گنجور

بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را

گفت قاضی صوفیا خیره مشو
یک مثالی در بیان این شنو
هم‌چنانک بی‌قراری عاشقان
حاصل آمد از قرار دلستان
او چو که در ناز ثابت آمده
عاشقان چون برگها لرزان شده
خندهٔ او گریه‌ها انگیخته
آب رویش آب روها ریخته
این همه چون و چگونه چون زبد
بر سر دریای بی‌چون می‌تپد
ضد و ندش نیست در ذات و عمل
زان بپوشیدند هستیها حلل
ضد ضد را بود و هستی کی دهد
بلک ازو بگریزد و بیرون جهد
ند چه بود مثل مثل نیک و بد
مثل مثل خویشتن را کی کند
چونک دو مثل آمدند ای متقی
این چه اولیتر از آن در خالقی
بر شمار برگ بستان ند و ضد
چون کفی بر بحر بی‌ضدست و ند
بی‌چگونه بین تو برد و مات بحر
چون چگونه گنجد اندر ذات بحر
کمترین لعبت او جان تست
این چگونه و چون جان کی شد درست
پس چنان بحری که در هر قطر آن
از بدن ناشی‌تر آمد عقل و جان
کی بگنجد در مضیق چند و چون
عقل کل آنجاست از لا یعلمون
عقل گوید مر جسد را که ای جماد
بوی بردی هیچ از آن بحر معاد
جسم گوید من یقین سایهٔ توم
یاری از سایه که جوید جان عم
عقل گوید کین نه آن حیرت سراست
که سزا گستاخ‌تر از ناسزاست
اندرینجا آفتاب انوری
خدمت ذره کند چون چاکری
شیر این سو پیش آهو سر نهد
باز اینجا نزد تیهو پر نهد
این ترا باور نیاید مصطفی
چون ز مسکینان همی‌جوید دعا
گر بگویی از پی تعلیم بود
عین تجهیل از چه رو تفهیم بود
بلک می‌داند که گنج شاهوار
در خرابیها نهد آن شهریار
بدگمانی نعل معکوس ویست
گرچه هر جزویش جاسوس ویست
بل حقیقت در حقیقت غرقه شد
زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد
با تو قلماشیت خواهم گفت هان
صوفیا خوش پهن بگشا گوش جان
مر ترا هم زخم که آید ز آسمان
منتظر می‌باش خلعت بعد آن
کو نه آن شاهست کت سیلی زند
پس نبخشد تاج و تخت مستند
جمله دنیا را پر پشه بها
سیلیی را رشوت بی‌منتها
گردنت زین طوق زرین جهان
چست در دزد و ز حق سیلی ستان
آن قفاها که انبیا برداشتند
زان بلا سرهای خود افراشتند
لیک حاضر باش در خود ای فتی
تا به خانه او بیابد مر ترا
ورنه خلعت را برد او باز پس
که نیابیدم به خانه‌ش هیچ کس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت قاضی صوفیا خیره مشو
یک مثالی در بیان این شنو
هوش مصنوعی: قاضی به صوفی گفت: خیره نشو، مثالی را در این مورد بشنو.
هم‌چنانک بی‌قراری عاشقان
حاصل آمد از قرار دلستان
هوش مصنوعی: عاشقان به دلیل عشق و دلبستگی‌شان همیشه بی‌قرار و ناآرام هستند، حتی اگر در کنار معشوق خود باشند. این ناآرامی به خاطر وجود عشق در دل آنهاست.
او چو که در ناز ثابت آمده
عاشقان چون برگها لرزان شده
هوش مصنوعی: او با ناز و زیبایی خاصی ظاهر شده و در این حال، عاشقان همچون برگ‌ها در زیر باد، بی‌قراری و لرزش پیدا کرده‌اند.
خندهٔ او گریه‌ها انگیخته
آب رویش آب روها ریخته
هوش مصنوعی: لبخند او باعث شده که اشک‌ها جریانی پیدا کنند و چهره‌اش چون باران بر چهره‌ها بریزد.
