گنجور

بخش ۷۵ - حکمت در انی جاعل فی الارض خلیفة

پس خلیفه ساخت صاحب‌سینه‌ای
تا بود شاهیش را آیینه‌ای
بس صفای بی‌حدودش داد او
وانگه از ظلمت ضدش بنهاد او
دو علم بر ساخت اسپید و سیاه
آن یکی آدم دگر ابلیس راه
در میان آن دو لشکرگاه زفت
چالش و پیکار آنچ رفت رفت
هم‌چنان دور دوم هابیل شد
ضد نور پاک او قابیل شد
هم‌چنان این دو علم از عدل و جور
تا به نمرود آمد اندر دور دور
ضد ابراهیم گشت و خصم او
وآن دو لشکر کین‌گزار و جنگ‌جو
چون درازی جنگ آمد ناخوشش
فیصل آن هر دو آمد آتشش
پس حکم کرد آتشی را و نکر
تا شود حل مشکل آن دو نفر
دور دور و قرن قرن این دو فریق
تا به فرعون و به موسی شفیق
سالها اندر میانشان حرب بود
چون ز حد رفت و ملولی می‌فزود
آب دریا را حکم سازید حق
تا که ماند کی برد زین دو سبق
هم‌چنان تا دور و طور مصطفی
با ابوجهل آن سپهدار جفا
هم نکر سازید از بهر ثمود
صیحه‌ای که جانشان را در ربود
هم نکر سازید بهر قوم عاد
زود خیزی تیزرو یعنی که باد
هم نکر سازید بر قارون ز کین
در حلیمی این زمین پوشید کین
تا حلیمی زمین شد جمله قهر
برد قارون را و گنجش را به قعر
لقمه‌ای را که ستون این تنست
دفع تیغ جوع نان چون جوشنست
چونک حق قهری نهد در نان تو
چون خناق آن نان بگیرد در گلو
این لباسی که ز سرما شد مجیر
حق دهد او را مزاج زمهریر
تا شود بر تنت این جبهٔ شگرف
سرد هم‌چون یخ گزنده هم‌چو برف
تا گریزی از وشق هم از حریر
زو پناه آری به سوی زمهریر
تو دو قله نیستی یک قله‌ای
غافل از قصهٔ عذاب ظله‌ای
امر حق آمد به شهرستان و ده
خانه و دیوار را سایه مده
مانع باران مباش و آفتاب
تا بدان مرسل شدند امت شتاب
که بمردیم اغلب ای مهتر امان
باقیش از دفتر تفسیر خوان
چون عصا را مار کرد آن چست‌دست
گر ترا عقلیست آن نکته بس است
تو نظر داری ولیک امعانش نیست
چشمهٔ افسرده است و کرده ایست
زین همی گوید نگارندهٔ فکر
که بکن ای بنده امعان نظر
آن نمی‌خواهد که آهن کوب سرد
لیک ای پولاد بر داود گرد
تن بمردت سوی اسرافیل ران
دل فسردت رو به خورشید روان
در خیال از بس که گشتی مکتسی
نک بسوفسطایی بدظن رسی
او خود از لب خرد معزول بود
شد ز حس محروم و معزول از وجود
هین سخن‌خا نوبت لب‌خایی است
گر بگویی خلق را رسوایی است
چیست امعان چشمه را کردن روان
چون ز تن جان رست گویندش روان
آن حکیمی را که جان از بند تن
باز رست و شد روان اندر چمن
دو لقب را او برین هر دو نهاد
بهر فرق ای آفرین بر جانش باد
در بیان آنک بر فرمان رود
گر گلی را خار خواهد آن شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس خلیفه ساخت صاحب‌سینه‌ای
تا بود شاهیش را آیینه‌ای
هوش مصنوعی: پس کسی را به عنوان جانشین و خلیفه انتخاب کرد که بتواند مقام و شخصیت او را به خوبی منعکس کند و نماینده‌ای شایسته باشد.
بس صفای بی‌حدودش داد او
وانگه از ظلمت ضدش بنهاد او
