گنجور

بخش ۶۴ - باقی قصهٔ فقیر روزی‌طلب بی‌واسطهٔ کسب

آن یکی بیچارهٔ مفلس ز درد
که ز بی‌چیزی هزاران زهر خورد
لابه کردی در نماز و در دعا
کای خداوند و نگهبان رعا
بی ز جهدی آفریدی مر مرا
بی فن من روزیم ده زین سرا
پنج گوهر دادیم در درج سر
پنج حس دیگری هم مستتر
لا یعد این داد و لا یحصی ز تو
من کلیلم از بیانش شرم‌رو
چونک در خلاقیم تنها توی
کار رزاقیم تو کن مستوی
سالها زو این دعا بسیار شد
عاقبت زاری او بر کار شد
هم‌چو آن شخصی که روزی حلال
از خدا می‌خواست بی‌کسب و کلال
گاو آوردش سعادت عاقبت
عهد داود لدنی معدلت
این متیم نیز زاریها نمود
هم ز میدان اجابت گو ربود
گاه بدظن می‌شدی اندر دعا
از پی تاخیر پاداش و جزا
باز ارجاء خداوند کریم
در دلش بشار گشتی و زعیم
چون شدی نومید در جهد از کلال
از جناب حق شنیدی که تعال
خافضست و رافعست این کردگار
بی ازین دو بر نیاید هیچ کار
خفض ارضی بین و رفع آسمان
بی ازین دو نیست دورانش ای فلان
خفض و رفع این زمین نوعی دگر
نیم سالی شوره نیمی سبز و تر
خفض و رفع روزگار با کرب
نوع دیگر نیم روز و نیم شب
خفض و رفع این مزاج ممترج
گاه صحت گاه رنجوری مضج
هم‌چنین دان جمله احوال جهان
قحط و جدب و صلح و جنگ از افتتان
این جهان با این دو پر اندر هواست
زین دو جانها موطن خوف و رجاست
تا جهان لرزان بود مانند برگ
در شمال و در سموم بعث و مرگ
تا خم یک‌رنگی عیسی ما
بشکند نرخ خم صدرنگ را
کان جهان هم‌چون نمکسار آمدست
هر چه آنجا رفت بی‌تلوین شدست
خاک را بین خلق رنگارنگ را
می‌کند یک رنگ اندر گورها
این نمکسار جسوم ظاهرست
خود نمکسار معانی دیگرست
آن نمکسار معانی معنویست
از ازل آن تا ابد اندر نویست
این نوی را کهنگی ضدش بود
آن نوی بی ضد و بی ند و عدد
آنچنان که از صقل نور مصطفی
صد هزاران نوع ظلمت شد ضیا
از جهود و مشرک و ترسا و مغ
جملگی یک‌رنگ شد زان الپ الغ
صد هزاران سایه کوتاه و دراز
شد یکی در نور آن خورشید راز
نه درازی ماند نه کوته نه پهن
گونه گونه سایه در خورشید رهن
لیک یک‌رنگی که اندر محشرست
بر بد و بر نیک کشف و ظاهرست
که معانی آن جهان صورت شود
نقشهامان در خور خصلت شود
گردد آنگه فکر نقش نامه‌ها
این بطانه روی کار جامه‌ها
این زمان سرها مثال گاو پیس
دوک نطق اندر ملل صد رنگ ریس
نوبت صدرنگیست و صددلی
عالم یک رنگ کی گردد جلی
نوبت زنگست رومی شد نهان
این شبست و آفتاب اندر رهان
نوبت گرگست و یوسف زیر چاه
نوبت قبطست و فرعونست شاه
تا ز رزق بی‌دریغ خیره‌خند
این سگان را حصه باشد روز چند
در درون بیشه شیران منتظر
تا شود امر تعالوا منتشر
پس برون آیند آن شیران ز مرج
بی‌حجابی حق نماید دخل و خرج
جوهر انسان بگیرد بر و بحر
پیسه گاوان بسملان آن روز نحر
روز نحر رستخیز سهمناک
مؤمنان را عید و گاوان را هلاک
جملهٔ مرغان آب آن روز نحر
هم‌چو کشتیها روان بر روی بحر
تا که یهلک من هلک عن بینه
تا که ینجو من نجا واستیقنه
تا که بازان جانب سلطان روند
تا که زاغان سوی گورستان روند
که استخوان و اجزاء سرگین هم‌چو نان
نقل زاغان آمدست اندر جهان
