گنجور

بخش ۶۳ - مثل

عارفی پرسید از آن پیر کشیش
که توی خواجه مسن‌تر یا که ریش
گفت نه من پیش ازو زاییده‌ام
بی ز ریشی بس جهان را دیده‌ام
گفت ریشت شد سپید از حال گشت
خوی زشت تو نگردیده‌ست وشت
او پس از تو زاد و از تو بگذرید
تو چنین خشکی ز سودای ثرید
تو بر آن رنگی که اول زاده‌ای
یک قدم زان پیش‌تر ننهاده‌ای
هم‌چنان دوغی ترش در معدنی
خود نگردی زو مخلص روغنی
هم خمیری خمر طینه دری
گرچه عمری در تنور آذری
چون حشیشی پا به گل بر پشته‌ای
گرچه از باد هوس سرگشته‌ای
هم‌چو قوم موسی اندر حر تیه
مانده‌ای بر جای چل سال ای سفیه
می‌روی هر روز تا شب هروله
خویش می‌بینی در اول مرحله
نگذری زین بعد سیصد ساله تو
تا که داری عشق آن گوساله تو
تا خیال عجل از جانشان نرفت
بد بریشان تیه چون گرداب زفت
غیر این عجلی کزو یابیده‌ای
بی‌نهایت لطف و نعمت دیده‌ای
گاو طبعی زان نکوییهای زفت
از دلت در عشق این گوساله رفت
باری اکنون تو ز هر جزوت بپرس
صد زبان دارند این اجزای خرس
ذکر نعمتهای رزاق جهان
که نهان شد آن در اوراق زمان
روز و شب افسانه‌جویانی تو چست
جزو جزو تو فسانه‌گوی تست
جزو جزوت تا برستست از عدم
چند شادی دیده‌اند و چند غم
زانک بی‌لذت نروید هیچ جزو
بلک لاغر گردد از هی پیچ جزو
جزو ماند و آن خوشی از یاد رفت
بل نرفت آن خفیه شد از پنج و هفت
هم‌چو تابستان که از وی پنبه‌زاد
ماند پنبه رفت تابستان ز یاد
یا مثال یخ که زاید از شتا
شد شتا پنهان و آن یخ پیش ما
هست آن یخ زان صعوبت یادگار
یادگار صیف در دی این ثمار
هم‌چنان هر جزو جزوت ای فتی
در تنت افسانه گوی نعمتی
چون زنی که بیست فرزندش بود
هر یکی حاکی حال خوش بود
حمل نبود بی ز مستی و ز لاغ
بی بهاری کی شود زاینده باغ
حاملان و بچگانشان بر کنار
شد دلیل عشق‌بازی با بهار
هر درختی در رضاع کودکان
هم‌چو مریم حامل از شاهی نهان
گرچه در آب آتشی پوشیده شد
صد هزاران کف برو جوشیده شد
گرچه آتش سخت پنهان می‌تند
کف به ده انگشت اشارت می‌کند
هم‌چنین اجزای مستان وصال
حامل از تمثالهای حال و قال
در جمال حال وا مانده دهان
چشم غایب گشته از نقش جهان
آن موالید از زه این چار نیست
لاجرم منظور این ابصار نیست
آن موالید از تجلی زاده‌اند
لاجرم مستور پردهٔ ساده‌اند
زاده گفتیم و حقیقت زاد نیست
وین عبارت جز پی ارشاد نیست
هین خمش کن تا بگوید شاه قل
بلبلی مفروش با این جنس گل
این گل گویاست پر جوش و خروش
بلبلا ترک زبان کن باش گوش
هر دو گون تمثال پاکیزه‌مثال
شاهد عدل‌اند بر سر وصال
هر دو گون حسن لطیف مرتضی
شاهد احبال و حشر ما مضی
هم‌چو یخ کاندر تموز مستجد
هر دم افسانهٔ زمستان می‌کند
ذکر آن اریاح سرد و زمهریر
اندر آن ازمان و ایام عسیر
هم‌چو آن میوه که در وقت شتا
می‌کند افسانهٔ لطف خدا
قصهٔ دور تبسمهای شمس
وآن عروسان چمن را لمس و طمس
حال رفت و ماند جزوت یادگار
یا ازو واپرس یا خود یاد آر
چون فرو گیرد غمت گر چستیی
زان دم نومید کن وا جستیی
گفتییش ای غصهٔ منکر به حال
راتبهٔ انعامها را زان کمال
گر بهر دم نت بهار و خرمیست
هم‌چو چاش گل تنت انبار چیست
چاش گل تن فکر تو هم‌چون گلاب
منکر گل شد گلاب اینت عجاب
از کپی‌خویان کفران که دریغ
بر نبی‌خویان نثار مهر و میغ
