گنجور

بخش ۶ - صبر فرمودن خواجه مادر دختر را کی غلام را زجر مکن من او را بی‌زجر ازین طمع باز آرم کی نه سیخ سوزد نه کباب خام ماند

گفت خواجه صبر کن با او بگو
که ازو ببریم و بدهیمش به تو
تا مگر این از دلش بیرون کنم
تو تماشا کن که دفعش چون کنم
تو دلش خوش کن بگو می‌دان درست
که حقیقت دختر ما جفت تست
ما ندانستیم ای خوش مشتری
چونک دانستیم‌، تو اولی‌تری
آتش ما هم درین کانون ما
لیلی آن ما و تو مجنون ما
تا خیال و فکر خوش بر وی زند
فکر شیرین مرد را فربه کند
جانور فربه شود لیک از علف
آدمی فربه ز عز است و شرف
آدمی فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش
گفت آن خاتون ازین ننگ مهین
خود دهانم کی بجنبد اندرین
این چنین ژاژی چه خایم بهر او
گو بمیر آن خاین ابلیس‌خو
گفت خواجه نی مترس و دم دهش
تا رود علت ازو زین لطف خوش
دفع او را دلبرا بر من نویس
هل که صحت یابد آن باریک‌ریس
چون بگفت آن خسته را خاتون چنین
می‌نگنجید از تبختر بر زمین
زفت گشت و فربه و سرخ و شکفت
چون گل سرخ هزاران شکر گفت
که گهی می‌گفت ای خاتون من
که مبادا باشد این دستان و فن
خواجه جمعیت بکرد و دعوتی
که همی‌سازم فرج را وصلتی
تا جماعت عشوه می‌دادند و گال
که ای فرج بادت مبارک اتصال
تا یقین‌تر شد فرج را آن سخن
علت از وی رفت کل از بیخ و بن
بعد از آن اندر شب گردک به فن
امردی را بست حنی هم‌چو زن
پر نگارش کرد ساعد چون عروس
پس نمودش ماکیان دادش خروس
مقنعه و حلهٔ عروسان نکو
کنگ امرد را بپوشانید او
شمع را هنگام خلوت زود کشت
ماند هندو با چنان کنگ درشت
هندوک فریاد می‌کرد و فغان
از برون نشنید کس از دف‌زنان
ضرب دف و کف و نعرهٔ مرد و زن
کرد پنهان نعرهٔ آن نعره‌زن
تا به روز آن هندوک را می‌فشارد
چون بوَد در پیش سگ انبان آرد‌؟
زود آوردند طاس و بوغ زفت
رسم داماد‌ان فرج حمام رفت
رفت در حمام او رنجور جان
کون دریده هم‌چو دلق تونیان
آمد از حمام در گردک فسوس
پیش او بنشست دختر چون عروس
مادرش آنجا نشسته پاسبان
که نباید کاو کند روز امتحان
ساعتی در وی نظر کرد از عناد
آنگهان با هر دو دستش ده بداد
گفت کس را خود مبادا اتصال
با چو تو ناخوش عروس بد‌فعال
روز رویت روی خاتونان تر
کیر زشتت شب بتر از کیر خر
هم‌چنان جمله نعیم این جهان
بس خوش‌ست از دور پیش از امتحان
می‌نماید در نظر از دور آب
چون روی نزدیک باشد آن سراب
گنده پیر‌ست او و از بس چاپلوس
خویش را جلوه کند چون نو عروس
هین مشو مغرور آن گلگونه‌اش
نوش نیش‌آلودهٔ او را مچش
صبر کن کالصبر مفتاح الفرج
تا نیفتی چون فرج در صد حرج
آشکارا دانه پنهان دام او
خوش نماید ز اولت انعام او