قند حکمت از کجا زاغ از کجا
کرم سرگین از کجا باغ از کجا
نیست لایق غزو نفس و مرد غر
نیست لایق عود و مشک و کون خر
چون غزا ندهد زنان را هیچ دست
کی دهد آنک جهاد اکبرست
جز بنادر در تن زن رستمی
گشته باشد خفیه هم‌چون مریمی
آنچنان که در تن مردان زنان
خفیه‌اند و ماده از ضعف جنان
آن جهان صورت شود آن مادگی
هر که در مردی ندید آمادگی
روز عدل و عدل داد در خورست
کفش آن پا کلاه آن سرست
تا به مطلب در رسد هر طالبی
تا به غرب خود رود هر غاربی
نیست هر مطلوب از طالب دریغ
جفت تابش شمس و جفت آب میغ
هست دنیا قهرخانهٔ کردگار
قهر بین چون قهر کردی اختیار
استخوان و موی مقهوران نگر
تیغ قهر افکنده اندر بحر و بر
پر و پای مرغ بین بر گرد دام
شرح قهر حق کننده بی‌کلام
مرد او بر جای خرپشته نشاند
وآنک کهنه گشت هم پشته نماند
هر کسی را جفت کرده عدل حق
پیل را با پیل و بق را جنس بق
مونس احمد به مجلس چار یار
مونس بوجهل عتبه و ذوالخمار
کعبهٔ جبریل و جانها سدره‌ای
قبلهٔ عبدالبطون شد سفره‌ای
قبلهٔ عارف بود نور وصال
قبلهٔ عقل مفلسف شد خیال
قبلهٔ زاهد بود یزدان بر
قبلهٔ مطمع بود همیان زر
قبلهٔ معنی‌وران صبر و درنگ
قبلهٔ صورت‌پرستان نقش سنگ
قبلهٔ باطن‌نشینان ذوالمنن
قبلهٔ ظاهرپرستان روی زن
هم‌چنین برمی‌شمر تازه و کهن
ور ملولی رو تو کار خویش کن
رزق ما در کاس زرین شد عقار
وآن سگان را آب تتماج و تغار
لایق آنک بدو خو داده‌ایم
در خور آن رزق بفرستاده‌ایم
خوی آن را عاشق نان کرده‌ایم
خوی این را مست جانان کرده‌ایم
چون به خوی خود خوشی و خرمی
پس چه از درخورد خویت می‌رمی
مادگی خوش آمدت چادر بگیر
رستمی خوش آمدت خنجر بگیر
این سخن پایان ندارد وآن فقیر
گشته است از زخم درویشی عقیر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن یکی بیچارهٔ مفلس ز درد
که ز بی‌چیزی هزاران زهر خورد
هوش مصنوعی: شخصی که در فقر زندگی می‌کند، از شدت درد و رنج، سختی‌های زیادی را تجربه کرده و به خاطر نداشتن چیزهایی که نیاز دارد، طعم تلخی را چشیده است.
لابه کردی در نماز و در دعا
کای خداوند و نگهبان رعا
هوش مصنوعی: تو در موقع نماز و دعا به درگاه خداوند ناله و زاری می‌کنی و از او می‌خواهی که نگهبان و حافظ تو باشد.
بی ز جهدی آفریدی مر مرا
بی فن من روزیم ده زین سرا
هوش مصنوعی: بدون تلاش و کوشش به من وجودی عطا کردی، و من بدون مهارت‌های لازم اکنون در این دنیا به سر می‌برم.
پنج گوهر دادیم در درج سر
پنج حس دیگری هم مستتر
هوش مصنوعی: ما پنج گوهر را در دل پنج حس قرار دادیم و همچنین حس‌های دیگری نیز در آن نهفته است.
لا یعد این داد و لا یحصی ز تو
من کلیلم از بیانش شرم‌رو
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسی عمیق اشاره دارد. گویا شاعر از بیان کردن احساسات و نداشته‌های خود شرم دارد، زیرا آنچه که از محبت و عطوفت محبوبش دریافت کرده، آنقدر زیاد و باارزش است که نمی‌تواند به درستی آن را توصیف کند. به زبان ساده‌تر، او احساس می‌کند که کلماتش برای بیان بزرگی و عمق احساساتش کافی نیستند.