آن لجاج کفر قانون کپیست
وآن سپاس و شکر منهاج نبیست
با کپی‌خویان تهتکها چه کرد
با نبی‌رویان تنسکها چه کرد
در عمارتها سگانند و عقور
در خرابیهاست گنج عز و نور
گر نبودی این بزوغ اندر خسوف
گم نکردی راه چندین فیلسوف
زیرکان و عاقلان از گمرهی
دیده بر خرطوم داغ ابلهی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عارفی پرسید از آن پیر کشیش
که توی خواجه مسن‌تر یا که ریش
هوش مصنوعی: عارفی از یک کشیش قدیمی پرسید که آیا تو کهن‌تر هستی یا آن فرد ریش‌دار؟
گفت نه من پیش ازو زاییده‌ام
بی ز ریشی بس جهان را دیده‌ام
هوش مصنوعی: می‌گوید من قبل از او به دنیا آمده‌ام و بدون ریشه‌ای، به اندازه‌ی کافی از دنیا دیده و تجربه کرده‌ام.
گفت ریشت شد سپید از حال گشت
خوی زشت تو نگردیده‌ست وشت
هوش مصنوعی: او گفت ریشت رنگ سپیدی به خود گرفته، حالا به خاطر رفتار زشتت، شخصیتت تغییر نکرده است.
او پس از تو زاد و از تو بگذرید
تو چنین خشکی ز سودای ثرید
هوش مصنوعی: او پس از تو زندگی را آغاز کرد و از تو عبور کرد. تو این‌گونه بی‌احساس و سردی از دیوانگی عشق.
تو بر آن رنگی که اول زاده‌ای
یک قدم زان پیش‌تر ننهاده‌ای
هوش مصنوعی: تو همیشه بر اساس همان ویژگی‌هایی که از ابتدا داشتی، رفتار می‌کنی و هیچ تغییری در خودت نداده‌ای.
هم‌چنان دوغی ترش در معدنی
خود نگردی زو مخلص روغنی
هوش مصنوعی: اگر همیشه در یک وضعیت تلخ و ناپسند باقی بمانی، نمی‌توانی به چیزی باکیفیت و مفید دست پیدا کنی. برای رسیدن به چیزهای خوب و ارزشمند، باید از شرایط ناخوشایند خارج شوی و تلاش کنی.
هم خمیری خمر طینه دری
گرچه عمری در تنور آذری
هوش مصنوعی: بیت بیانگر این است که حتی اگر خمیر یا ماده اولیه، سال‌ها در دمای بالا و حرارت قرار گیرد، باز هم اصالت و ویژگی‌های خود را حفظ می‌کند. یعنی تغییرات ظاهری یا محیطی نمی‌تواند ماهیت اصلی چیزی را دگرگون کند.
چون حشیشی پا به گل بر پشته‌ای
گرچه از باد هوس سرگشته‌ای
هوش مصنوعی: اگر مانند حشیشی بر کپه‌ای از گل ایستاده‌ای، فرقی نمی‌کند که از باد سرگردان شده‌ای یا نه.
هم‌چو قوم موسی اندر حر تیه
مانده‌ای بر جای چل سال ای سفیه
هوش مصنوعی: مانند قوم موسی که چهل سال در بیابان سرگردان بودند، تو نیز ای نادان، در اینجا بی‌حرکت مانده‌ای.
می‌روی هر روز تا شب هروله
خویش می‌بینی در اول مرحله
هوش مصنوعی: هر روز به راه خود ادامه می‌دهی و در آغازِ هر مرحله، تلاش و کوشش‌های خود را مشاهده می‌کنی.
نگذری زین بعد سیصد ساله تو
تا که داری عشق آن گوساله تو
هوش مصنوعی: بعد از این، سیصد سال به یاد عشق آن گوساله نروید.
تا خیال عجل از جانشان نرفت
بد بریشان تیه چون گرداب زفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که فکر مرگ از ذهنشان دور نشده است، مانند گرداب سنگین و عمیق در روزگارشان به سر می‌برند.
غیر این عجلی کزو یابیده‌ای
بی‌نهایت لطف و نعمت دیده‌ای
هوش مصنوعی: غیر از این فردی که از او لطف و نعمت‌های بی‌پایانی دریافت کرده‌ای، کسی دیگری نیست.
گاو طبعی زان نکوییهای زفت
از دلت در عشق این گوساله رفت
هوش مصنوعی: حس خوب و زیبایی‌های زیادی که در دل داشتی به خاطر عشق و محبت به این جوان از دل تو رفته است.