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت خواجه صبر کن با او بگو
که ازو ببریم و بدهیمش به تو
هوش مصنوعی: آقا گفت صبر کن و با او صحبت کن که از او بگیریم و به تو بدهیم.
تا مگر این از دلش بیرون کنم
تو تماشا کن که دفعش چون کنم
هوش مصنوعی: من تلاش می‌کنم تا این احساس را از دلش بیرون کنم، اما از تو می‌خواهم که تماشا کنی چگونه این کار را انجام می‌دهم.
تو دلش خوش کن بگو می‌دان درست
که حقیقت دختر ما جفت تست
هوش مصنوعی: دل او را شاد کن و بگو که می‌دانی درست است که حقیقت این است که دختر ما برای تو ساخته شده و با تو مناسب است.
ما ندانستیم ای خوش مشتری
چونک دانستیم‌، تو اولی‌تری
هوش مصنوعی: ما نمی‌دانستیم، ای خوشبختی، که تو به دست آوردن خوبی‌ها شایسته‌تری.
آتش ما هم درین کانون ما
لیلی آن ما و تو مجنون ما
هوش مصنوعی: آتش عشق ما در این مکان روشن شده و ما لیلی هستیم و تو مجنون ما.
تا خیال و فکر خوش بر وی زند
فکر شیرین مرد را فربه کند
هوش مصنوعی: وقتی افکار و خیال‌های خوب به ذهن او خطور می‌کند، این افکار مثبت می‌توانند ذهن و روح مرد را غنی و فربه سازند.
جانور فربه شود لیک از علف
آدمی فربه ز عز است و شرف
هوش مصنوعی: حیوانات با خوردن علف چاق و فربه می‌شوند، اما انسان به خاطر کرامت و مقام والایش به این مرتبه می‌رسد.
آدمی فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش
هوش مصنوعی: انسان از طریق شنیدن و یادگیری رشد می‌کند، در حالی که حیوانات از طریق خوردن و آشامیدن بزرگ می‌شوند.
گفت آن خاتون ازین ننگ مهین
خود دهانم کی بجنبد اندرین
هوش مصنوعی: آن زن گفت: من از این رسوایی و خفتی که دارم، چطور می‌توانم سخن بگویم یا اعتراض کنم؟
این چنین ژاژی چه خایم بهر او
گو بمیر آن خاین ابلیس‌خو
هوش مصنوعی: این گونه انسان‌هایی که مانند ابلیس خیانتکار هستند، برای آنها بهتر است که به خاطر خیانت‌هایشان نابود شوند.
گفت خواجه نی مترس و دم دهش
تا رود علت ازو زین لطف خوش
هوش مصنوعی: گفت آقا نترس و نظرت را بیان کن تا دلیل این محبت از او بیرون بیاید.
دفع او را دلبرا بر من نویس
هل که صحت یابد آن باریک‌ریس
هوش مصنوعی: ای دلربا، اگر تو به دست من باری را برسانی، آن محبوب خوش‌اندام بهتر خواهد شد.
چون بگفت آن خسته را خاتون چنین
می‌نگنجید از تبختر بر زمین
هوش مصنوعی: وقتی آن خانم به آن فرد خسته گفت، او از شدت تکبر نمی‌توانست بر زمین بنشیند.
زفت گشت و فربه و سرخ و شکفت
چون گل سرخ هزاران شکر گفت
هوش مصنوعی: او چنان سرزنده و شاداب شده که مانند گل سرخی فربه و روشن است و مثل یک شکر، شیرینی و خوشی را به هزاران زبان بیان می‌کند.
که گهی می‌گفت ای خاتون من
که مبادا باشد این دستان و فن
هوش مصنوعی: هرگز نگو که ای بانوی من، مبادا این دستان و هنر من به خطر بیفتد یا آسیب ببیند.
خواجه جمعیت بکرد و دعوتی
که همی‌سازم فرج را وصلتی
هوش مصنوعی: آقای جمعیت فراهم کرد و دعوتی که برای ایجاد خوشبختی و اتصال به آرامش برگزار می‌کنم.
تا جماعت عشوه می‌دادند و گال
که ای فرج بادت مبارک اتصال
هوش مصنوعی: در حالی که افراد به نمایش زیبایی و جاذبه می‌پرداختند و می‌گفتند: ای فرج، بر تو مبارک باد، این اتصال.
تا یقین‌تر شد فرج را آن سخن
علت از وی رفت کل از بیخ و بن
هوش مصنوعی: برای اینکه فرج و گشایش کاملاً مشخص شود، آن سخن و علت از ریشه و اساسش کنار رفت.
بعد از آن اندر شب گردک به فن
امردی را بست حنی هم‌چو زن
هوش مصنوعی: پس از آن در شب گرد و غبار، به شیوه‌ای خاص مردانگی را از او گرفتند و او را مانند زن کردند.
پر نگارش کرد ساعد چون عروس
پس نمودش ماکیان دادش خروس
هوش مصنوعی: دست را به زیبایی و زینت آراسته است، مانند یک عروس، سپس به او مرغ‌ها را نشان می‌دهد و به او خروس هدیه می‌دهد.