هوش مصنوعی: او به ما آرامش و شادی بی‌نهایتی بخشید و سپس از تاریکی و ناملایمات رهایی داد.
دو علم بر ساخت اسپید و سیاه
آن یکی آدم دگر ابلیس راه
هوش مصنوعی: دو نماد وجود دارد، یکی سفید و دیگری سیاه. یکی نمایانگر انسان است و دیگری نمایانگر شیطان.
در میان آن دو لشکرگاه زفت
چالش و پیکار آنچ رفت رفت
هوش مصنوعی: در میان دو اردوگاه بزرگ، نبرد و جنگی به شدت ادامه دارد.
هم‌چنان دور دوم هابیل شد
ضد نور پاک او قابیل شد
هوش مصنوعی: هرچند که هابیل در دورانی به خوبی و پاکی زندگی می‌کرد، اما همواره دشمنی چون قابیل وجود داشت که در مقابل او قرار می‌گرفت.
هم‌چنان این دو علم از عدل و جور
تا به نمرود آمد اندر دور دور
هوش مصنوعی: این دو علم، که به عدالت و ظلم مربوط می‌شود، از زمان نمرود تا به امروز در حال گردش و تحول بوده‌اند.
ضد ابراهیم گشت و خصم او
وآن دو لشکر کین‌گزار و جنگ‌جو
هوش مصنوعی: او به دشمنی ابراهیم پرداخت و به صف مخالفان پیوست، و آن دو گروهی که به دنبال جنگ و کینه‌ورزی بودند، در برابر هم قرار گرفتند.
چون درازی جنگ آمد ناخوشش
فیصل آن هر دو آمد آتشش
هوش مصنوعی: وقتی که جنگ طولانی شد و خوشایند نبود، نتیجه‌ای که برای هر دو طرف داشت، شعله‌های آتش آن بود.
پس حکم کرد آتشی را و نکر
تا شود حل مشکل آن دو نفر
هوش مصنوعی: پس تصمیم گرفت که آتشی روشن کند و آن را برپا نگه دارد تا مشکل آن دو نفر حل شود.
دور دور و قرن قرن این دو فریق
تا به فرعون و به موسی شفیق
هوش مصنوعی: این بیت به اختلاف و تنش‌های دیرینه میان دو گروه اشاره دارد، که تاریخشان به زمان‌های بسیار دور و شخصیت‌های معروفی مانند فرعون و موسی برمی‌گردد. در واقع، این دو طرف همیشه در حالت جدال و رقابت بوده‌اند و هیچ‌گاه نتوانسته‌اند به توافقی برسند.
سالها اندر میانشان حرب بود
چون ز حد رفت و ملولی می‌فزود
هوش مصنوعی: سال‌ها جنگ و درگیری میان آنها وجود داشت، تا اینکه زمانی فرارسید که خستگی و آزردگی افزایش یافت.
آب دریا را حکم سازید حق
تا که ماند کی برد زین دو سبق
هوش مصنوعی: آب دریا را به قاعده و قانون درآورید تا مشخص شود که هیچ‌کس نمی‌تواند از این دو پیشی بگیرد.
هم‌چنان تا دور و طور مصطفی
با ابوجهل آن سپهدار جفا
هوش مصنوعی: همچنان که پیامبر در دایره خود با ابوجهل، سردار بی‌رحم، مواجه بود.
هم نکر سازید از بهر ثمود
صیحه‌ای که جانشان را در ربود
هوش مصنوعی: برای قوم ثمود، ندا و فریادی از سوی خداوند فرستاده شد که روح و جانشان را به شدت گرفت و از میانشان برد.
هم نکر سازید بهر قوم عاد
زود خیزی تیزرو یعنی که باد
هوش مصنوعی: باد تند و سریع به خاطر قوم عاد به وجود آمد، همانند ساز و برنجی که به سرعت و نشاط حرکت می‌کند.
هم نکر سازید بر قارون ز کین
در حلیمی این زمین پوشید کین
