گنجور

بخش ۷ - در بیان آنک این غرور تنها آن هندو را نبود بلک هر آدمیی به چنین غرور مبتلاست در هر مرحله‌ای الا من عصم الله

چون بپیوستی بدان ای زینهار
چند نالی در ندامت زار زار
نامْ میری و وزیری و شهی
در نهانش مرگ و درد و جان‌دهی
بنده باش و بر زمین رو چون سمند
چون جنازه نه که بر گردن برند
جمله را حمال خود خواهد کفور
چون سوار مرده آرندش به گور
بر جنازه هر که را بینی به خواب
فارس منصب شود عالی رکاب
زانک آن تابوت بر خلقست بار
بار بر خلقان فکندند این کبار
بار خود بر کس منه بر خویش نه
سروری را کم طلب درویش به
مرکب اعناق مردم را مپا
تا نیاید نقرست اندر دو پا
مرکبی را که آخرش تو ده دهی
که به شهری مانی و ویران‌دهی
ده دهش اکنون که چون شهرت نمود
تا نباید رخت در ویران گشود
ده دهش اکنون که صد بستانت هست
تا نگردی عاجز و ویران‌پرست
گفت پیغامبر که جنت از اله
گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواه
چون نخواهی من کفیلم مر ترا
جنت الماوی و دیدار خدا
آن صحابی زین کفالت شد عیار
تا یکی روزی که گشته بد سوار
تازیانه از کفش افتاد راست
خود فرو آمد ز کس آنرا نخواست
آنک از دادش نیاید هیچ بد
داند و بی‌خواهشی خود می‌دهد
ور به امر حق بخواهی آن رواست
آنچنان خواهش طریق انبیاست
بد نماند چون اشارت کرد دوست
کفر ایمان شد چو کفر از بهر اوست
هر بدی که امر او پیش آورد
آن ز نیکوهای عالم بگذرد
زان صدف گر خسته گردد نیز پوست
ده مده که صد هزاران در دروست
این سخن پایان ندارد بازگرد
سوی شاه و هم‌مزاج باز گرد
باز رو در کان چو زر ده‌دهی
تا رهد دستان تو از ده‌دهی
صورتی را چون بدل ره می‌دهند
از ندامت آخرش ده می‌دهند
توبه می‌آرند هم پروانه‌وار
باز نسیان می‌کشدشان سوی کار
هم‌چو پروانه ز دور آن نار را
نور دید و بست آن سو بار را
چون بیامد سوخت پرش را گریخت
باز چون طفلان فتاد و ملح ریخت
بار دیگر بر گمان طمع سود
خویش زد بر آتش آن شمع زود
بار دیگر سوخت هم واپس بجست
باز کردش حرص دل ناسی و مست
آن زمان کز سوختن وا می‌جهد
هم‌چو هندو شمع را ده می‌دهد
که ای رخت تابان چون ماه شب‌فروز
وی به صحبت کاذب و مغرورسوز
باز از یادش رود توبه و انین
کاوهن الرحمن کید الکاذبین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون بپیوستی بدان ای زینهار
چند نالی در ندامت زار زار
هوش مصنوعی: وقتی به آن چیز که باید از آن دوری کنی دست یابی، دیگر نیازی به شکایت و ناله کردن نداشتی. اکنون فقط باید از اشتباهاتت پشیمان باشی.
نامْ میری و وزیری و شهی
در نهانش مرگ و درد و جان‌دهی
هوش مصنوعی: شما در زندگی عنوان‌های بزرگ و مهمی دارید، اما در باطن، درد و رنج و مرگ در انتظار شماست.
بنده باش و بر زمین رو چون سمند
چون جنازه نه که بر گردن برند
هوش مصنوعی: خود را در خدمت دیگران قرار بده و humble باش. مانند سمندی که با قدرت و شجاعت راه می‌رود، نه مانند جسدی که بر دوش دیگران حمل می‌شود.
جمله را حمال خود خواهد کفور
چون سوار مرده آرندش به گور
هوش مصنوعی: هر کسی که بار سنگینی بر دوش دارد، در نهایت با همان بار به مقصد خواهد رسید، حتی اگر مسیرش به سمت گور باشد.
بر جنازه هر که را بینی به خواب