مقنعه و حلهٔ عروسان نکو
کنگ امرد را بپوشانید او
هوش مصنوعی: برای آراسته کردن زیبایانی که تازه به ازدواج درآمده‌اند، باید مقنعه و لباس‌های شیک بر تن جوانان زیبا بیاورید.
شمع را هنگام خلوت زود کشت
ماند هندو با چنان کنگ درشت
هوش مصنوعی: شمع در موقع تنهایی به زودی خاموش شد، اما هندو با آن کنگ بزرگش، همچنان باقی ماند.
هندوک فریاد می‌کرد و فغان
از برون نشنید کس از دف‌زنان
هوش مصنوعی: هندوک در حال جیغ و فریاد بود، اما هیچ‌کس صدای او را از افرادی که در حال نواختن دف بودند، نشنید.
ضرب دف و کف و نعرهٔ مرد و زن
کرد پنهان نعرهٔ آن نعره‌زن
هوش مصنوعی: صدای دف و دست زدن و فریاد مردان و زنان به‌طور پنهانی به گوش می‌رسد، همان فریادی که از یکی از آن فریادکنندگان به‌گوش می‌رسد.
تا به روز آن هندوک را می‌فشارد
چون بوَد در پیش سگ انبان آرد‌؟
هوش مصنوعی: تا روزی که آن دختر هندو را بفشارد، چه خواهد شد وقتی که در پیش سگ، کیسه‌ای بیاورد؟
زود آوردند طاس و بوغ زفت
رسم داماد‌ان فرج حمام رفت
هوش مصنوعی: به سرعت وسایل و ابزارهای لازم را آماده کردند و داماد برای مراجعه به حمام رفت.
رفت در حمام او رنجور جان
کون دریده هم‌چو دلق تونیان
هوش مصنوعی: به حمام رفت و در حالی که بیمار بود، جانش به شدت آشفته و پریشان بود، مانند پارچه‌ای که در باد پیچیده و پاره شده.
آمد از حمام در گردک فسوس
پیش او بنشست دختر چون عروس
هوش مصنوعی: مردی از حمام بیرون آمد و در جایی نشست. دخترش مانند عروسی زیبا و خوش‌لباس نزد او نشسته بود.
مادرش آنجا نشسته پاسبان
که نباید کاو کند روز امتحان
هوش مصنوعی: مادرش در آنجا نشسته و مراقب است که او در روز امتحان تقلب نکند.
ساعتی در وی نظر کرد از عناد
آنگهان با هر دو دستش ده بداد
هوش مصنوعی: لحظه‌ای به او نگریست که از روی کینه و دشمنی بود، سپس با هر دو دستش، ده را به او داد.
گفت کس را خود مبادا اتصال
با چو تو ناخوش عروس بد‌فعال
هوش مصنوعی: کسی را به خود نپیوند، زیرا که تو مانند عروسی هستی که سرشت خوبی ندارد.
روز رویت روی خاتونان تر
کیر زشتت شب بتر از کیر خر
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه زیبایی و جذابیت روز و شب می‌پردازد. در روز، چهره فرد جذاب و دلربا است و در شب، وضعیت به گونه‌ای دیگر و ناپسند به نظر می‌رسد. این تناقض بین زیبایی در روز و زشتی در شب بیان شده است.
هم‌چنان جمله نعیم این جهان
بس خوش‌ست از دور پیش از امتحان
هوش مصنوعی: تمام نعمت‌های این دنیا بسیار لذت‌بخش هستند، اما این خوشی‌ها تنها زمانی به طور واقعی درک خواهند شد که از دور به آن‌ها نگاه کنیم و قبل از تجربه کردن آن‌ها، به زیبایی‌شان پی ببریم.
می‌نماید در نظر از دور آب
چون روی نزدیک باشد آن سراب
هوش مصنوعی: از دور به نظر می‌رسد که آب وجود دارد، اما وقتی نزدیک می‌شویم، متوجه می‌شویم که آن چیزی جز سراب نیست.
گنده پیر‌ست او و از بس چاپلوس
خویش را جلوه کند چون نو عروس
هوش مصنوعی: او مردی بزرگ‌سال و چاق است و به خاطر زیاده‌روی در خودستایی و نمایش دادن خود همچون یک عروس تازه عروسی به نظر می‌رسد.
هین مشو مغرور آن گلگونه‌اش
نوش نیش‌آلودهٔ او را مچش
هوش مصنوعی: به خودت نبال و فریفته نشو به زیبایی او، چرا که زهر در نیشش نهفته است.
صبر کن کالصبر مفتاح الفرج
تا نیفتی چون فرج در صد حرج
هوش مصنوعی: به آرامی و با شکیبایی پیش برو، زیرا صبر می‌تواند کلید گشایش باشد. اگر صبر نداشته باشی، ممکن است در مشکلات و دشواری‌ها گرفتار شوی.
آشکارا دانه پنهان دام او
خوش نماید ز اولت انعام او
هوش مصنوعی: دانه‌های پنهان دام او در آغاز به خوبی دیده می‌شوند و نشانی از لطف او را نشان می‌دهند.