هوش مصنوعی: همچنان که زمین از کینه‌ها و ناپاکی‌های قارون پر شده است، در عین حال، او در آرامش و حریم خود، این کینه‌ها را پوشانده است.
تا حلیمی زمین شد جمله قهر
برد قارون را و گنجش را به قعر
هوش مصنوعی: زمانی که زمین نرم و ملایم شد، به سرعت خشم قارون فروکش کرد و ثروتش به اعماق زمین رفت.
لقمه‌ای را که ستون این تنست
دفع تیغ جوع نان چون جوشنست
هوش مصنوعی: بخشی از بدن که به نان و خوراک نیاز دارد، مانند زره‌ای است که جلوی تیزی گرسنگی را می‌گیرد.
چونک حق قهری نهد در نان تو
چون خناق آن نان بگیرد در گلو
هوش مصنوعی: وقتی که حق و عدالت به شدت بر تو مسلط شود، مانند اینکه گلوگیری بر تو بیفتد، آنچه می‌خوری را در گلویت می‌گیرد و نمی‌گذارد که راحت بلعیده شود.
این لباسی که ز سرما شد مجیر
حق دهد او را مزاج زمهریر
هوش مصنوعی: این لباس که به خاطر سرما بر تن دارد، به او کمک می‌کند تا با سرمای شدید سازگار شود و از آن حفاظت کند.
تا شود بر تنت این جبهٔ شگرف
سرد هم‌چون یخ گزنده هم‌چو برف
هوش مصنوعی: به منظور اینکه این لباس با شکوه و سرد بر تنت بیفتد، باید احساس سرما را مانند یخ و برف تجربه کنی.
تا گریزی از وشق هم از حریر
زو پناه آری به سوی زمهریر
هوش مصنوعی: برای دوری از خطرهای سخت و مشکلات، حتی از نرمی و راحتی باید فرار کنیم و به سمت سرمای سخت برویم.
تو دو قله نیستی یک قله‌ای
غافل از قصهٔ عذاب ظله‌ای
هوش مصنوعی: تو دو قله نیستی و فقط یک قله‌ای هستی که از داستان عذاب در سایه‌ات غافل هستی.
امر حق آمد به شهرستان و ده
خانه و دیوار را سایه مده
هوش مصنوعی: حق به سرزمین و مکان‌های مختلف آمده است، و نباید اجازه دهیم که خود را در سایه دیوارها و خانه‌ها پنهان کند.
مانع باران مباش و آفتاب
تا بدان مرسل شدند امت شتاب
هوش مصنوعی: مزاحم باران و آفتاب نباش، زیرا که مردم به خاطر آنها به شتاب افتاده‌اند و به سوی زندگی و کارهایشان می‌شتابند.
که بمردیم اغلب ای مهتر امان
باقیش از دفتر تفسیر خوان
هوش مصنوعی: ما اغلب در سختی‌ها و مشکلات جان دادیم، ای فرمانروای بزرگ، اما باقی‌مانده‌اش را از تفسیر و تحلیل کتاب بیاموز.
چون عصا را مار کرد آن چست‌دست
گر ترا عقلیست آن نکته بس است
هوش مصنوعی: وقتی که کسی با نیرنگ و هوشیاری عصا را به مار تبدیل می‌کند، اگر تو هم عقل و درک درستی داری، همین نکته برای تو کافی است.
تو نظر داری ولیک امعانش نیست
چشمهٔ افسرده است و کرده ایست
هوش مصنوعی: تو به چیزی نگاه می‌کنی، اما این نگاه عمیق نیست. مانند چشمه‌ای افسرده که دیگر نمی‌تواند آب بدهد.
زین همی گوید نگارندهٔ فکر
که بکن ای بنده امعان نظر
هوش مصنوعی: این بیت به انسانی اشاره دارد که نویسندهٔ اندیشه‌هایش را به او می‌گوید که در کارهایش دقت و تأمل بیشتری داشته باشد. به عبارتی، او را تشویق می‌کند که با تأمل و عمق بیشتری به افکار و اعمال خود بپردازد.