چونک در خلاقیم تنها توی
کار رزاقیم تو کن مستوی
هوش مصنوعی: زمانی که در خلق و خوی خود به تنهایی هستیم، تنها تو در کار روزی‌دهی، تو بر عهده داشته باش.
سالها زو این دعا بسیار شد
عاقبت زاری او بر کار شد
هوش مصنوعی: سال‌ها از دعا و آرزوی او گذشت، و در نهایت، ناله و زاری او به نتیجه رسید و کارش سامان گرفت.
هم‌چو آن شخصی که روزی حلال
از خدا می‌خواست بی‌کسب و کلال
هوش مصنوعی: مانند فردی که روزی حلال را از خداوند درخواست می‌کرد بدون اینکه تلاشی برای کسب آن انجام دهد.
گاو آوردش سعادت عاقبت
عهد داود لدنی معدلت
هوش مصنوعی: او به سبب نعمت و خوش شانسی که دارد، به سرنوشت خوبی دست پیدا کرده و به مقام و منزلتی ارزشمند رسیده است.
این متیم نیز زاریها نمود
هم ز میدان اجابت گو ربود
هوش مصنوعی: این شخص نیز زاری‌هایی کرد و از میدان اجابت خواسته‌های خود را به دست آورد.
گاه بدظن می‌شدی اندر دعا
از پی تاخیر پاداش و جزا
هوش مصنوعی: گاهی در دعا به خاطر تعویق در پاداش و جزا بدبین می‌شدی.
باز ارجاء خداوند کریم
در دلش بشار گشتی و زعیم
هوش مصنوعی: اگر خداوند مهربان در دل او محبت و امیدی تازه هدیه کند، او می‌تواند به مقام رهبری و سرکردگی دست یابد.
چون شدی نومید در جهد از کلال
از جناب حق شنیدی که تعال
هوش مصنوعی: وقتی در تلاش خود ناامید شدی، از طرف حق بشنوی که باید بلند شوی و به جلو بروی.
خافضست و رافعست این کردگار
بی ازین دو بر نیاید هیچ کار
هوش مصنوعی: این جهان به دست خداوندی است که هم باعث کاهش و هم باعث افزایش می‌شود. هیچ کاری بدون این دو امکان‌پذیر نیست.
خفض ارضی بین و رفع آسمان
بی ازین دو نیست دورانش ای فلان
هوش مصنوعی: در این دنیا، زمین و آسمان در کنار هم قرار دارند و هیچ چیز دیگری نمی‌تواند جایگزین آن‌ها شود. پس ای فلان، به این نکته توجه کن که همه چیز در زیر و بالای ما به هم مرتبط است.
خفض و رفع این زمین نوعی دگر
نیم سالی شوره نیمی سبز و تر
هوش مصنوعی: این زمین به طور متفاوتی دچار تغییرات می‌شود؛ گاهی خشک و بی‌حالت است و گاهی سرسبز و پرطراوت.
خفض و رفع روزگار با کرب
نوع دیگر نیم روز و نیم شب
هوش مصنوعی: تغییرات و نوسانات زندگی مانند روز و شب هستند؛ گاهی اوج شادی و آرامش وجود دارد و گاهی هم سختی و چالش.
خفض و رفع این مزاج ممترج
گاه صحت گاه رنجوری مضج
هوش مصنوعی: حالت بدن گاه خوب و گاه بد می‌شود؛ بعضی وقت‌ها در سلامتی به سر می‌بریم و گاهی هم دچار بیماری و ناراحتی هستیم.
هم‌چنین دان جمله احوال جهان
قحط و جدب و صلح و جنگ از افتتان
هوش مصنوعی: همچنین باید به خوبی از وضعیت‌های مختلف جهان مانند قحطی و خشکسالی، صلح و جنگ آگاه بود و آن‌ها را درک کرد.
این جهان با این دو پر اندر هواست
زین دو جانها موطن خوف و رجاست
هوش مصنوعی: این دنیا به خاطر این دو روح در آسمان قرار دارد؛ این دو جان‌ها مکانی برای ترس و امید هستند.
تا جهان لرزان بود مانند برگ
در شمال و در سموم بعث و مرگ
