بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
من با مولوی کیف میکنم از بی پروایی در سخن
بیت آخر : گفت واپس واپس ای خیره سرت / باز میرو تا بکس مادرت!!!!
من اشتباه می خونم! یا واقعا بی پروا!! بی ادبی کرده؟!؟
دقیقا درست خوندین . به مغز توجه کن نه به پوست
در نسخه قدیمی مصرع آخر بصورت
باز می رو تا فرج مادرت نوشته شده
نخیر نسخه قدیمی هم همینه
تا به فرج مادرت، یا تا به کس مادرت در هر حال نشان از زبان فاخر و چنانکه هواداران میگویند قرانی!!
آقای بلخی دارد.
خر چه داند قیمت نقل و نبات
دقیقا
این جماعت فقط ظاهر میبینن
سلام دوست عزیز، در سوره نور، آیه 31 خود خدا (نه مولانا و امثال مولانا) فرموده است که :
"... و یحفظوا فروجهم...."
لطف بفرمایید و بگویید معادل فروج یا فرج در زبان فارسی یا انگلیسی یا.... چیست؟ ممنونم.
و بعد هم توضیح دهید چرا خدا این کلمه را، که مردمان شریفی همچون جنابعالی حتی
از نام بردن آن احساس شرمندگی میکنند و نه تنها آن را به کار نمی برند بلکه از شنیدن آن هم احساس شرم و حیا میکنند، به کار برده، آنهم در کتاب آسمانی اش قرآن؟!
اگر مولوی از زبان قرآن می گوید
که در قرآن چنین ندیدیم
ولی مسلم است که چنین بی پروایی در سخن ِهم عصران مولوی نیست ، مگر به طنز که ایرادی نیست
این گونه سخن ، مولوی را از اوج عزت به حضیض ذلت و فضاحت می کشاند
لا اقل در چشم من
عفت کلام نزد ادیبان و بزرگان مقدس است
و حرمت زبان از اصول بینش فرهیختگان
البته من هم گاها موافق هستم ولی خب باید بدانیم که مولانا یک آدم مثل ما بوده در اولین مرتبه پس خصوصیات مشابه ما دارد و تفاوت ما باز میگردد به وسعت درک و عقل و گاها احساست و عواطف خاص خودمان ...از این رو نباید انتظار داشت که مولانا انسان بسیار بسیار ماوراء ای هست ولی در اینکه او واقعا عاشق بوده و محو شمس شد فرقی ندارد ...البته دیوان شمس او شیرینی دارد و شور و مستی و عشق ، و مثنوی او زیبا و مخلوطی با آیات دل وآیات قرآن کریم
گفتار مولانا برای تمام انسان های دنیا میباشد. بعضی ها به زبان شیرین گپ را میفاهمند و بعضی به زبان تلخ. مولانا میخواهد همه را بفهماند.
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
وی این ها همه سیمبولیک میباشد.
ای برادر قصه چون پیمانهایست
معنی اندر وی مثال دانهایست
دانهٔ معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
میفهمند
عرض ادب خدمت دوستان
جناب بیسواد خب کمی کسب سواد کن بعد نظرت را در معرض دید افراد قرار بده چنان میگویی در قرآن ندیدم انگار حافظ کل و مفسر درجه یک قرآنی در آیه ی دورازدهم سوره ی تحریم در رابطه با حضرت مریم میفرماید "التی أحصنت فرجها" گذشته از اینکه استعمال فرج اگر هم در قرآن نبود هیچ استهجانی نداشت،زیرا کنایه است.
نه شعرش ادیبانه است و نه ادبش
هر یاوه ای را به خورد مردم دادن ، هنر نیست
حرف دیگری نداشت ؟
جناب محمد
خوب است سرکار هم کمی ادب کسب فرمایید
من نگفتم در قرآن ندیده ام یا مفسر قرآنم
آیه ای هم که شما میفرماییددلالت بر پاکدامنی مریم عمران ( علیهاسلام ) دارد و نمی گوید سرت به..........
مادرت!!!
