروغ را به امید فریب به کار بست.
ای دروغی که ز صدقت این نواست
شکر نعمت گو مکن انکار راست
هوش مصنوعی: ای دقت کن که تو به دروغی که بر اساس حقیقتِ صدق حرف می‌زنی، شکر نعمت را انکار نکن.
از مفلسف گویم و سودای او
یا ز کشتیها و دریاهای او
هوش مصنوعی: من از حال و هوای یک آدم فقیر حرف می‌زنم یا از کشتی‌ها و دریاهای او.
بل ز کشتیهاش کان پند دلست
گویم از کل جزو در کل داخلست
هوش مصنوعی: اینگونه می‌گوید که حقیقتی وجود دارد که به ما می‌آموزد که هر جزئی در واقع بخشی از کل است و به همین دلیل می‌توان گفت که اندیشه‌های عمیق و پندهای دل، از عالم فکر و دانش فراتر می‌روند و همه چیز به هم پیوسته است.
هر ولی را نوح و کشتیبان شناس
صحبت این خلق را طوفان شناس
هوش مصنوعی: هر ولی و پیشوایی مانند نوح است و وظیفه‌اش مانند کشتیبان، که در میان مردم با مشکلات و طوفان‌ها مواجه می‌شود و باید آن‌ها را شناسایی کند.
کم گریز از شیر و اژدرهای نر
ز آشنایان و ز خویشان کن حذر
هوش مصنوعی: از دوری و احتیاط از دوستان و خویشان خود غفلت نکن، زیرا ممکن است گاهی خطرناک باشند مانند شیر و اژدهای نر.
در تلاقی روزگارت می‌برند
یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای که زندگی‌ات با فراز و نشیب‌ها مواجه است، کسانی که در خاطرت هستند، به یاد تو هستند و در غیاب تو به یاد تو فکر می‌کنند.
چون خر تشنه خیال هر یکی
از قف تن فکر را شربت‌مکی
هوش مصنوعی: شبیه الاغی تشنه، هر یک از فکرها و اندیشه‌هایم برایم مانند شربت شیرین است.
نشف کرد از تو خیال آن وشات
شبنمی که داری از بحر الحیات
هوش مصنوعی: خود را از یاد تو رها نمی‌کنم، همچنان که دانه‌های شبنمی که از دریا برمی‌خیزند و زندگی می‌آفرینند.
پس نشان نشف آب اندر غصون
آن بود کان می‌نجنبد در رکون
هوش مصنوعی: بنابراین، نشانه‌ای که از جنبش آب در شاخه‌ها به دست می‌آید، این است که آب در جا نمی‌ایستد و حرکت می‌کند.
عضو حر شاخ تر و تازه بود
می‌کشی هر سو کشیده می‌شود
هوش مصنوعی: یک عضو حر (شاید به معنی حلال یا مناسب) جوان و تازه است و هر جا که کشیده شود، به سمت همانجا می‌رود.
گر سبد خواهی توانی کردنش
هم توانی کرد چنبر گردنش
هوش مصنوعی: اگر بخواهی می‌توانی سبد بسازی و همچنین می‌توانی گردن او را هم بچرخانی.
چون شد آن ناشف ز نشف بیخ خود
ناید آن سویی که امرش می‌کشد
هوش مصنوعی: وقتی که آن موجود خاص از خود پا به بیرون می‌گذارد، دیگر نمی‌تواند به طرفی برود که سرنوشتش او را می‌کشاند.
پس بخوان قاموا کسالی از نبی
چون نیابد شاخ از بیخش طبی
هوش مصنوعی: پس افرادی که تنبل هستند، گرچه به مقام پیامبر دست نیابند، همچنان به امید آنکه از درخت وجودشان شاخ و برگی رشد کند، منتظر می‌مانند.
آتشین است این نشان کوته کنم
بر فقیر و گنج و احوالش زنم
هوش مصنوعی: این نشانه به شدت پرشور و هیجان‌آور است و من می‌خواهم این احساس را بر روی زندگی فقیران و وضعیت مالی‌شان اعمال کنم.
آتشی دیدی که سوزد هر نهال
آتش جان بین کزو سوزد خیال
هوش مصنوعی: آتش را می‌بینی که هر جوانه‌ای را می‌سوزاند؛ این آتش، نفس‌های خیال را نیز می‌سوزاند.
نه خیال و نه حقیقت را امان
زین چنین آتش که شعله زد ز جان
هوش مصنوعی: نه خیال و نه واقعیت از این آتش سوزان رهایی ندارند، چون این آتش از جان میریزد و شعله‌ور می‌شود.
خصم هر شیر آمد و هر روبه او
کل شیء هالک الا وجهه
هوش مصنوعی: هر دشمن و هر حیوانی در برابر شیر می‌آید، اما هر چیزی نابود می‌شود جز جهان خداوند.
در وجوه وجه او رو خرج شو
چون الف در بسم در رو درج شو
هوش مصنوعی: به اوج و زیبایی چهره او با تمام وجود خودت را وقف کن، مانند حرف الف که در کلمه بسم الله جا دارد و خود را در آن محو کرده است.
آن الف در بسم پنهان کرد ایست
هست او در بسم و هم در بسم نیست