باری اکنون تو ز هر جزوت بپرس
صد زبان دارند این اجزای خرس
هوش مصنوعی: پس اکنون از هر یک از اجزای وجودت بپرس؛ این اجزا مانند یک خرس، صد زبان دارند و هر کدام به زبانی صحبت می‌کنند.
ذکر نعمتهای رزاق جهان
که نهان شد آن در اوراق زمان
هوش مصنوعی: اینگونه می‌توان گفت که یادآوری نعمت‌های روزی‌دهنده جهان، چیزی است که در ورق‌های زمان پنهان شده است.
روز و شب افسانه‌جویانی تو چست
جزو جزو تو فسانه‌گوی تست
هوش مصنوعی: روز و شب افرادی هستند که به دنبال داستان‌ها و افسانه‌ها می‌گردند، و تو خود بخشی از این داستان‌ها هستی.
جزو جزوت تا برستست از عدم
چند شادی دیده‌اند و چند غم
هوش مصنوعی: هر چه که هستی، از وجود و عدم بی‌خبر نیست. زندگی پر از لحظات شاد و غم‌انگیز بوده است.
زانک بی‌لذت نروید هیچ جزو
بلک لاغر گردد از هی پیچ جزو
هوش مصنوعی: چون چیزی بدون لذت نباشد، هیچ جزئی رشد نخواهد کرد و در واقع از پیچیدگی و تنش دچار کم‌حالی می‌شود.
جزو ماند و آن خوشی از یاد رفت
بل نرفت آن خفیه شد از پنج و هفت
هوش مصنوعی: جزو باقی ماند و آن لحظه‌ی خوشی فراموش شد، اما آن حس پنهان از بین نرفت، بلکه همچنان وجود دارد.
هم‌چو تابستان که از وی پنبه‌زاد
ماند پنبه رفت تابستان ز یاد
هوش مصنوعی: شبه تابستانی که به خاطر آن پنبه رشد کرده، دیگر از یاد رفته است چون پنبه از بین رفته است.
یا مثال یخ که زاید از شتا
شد شتا پنهان و آن یخ پیش ما
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی است که یخ به تدریج در اثر گرما ذوب می‌شود و به نوعی به ما نشان می‌دهد که تغییرات طبیعی گاهی به آرامی و به تدریج صورت می‌گیرند. یخ که در فصل سرما شکل گرفته بود، حالا در حال ذوب شدن است و این تغییر تدریجی قابل مشاهده است. به نوعی، این تغییرات می‌توانند نمایانگر تغییرات در زندگی یا احساسات انسان‌ها نیز باشند.
هست آن یخ زان صعوبت یادگار
یادگار صیف در دی این ثمار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به یادآوری سختی‌ها و چالش‌ها اشاره دارد که در گذشته تجربه شده‌اند و در عین حال به فصل تابستان و ثمرات آن نیز می‌پردازد. می‌توان گفت که سختی‌های زمستان و یخ، نشانه‌ای از یادگاری هستند که با خود به همراه دارند و این یادگارها به نوعی به نتایج و ثمرات فصل تابستان پیوند می‌خورند.
هم‌چنان هر جزو جزوت ای فتی
در تنت افسانه گوی نعمتی
هوش مصنوعی: هر بخش از وجودت، ای جوان، داستانی از نعمت‌ها و برکات را در خود دارد.
چون زنی که بیست فرزندش بود
هر یکی حاکی حال خوش بود
هوش مصنوعی: زنی را تصور کن که بیست فرزند دارد و هرکدام از آنها نشان‌دهنده خوشحالی و حال خوب او هستند.
حمل نبود بی ز مستی و ز لاغ
بی بهاری کی شود زاینده باغ
هوش مصنوعی: بدون شادی و شوق زندگی نمی‌تواند به نتیجه‌ای مثبت یا شکوفایی برسد، همان‌طور که باغ بدون باران و فصل بهار نمی‌تواند زنده و سرسبز باشد.
حاملان و بچگانشان بر کنار
شد دلیل عشق‌بازی با بهار
هوش مصنوعی: کسانی که در عشق و محبت درگیر هستند، به همراه فرزندانشان دور شدند از دلایل و نشانه‌های عشق و بازی دلنشین با بهار.
هر درختی در رضاع کودکان
هم‌چو مریم حامل از شاهی نهان