این همه چون و چگونه چون زبد
بر سر دریای بی‌چون می‌تپد
هوش مصنوعی: همه این سوالات و بررسی‌ها مانند کف روی دریا هستند که بر سطح آب می‌زنند و در حقیقت، در عمق دریا هیچ تغییری ایجاد نمی‌کنند.
ضد و ندش نیست در ذات و عمل
زان بپوشیدند هستیها حلل
هوش مصنوعی: هیچ مخالفتی در ذات و رفتار وجود ندارد، به همین خاطر هستی‌ها پوشش‌هایی را به خود گرفته‌اند.
ضد ضد را بود و هستی کی دهد
بلک ازو بگریزد و بیرون جهد
هوش مصنوعی: هر چیزی که در مقابل چیزی دیگر وجود دارد، به نوعی به آن وابسته است. هیچ چیز نمی‌تواند به طور کامل جدا شود، مگر اینکه از آن بگریزد و خارج شود.
ند چه بود مثل مثل نیک و بد
مثل مثل خویشتن را کی کند
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی اشاره دارد که انسان نمی‌تواند درک درستی از خوب و بد داشته باشد، مگر اینکه خود را با آن‌ها مقایسه کند. در واقع، شناخت بهتر از خود و دیگران به ما کمک می‌کند تا به درک بهتری از نیک و بد دست یابیم.
چونک دو مثل آمدند ای متقی
این چه اولیتر از آن در خالقی
هوش مصنوعی: وقتی دو چیز مشابه به هم آمدند ای پارسا، این کدام یک از آن دیگری به خالقش نزدیک‌تر است؟
بر شمار برگ بستان ند و ضد
چون کفی بر بحر بی‌ضدست و ند
هوش مصنوعی: بر تعداد برگ‌های باغ هیچ تفاوتی وجود ندارد، همان‌طور که کف‌های روی دریا هیچ تأثیری بر آن ندارند.
بی‌چگونه بین تو برد و مات بحر
چون چگونه گنجد اندر ذات بحر
هوش مصنوعی: بی‌تردید، میان تو و دریا، مسأله‌ای وجود ندارد؛ زیرا دریا چگونه می‌تواند خود را در ذات خود گنجاند؟
کمترین لعبت او جان تست
این چگونه و چون جان کی شد درست
هوش مصنوعی: حداقل چیز او، جان توست، حال این چگونه است و جان چه زمانی به درستی شکل گرفت؟
پس چنان بحری که در هر قطر آن
از بدن ناشی‌تر آمد عقل و جان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مانند دریایی وسیع و عمیق، در هر نقطه از آن، عقل و روح انسان به طور بی‌نظیری از وجود او سرچشمه می‌گیرد. به عبارتی، وجود انسان و درک او به اندازه‌ای عمیق و گسترده است که مشخصه‌هایی از روح و عقل در هر بخش آن وجود دارد.
کی بگنجد در مضیق چند و چون
عقل کل آنجاست از لا یعلمون
هوش مصنوعی: چطور ممکن است در تنگناهای محدود، همه چیز جای بگیرد؟ چرا که عقل و فهم کل در جایی قرار دارد که درک آن برای مردم عادی ممکن نیست.
عقل گوید مر جسد را که ای جماد
بوی بردی هیچ از آن بحر معاد
هوش مصنوعی: عقل به بدن که بی‌جان و بی‌روح است می‌گوید: ای موجود بی‌حس، آیا از آن دریا و زندگی پس از مرگ هیچ بهره‌ای نبردی؟
جسم گوید من یقین سایهٔ توم
یاری از سایه که جوید جان عم
هوش مصنوعی: بدن می‌گوید: من به‌خوبی می‌دانم که سایهٔ تو هستم، اما آیا جان می‌تواند یاری از سایه طلب کند؟
عقل گوید کین نه آن حیرت سراست
که سزا گستاخ‌تر از ناسزاست