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا پر از تغییر و ناپایداری است، مثل برگ‌هایی که در بادهای شمالی و در دمای شدید دچار تکان می‌شوند.
تا خم یک‌رنگی عیسی ما
بشکند نرخ خم صدرنگ را
هوش مصنوعی: وقتی عیسی به یک رنگی و یکپارچگی خود برسد، ارزش و قیمت خم سرخ را پایین می‌آورد.
کان جهان هم‌چون نمکسار آمدست
هر چه آنجا رفت بی‌تلوین شدست
هوش مصنوعی: جهان به مانند نمک‌سار است؛ هر چیزی که در آن جا می‌رود، تغییر شکل و رنگ نمی‌دهد و به همان حالت اصلی خود باقی می‌ماند.
خاک را بین خلق رنگارنگ را
می‌کند یک رنگ اندر گورها
هوش مصنوعی: خاک، که همه انسان‌ها از آن تشکیل شده‌اند، در بین مردم با رنگ‌ها و شکل‌های مختلف وجود دارد. اما در نهایت، همه به یک شکل به خاک برمی‌گردند و در گورها قرار می‌گیرند.
این نمکسار جسوم ظاهرست
خود نمکسار معانی دیگرست
هوش مصنوعی: این جسم ظاهری که می‌بینی تنها یک جلوه است، در واقع معنای دیگری در آن نهفته است.
آن نمکسار معانی معنویست
از ازل آن تا ابد اندر نویست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن موجود نمکین، نمایانگر مفاهیم معنوی است که از آغاز خلقت وجود داشته و تا ابد ادامه خواهد داشت.
این نوی را کهنگی ضدش بود
آن نوی بی ضد و بی ند و عدد
هوش مصنوعی: این نوشته کهنه‌ای که در دست داریم، مخالف آن نوشته جدیدی است که نه ضدی دارد و نه معیاری برای سنجش.
آنچنان که از صقل نور مصطفی
صد هزاران نوع ظلمت شد ضیا
هوش مصنوعی: چنان‌که نور پیامبر گرامی اسلام، مصطفی، با درخشش خود هزاران نوع تاریکی را روشن کرده و به روشنی تبدیل می‌کند.
از جهود و مشرک و ترسا و مغ
جملگی یک‌رنگ شد زان الپ الغ
هوش مصنوعی: همه یهودی‌ها، مشرکان، مسیحی‌ها و زرتشتی‌ها تحت تأثیر یک قدرت بزرگ قرار گرفته و یکی شدند.
صد هزاران سایه کوتاه و دراز
شد یکی در نور آن خورشید راز
هوش مصنوعی: در میان هزاران سایه کوتاه و بلند، یکی از آن‌ها در نور خورشید ظاهر شد و به حقیقت پیوست.
نه درازی ماند نه کوته نه پهن
گونه گونه سایه در خورشید رهن
هوش مصنوعی: نه زمان زیادی باقی مانده و نه کم، نه باریک است و نه پهن، تنها سایه‌هایی که بر شکل‌ها می‌افتند در زیر تابش خورشید ره می‌پویند.
لیک یک‌رنگی که اندر محشرست
بر بد و بر نیک کشف و ظاهرست
هوش مصنوعی: اما یک‌رنگی که در روز رستاخیز وجود دارد، بر همه، چه خوبان و چه بدها، آشکار و نمایان است.
که معانی آن جهان صورت شود
نقشهامان در خور خصلت شود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی معانی و تفکرات ما به واقعیت تبدیل می‌شوند، نقش و طرح‌های زندگی‌مان نیز بر اساس ویژگی‌ها و خصوصیات ما شکل می‌گیرد. یعنی آنچه در ذهن داریم، تأثیر مستقیم بر زندگی و رفتار ما دارد و به صورت ملموس جلوه‌گر می‌شود.
گردد آنگه فکر نقش نامه‌ها
این بطانه روی کار جامه‌ها
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی فکر به نقش و خط‌هایی که بر روی نامه‌ها وجود دارد، معطوف شود، آن وقت تأثیر و زیبایی آن نقش‌ها بر روی زندگی و ظاهر انسان‌ها نیز نمایان خواهد شد.