هوش مصنوعی: هر درختی که در حال پرورش کودکان است، مانند مریم مقدس که حامل پیامبری بود، حامل ویژگی‌های ارزشمند و نهانی است.
گرچه در آب آتشی پوشیده شد
صد هزاران کف برو جوشیده شد
هوش مصنوعی: هرچند که آتش در آب پنهان شده، اما به‌طور مکرر حباب‌ها و کف‌های زیادی از آن به سطح می‌آید.
گرچه آتش سخت پنهان می‌تند
کف به ده انگشت اشارت می‌کند
هوش مصنوعی: اگرچه آتش به‌طور مخفیانه شعله‌ور می‌شود، اما با اشارت دست، خود را نشان می‌دهد.
هم‌چنین اجزای مستان وصال
حامل از تمثالهای حال و قال
هوش مصنوعی: این جمله به بیان ارتباط عمیق و نزدیکی اشاره دارد که مستان (عاشقان) با لحظات و احساسات خاصی از عشق و وصال دارند. اجزای مختلف این حالت، به نوعی نماد و نمایانگر تجربیات گوناگون آن‌ها هستند که نشان‌دهنده حال و گفته‌های آن‌هاست. به عبارت دیگر، این احساسات و تجربیات به هم پیوسته و در کنار هم تصویری از عشق و وصال را به نمایش می‌گذارند.
در جمال حال وا مانده دهان
چشم غایب گشته از نقش جهان
هوش مصنوعی: در زیبایی چهره، دهان از حیرت بسته مانده و چشم‌ها از تماشای دنیا غایب شده‌اند.
آن موالید از زه این چار نیست
لاجرم منظور این ابصار نیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که موجودات و زیبایی‌هایی که به وجود آمده‌اند، فراتر از چیزی هستند که می‌توان با چشم مشاهده کرد. به عبارت دیگر، دنیای پیرامون ما تنها نمایانگر یک واقعیت سطحی است و عمق آن جز با درک عمیق‌تری قابل فهم نیست.
آن موالید از تجلی زاده‌اند
لاجرم مستور پردهٔ ساده‌اند
هوش مصنوعی: آن موجودات از ظهور و نمایان شدن آفریده شده‌اند، بنابراین زیر پرده‌ای ساده و ناپیدا قرار دارند.
زاده گفتیم و حقیقت زاد نیست
وین عبارت جز پی ارشاد نیست
هوش مصنوعی: ما گفتیم که فرزند به وجود می‌آید، اما در واقعیت فرزندی حقیقی نیست و این سخن فقط برای راهنمایی و هدایت است.
هین خمش کن تا بگوید شاه قل
بلبلی مفروش با این جنس گل
هوش مصنوعی: برای اینکه بُلبُل بتواند داستان خود را بگوید و از زیبایی‌های گل‌ها سخن بگوید، باید خاموش باشی و به او اجازه دهی تا حرفش را بزند.
این گل گویاست پر جوش و خروش
بلبلا ترک زبان کن باش گوش
هوش مصنوعی: این گل به وضوح حرف می‌زند و شاداب و پرانرژی است. بلبل، که در حال خواندن است، باید خاموش شود و به صدای این گل گوش فرا دهد.
هر دو گون تمثال پاکیزه‌مثال
شاهد عدل‌اند بر سر وصال
هوش مصنوعی: هر دو تصویر زیبا و پاک است و نشان‌دهنده عدالت در کنار یکدیگر قرار دارند.
هر دو گون حسن لطیف مرتضی
شاهد احبال و حشر ما مضی
هوش مصنوعی: هر دو نوع زیبایی در وجود مرتضی وجود دارد و او ناظر بر حالات و وضع ما در زندگی و قیامت است.
هم‌چو یخ کاندر تموز مستجد
هر دم افسانهٔ زمستان می‌کند
هوش مصنوعی: مانند یخی که در گرمای تابستان ذوب می‌شود، هر لحظه داستانی از زمستان را بیان می‌کند.
ذکر آن اریاح سرد و زمهریر
اندر آن ازمان و ایام عسیر
هوش مصنوعی: یادآوری از روزگارهای سرد و سختی که در آن گذشته‌ای مشکل و دشوار را تجربه کرده‌ایم.
هم‌چو آن میوه که در وقت شتا
می‌کند افسانهٔ لطف خدا