حاشیه ها

1389/09/18 01:12

از خصوصیات برجسته مولوی همین است که از میان مرداب نیلوفر و از میان لجن عسل پدید می آورد، که با پس زدن واژه های بعضاً رکیک می توان به این مفاهیم عالی دست یافت.

1390/09/19 12:12
جلیل Jalilomidi@yahoo.com

در مصراع تا جماعت عشوه می دادند و گان کلمه گان نباید درست باشد.

1393/03/05 02:06
رامین

تا جماعت عشوه می دادند و گال
گال : فریب.بازی (دادن).

1394/06/14 21:09
خورشید غرب

معنی را دریاب.
والسلام

1395/09/17 23:12
امیرعلی

ایا این همان است که وصفش کرد ؟!
هو اصول اصول اصول دین ؟؛!

1397/10/14 08:01
متین

بکی از شاهکارهای حضرت مولانا که دنیا طلبی نفس را به بهترین شکل ممکن تمثیل کرده اند...اگر کسی بعد منفی رو می بینه اشکال از خودشه

1399/06/06 14:09
فرزان

خوب است قبل از کلید کرد ن روی الفاظ رکیک ببینیم این اشعار از قلم چه کسی تراوش نموده .هزل گویی بی مقدار یا خواجه ای عارف و خداشناس .بعض مواقع بی پروایی در کلام لازمه رساندن مفهوم است . بر حضرت مولانا ایرادی نیست .

1399/12/10 01:03
حشمت نیا

آثار مولوی مخصوص مطالعه بزرگان است. برای درک بیشتر از دامنه لغات و امثال بیشتری استفاده شده است. کوچک ترها با کمک بزرگان مطالعه کنند

1400/05/15 06:08
کوروش

این اندیشه مسموم که دنیا ارزش نداره مارو عقب انداخته

ببینید عزت و شکوه کافران غربی رو که دنیارو بدست آوردن و مقایسه کنید با دوری کردن از دنیا توسط بزرگان ما

لقد کرمنا بنی آدم فی البر و البحر مال اون دسته از آدمایی که از عقلشون استفاده کردن 

1400/10/17 15:01
S

عزیزان وقتی هنوز نمی‌دونید معنای یک واژه در طول زمان می‌تونه تغییر کنه چرا راجع به افراد قضاوت می‌کنید؟

چیزی که الان معناش برای ما بده ممکنه چند قرن پیش یکی از مودبانه ترین کلمات بوده باشه