فارس منصب شود عالی رکاب
هوش مصنوعی: اگر بر جنازه کسی در خواب ببینی، نشان آن است که او به مقام و جایگاه بلندی خواهد رسید.
زانک آن تابوت بر خلقست بار
بار بر خلقان فکندند این کبار
هوش مصنوعی: زیرا آن تابوت بر دوش مردم است و این بار سنگین را بر دوش آنان گذاشته‌اند.
بار خود بر کس منه بر خویش نه
سروری را کم طلب درویش به
هوش مصنوعی: نمی‌توانی بار مسئولیت و مشکلاتت را بر دوش دیگران بیندازی. خودت را پایین‌تر از دیگران نکن و در جستجوی مقام و قدرت از درویشی و بی‌نیازی غافل نمان.
مرکب اعناق مردم را مپا
تا نیاید نقرست اندر دو پا
هوش مصنوعی: به دیگران بی‌احترامی نکن و بر روی گردن آنها پا نگذار، چون این کار نتیجه‌ای خوب نخواهد داشت و ممکن است عواقب بدی برایت به همراه داشته باشد.
مرکبی را که آخرش تو ده دهی
که به شهری مانی و ویران‌دهی
هوش مصنوعی: اگر تو اسبی را پیش خودت پرورش دهی و آخر سر آن را به کسی بدهی که آن را به شهری ببرد و خراب کند، چه فایده‌ای دارد؟
ده دهش اکنون که چون شهرت نمود
تا نباید رخت در ویران گشود
هوش مصنوعی: باید در نظر داشت که اکنون که نام و شهرت تو بلند شده است، نباید رفتاری را در پیش بگیری که موجب ویرانی و نابودی شود.
ده دهش اکنون که صد بستانت هست
تا نگردی عاجز و ویران‌پرست
هوش مصنوعی: اکنون که خداوند به تو نعمت‌های زیادی داده است، از آن‌ها استفاده کن و دست از درخواست‌های بیهوده و نابجا بردار تا به ضعف و ناتوانی گرفتار نشوی.
گفت پیغامبر که جنت از اله
گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواه
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: اگر بهشت را از خداوند می‌خواهی، از هیچ کس چیزی نخواه.
چون نخواهی من کفیلم مر ترا
جنت الماوی و دیدار خدا
هوش مصنوعی: وقتی که نخواهی من را، بهشت و دیدار خدا هم برای تو چه فایده‌ای دارد؟
آن صحابی زین کفالت شد عیار
تا یکی روزی که گشته بد سوار
هوش مصنوعی: آن رفیق از روی شجاعت و مسئولیت، به نگهداری و حمایت از دیگران پرداخت، تا روزی که به ناگهان تغییر حال داده و به وضعی بد افتاد.
تازیانه از کفش افتاد راست
خود فرو آمد ز کس آنرا نخواست
هوش مصنوعی: تازیانه از دستش افتاد و او به سمت پایین آمد و هیچ کس آن را از او نخواست.
آنک از دادش نیاید هیچ بد
داند و بی‌خواهشی خود می‌دهد
هوش مصنوعی: او از داد و بخشش خود هیچ بدی نمی‌بیند و بدون اینکه چیزی بخواهد، به دیگران کمک می‌کند.
ور به امر حق بخواهی آن رواست
آنچنان خواهش طریق انبیاست
هوش مصنوعی: اگر خواسته‌ات بر اساس دستور حق باشد، این خواسته درست و جایز است؛ مانند خواسته‌هایی که انبیا دارند.
بد نماند چون اشارت کرد دوست
کفر ایمان شد چو کفر از بهر اوست
هوش مصنوعی: وقتی دوست اشاره کند، هیچ چیز بد نمی‌ماند؛ زیرا ایمان و کفر هر دو در عشق او معنا پیدا می‌کنند.
هر بدی که امر او پیش آورد
آن ز نیکوهای عالم بگذرد
هوش مصنوعی: هر بدی که دستور او به وجود آورد، از نیکوترین چیزهای دنیا فراتر می‌رود.
زان صدف گر خسته گردد نیز پوست
ده مده که صد هزاران در دروست
