برگردان به زبان ساده
باز گرد و قصهٔ رنجور گو
با طبیب آگه ستارخو
هوش مصنوعی: برگرد و داستان درد و رنج خود را با دانای آگاه بازگو کن.
نبض او بگرفت و واقف شد ز حال
که امید صحت او بد محال
هوش مصنوعی: او نبضش را گرفت و متوجه شد که امید به بهبودیاش بسیار بعید است.
گفت هر چت دل بخواهد آن بکن
تا رود از جسمت این رنج کهن
هوش مصنوعی: هر چه که دلات میخواهد انجام بده تا این رنج قدیمی از وجودت برود.
هرچه خواهد خاطر تو وا مگیر
تا نگردد صبر و پرهیزت زحیر
هوش مصنوعی: هرچه دل تو بخواهد، غصه نخور تا صبر و دوری تو از بین نرود.
صبر و پرهیز این مرض را دان زیان
هرچه خواهد دل در آرش در میان
هوش مصنوعی: تحمل و خودداری از این بیماری را بشناس، زیرا هرچه دل بخواهد، در میانه این موضوع قرار دارد.
این چنین رنجور را گفت ای عمو
حق تعالی اعملوا ما شئتم
هوش مصنوعی: این طور بیمار را گفت ای عمو، خداوند فرمود: هر کاری که میخواهید انجام دهید.
گفت رو هین خیر بادت جان عم
من تماشای لب جو میروم
هوش مصنوعی: برو، به سلامت! من هم به تماشای لب جوی میروم.
بر مراد دل همیگشت او بر آب
تا که صحت را بیابد فتح باب
هوش مصنوعی: او برای رسیدن به آرزوهایش به دنبال راهی میگشت تا به حقیقت و سلامت دست پیدا کند و درهایی به رویش باز شود.
بر لب جو صوفیی بنشسته بود
دست و رو میشست و پاکی میفزود
هوش مصنوعی: در کنار جوی، صوفیای نشسته بود که دست و صورتش را میشست و به تدریج پاکیزگی را به خود اضافه میکرد.
او قفااش دید چون تخییلیی
کرد او را آرزوی سیلیی
هوش مصنوعی: وقتی او را از پشت دید، به فکر و خیال فرو رفت و آرزوی دیدن او را در ذهنش پرورش داد.
بر قفای صوفی حمزهپرست
راست میکرد از برای صفع دست
هوش مصنوعی: در پشت صوفی که پیرو حمزه است، به درستی بر دستانش چیزی میآویزد.
کارزو را گر نرانم تا رود
آن طبیبم گفت کان علت شود
هوش مصنوعی: اگر کار و زحمتی را انجام ندهم، ممکن است به بیماری دچار شوم، همچنان که طبیب گفته است که این مشکل به وجود خواهد آمد.
سیلیش اندر برم در معرکه
زانک لا تلقوا بایدی تهلکه
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که در میدان جنگ، باید مراقب خودمان باشیم و خود را در معرض خطر قرار ندهیم، زیرا نباید با نادانی یا بیاحتیاطی به سوی هلاکت برویم.
تهلکهست این صبر و پرهیز ای فلان
خوش بکوبش تن مزن چون دیگران
هوش مصنوعی: این صبر و خودداری که داری، خطرناک است. پس بهجای اینکه مثل دیگران از خودت محافظت کنی، بهتر است با قاطعیت عمل کنی و بیپروا حرکت کنی.
چون زدش سیلی برآمد یک طراق
گفت صوفی هی هی ای قواد عاق
هوش مصنوعی: زمانی که سیلی به او زد، یک ضربه به صورتش آمد و گفت: ای عاقل، چرا اینطور میکنی؟
خواست صوفی تا دو سه مشتش زند
سبلت و ریشش یکایک بر کند
هوش مصنوعی: صوفی آرزو دارد که دو یا سه بار مشتش را به سمت کسی بزند و موهای سر و ریشش را یکی یکی بکند.