هوش مصنوعی: در عبارت یاد شده، اشاره به این است که حرف "الف" در کلمه "بسم" وجود دارد، اما در عین حال نشان‌دهنده یک حالت خاص است که می‌تواند هم در وجود و هم در عدم به کار آید. این نشان‌دهنده مفهوم عمیق و پیچیده‌ای است که ممکن است در تعابیر مختلفی تعبیر شود. از این رو، می‌توان گفت که در آن واحد، وجود و عدم به یکدیگر وابسته هستند و در نگاه های مختلف، به شکل های مختلفی قابل تفسیر هستند.
هم‌چنین جملهٔ حروف گشته مات
وقت حذف حرف از بهر صلات
هوش مصنوعی: همچنین تمام حروف زمان حذف یک حرف برای نماز به حالت گیجی و کدورت درآمده‌اند.
از صله‌ست و بی و سین زو وصل یافت
وصل بی و سین الف را بر نتافت
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و پیوند اشاره دارد. به معنای این است که از دوستی و ارتباط با دیگران، می‌توان به اتحاد و همبستگی دست یافت. همچنین می‌گوید که الف به راحتی روابط را قبول ندارد و از آن دوری می‌کند. این اشاره به این دارد که در عین تلاش برای ارتباط، ممکن است برخی از روابط نادیده گرفته شوند.
چونک حرفی برنتابد این وصال
واجب آید که کنم کوته مقال
هوش مصنوعی: اگر حرفی نتواند تحمل کند، این نزدیکی ضروری می‌شود، پس باید سخن را کوتاه کنم.
چون یکی حرفی فراق سین و بیست
خامشی اینجا مهمتر واجبیست
هوش مصنوعی: وقتی کسی از جدایی و دوری صحبت می‌کند، سکوت و عدم پاسخ‌دهی در اینجا اهمیت بیشتری دارد.
چون الف از خود فنا شد مکتنف
بی و سین بی او همی‌گویند الف
هوش مصنوعی: زمانی که الف از خود و هویت خود گذر می‌کند، در این حالت، حرف سین که بدون الف وجود دارد، به‌نوعی اشاره به الف دارد و آن را نام می‌برد. در واقع، این بیان به ارتباط و پیوستگی بین حروف و وجود آن‌ها اشاره دارد.
ما رمیت اذ رمیت بی ویست
هم‌چنین قال الله از صمتش بجست
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که وقتی در کاری موفق می‌شویم یا در جایی موفق عمل می‌کنیم، در حقیقت نیرویی یا قدرتی ما را هدایت کرده است. همچنین اشاره به این دارد که در برای برخی از کارها، اراده‌ی الهی نیز در پس‌زمینه وجود دارد که ما از آن بی‌خبر هستیم.
تا بود دارو ندارد او عمل
چونک شد فانی کند دفع علل
هوش مصنوعی: تا زمانی که دارو هست، فرد بیمار نیازی به عمل جراحی ندارد، اما وقتی که زندگی به پایان برسد، دیگر نمی‌توان از بیماری جلوگیری کرد.
گر شود بیشه قلم دریا مداد
مثنوی را نیست پایانی امید
هوش مصنوعی: اگر جنگل قلم تبدیل به دریا شود، هیچ پایانی برای مثنوی وجود ندارد. امید نیز پایدار است.
چارچوب خشت‌زن تا خاک هست
می‌دهد تقطیع شعرش نیز دست
هوش مصنوعی: خشت‌زن تا زمانی که خاک وجود دارد، به کار خود ادامه می‌دهد و کارش را مرتب و منظم انجام می‌دهد.
چون نماند خاک و بودش جف کند
خاک سازد بحر او چون کف کند
هوش مصنوعی: وقتی که خاک باقی نماند و او از آن جدا شود، مانند دریا که کف می‌سازد، زمین نیز به‌دنبال او شکل می‌گیرد.
چون نماند بیشه و سر در کشد
بیشه‌ها از عین دریا سر کشد
هوش مصنوعی: وقتی که جنگل‌ها و طبیعت از بین بروند، دیگر نمی‌توان انتظاری از آن‌ها داشت و تنها باید به آب را به عنوان منبع امید و زندگی نگاه کرد.
بهر این گفت آن خداوند فرج
حدثوا عن بحرنا اذ لا حرج
هوش مصنوعی: برای این موضوع، خداوند فرج را وعده داده است. درباره دریای دانش ما صحبت کنید، چرا که در این مسئله محدودیتی وجود ندارد.
باز گرد از بحر و رو در خشک نه
هم ز لعبت گو که کودک‌راست به
هوش مصنوعی: از دنیای پر از هیجان و بازی‌ها که مانند دریا است، به دنیای آرام و بی‌تحرک برگرد. به آن کودک بگو که بازی کردن و لذت‌های زودگذر او فقط شبیه به یک سرگرمی موقتی است.
تا ز لعبت اندک اندک در صبا
جانش گردد با یم عقل آشنا
هوش مصنوعی: به تدریج از بزم بازیگری، در نسیم صبحگاهی روحش با خرد و فهم آشنا می‌شود.
عقل از آن بازی همی‌یابد صبی
گرچه با عقلست در ظاهر ابی
هوش مصنوعی: عقل در بازی و رفتار کودکانه نمایان می‌شود، هرچند که ظاهر او گاهی نشان‌دهندهٔ خرد است.
کودک دیوانه بازی کی کند
جزو باید تا که کل را فی کند
هوش مصنوعی: کودک مبتدی، زمانی می‌تواند به بازی بپردازد که ابتدا یاد بگیرد و تمرین کند تا در نهایت به درک کامل برسد.