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید اینجا، جایی نیست که حیرت و شگفتی داشته باشی، زیرا اینجا فراتر از آن است که بتوان به آن ناسزا گفت و بی‌احترامی کرد.
اندرینجا آفتاب انوری
خدمت ذره کند چون چاکری
هوش مصنوعی: در اینجا، آفتاب به ذره‌ای کوچک تواضع می‌کند، مانند اینکه یک خدمت‌کار با احترام به اربابش رفتار کند.
شیر این سو پیش آهو سر نهد
باز اینجا نزد تیهو پر نهد
هوش مصنوعی: شیر در این طرف سرش را به آهو نزدیک می‌کند، اما در اینجا برعکس، تیهو به او نزدیک می‌شود.
این ترا باور نیاید مصطفی
چون ز مسکینان همی‌جوید دعا
هوش مصنوعی: این را باور نمی‌کنی ای مصطفی که او از میان مسکینان دعا می‌طلبد.
گر بگویی از پی تعلیم بود
عین تجهیل از چه رو تفهیم بود
هوش مصنوعی: اگر بگویی که هدف از یادگیری، آموزش دادن است، پس چرا در حقیقت این امر به جهل و نادانی می‌انجامد؟
بلک می‌داند که گنج شاهوار
در خرابیها نهد آن شهریار
هوش مصنوعی: او می‌داند که در میان ویرانی‌ها، گنجی ارزشمند همچون گنج شاهانه قرار دارد.
بدگمانی نعل معکوس ویست
گرچه هر جزویش جاسوس ویست
هوش مصنوعی: بدگمانی می‌تواند به خود شخص آسیب بزند، زیرا هر قسمت از آن می‌تواند فاش کننده رازها و اطلاعات شخصی باشد.
بل حقیقت در حقیقت غرقه شد
زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد
هوش مصنوعی: واقعیت به خاطر اینکه در عمق خود غرق شده است، باعث شده که به جای یک ملت، به هفتاد یا حتی صد فرقه مختلف تقسیم شود.
با تو قلماشیت خواهم گفت هان
صوفیا خوش پهن بگشا گوش جان
هوش مصنوعی: با تو، ای صوفیا، از دل پرسش‌هایم صحبت می‌کنم. گوش جانت را بگشا و بشنو.
مر ترا هم زخم که آید ز آسمان
منتظر می‌باش خلعت بعد آن
هوش مصنوعی: زخمی که از آسمان به تو می‌رسد، تو را منتظر پاداشی بزرگ می‌کند که پس از آن به تو داده خواهد شد.
کو نه آن شاهست کت سیلی زند
پس نبخشد تاج و تخت مستند
نه اینکه او شاهی است که وقتی به تو سیلی زد پس از آن نبخشد تاج و تختی به تو
جمله دنیا را پر پشه بها
سیلیی را رشوت بی‌منتها
هوش مصنوعی: تمام دنیا مانند پشه‌ای است و ارزش آن بسیار ناچیز است. در مقابل، خیری که به ما می‌رسد، به مانند رشوتی بی‌پایان است.
گردنت زین طوق زرین جهان
چست در دزد و ز حق سیلی ستان
هوش مصنوعی: دریغ و آه، گردن تو به خاطر زین طوق زرین، در دنیای پر از دزدی و نیرنگ، محکم و صاف شده است؛ اینجا به حق و حقیقت، آسیب و بی‌احترامی می‌رسد.
آن قفاها که انبیا برداشتند
زان بلا سرهای خود افراشتند
هوش مصنوعی: آن افرادی که پیامبران از سختی‌ها و بلاها برداشتند، با افتخار سرهای خود را بالا گرفتند.
لیک حاضر باش در خود ای فتی
تا به خانه او بیابد مر ترا
هوش مصنوعی: اما ای جوان، در درون خود حاضر و آگاه باش تا او بتواند تو را به خانه‌اش راهنمایی کند.
ورنه خلعت را برد او باز پس
که نیابیدم به خانه‌ش هیچ کس
هوش مصنوعی: اگر او دوباره لباسش را پس بگیرد، دیگر نخواهم توانست آن را در خانه‌ی هیچ‌کس پیدا کنم.