خلق رنجور دق و بیچارهاند
وز خداع دیو سیلی بارهاند
هوش مصنوعی: مردم ناتوان و غمگین هستند و از شر شیطانی که به آنها آسیب میزند رنج میبرند.
جمله در ایذای بیجرمان حریص
در قفای همدگر جویان نقیص
هوش مصنوعی: همه این افراد در پی یکدیگر هستند و بدون اینکه مرتکب گناهی شوند، به شدت به دنبال به دست آوردن چیزی هستند که کمبود دارد.
ای زننده بیگناهان را قفا
در قفای خود نمیبینی جزا
هوش مصنوعی: ای کسی که بیگناهان را آزار میدهی، آیا در پشت سر خود جز سزا و عذاب نمیبینی؟
ای هوا را طب خود پنداشته
بر ضعیفان صفع را بگماشته
هوش مصنوعی: ای باد، خود را درمانگر هوای ضعیفان پنداشتهای و بر آنها سلطه یافتهای.
بر تو خندید آنک گفتت این دواست
اوست که آدم را به گندم رهنماست
هوش مصنوعی: او به تو خندید وقتی گفتی این درمان است؛ او کسی است که انسان را به سمت کشت گندم هدایت میکند.
که خورید این دانه، ای دو مستعین
بهر دارو تا تکونا خالدین
هوش مصنوعی: ای دو یاری که به دنبال درمانید، این دانه را بنوشید تا همیشه پایدار و جاودانه باشید.
اوش لغزانید و او را زد قفا
آن قفا وا گشت و گشت این را جزا
هوش مصنوعی: او ناگهان لغزید و از پشت به او ضربه زدند؛ او چنان به عقب برگشت که نتیجهاش همین شد.
اوش لغزانید سخت اندر زلق
لیک پشت و دستگیرش بود حق
هوش مصنوعی: او در شرایط سخت و ناهموار به شدت در حال لغزش بود، اما حق او را حمایت کرد و پشت و دستانش را گرفت.
کوه بود آدم اگر پر مار شد
کان تریاقست و بیاضرار شد
هوش مصنوعی: اگر آدم همچون کوهی با مشکلات و دشواریها مواجه شود، میتواند خودش را در برابر آنها مستحکم کند و به وسیلهی یادگیری و تجربه، بدون آسیبدیدگی از این چالشها عبور کند.
تو که تریاقی نداری ذرهای
از خلاص خود چرایی غرهای
هوش مصنوعی: تو که هیچ پادزهر و راه نجاتی نداری، چرا اینقدر مغرور و از خود راضی هستی؟
آن توکل کو خلیلانه ترا
وآن کرامت چون کلیمت از کجا
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به دو ویژگی اشاره دارد: توکلی قدرتمند و خالصانه مثل ابراهیم خلیل (که به عنوان نمادی از ایمان و اعتماد به خدا شناخته میشود) و همچنین کرامت و عظمت مشابه با کلمات الهی. به عبارتی، صحبت از قدرت و بزرگی است که از کجا نشأت میگیرد.
تا نبرد تیغت اسمعیل را
تا کنی شهراه قعر نیل را
هوش مصنوعی: تا زمانی که تیغ تو بر اسماعیل نرسد، نمیتوانی راهی به سمت عمق نیل را بگشایی.
گر سعیدی از مناره اوفتید
بادش اندر جامه افتاد و رهید
هوش مصنوعی: اگر کسی از مقام و مرتبهاش بیفتد، عاقبت کارش به بارانی نازل میشود که در لباسش اثر میگذارد و او را آزاد میکند.
چون یقینت نیست آن بخت ای حسن
تو چرا بر باد دادی خویشتن
هوش مصنوعی: ای حسن، چرا خودت را به باد میدهی در حالی که به خوشبختیات یقین نداری؟
زین مناره صد هزاران همچو عاد
در فتادند و سر و سر باد داد
هوش مصنوعی: از این مناره، صدها نفر مانند عاد (قوم عاد) به زمین افتادند و همگی به سر و صدا افتادند.