این زمان سرها مثال گاو پیس
دوک نطق اندر ملل صد رنگ ریس
هوش مصنوعی: این زمان، سرها همچون گاوی در حال چرخش و گرداب‌اند و در میان ملت‌ها، کلام‌های گوناگون و رنگارنگی وجود دارد.
نوبت صدرنگیست و صددلی
عالم یک رنگ کی گردد جلی
هوش مصنوعی: زمانی فرامی‌رسد که همه چیز در جهان یکدست و یک‌رنگ می‌شود و دیگر نیازی به فکر کردن به دلایل مختلف نخواهد بود.
نوبت زنگست رومی شد نهان
این شبست و آفتاب اندر رهان
هوش مصنوعی: زنگی به صدا درآمد و شب به آرامی پنهان شد. اکنون آفتاب در حال طلوع است.
نوبت گرگست و یوسف زیر چاه
نوبت قبطست و فرعونست شاه
هوش مصنوعی: زمانی است که قدرت به دست گرگ‌ها افتاده و یوسف در چاه به دام افتاده است. اکنون نوبت قبطی‌هاست و فرعون به عنوان پادشاه در صحنه حاضر است.
تا ز رزق بی‌دریغ خیره‌خند
این سگان را حصه باشد روز چند
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت‌های فراوان و بی‌منت، این سگ‌ها در خوشحالی و شادمانی به سر می‌برند، ولی این وضعیت تنها برای مدتی ادامه خواهد داشت.
در درون بیشه شیران منتظر
تا شود امر تعالوا منتشر
هوش مصنوعی: در دل جنگل شیران در انتظارند تا فرمان بیاید و به سوی هم بیایند.
پس برون آیند آن شیران ز مرج
بی‌حجابی حق نماید دخل و خرج
هوش مصنوعی: آنگاه آن شیران از بیابان بیرون می‌آیند و در وضعیت بی‌پوشش، حق و راستی را در زندگی خود نشان می‌دهند و به مسائل مالی و اقتصادی خود رسیدگی می‌کنند.
جوهر انسان بگیرد بر و بحر
پیسه گاوان بسملان آن روز نحر
هوش مصنوعی: جوهر واقعی انسان در آمیختگی با زمین و آسمان شکل می‌گیرد و در روزی که قربانیان بی‌گناه کشته می‌شوند، این جوهر نمایان می‌شود.
روز نحر رستخیز سهمناک
مؤمنان را عید و گاوان را هلاک
هوش مصنوعی: در روز قیامت، برای مؤمنان روزی شاد و جشن است، اما برای گاوان، روز نابودی و هلاکت خواهد بود.
جملهٔ مرغان آب آن روز نحر
هم‌چو کشتیها روان بر روی بحر
هوش مصنوعی: در روز نحر، همهٔ پرندگان آب مانند کشتی‌هایی که بر روی دریا روان هستند، حرکت می‌کنند.
تا که یهلک من هلک عن بینه
تا که ینجو من نجا واستیقنه
هوش مصنوعی: هر که در مشکلات و فتنه‌ها به هلاکت می‌رسد، تنها کسی که از این اوضاع نجات می‌یابد، کسی است که به حقیقت اطمینان دارد.
تا که بازان جانب سلطان روند
تا که زاغان سوی گورستان روند
هوش مصنوعی: پرندگان شکاری به سمت پادشاه حرکت می‌کنند، در حالی که کلاغ‌ها به سوی قبرستان می‌روند.
که استخوان و اجزاء سرگین هم‌چو نان
نقل زاغان آمدست اندر جهان
هوش مصنوعی: در جهان، اجزای بدن و استخوان‌ها به مانند نان برای زاغ‌ها، جایگاه خاصی دارند و از آن‌ها بهره‌برداری می‌شود.
قند حکمت از کجا زاغ از کجا
کرم سرگین از کجا باغ از کجا