خوانش ها

بخش ۷۶ - معجزهٔ هود علیه‌السلام در تخلص مؤمنان امت به وقت نزول باد به خوانش بامشاد لطف آبادی

حاشیه ها

1391/10/03 19:01
محمود

قرآن کریم در آیه17 سوره مبارکه رعد می فرماید:
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17)
ترجمه:
خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر دره و رودخانه‏ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد، سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد- و از آنچه (در کوره‏ها) برای بدست آوردن زینت آلات یا وسائل زندگی آتش روی آن روشن می‏کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می‏آید- اما کفها به بیرون پرتاب می‏شوند ولی آنچه به مردم سود می‏رساند (آب یا فلز خالص) در زمین می‏ماند خداوند اینچنین مثال می‏زند (17)
آیت الله مکارم در بین تفسیر این آیه، با اشاره ای به این مصرع از مولوی که «در دو عالم هر دروغ از راست خاست» اینچنین می آورد:
باطل در بقای خود مدیون حق است.
همانگونه که در تفسیر آیه گفتیم، اگر آبی نباشد هرگز کف نمی‏تواند به حیات خود مستقلا ادامه دهد، همین گونه اگر حق نبود، باطل هم فروغی نداشت، اگر افراد درستکار نبودند کسی تحت تاثیر افراد خائن واقع نمی‏شد و فریب آنها را نمی‏خورد، پس همین جولان و فروغ کاذب باطل مدیون بهره‏برداری از فروغ حق است (کان دروغ از راست می‏گیرد فروغ!).
تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 171

1391/10/03 19:01
محمود

حق همیشه متکی به نفس است، اما باطل از آبروی حق مدد می‏گیرد و سعی می‏کند خود را به لباس او در آورد و از حیثیت او استفاده کند، همانگونه که" هر دروغی از راست فروغ می‏گیرد"، که اگر سخن راستی در جهان نبود، کسی هرگز دروغی را باور نمی‏کرد، و اگر جنس خالصی در جهان نبود، کسی فریب جنس قلابی را نمی‏خورد، بنا بر این حتی فروغ زودگذر باطل و آبروی و حیثیت موقت او به برکت حق است، اما حق همه جا متکی به خویشتن است و آبرو و اثر خویش!
تفسیر نمونه، ج‏10، ص: 168

1395/01/13 12:04
روفیا

همچنین هر کاسبی اندر جهان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان

1395/01/13 12:04
روفیا

ببخشید اندر دکان درست است.

