بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
در بیت:
«جست سقا کوزای کش آب نیست
وان دروگر خانهای کش باب نیست»
«ه» کوزه جا افتاده است.
تخییلی به چه معنی است؟
بیماری مردم آزاری
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر ششم حکایت بیماری را نقل می کند که طبیب از وی قطع امید کرده و پرهیز و دارو را از او بر می دارد . می گوید هر کاری که دلت می خواهد بکن تا بیماریت شدت نگیرد و به قول امروزی ها عقده ای نشوی:
آن یکی رنجور شد سوی طبیب
گفت نبضم را فرو بین ای لبیب
نبض او بگرفت و واقف شد ز حال
که امید صحتِ او بد محال
گفت هر چِت دل بخواهد آن بکن
تا رود از جسمت این رنجِ کهُن
صبر و پرهیز این مرض را دان؛ زیان
هرچه خواهد دل، در آرَش؛ در میان
صوفی لب جویی صوفئی را دید که وضو می گیرد و پسِ گردنش پیداست. هوس کرد به او پسِ گردنی بزند و زد:
بر لب جو صوفیی بنشسته بود
دست و رو میشست و پاکی میفزود
او قفااش دید چون تخییلیی
کرد او را آرزویِ سیلیی
بر قفای صوفی حمزهپرست
راست میکرد از برای صَفع دست
رنجور کار خود را چنین توجیه می کرد که طبیبم گفته آرزوهایت را از دل بران یعنی آن ها را برآورده ساز تا بیماریت زیادت نگیرد:
کارزو را گر نرانم تا رود
آن طبیبم گفت کان علّت شود
مگر خدا نمی گوید خودتان را به تهلکه نیندازید:
تهلکهست این صبر و پرهیز ای فلان
خوش بکوبش، تن مزن ، چون دیگران
مولانا نتیجه می گیرد که خلائق، همه بیماراند و مرض دق دارند یعنی سودایی اند و از مکر شیطان است که سیلی باره اند یعنی به سیلی زدن و آزار یکدیگر عادت کرده اند:
خلق رنجور دق و بیچارهاند
وز خِداع دیو، سیلی بارهاند
و برای اذیت و آزار بی گناهان ، به دنبال عیب جویی از یکدیگرند:
جمله در ایذای بیجرمان، حریص
در قفایِ همدگر جویان نقیص
و نمی دانند پس گردنی که بزنی، پس گردنی هم می خوری:
ای زننده بیگناهان را قفا
در قفای خود نمیبینی جزا
دلیل این بیماریِ مردم آزاری آن است که هوا و هوس را طبیب خود کرده اند که پرهیز و تقوی را از آنان برمی دارد:
ای هوا را طبِّ خود پنداشته
بر ضعیفان، صفع را بگماشته
شیطان نفس در همان حال به این نسخة خود می خندد. هم اوست که آدم ابوالبشر را به گناه نافرمانی دچار ساخت و گفت با خوردن داروی گندم، نامیرا می شوی و به جزای آن با پس گردنی از بهشت رانده شد:
بر تو خندید آنک گفتت این دواست
اوست که آدم را به گندم رهنماست
که خورید این دانه، ای دو مُستعین
بهر دارو تا تَکونا خالِدین
اوش لغزانید و او را زد قفا
آن قفا واگشت و گشت این را جزا
در شرح دکتر سروش این بیت نیست:
زین مناره صد هزاران همچو عاد
در فتادند و سر و سر باد داد
سلام در پاسخ به جناب خرسند
تخییلیی = آدم خیالاتی ،توهم زده،اختلال روان پریشی پارانوید
توضیحات را جناب آقای مروتی داده اند ولی لازم به ذکر است مولانا با این تمثیل به بیماری روان پریشی جامعه که در پی آزار رساندن به هم هستند اشاره کرده درکل این یکی از بخش های عالی از مثنوی است که به پاسخ مسایل عرفانی در قالب سوال وجوابهای شاکی وقاضی پرداخته قاضی به مثابه پیر فرزانه وشاکی به مثابه مرید آمده است .
شاد باشید