آن نمی‌خواهد که آهن کوب سرد
لیک ای پولاد بر داود گرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چیزی که خود را نشان نمی‌دهد و از تلاش و کار کردن جلوگیری می‌کند، به نوعی به مسیری خاص می‌رود. اما ای فلز محکم، تو باید در برابر چالش‌ها و سختی‌ها مقاوم باشی و به انجام کارهای بزرگ ادامه بدهی.
تن بمردت سوی اسرافیل ران
دل فسردت رو به خورشید روان
هوش مصنوعی: بشارت به تو می‌دهم که بدن تو به سوی فرشتۀ مرگ خواهد رفت و روح تو به سوی خورشید خواهد رفت.
در خیال از بس که گشتی مکتسی
نک بسوفسطایی بدظن رسی
هوش مصنوعی: در خیال خود آن‌قدر در جستجوی حقایق و مسائل رفته‌ای که به کسی بدگمان شده‌ای و این باعث شده است که از واقعیت دور شوی.
او خود از لب خرد معزول بود
شد ز حس محروم و معزول از وجود
هوش مصنوعی: او خود از درک و عقل دور بود و به همین دلیل از احساس و وجود بی‌بهره شد.
هین سخن‌خا نوبت لب‌خایی است
گر بگویی خلق را رسوایی است
هوش مصنوعی: بشنو، اکنون زمان آن است که لب به سخن بگشایی؛ اگر حرفی بزنی، ممکن است باعث رسوایی دیگران شود.
چیست امعان چشمه را کردن روان
چون ز تن جان رست گویندش روان
هوش مصنوعی: چرا چشمه را به جریان درآورند، وقتی که جان از بدن خارج شود، آن را روان می‌نامند.
آن حکیمی را که جان از بند تن
باز رست و شد روان اندر چمن
هوش مصنوعی: حکیمی که جانش از قید بدن آزاد شده و به سرسبزی و طراوت چمن وارد شده است.
دو لقب را او برین هر دو نهاد
بهر فرق ای آفرین بر جانش باد
هوش مصنوعی: او دو لقب را بر این دو مقام قرار داد، به خاطر تفاوتی که دارد. ای کاش جانش همیشه در حال تحسین باشد.
در بیان آنک بر فرمان رود
گر گلی را خار خواهد آن شود
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد که بر طبق دستوری عمل کند، حتی اگر گل زیبایی را بگیرد، ممکن است با یک خار مواجه شود. به عبارتی دیگر، در حین پیروی از دستورات، ممکن است با مشکلات و سختی‌ها روبرو شویم.

حاشیه ها

1401/07/12 15:10
کوروش

بیت ۲۶ منظور از دفتر تفسیر چیه ؟

1404/07/01 03:10
کوروش

هم نکر سازید از بهر ثمود

صیحه‌ای که جانشان را در ربود

 

نکر یعنی چه ؟

 

1404/07/01 03:10
کوروش

هم نکر سازید بر قارون ز کین

در حلیمی این زمین پوشید کین

 

مصرع دوم یعنی چه ؟

 

1404/07/02 02:10
کوروش

تا گریزی از وشق هم از حریر

زو پناه آری به سوی زمهریر

 

وشق چیست ؟

 

1404/07/02 02:10
کوروش

تو دو قله نیستی یک قله‌ای

غافل از قصهٔ عذاب ظله‌ای

 

مصرع اول یعنی چه ؟

 

1404/07/02 02:10
کوروش

در خیال از بس که گشتی مکتسی

نک بسوفسطایی بدظن رسی

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/02 02:10
کوروش

دو لقب را او برین هر دو نهاد

بهر فرق ای آفرین بر جانش باد

 

منظور از هردو چیست ؟