1395/02/16 19:05
روفیا

یادم آمد آنها را که می خواستند جهان را مدیریت کنند!

1395/02/16 20:05
روفیا

چه خوب که راه بهبود اوضاع جهان و سر و سامان دادن به وضعیت خودمان دو راه مجزا و متفاوت نیستند.
هر یک به دیگری منتهی میشود، تامین منافع راستین خودمان در گرو تامین منافع کل هستی و بهبود اوضاع جهان منوط به ارضاء نیازهای اجزاء آن است، وگرنه من که راستی برایم دشوار بود با دو دستورالعمل کار کنم و در هر موقعیتی بسنجم که حال منافع من کدام روش را اقتضاء می کند و منافع جهان کدام رویه را، در کشف همین یک نیز درمانده ام!

1399/02/24 00:04
امیر

در کتاب خاطرات و خطرات بیت «کی دروغی قیمت آرد...» اینطور درج شده:
کی دروغی قیمت آرد نی ز ر است / اندر عالم هر دروغ از راست خاست

1399/10/03 07:01
مجید صداقت

درود بر دوستان عزیزم
. ترس چیست؟می‌خواهیم نظر خود را درباره ترس بیان کنیم
به نظر شما ترس چیست؟ نوعی واکنش طبیعی که کتمان آن محل تامل است؟یا فعلی اکتسابی که در شرایط محیطی مختلف متفاوت بوده؟. هر تفسیری به زعم خویش می‌توان  برای ترس بیان کرد. بعبارت دیگر ترس در علوم مختلف ،معانی  متفاوتی دارد. مثلا در علم روانشناسی ترس ریشه در اتفاق یا حادثه ای در گذشته  داشته یا بطور مثال  درعلم فلسفه ، انسان در جوار حواس پنجگانه دارای خصائصی از جمله ترس می باشد. البته نگاه علم فلسفه به ترس کمی واقع گرایانه تر از دیگر علوم است. دلیل اول اینکه از ترس بعنوان یه خصیصه یاد می‌شود و دوم اینکه ترس قابل کتمان نیست ودر وجود همه بالقوه واکنش ترس وجود دارد. من خود بشخصه قبل از این تعریفی متفاوت از ترس داشتم. بگذریم،نمی‌خواهیم زیاد سلیقه ای به مقوله ترس نگاه کنیم. از این‌رو مشتاقانه به سراغ ادبیات خودمان می‌رویم. می‌خواهیم  ترس را از قول مولانا تعریف کنیم
.
مؤمنان از دست باد ضایره
جمله بنشستند اندر دایره
یاد طوفان بود و کشتی لطف هو
بس چنین کشتی و طوفان دارد او
پادشاهی را خدا کشتی کند
تا به حرص خویش بر صفها زند
قصد شه آن نه که خلق آمن شوند
قصدش آنک ملک گردد پای‌بند
آن خراسی می‌دود قصدش خلاص
تا بیابد او ز زخم آن دم مناص
قصد او آن نه که آبی بر کشد
یاکه کنجد را بدان روغن کند
گاو بشتابد ز بیم زخم سخت
نه برای بردن گردون و رخت
لیک دادش حق چنین خوف وجع
تا مصالح حاصل آید در تبع
هم‌چنان هر کاسبی اندر دکان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
هر یکی بر درد جوید مرهمی
در تبع قایم شده زین عالمی
حق ستون این جهان از ترس ساخت
هر یکی از ترس جان در کار باخت
حمد ایزد را که ترسی را چنین
کرد او معمار و اصلاح زمین
این همه ترسنده‌اند از نیک و بد
هیچ ترسنده نترسد خود ز خود
هیچ وهمی بی‌حقیقت کی بود
هیچ قلبی بی‌صحیحی کی رود
آن حکیمک وهم خواند ترس را
فهم کژ کردست او این درس را
مؤمنان از باد زیان  آوری که بود دست بر  دعا برداشتند ویاد  طوفان لطف هو را بخاطر می‌آورد، پادشاهی را خدا کشتی می‌دهد  تااز روی حرص وطمع ونگه داشتن تاج وتخت به جنگ دشمن رود، نه از برای ایمن ساختن مردمش بلکه برای ایمن ساختن قلمرو  تاج وتخت خویش.
بعبارتی دیگر از ترسِ از دست دادن قلمرو، مردم خود را از آسیب‌ها حفظ می‌نماید.ویا آن خر آسیابی که می دود قصدش گرفتن روغن کنجد نیست بلکه می‌خواهد از آن زخم  سریعتر بگریزد ولی بدون توجه مشغول به خدمترسانی است  ویا گاو که با شتاب می‌رود، قصدش این نیست که گاری را جابجا کند  بلکه از خوف درد است که خدادر دل او نهاده   ، ویا کاسبی که دردکان  مشغول کاسبی است از ترس گذران امورات زندگی وامرار معاش  است ونه اصلاح جهان اما با این کار بدون اختیار مشغول به خدمت رسانی خلق است، خلاصه این که خدا اساس جهان را بر ترس نهاد وهر کسی از ترس جان زندگی می‌کند وامورات می‌گذراند.می بینیم که ترس در ادبیات ما به معنی وهم نیست و هر کس که این برداشت  را از ترس داشته باشد به بیراهه رفته است وحمد  خدای عز وجل که ترس را این چنین معمار واصلاح زمین قرار داد.
آری، خداوند ترس را قرار داد تا چرخ گردون بخوبی بچرخد، همه از روی ترس تن به کار می‌دهند واز این رو کار جهان بخوبی پیش می‌رود.
همیشه خشنود باشید ورستگار