سرنگون افتادگان را زین منار
مینگر تو صد هزار اندر هزار
هوش مصنوعی: از این برج به افرادی که افتادهاند نگاه کن، تعداد آنها به اندازه صد هزار در هزار است.
تو رسنبازی نمیدانی یقین
شکر پاها گوی و میرو بر زمین
هوش مصنوعی: تو در فن و مهارت بازی با رسن تجربهای نداری، پس با احترام و احتیاط قدم بردار و به زمین نگاه کن.
پر مساز از کاغذ و از که مپر
که در آن سودا بسی رفتست سر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ما میگوید که نباید خیلی به کاغذ و نوشتهها توجه کنیم، زیرا در این میان افکار و احساسات زیادی وجود دارد که ممکن است از دست رفته باشند. مهمتر از کاغذ، آنچه که در دل و ذهن ما میگذرد، ارزش بیشتری دارد.
گرچه آن صوفی پر آتش شد ز خشم
لیک او بر عاقبت انداخت چشم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آن عارف از خشم پر از آتش شد، اما او به سرانجام کار خود توجه کرد.
اول صف بر کسی ماندم به کام
کو نگیرد دانه بیند بند دام
هوش مصنوعی: من در صف اول انتظار کسی را میکشم که دانه را نگیرد و به دام نیفتد.
حبذا دو چشم پایان بین راد
که نگه دارند تن را از فساد
هوش مصنوعی: چه خوب است دو چشمی که انتهای کار را ببینند و با نگاه خود بدن را از فساد و زشتی حفظ کنند.
آن ز پایاندید احمد بود کو
دید دوزخ را همینجا مو به مو
هوش مصنوعی: احمد به دقت و وضوح دوزخ را در همین دنیا مشاهده کرد و از آخر آن را فهمید.
دید عرش و کرسی و جنات را
تا درید او پردهٔ غفلات را
هوش مصنوعی: او عرش و کرسی و بهشتها را دید و پردههای غفلت را کنار زد.
گر همیخواهی سلامت از ضرر
چشم ز اول بند و پایان را نگر
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از آسیبها در امان باشی، از همان ابتدا به آغاز و پایان کارها توجه کن.
تا عدمها ار ببینی جمله هست
هستها را بنگری محسوس پست
هوش مصنوعی: اگر به عدم نگری، تمامی موجودات را به صورت چیزهایی کوچک و ناچیز خواهی دید.
این ببین باری که هر کش عقل هست
روز و شب در جست و جوی نیستست
هوش مصنوعی: به این فکر کن که هر انسانی با عقل و درک خود، همیشه و در هر لحظه در حال جستجو و کاوشی است، ولی این تلاش و جستجو ممکن است بینتیجه باشد.
در گدایی طالب جودی که نیست
بر دکانها طالب سودی که نیست
هوش مصنوعی: در حال درخواست نعمتی از کسی هستم که در دکانها محلی برای بدست آوردن آن نعمت وجود ندارد.
در مزارع طالب دخلی که نیست
در مغارس طالب نخلی که نیست
هوش مصنوعی: در مزارع، کسی که به دنبال درآمد است، وجود ندارد و در باغها هم کسی به دنبال خرما نیست.
در مدارس طالب علمی که نیست
در صوامع طالب حلمی که نیست
هوش مصنوعی: در مدارس کسی به دنبال علم نیست و در صومعهها نیز کسی به دنبال صبر و حلم نمیباشد.
هستها را سوی پس افکندهاند
نیستها را طالبند و بندهاند
هوش مصنوعی: موجودات دنیایی را به عقب راندهاند و اکنون به دنبال آنچه نیست، هستند و به آن وابستهاند.