حاشیه ها

1393/06/11 18:09
حمید گیوه چی

مولوی:
بل حقیقت در حقیقت غرقه شد / زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد.
حافظ:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را ارج بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
حضرت مولانا میگویند که اصولا حقیقت تو در تو است و پیچیده اما حضرت حافظ حقیقت را برای بعضیها قابل فهم میداند.

1393/06/11 18:09
حمید گیوه چی

مولوی:
بل حقیقت در حقیقت غرقه شد / زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد.
حافظ:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را ارج بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
حضرت مولانا در حقیقت در باره موضوع حقیقت حرفی برای گفتن دارد اما جناب حافظ خود انسان برای او موضوعییت دارد.

1394/01/19 22:04
سماع

استاد سروش بیت حافظ را پلورالیزم منفی و مولوی را پلورالیزم مثبت نام مینهد ، مولوی معتقد بر وجود فراوان حقیقت است ولی پرده و حجاب دارد ، در صورتی که حافظ معتقد بر عدم وجود حقیقت کافی و به زبان دیگر عدم فهم حقیقت است .

1395/08/26 15:10
رضا

جست در دزد و ز حق سیلی ستان

1395/08/26 15:10
رضا

قلماشی با ضم قاف کلمه ای ترکی به معنای یاوه گویی

1401/09/20 08:12
محسن حسن وند

ولی این کلمه قلماشیت است نه قلماشی.

 

1400/05/22 05:08
کوروش

بدگمانی نعل معکوس ویست

گرچه هر جزویش جاسوس ویست

نعل معکوس رو وقتی به جونور میزنن که اگه به جایی رفت طوری جلوه بده که انگار داره برمیگرده

برای این که مقصد فاش نشه

با این توضیح کسی میتونه این بیت رو تفسیر کنه ؟

1400/05/22 05:08
کوروش

لیک حاضر باش در خود ای فتی

تا به خانه او بیابد مر ترا

یعنی چی ؟

1400/06/21 10:09
گاف غاف

یعنی همیشه حاضر باش، در لحظۀ حال حضور داشته باش و دلت رو از تعلقات خالی نگه دار. اینگونه هر زمان که عنایت حق به سمت تو بیاد، تو رو حاضر می بینیه و شامل حالت میشه، 

1404/05/21 05:08
بهرام خاراباف

این همه چون و چگونه ، چون زَبَد
بر سرِ دریای بیچون می طپد


#مولوی
زَبَد = کف
آب دریا دراثربرخوردبه ساحل ضمن تولید کف صدایی ایجاد می کندشبیه چه،چه چه به نظرمی رسد مولوی این صدارابه چون وچگونه تعبیر کرده.وحال آنکه خوددریا فاقدچنین‌صدایی است
اززیبایی های این بیت:
صدای چ (چهاربار)که صدای برخوردآب به ساحل راتداعی می کند
هم آوایی چون وبی چون
چون درمعنی مثل  مانند،چون دروضعیت سوالی

#بهرام_خاراباف

1404/07/25 01:09
کوروش

ضد و ندش نیست در ذات و عمل

زان بپوشیدند هستیها حلل

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/25 01:09
کوروش

عقل گوید کین نه آن حیرت سراست

که سزا گستاخ‌تر از ناسزاست

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/25 01:09
کوروش

گر بگویی از پی تعلیم بود

عین تجهیل از چه رو تفهیم بود

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/25 01:09
کوروش

بدگمانی نعل معکوس ویست

گرچه هر جزویش جاسوس ویست

 

یعنی چه ؟

 

1404/07/25 01:09
کوروش

لیک حاضر باش در خود ای فتی

تا به خانه او بیابد مر ترا

ورنه خلعت را برد او باز پس

که نیابیدم به خانه‌ش هیچ کس

 

یعنی چه ؟