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم تفاوت‌های عمیق بین چیزهای مختلف اشاره دارد. قند که نشانه‌ای از شیرینی و حکمت است، با زاغ که نماد بی‌نظمی و زشتی است، در تضاد است. همچنین، کرم که به نوعی آفت و زشتی مربوط می‌شود، با باغ که نمایانگر زیبایی و رشد است، مقایسه می‌شود. این تضادها به ما می‌گویند که در زندگی، جنبه‌های مثبت و منفی به‌طور هم‌زمان وجود دارند و هر کدام از آنها به نوعی به دنیای ما شکل می‌دهند.
نیست لایق غزو نفس و مرد غر
نیست لایق عود و مشک و کون خر
هوش مصنوعی: کسانی که دارای نفس اماره و غرورند، شایسته‌ی جهاد و تلاش واقعی نیستند. همچنین، افرادی که در تلاش برای دست‌یابی به چیزهای نیکو چون عود و مشک هستند، باید عزم و اراده‌ی بیشتری داشته باشند و به دنبال اهداف والاتری باشند.
چون غزا ندهد زنان را هیچ دست
کی دهد آنک جهاد اکبرست
هوش مصنوعی: اگر زنان را در جنگی هیچ کمکی نرسانند، پس چه کسی می‌تواند آن را جهاد بزرگ بنامد؟
جز بنادر در تن زن رستمی
گشته باشد خفیه هم‌چون مریمی
هوش مصنوعی: تن زن رستمی به جز بنادر، شاید به‌طور پنهانی شبیه مریم باشد.
آنچنان که در تن مردان زنان
خفیه‌اند و ماده از ضعف جنان
هوش مصنوعی: در وجود مردان، زنان به صورت نهفته و پنهان قرار دارند، و وجود ماده به دلیل ضعف احساسات و نیروی روحی است.
آن جهان صورت شود آن مادگی
هر که در مردی ندید آمادگی
هوش مصنوعی: هر کسی که در وجود مردانه‌اش آمادگی برای پذیرش جنبه‌های زنانه را نمی‌بیند، به حقیقت نمی‌تواند به آن جهانی که در آن صورت‌های مختلف وجود دارد، دست یابد.
روز عدل و عدل داد در خورست
کفش آن پا کلاه آن سرست
هوش مصنوعی: در روزی که عدالت برقرار می‌شود، باید هرکسی در جایگاه خود قرار گیرد؛ یعنی کسی که مسئول است باید پاسخگو باشد و به درستی عمل کند.
تا به مطلب در رسد هر طالبی
تا به غرب خود رود هر غاربی
هوش مصنوعی: هر کسی که دنبال هدفی باشد، به آن می‌رسد و هر مسافری هم به مقصد خود می‌رسد.
نیست هر مطلوب از طالب دریغ
جفت تابش شمس و جفت آب میغ
هوش مصنوعی: هر چیزی که خواسته و مطلوب است، از خواهان آن پنهان نیست؛ همان‌طور که تابش خورشید و باران همیشه به یکدیگر نیاز دارند.
هست دنیا قهرخانهٔ کردگار
قهر بین چون قهر کردی اختیار
هوش مصنوعی: این دنیا مانند مکانی است که در آن خشم و قهر خداوند تجلی می‌یابد. پس اگر قهر و خشم می‌کنی، خودت انتخاب کرده‌ای که اینگونه رفتار کنی.
استخوان و موی مقهوران نگر
تیغ قهر افکنده اندر بحر و بر
هوش مصنوعی: به استخوان‌ها و موهای شکست‌خوردگان نگاه کن که شمشیر قهر بر روی زمین و دریا افتاده است.
پر و پای مرغ بین بر گرد دام
شرح قهر حق کننده بی‌کلام
هوش مصنوعی: به مرغی نگاه کن که در گرد دام گرفتار شده و از شدت قهر و غضب حق، بی‌هیچ گفتگویی ناله می‌کند.
مرد او بر جای خرپشته نشاند
وآنک کهنه گشت هم پشته نماند
هوش مصنوعی: مردی بر بالای بلندی نشسته و زمانی که آن مکان قدیمی و کهنه شد، دیگر هیچ نشانه‌ای از آن مکان باقی نماند.
هر کسی را جفت کرده عدل حق
پیل را با پیل و بق را جنس بق
هوش مصنوعی: هر کسی بر اساس عدالت و نظام الهی، جفتی برای خودش دارد؛ مانند اینکه فیل فقط با فیل جفت می‌شود و موجود دیگری نیز هم‌جنس خود را انتخاب می‌کند.