هوش مصنوعی: مانند میوه‌ای که در فصل تابستان از نعمت‌های خدا بهره‌مند می‌شود و داستان زیبایی را رقم می‌زند.
قصهٔ دور تبسمهای شمس
وآن عروسان چمن را لمس و طمس
هوش مصنوعی: داستان دوری لبخندهای شمس و آن دو عروسی که در باغ هستند، به یادگار مانده و به ما رسیده است.
حال رفت و ماند جزوت یادگار
یا ازو واپرس یا خود یاد آر
هوش مصنوعی: احوال او تغییر کرده و جز یاد او چیزی باقی نمانده است؛ یا از او بپرس که چه حالتی دارد، یا خودت به یاد او بیاور.
چون فرو گیرد غمت گر چستیی
زان دم نومید کن وا جستیی
هوش مصنوعی: وقتی غم تو را دربرگیرد، اگر در آن لحظه به خودت توجه کنی، ناامید شو و از آن حال خارج شو.
گفتییش ای غصهٔ منکر به حال
راتبهٔ انعامها را زان کمال
هوش مصنوعی: گفتی ای غم و اندوه من، به حال پاداش‌ها و نعمت‌های برتری که از کمال تو ناشی می‌شود.
گر بهر دم نت بهار و خرمیست
هم‌چو چاش گل تنت انبار چیست
هوش مصنوعی: اگر در هر لحظه بهار و شادابی وجود نداشته باشد، پس چه فایده‌ای دارد که مانند گل، زیبایی و لطافت جسمت را ذخیره کنی؟
چاش گل تن فکر تو هم‌چون گلاب
منکر گل شد گلاب اینت عجاب
هوش مصنوعی: عطر و لطافت وجود تو مانند گلاب است، ولی گل وجودت ناشناخته مانده و به مرور به فراموشی سپرده شده است. این امر شگفت‌انگیز است که گلابی که بایستی به خاطر زیبایی گل باشد، به تدریج از یادها رفته است.
از کپی‌خویان کفران که دریغ
بر نبی‌خویان نثار مهر و میغ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برخی افراد که به تقلید و کپی‌برداری از دیگران عادت دارند، در حقیقت به پیامبران و انسان‌های بزرگ بی‌احترامی می‌کنند و قدر محبت و مهربانی آنها را نمی‌دانند. به عبارتی دیگر، این افراد به جای ارج نهادن به شخصیت‌های برجسته، به سطحی‌نگری و کپی کردن عادت کرده‌اند.
آن لجاج کفر قانون کپیست
وآن سپاس و شکر منهاج نبیست
هوش مصنوعی: افرادی که بر کفر و انکار اصرار دارند، مانند کسانی هستند که فقط به کپی‌برداری از قوانین می‌پردازند و عمق مفهوم را درک نمی‌کنند. در مقابل، شکرگزاری و سپاس‌گذاری راه و روش پیامبران است که به درک عمیق‌تری از حقیقت و ارتباط با خداوند منجر می‌شود.
با کپی‌خویان تهتکها چه کرد
با نبی‌رویان تنسکها چه کرد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به مقایسه افرادی با ویژگی‌های خاص می‌پردازد. او به نیکی و زیبایی افراد اشاره می‌کند و نامناسبی و زشتی کسانی که بر اساس رفتار و ظاهر خود می‌توانند مورد قضاوت قرار بگیرند را به چالش می‌کشد. در واقع، در برابر زیبایی و جذابیت، ناپسندی و عدم احترام به دیگران را مورد تأمل قرار می‌دهد.
در عمارتها سگانند و عقور
در خرابیهاست گنج عز و نور
هوش مصنوعی: در ساختمان‌ها، سگ‌ها وجود دارند و در خرابه‌ها، گنج و ثروت واقعی نهفته است.
گر نبودی این بزوغ اندر خسوف
گم نکردی راه چندین فیلسوف
هوش مصنوعی: اگر این نور و روشنی در میان تاریکی نبود، بسیاری از فلاسفه راه خود را گم می‌کردند.
زیرکان و عاقلان از گمرهی
دیده بر خرطوم داغ ابلهی
هوش مصنوعی: افراد زیرک و عاقل از نادانی و جهل، چشمان خود را به نشانهٔ تاسف به وضعیتی بی‌فکر و نادان که در آن گرفتار شده‌اند، دوخته‌اند.