هوش مصنوعی: اگر صدفی که درونش مروارید است خسته و آسیب‌دیده شود، نباید آن را دور بیندازی، زیرا درون آن صدها و هزاران مروارید ارزشمند نهفته است.
این سخن پایان ندارد بازگرد
سوی شاه و هم‌مزاج باز گرد
هوش مصنوعی: این سخن هیچ‌گاه پایان نمی‌یابد، برگرد به سوی پادشاه و هم‌درد.
باز رو در کان چو زر ده‌دهی
تا رهد دستان تو از ده‌دهی
هوش مصنوعی: به هنگامی که تو در کارهای خود تلاش و کوشش می‌کنی، همچون زر خالص با ارزش می‌شوی. پس دست‌هایت از ناملایمات و مشکلات رها خواهند شد.
صورتی را چون بدل ره می‌دهند
از ندامت آخرش ده می‌دهند
هوش مصنوعی: چهره‌ای زیبا را مانند نقابی به دست می‌دهند و در پایان، از ندامت و پشیمانی به او دهانه می‌دهند.
توبه می‌آرند هم پروانه‌وار
باز نسیان می‌کشدشان سوی کار
هوش مصنوعی: توبه کنندگان همچون پروانه‌ها به سوی نسیان و فراموشی می‌گریزند و دوباره به کارهای گذشته خود باز می‌گردند.
هم‌چو پروانه ز دور آن نار را
نور دید و بست آن سو بار را
هوش مصنوعی: همچون پروانه که از دور شعله‌ی آتش را می‌بیند و به سمت آن پرواز می‌کند، او نیز به سمت نوری رفت که از دور می‌دید و بار خودش را به آن سو حمل کرد.
چون بیامد سوخت پرش را گریخت
باز چون طفلان فتاد و ملح ریخت
هوش مصنوعی: وقتی آمد، پروازش را از دست داد و مانند کودکان به زمین افتاد و تکه‌های نمک را ریخت.
بار دیگر بر گمان طمع سود
خویش زد بر آتش آن شمع زود
هوش مصنوعی: یک بار دیگر با امید به اینکه از چیزی بهره‌مند شوم، به شعله آن شمع نزدیک شدم.
بار دیگر سوخت هم واپس بجست
باز کردش حرص دل ناسی و مست
هوش مصنوعی: دوباره احساسات شدید و خواسته‌های دل، او را به سمت قبل کشاند و دوباره به سوی آنچه که می‌خواست، منتقل کرد.
آن زمان کز سوختن وا می‌جهد
هم‌چو هندو شمع را ده می‌دهد
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که شعله‌ها آغاز به سوختن می‌کنند و شمع دچار احتراق می‌شود، همانند هندی که در تلاش است، شمع را فرو می‌فروشد.
که ای رخت تابان چون ماه شب‌فروز
وی به صحبت کاذب و مغرورسوز
هوش مصنوعی: عشق تو چون ماهی درخشان و زیباست، اما در کنار کسانی قرار می‌گیری که دروغ می‌گویند و دل آدم را می‌سوزانند.
باز از یادش رود توبه و انین
کاوهن الرحمن کید الکاذبین
هوش مصنوعی: اگرچه او از توبه و ندامت خود بازگردد، اما رحمت خداوند کید و نیرنگ دروغگویان را در هم می‌شکند.

حاشیه ها

1399/08/18 16:11
داود

چند بیت اوایل شعر اشاره دارد به عدم تکبر وتواضع داشتن در رابطه با خلق وزحمت به خلق ندادن در خطبه متقین علی علیه السلام یکی از اوصاف پارسایان را بی تکلفی واسان گیری با خلق می داند. در سوره فرقان ایه 62 هم خداوند می فرماید:بندگان خدا بر زمین بی تکلف ومتواضعانه راه می روند.به خود وذیگران زحمت نمی دهندوسهل الامر هستند.

1402/12/15 13:03
خمش

سلام ، در مثنوی به خط گولپینارلی ۳ بیت به صورت حاشیه بعد از بیت شماره ۲۳ آمده که اینجا ندیدم : 

دزد را کان قطع تلخی می زهد            ذوق دزدی را چو زن ده می دهد 

ده بدادن دیدی از دست حزین             ده ببدادن زین بریده دست بین 

همچنان قلاب و خونی و لوند               وقت تلخی عیش را ده می دهند