ببا سلام
اکثر کتب مرجع علما ی دینی ما از قبیل حلیته المتقین و رساله های توضیح المسائل مملو از این کلمات واین موضوعات به ظاهر رکیک است ولی صرفا با این تفاوت که در آن کتب به جای واژه های پارسی از کلمات عربی مانند فرج و لواط و... استفاده شده است آنهم در موارد عجیب و غریبی مانند جماع با عمه، دخول تا ختنه گاه و...
در ضمن این اعضای شریف و حقیقتا مقدس بدن اگر این چنین باشد که حتی نام بردن آنها تا این حد قبیح باشد پس چرا خداوند آنها را خلق کرده است و چرا اشرف مخلوقات از آن دریچه ها نخست از بدن پدر خارج وسپس از دریچه متقابل آن وارد بدن مادران می شود و نهایتا نیز از آن قسمت خارج می شود.
توجه داشته باشید که در: اینما تولوا فثم وجه الله
هرجا یک سور عمومی است به معنای هرجا، حتی آنجاها
از منظر بزرگان دنیا که آثار مولانا را خوانده اند همگی اذعان میدارند که معنای بلند اشعار و آثار مولانا مانند ندارد0ولی هرکس به اندازه فهمش و ظرف فکریش از آن میتواند برداشت کند0امیدوارم هرروز بر توانایی درکمان بیفزاییم تا از این باران پربرکت بهره بیشتری ببریم0
بزرگان شیعه مانند علامه طباطبایی و جعفری و000دانش خود را درمقابل مولانا ناچیز میدانند و در کتابهایشان با افتخار استدلالهایشان را با اشعار مولانا ختم میکنند0
ببینید احتمال اینکه این کلام مولانا لفظ رکیک باشد، هست
اما ممکن است منظورش این چنین باشد که:《 تو ای جوان که سن خود را نمیدانی بهتر است از محلی که به این دنیا آمدی باز گردی.》
(که آن محل رحم مادرش است.)
طنزه. مسخرهش کرده. هی عقب عقب بر میگشته، هفده، شانزده، پانزده... میگه همین جوری که عقب عقبکی برگردی میشی چهارده سیزده دوازده و همینجوری تا برسی به یک سالگی و یک ماهگی و بعد هم زمانی که توی شکم مادرت بودی!
منطقه امن یا مناطق امن، همان مسائل و موضوعات فکری یا جاهای آشنایی ست که ذهن و روان انسان به آنجا آشنایی و وابستگی دارد. حتی اگر آن مسائل دردآور هم باشد؛ برای ذهن آشناست. به این جهت که، چسبیدن به "دردهای آشنا" بهتر از "ترس از تغییر" و روبرو شدن با مسائل جدید و ناشناخته است. بنابراین "ذهن به منطقه امن عقب گرد می کند" و "به وابستگی ها پناه می برد" و از تجربه کردن ناشناخته ها می ترسد. بعنوان مثال بهترین جا برای جنین، رحم تنگ و تاریک "مادر" است. در مثال، مادر همان منطقه امن_موضوع چسبیدن ذهن به منطقه امن و رها نکردن دردهای آشنا و روبرو نشدن با مسائل ناشناخته_است.
گر جنین را کس بگفتی در رحم
هست بیرون عالمی بس منتظم
او بحکم حال خود منکر بدی
زین رسالت معرض و کافر شدی
جنس چیزی چون ندید " ادراک" او
نشنود "ادراک" منکرناک او
آخرین مرحله ی ذهن، درک است؛ درک...
معلمان و اساتید معنوی و انبیا می خواهند ذهن انسان را از چسبیدن به همین منطقه امن بیرون بیاورند و به مرحله ادراک فلسفه خلقت برسانند.
آنها مانند قابله هایی هستند که اذهان حامله را از درد و زاییدن فارغ می کنند. ذهن هم که نمی خواهد به این آسانی با درد زاییدن درگیر و روبرو شود. بنابراین به همان درد و سنگینی بار حامله می چسبد. هر موقع "دردِ از تغییر نکردن" بیشتر از "ترسِ از تغییر کردن" باشد فارغ می شود. درد مریم را به خرما بُن کشید(مولانا) ذهن در مثل، "مریم حامله" ای ست که جنین در خود دارد...
عرفان عالمی ست که آدمی را در خود غرق می کند و عقلش را می پراند.
این سخن پایان ندارد باز گرد...