حاشیه ها

1395/08/27 13:10
رضا

گرچه در آب آتشی پوشیده شد

1395/08/28 14:10
رضا

معنای چند لغت دشوار در این شعر
طمس: ناپدید شدن
چاش گل: اندام گل
کپی با فتح کاف: میمون
منهاج: راه روشن
تهتک: رسوایی
تنسک: عبادت
عقور: درندگان
بزوغ با ضم با: برآمدن، تافتن، روشن شدن

1400/06/23 02:08
کوروش

سپاس ❤

1404/07/25 04:09
کوروش

او پس از تو زاد و از تو بگذرید

تو چنین خشکی ز سودای ثرید

 

سودای ثرید یعنی چه ؟

 

1404/07/25 18:09
رضا از کرمان

درود 

کلمه خاصی نیست ثرید یعنی آبگوشت یا هر خوراکی آبدار که در آن نان خرد کنند جهت تناول ترید هم میگویند 

به پیر میگه ریش تو  با اینکه بعد از تو بوجود آمده از تو جلوتره  وسفید شده وتو هنوز خشکی، ودر آرزوی ثرید هستی 

سودا اینجا معنی آرزو واشتیاق میده

شاد باشی عزیز

1404/07/26 06:09
کوروش

هم خمیری خمر طینه دری

گرچه عمری در تنور آذری

چون حشیشی پا به گل بر پشته‌ای

گرچه از باد هوس سرگشته‌ای

هم‌چو قوم موسی اندر حر تیه

مانده‌ای بر جای چل سال ای سفیه

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/27 15:09
رضا از کرمان

درود 

تو هنوز مانند خمیر خامی در خمره  گلی تن خود  جاخوش کرده‌ای گرچه در تنور روزگار عمری گذرانده‌ای ولی هنوز پخته وکامل نشده‌ای 

یا مثل گیاه خشکی بر بلندای تپه‌ای میمانی که پا وریشه‌اش اسیر گل است و با حرکت باد هوس از خود جنبش نشان میدهد

نادان تو مثل قوم موسی چهل سال در بیابان سوزان مانده‌ای  توضیحا حضرت موسی ع  میخواست قوم بنی اسراییل را از مصر به سرزمین موعود یا همان ارض اقدس  ببرد که آنان بنای آزار وبهانه جویی گرفتند و چهل سال در بیابان تیه ظاهرا صحرای سینا سرگردان وحیران گشتند وهرچه میرفتند به مقصد نمیرسیدند که هیچ بلکه چون مینگرند فقط در جا زده‌اند  ومیگوید تو نیز اکنون همچون ایشان سرگردان وحیرانی  چون در  تیه دنیا  فقط در جا میزنی 

تیه = سرگردانی وحیرانی

طینه = گل

شاد باشی

1404/07/26 06:09
کوروش

زانک بی‌لذت نروید هیچ جز

بلک لاغر گردد از هی پیچ جزو

 

مصرع دوم یعنی چه ؟

 

1404/07/27 15:09
رضا از کرمان

درود

بیت قبل 

از زمانی که اجزای تو از عدم بوجود آمدند  شادی وغمهای بسیاری دیده 

وتا شادی  ولذت نعمت الهی نباشد اجزای تو پدید نمی‌امد  وبر عکس پیچ وتاب غم باعث لاغری ونابودی اجزای تو میگردد

شاد باشی

1404/07/26 06:09
کوروش

جزو ماند و آن خوشی از یاد رفت

بل نرفت آن خفیه شد از پنج و هفت

 

منظور از پنج و هفت چیست ؟

1404/07/27 16:09
رضا از کرمان

درود 

میگه جز پابرجا مانده وآن لذت اولیه فراموش شده  ولی شاید از یاد نرفته  ودر ناخوداگاه تو باقیست 

پنج وهفت  میشه گفت تمام وجود آدمی شامل جسم ،حواس وقوای ذهنی وباطنی 

اطبای قدیم آدمی را متشکل از هفت عضو بیرونی وهفت عضو درونی میدانستند 

دو دست ،دو پا، سر ،سینه وپشت اعضای بیرونی و

معده، جگر ،دل،دماغ،سپرز،شش وزهره اعضای درونی نامیده میشدند (سپرز = طحال)