1402/12/02 18:03
مهرداد

دکتر سروش اینطور خوانده

گر شود بیشه قلم دریا مدید

1403/06/04 10:09
مسعود نژادحاجی فیروزکوهی

بحران زندگی انسان ترجیح منافع شخصی و خود مداری در تمام احوال و بی تفاوتی به منافع اغیار می باشد که ریشه در حرص و آزمندی انسان دارد. دایره فکر هرکس مصروف به منافع شخصی خویش است و پیامد کارهای خود را در ارتباط با مصالح دیگران نمی سنجد… روشنایی جاییست که ارتباط با دیگران واقع بینانه و به دور از حس خودخواهی باشد. انانیّت و خودخواهی ریشه ای ستبر در وجودیت جزئی انسان دارد و مایه رشد و نم سایر نقایص اخلاقی می باشد، نگاه «وحدت وجودی» به عالم واقع، مهر و محبت را نسبت به جمیع تجلیات الهی از جماد تا نبات و حیوان و انسان ارتقاء داده و مسیر انسانیت متصّف به وصف «کامل» را هموار می نماید.

1403/09/25 09:11
کوروش

در تلاقی روزگارت می‌برند

 

یادهاشان غایبی‌ات می‌چرند

 

یعنی چه

 

 

 

1404/07/03 02:10
کوروش

باز گوید کور نه این سنگ بود

یا مگر از قبهٔ پر طنگ بود

 

قبه پر طنگ چیست ؟

 

1404/07/03 02:10
کوروش

ای دروغی که ز صدقت این نواست

شکر نعمت گو مکن انکار راست

 

منظور بیت اول چیست ؟

 

1404/07/03 02:10
کوروش

پس بخوان قاموا کسالی از نبی

چون نیابد شاخ از بیخش طبی

 

منظور از طبی چیست ؟

 

1404/07/03 02:10
کوروش

هم‌چنین جملهٔ حروف گشته مات

وقت حذف حرف از بهر صلات

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/03 02:10
کوروش

چون الف از خود فنا شد مکتنف

بی و سین بی او همی‌گویند الف

 

مصرع اول یعنی چه ؟

 

1404/07/03 02:10
کوروش

چارچوب خشت‌زن تا خاک هست

می‌دهد تقطیع شعرش نیز دست

چون نماند خاک و بودش جف کند

خاک سازد بحر او چون کف کند

چون نماند بیشه و سر در کشد

بیشه‌ها از عین دریا سر کشد

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/03 02:10
کوروش

بهر این گفت آن خداوند فرج

حدثوا عن بحرنا اذ لا حرج

 

یعنی چه و تفسیر لطفا 

 

1404/07/03 02:10
کوروش

تا ز لعبت اندک اندک در صبا

جانش گردد با یم عقل آشنا

 

منظور از صبا چیست ؟

 

1404/07/03 02:10
کوروش

کودک دیوانه بازی کی کند

جزو باید تا که کل را فی کند

 

یعنی چه ؟