مونس احمد به مجلس چار یار
مونس بوجهل عتبه و ذوالخمار
هوش مصنوعی: احمد در جمع چهار یار خود، به بوجهل، عتبه و ذوالخمار آرامش و همراهی می‌دهد.
کعبهٔ جبریل و جانها سدره‌ای
قبلهٔ عبدالبطون شد سفره‌ای
هوش مصنوعی: مکان مقدس جبریل به عنوان کعبه معرفی شده و جان‌ها به سدره اشاره دارد، در حالی که برای بندگان، سرزمین پر برکتی به مانند سفره‌ای گسترده شده است.
قبلهٔ عارف بود نور وصال
قبلهٔ عقل مفلسف شد خیال
هوش مصنوعی: نزدیک‌ترین و بهترین مسیر برای عارفان، نور وصل و ارتباط معنوی است. اما برای عقل و تفکر، تنها خیال و تصور باقی می‌ماند، زیرا به تنهایی نمی‌تواند به حقیقتی دست یابد.
قبلهٔ زاهد بود یزدان بر
قبلهٔ مطمع بود همیان زر
هوش مصنوعی: خداوند، هدف و مقصد زاهدانی است که به او ایمان دارند، و در مقابل، افرادی که فقط به دنیاست، به ثروت و پول وابسته‌اند.
قبلهٔ معنی‌وران صبر و درنگ
قبلهٔ صورت‌پرستان نقش سنگ
هوش مصنوعی: هدف و مقصود کسانی که به عمق معانی می‌نگرند، صبر و تعمق است، در حالی که کسانی که تنها به ظاهر و شکل‌ها توجه دارند، به اشیاء بی‌روح و بی‌معنا می‌نگرند.
قبلهٔ باطن‌نشینان ذوالمنن
قبلهٔ ظاهرپرستان روی زن
هوش مصنوعی: مراد این بیت این است که واقعیات و ارزش‌های درونی و معنوی افراد باطن‌نشین و عارفان از دیگران که بیشتر به ظواهر و دنیا توجه دارند، کاملاً متفاوت است. در واقع، کسانی که به باطن و عمق معنویات اهمیت می‌دهند، در مقام و جایی خاص قرار دارند که از نظر روحانی به آنها توجه می‌شود، در حالی که کسانی که فقط به ظاهر می‌نگرند، در شرایط و موقعیت‌های متفاوتی به سر می‌برند.
هم‌چنین برمی‌شمر تازه و کهن
ور ملولی رو تو کار خویش کن
هوش مصنوعی: به تازگی و قدیمی در زندگی خودت توجه کن و اگر ناراحت هستی، به کارهای خودت مشغول شو.
رزق ما در کاس زرین شد عقار
وآن سگان را آب تتماج و تغار
هوش مصنوعی: رزق ما در ظرفی زرین قرار گرفت، و آن سگ‌ها از آب و تنگ استفاده کردند.
لایق آنک بدو خو داده‌ایم
در خور آن رزق بفرستاده‌ایم
هوش مصنوعی: ما به کسی که به او عادت کرده‌ایم، چیزی می‌دهیم که شایسته او باشد و در خور آنچه است که به او عطا کرده‌ایم.
خوی آن را عاشق نان کرده‌ایم
خوی این را مست جانان کرده‌ایم
هوش مصنوعی: ما عشق و علاقه‌مان را به نان و غذا شکل داده‌ایم و در عوض، عشق و محبت را به جانان و محبوب واقعی‌مان اختصاص داده‌ایم.
چون به خوی خود خوشی و خرمی
پس چه از درخورد خویت می‌رمی
هوش مصنوعی: زمانی که به حال و هوای خودت شاد و شنگول هستی، چرا باید از چیزهایی که مناسب با حالت نیست دوری کنی؟
مادگی خوش آمدت چادر بگیر
رستمی خوش آمدت خنجر بگیر
هوش مصنوعی: ای زیبا، خوش آمدی! چادرها را به دوش بگیر و رستمی، خنجر را به دست بگیر!
این سخن پایان ندارد وآن فقیر
گشته است از زخم درویشی عقیر
هوش مصنوعی: این صحبت هیچ‌گاه تمام نمی‌شود و آن شخص فقیر به خاطر درد و رنج زندگی در فقر به شدت آسیب دیده است.