پنج هم مراد از پنج حس آدمی است

مرجع شرح مثنوی کریم زمانی

شاد باشی عزیز 

1404/07/26 06:09
کوروش

گرچه در آب آتشی پوشیده شد

صد هزاران کف برو جوشیده شد

گرچه آتش سخت پنهان می‌تند

کف به ده انگشت اشارت می‌کند

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/27 16:09
رضا از کرمان

درود 

مولانا از ابیات قبلی داره با آوردن تمثیلاتی به تبیین اینکه جزو که پا بر جاست ومشهوده  یادآور ویادگار لذت قبلی است پرداخته 

در اینجا میگه  به دیگ در حال جوش نگاه کن که حبابهای حاصل از جوشیدن آب  بر روی سطح قابل مشاهده‌اند  بدلیل اتشی است که در زیر دیگ پنهان شده است  معنی ده انگشت را خودم درست نفهمیدم متاسفانه 

شاد باشی عزیز

1404/07/26 06:09
کوروش

آن موالید از زه این چار نیست

لاجرم منظور این ابصار نیست

 

مصرع اول یعنی چه ؟

 

1404/07/26 06:09
کوروش

زاده گفتیم و حقیقت زاد نیست

وین عبارت جز پی ارشاد نیست

 

حقیقت زاد نیست یعنی چه ؟

 

1404/07/27 16:09
رضا از کرمان

درود 

حقیقت زاد نیست  یعنی  حقیقت زاییدنی نیست 

من گفتم که حالات روحانی وعرفانی  واصلان حق زاییده شده است ولی در حقیقت این حالات زادنی نیست بلکه برای فهم عامه وارشاد سالکان چنین گفتیم 

شاد باشی 

1404/07/26 06:09
کوروش

آن موالید از تجلی زاده‌اند

لاجرم مستور پردهٔ ساده‌اند

 

مصرع دوم یعنی چه ؟

 

1404/07/27 08:09
رضا از کرمان

درود 

 از دوبیت قبل مولانا داره احوال عارفان را بیان میکند ومیگه  مستان وصال  که مقصود مردان الهی است  ، (موالید) از عناصر اربعه زاده نشده اند  که بتوان با حواس پنجگانه آنان را دریافت  ومنظور ابصار گردند  بلکه آنان از تجلی حضرت حق بوجود آمده اند  پس قطعا از دید معمولی خارج ومستورند .

 شاد باشی 

1404/07/26 22:09
کوروش

هر دو گون تمثال پاکیزه‌مثال

شاهد عدل‌اند بر سر وصال

هر دو گون حسن لطیف مرتضی

شاهد احبال و حشر ما مضی

 

یعنی چه 

 

1404/07/27 16:09
رضا از کرمان

درود 

عارفان کلام وعملشان زیباست وشاهدی بر وصل به آستان حضرت حق است و هر دوصورت زیبا  ومطلوب است وگواهی بر باروری فکری ورستاخیز درونی ایشان است 

شاد باشی

1404/07/26 22:09
کوروش

چون فرو گیرد غمت گر چستیی

زان دم نومید کن وا جستیی

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/27 16:09
رضا از کرمان

 درود

هرگاه غمی برایت پدید بیاید اگر عاقل وچست باشی  پیرامون این اندوه وغم جستجو وکاوش خواهی کرد

شاد باشی

1404/07/26 23:09
کوروش

گر بهر دم نت بهار و خرمیست

هم‌چو چاش گل تنت انبار چیست

چاش گل تن فکر تو هم‌چون گلاب

منکر گل شد گلاب اینت عجاب

 

تفسیر لطفا

 

1404/07/27 16:09
رضا از کرمان

درود 

بیت قبل 

به غصه وغم  میگی ای غم چگونه لطف مستمر خداوند را انکار میکنی 

اگر برای تو هردم بهاری وجود نداره  پس این خرمن (چاش) گل که در وجود تو  انبار شده از کجاست ؟ 

اون خرمن گل تن تو ، و فکر واندیشه تو مثل گلابه که  در عین شگفتی گلاب گل را منکر میشه 

ضمنا قابل توجه کسانی که بر روی این  بیت حافظ  حاشیه گذاشتن  وبرای گل وگلاب تعابیر متفاوت ارایه دادند.

در کار گلاب وگل حکم ازلی این بود ......

شاد باشی عزیز