زانک کان و مخزن صنع خدا
نیست غیر نیستی در انجلا
هوش مصنوعی: زیرا در دل و عمق وجود خدا هیچ چیزی به جز عدم و نیستی وجود ندارد.
پیش ازین رمزی بگفتستیم ازین
این و آن را تو یکی بین دو مبین
هوش مصنوعی: قبل از این، رازی را بیان کردهایم که تو باید فقط بر روی خودت تمرکز کنی و به مغز این و آن بسنده نکنی.
گفته شد که هر صناعتگر که رست
در صناعت جایگاه نیست جست
هوش مصنوعی: هر کسی که در مهارت و صنعت خود پیشرفت کرده باشد، جایی برای استراحت و تنبلی نخواهد داشت.
جست بنا موضعی ناساخته
گشته ویران سقفها انداخته
هوش مصنوعی: به خاطر جستجو و کاوش در جایی که هنوز ساخت و سازی انجام نشده، ویرانی و خراب شدن سقفها به وجود آمده است.
جست سقا کوزهای کش آب نیست
وان دروگر خانهای کش باب نیست
هوش مصنوعی: برو دنبال سقا که کوزهای پر از آب ندارد و در این خانه هم کسی را پیدا نمیکنی که در را باز کند.
وقت صید اندر عدم بد حملهشان
از عدم آنگه گریزان جملهشان
هوش مصنوعی: در زمان شکار که در عالم غیبت و عدم رخ میدهد، آنچنان به یکدیگر حمله میکنند که همه از عدم و نبود خود فراریاند.
چون امیدت لاست زو پرهیز چیست
با انیس طمع خود استیز چیست
هوش مصنوعی: اگر امیدت از آنچه میخواهی قطع شده، چرا باید از آن بپرهیزی؟ به دوستی طمع خود هم نباید دل ببندی.
چون انیس طمع تو آن نیستیست
از فنا و نیست این پرهیز چیست
هوش مصنوعی: وقتی که دوست و همدم آرزوی تو، چیزی از فنا و نابودی نیست، پس چرا باید از این موضوع پرهیز کنی؟
گر انیس لا نهای ای جان به سر
در کمین لا چرایی منتظر
هوش مصنوعی: اگر تو دوست من نیستی، ای جان، چرا در انتظار نشستهای؟
زانک داری جمله دل برکندهای
شست دل در بحر لا افکندهای
هوش مصنوعی: چون همه دلها را از خود جدا کردهای، دلت را در دریای بیکران غرق کردهای.
پس گریز از چیست زین بحر مراد
که بشستت صد هزاران صید داد
هوش مصنوعی: از این دریای آرزوها دوری کن، زیرا که این دریا تو را با هزاران خواسته و آرزو غرق کرده است.
از چه نام برگ را کردی تو مرگ
جادوی بین که نمودت مرگ برگ
هوش مصنوعی: چرا تو نام برگ را به مرگ تغییر دادی، در حالی که آنچه میبینی مرگ واقعی برگ است؟
هر دو چشمت بست سحر صنعتش
تا که جان را در چه آمد رغبتش
هوش مصنوعی: چشمان تو به زیبایی و سحر خیره شده است، بهطوری که جانم در آرزوی تو گرفتار شده است.
در خیال او ز مکر کردگار
جمله صحرا فوق چه زهرست و مار
هوش مصنوعی: در خیال او، تمام فریبهای خداوند در صحرا، همچون زهر و مار است.
لاجرم چه را پناهی ساختست
تا که مرگ او را به چاه انداختست
هوش مصنوعی: بنابراین، چه پناهی بر او ساخته شده است که مرگش او را به درون چاه انداخته است؟
اینچ گفتم از غلطهات ای عزیز
هم برین بشنو دم عطار نیز
هوش مصنوعی: ای عزیز، من این نکته را به اشتباهات تو میگویم، تو هم این را بشنو و از عطار نیز عبرت بگیر.