حاشیه ها

1398/06/21 07:09

چگونگی نزدیکی دوست
حکایت فقیر روزی طلب 1
فقیری مفلس که از شدت فقر جانش به لب رسیده بود ،دعا می کرد تا خداوند او را از این حال برهاند.
شبی هاتفی در خواب به او گفت:
به مغازه آن کاغذ فروش برو و در میان کاغذها گنجنامه ای است آن را بردار و طبق دستور عمل کن.
در گنجنامه آمده بود:
به بیرون شهر برو و فلان بارگاه را پیدا کن پشت به آن کن و رو به قبله تیری در کمان بگذار ،هر جا تیر افتاد گنج آنجاست.
فقیر این کار را انجام داد و کمان را سخت می کشید و مکان افتادن تیر را می کند اما خبری از گنج نبود.
پادشاه ازین کار پتهانی با خبر شد و تیر اندازان ماهر شاه نیز این کار را انجام دادند اما باز هم گنج پیدا نشد.
وقتی فقیر نا امید شد، از خداوند با دلی شکسته راز گنجنامه را درخواست کرد و هاتفی غیبی به او گفت:
دستور بود که تیر در کمان کنی و بیندازی؛ اما که گفتت که تیر را با تمام قوت بکشی،بگذار تا تیر خود فرو افتد.
او تیر را در کمان گذاشت و انداخت ،پیش پای خود را کاوید و به گنج رسید.
خطوتان و قد وصل
دو گام و پس از آن آغوش یار
من عرف نفسه فقد عرف ربه
هر که خود را بشناسد به یقین خدا را شناخته است.
نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به او (آدمی)نزدیکتریم
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

1404/07/27 01:09
کوروش

خفض و رفع این مزاج ممترج

گاه صحت گاه رنجوری مضج

 

ممترج یعنی چه ؟

 

1404/07/27 18:09
رضا از کرمان

درود 

یعنی مزاج در هم آمیخته

مضج = دردناک 

اطبا قدیم برای آدمی ۴ مزاج در نظر میگرفتند سودا، بلغم ،دم و صفرا 

میگه جمع اضداد در درون تو وغلبه هریک باعث صحت وبیماری ضجه‌آور تو میشه

شاد باشی 

1404/07/27 01:09
کوروش

گردد آنگه فکر نقش نامه‌ها

این بطانه روی کار جامه‌ها

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/27 18:09
رضا از کرمان

درود

 در روز رستخیز ودر پیشگاه خلق وخدا  فکر ونیت باطنی تو مثل نوشته روی کاغذ  آشکار میشه ودر آنجا آستری لباس که مخفی است  میاد و روی  جامه ولباس تو قرار میگیره

بطانه = آستری لباس

 

شاد باشی

1404/07/27 01:09
کوروش

تا که یهلک من هلک عن بینه

تا که ینجو من نجا واستیقنه

 

ترجمه لطفا

 

1404/07/27 18:09
رضا از کرمان

درود 

این بیت برگرفته از بخشی از آیه ۴۲ سوره انفال است که میتوانید با مراجعه به قرآن معنی آن را درک کنی ولیکن  اینه منظور

تا هرکه هلاک میشه بعد از اتمام حجت باشه وهرکه به سعادت میرسه از روی دلیل باشه

شاد باشی عزیز

1404/07/27 03:09
کوروش

مرد او بر جای خرپشته نشاند

وآنک کهنه گشت هم پشته نماند

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/27 17:09
رضا از کرمان

درود 

اون میمیره وبرای یادبود او برایش مقبره‌ای میسازند، پشته‌ای میسازند ولی این پشته یا مقبره هم در اثر گذشت زمان نابود میشه ویادی از اون نمیمونه

طالبان دنیا یاد ونامشان نابود میشن

شاد باشی

1404/07/27 03:09
کوروش

قبلهٔ زاهد بود یزدان بر

قبلهٔ مطمع بود همیان زر

 

یزدان بر یعنی چه ؟

 

1404/07/27 17:09
رضا از کرمان

درود

بر = نیکوکار ،درستکار  از صفات باریتعالی

یزدان بر یعنی خداوند درستکار ،خداوند نیکو کار

 

شاد باشی

1404/07/27 03:09
کوروش

رزق ما در کاس زرین شد عقار

وآن سگان را آب تتماج و تغار

 

عقار یعنی چه ؟

 

1404/07/27 17:09
رضا از کرمان

درود

عقار = شراب  اینجا کنایه از می ربانی وعرفانی است

شراب ما در جام زرین عرضه میشه وآبگوشت یا آش سگ در تغار سرو میشه

شاد باشی