بخش ۵ - حکایت غلام هندو کی به خداوندزادهٔ خود پنهان هوای آورده بود چون دختر را با مهترزادهای عقد کردند غلام خبر یافت رنجور شد و میگداخت و هیچ طبیب علت او را در نمییافت و او را زهرهٔ گفتن نه
خواجهای را بود هندو بندهای
پروریده کرده او را زندهای
علم و آدابش تمام آموخته
در دلش شمع هنر افروخته
پروریدش از طفولیت به ناز
در کنار لطف آن اکرامساز
بود هم این خواجه را خوش دختری
سیماندامی گشی خوشگوهری
چون مراهق گشت دختر طالبان
بذل میکردند کابین گران
میرسیدش از سوی هر مهتری
بهر دختر دم به دم خوزهگری
گفت خواجه مال را نبْوَد ثبات
روز آید شب رود اندر جهات
حسن صورت هم ندارد اعتبار
که شود رخ زرد از یک زخم خار
سهل باشد نیز مهترزادگی
که بود غره به مال و بارگی
ای بسا مهتربچه کز شور و شر
شد ز فعل زشت خود ننگ پدر
پر هنر را نیز اگر باشد نفیس
کم پرست و عبرتی گیر از بلیس
علم بودش چون نبودش عشق دین
او ندید از آدم الا نقش طین
گرچه دانی دقت علم ای امین
زانت نگشاید دو دیدهٔ غیببین
او نبیند غیر دستاری و ریش
از معرف پرسد از بیش و کمیش
عارفا تو از معرف فارغی
خود همیبینی که نور بازغی
کارْ تقوی دارد و دین و صلاح
که ازو باشد بدو عالم فلاح
کرد یک داماد صالح اختیار
که بُد او فخر همه خیل و تبار
پس زنان گفتند او را مال نیست
مهتری و حسن و استقلال نیست
گفت آنها تابع زهدند و دین
بیزر او گنجیست بر روی زمین
چون به جد تزویج دختر گشت فاش
دست پیمان و نشانی و قماش
پس غلام خُرد کهاندر خانه بود
گشت بیمار و ضعیف و زار زود
همچو بیمار دقی او میگداخت
علت او را طبیبی کم شناخت
عقل میگفتی که رنجش از دل است
داروی تن در غم دل باطل است
آن غلامک دم نزد از حال خویش
کز چه میآید برو در سینه نیش
گفت خاتون را شبی شوهر که تو
باز پرسش در خلا از حال او
تو به جای مادری او را بود
که غم خود پیش تو پیدا کند
چونک خاتون کرد در گوش این کلام
روز دیگر رفت نزدیک غلام
پس سرش را شانه میکرد آن ستی
با دو صد مهر و دلال و آشتی
آنچنان که مادران مهربان
نرم کردش تا در آمد در بیان
که مرا اومید از تو این نبود
که دهی دختر به بیگانهٔ عنود
خواجهزادهٔ ما و ما خستهجگر
حیف نبود که رود جای دگر
خواست آن خاتون ز خشمی که آمدش
که زند وز بام زیر اندازدش
کو که باشد هندوی مادر غَری
که طمع دارد به خواجه دختری
گفت صبر اولی بود خود را گرفت
گفت با خواجه که بشنو این شگفت
این چنین گراء کی خاین بود
ما گمان برده که هست او معتمد
بخش ۴ - مناجات و پناه جستن به حق از فتنهٔ اختیار و از فتنهٔ اسباب اختیار کی سماوات و ارضین از اختیار و اسباب اختیار شکوهیدند و ترسیدند و خلقت آدمی مولع افتاد بر طلب اختیار و اسباب اختیار خویش چنانک بیمار باشد خود را اختیار کم بیند صحت خواهد کی سبب اختیارست تا اختیارش بیفزاید و منصب خواهد تا اختیارش بیفزاید و مهبط قهر حق در امم ماضیه فرط اختیار و اسباب اختیار بوده است هرگز فرعون بینوا کس ندیده است: اولم این جزر و مد از تو رسیدبخش ۶ - صبر فرمودن خواجه مادر دختر را کی غلام را زجر مکن من او را بیزجر ازین طمع باز آرم کی نه سیخ سوزد نه کباب خام ماند: گفت خواجه صبر کن با او بگو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1392/04/21 23:07
شکوه
مراهق گویا پسری است که در آستانه بلوغ است
1392/04/21 23:07
شکوه
با پوزش مادر غری میشود مادر قحبه
1392/04/21 23:07
شکوه
دلال اینجا به معنی واسطه و میانجی است؟
1392/04/22 00:07
ناشناس
بلوغ به فارسی برناکی و بالغ برناک و یا برنا است
1392/04/22 00:07
ناشناس
گویا مرهقه معنی خسته می داد البته فقط شنیده ام
1392/04/22 00:07
امین کیخا
مرهق یعنی خسته ولی مراهق یعنی نوجوان
1392/04/22 00:07
امین کیخا
ه به س تبدیل می شود مثل هفته که سبت بوده و رهیگ و رسیگ اینجا هم مهتر همان مستر است که در انگلیسی است وکاملا همریشه هستند و وامگیری نشده اند
1392/04/22 00:07
امین کیخا
گرا یعنی مالشگر و حجامت کننده در حمام ، به لکی معنی خبرچین می دهد .