خلاصه، داستان این است که هلال بنده ای مخلص بود اما سیاست داشت که پشت اخلاق تند و زننده پنهان بماند و ناشناس.او آنچه در چنته داشت را رو نمی کرد. اما بلال ایمان خود را افشا می کرده و یوسف هم خوی نیکویی داشت؛ اما از همین ضربه می خوردند. هلال هر چند در سلوک معنوی از همه آنها پیشتر بود اما خوی بد خود را در ظاهر پیش کرده و ایمان راستین خود را پنهان کرده بود... . روزی کسی نزد هلال مراجعه کرد. هلال در صحبت و سخن آن شخص در می یابد که ذهن او عقب گرد کرده و به مناطق امن خود چسبیده است. هلال هم به او گفته آری، همین طور برو و بازگرد به همانجا که از آن زاده شده ای...
برای خواننده و عامه مردم هم آن معانی در خوی بد و زنندگی شعر پنهان شده، و بیشتر از همه زنندگی و بد دهنی این سخن نمایان است و معانی زیر پوشش آن پنهان است... گویی که کسی توقع گفتن چنین چیزی را از مولانا هم نداشت. بلال چنان شیدا و شیفته می شد که اعتقاد و ایمان او نزد ظالمان و ستم کاران رو شده و زخم می خورد. تخته سنگی روی سینه او می گذاشتند و او احد احد می گفت و کوتاه نمی آمد...
حالا اگر خود شما در عصری زندگی کنید که برای ابراز ایمانتان شکنجه که چه عرض کنم، فقط مورد بی مهری دوستان نزدیک خود قرار بگیرید آیا حاضرید آشکارا از ایمانتان بگویید...
بگذریم. معنی این است، تا زمانیکه به الگوهای فکری قدیمی باز گردی نمی توانی به جلو حرکت کنی بلکه به عقب بر می گردی. تا زمانیکه به منطقه امن و رحم پناه می بری پس متولد نمی شوی.
(منظور تولدی دوباره است....) ( منظور تولد ذهنی و به ادراک حقایق رسیدن است؛ و نه تولد جسمانی...)
و تا زمانیکه از خود نمیرید و از دانش ها و معلومات اکتسابی فارغ نشوید و چون کودکان ساده هیچ چیز بر صفحه ذهنتان نقش نبسته باشد به ملکوت اعلا نخواهید رسید...
همان طور که انسان روز نخست از دنیای رحم متولد شد. ذهن او منطبق بر جسم و روان او، و همراه او متولد می شود. همچنان که از این دنیا می رود ذهن بار دیگر به دنیای دیگری متولد می شود.
ای بسا کسان که متعلقات( جسمانی) شان بیاید برود ولی آنها همچنان بر جای خود بی حرکت مانده باشند.
عارفی پرسید از آن پیر کشیش
که توی خواجه مسنتر یا که ریش
گفت نه من پیش ازو زاییدهام
بی ز ریشی بس جهان را دیدهام
گفت ریشت شد سپید از حال گشت
خوی زشت تو نگردیدست وشت
او پس از تو زاد و از تو بگذرید
تو چنین خشکی ز سودای ثرید
تو بر آن رنگی که اول زادهای
یک قدم زان پیشتر ننهادهای
در تمام اعصار آمده است که انسان قبل از اینکه از این جسم بمیرد و مرگش فرا برسد و ذهن او (یا به اصطلاح، روح او ) به دنیای بعدی برود؛ اگر مرگ را تجربه کند و از "خود" بمیرد، به "درک" حقیقت می رسد. سر "موتوا قبل موت" این بود... . بنابراین "مرگ تبدیلی" ترسناک است. تازه آن هم اگر کسی این گفته ها را باور کند و منکر این حقیقت نشود.
آن کس هم که باور کند. باورِ تنها فایده ای ندارد. باید از مرحله ی باور و اعتقاد گذر کند و به مرحله آخر، یعنی "درک" برسد. یعنی خودش آن را عینا و به تجربه حسی لمس کند آنگاه به درک رسیده است؛ و گرنه هر کس به همین دنیا و همین مسائل "درد" آورش بچسبد بداند که به رحم و "منطقه امن" و "دردهای آشنا" چسبیده و بجای حرکت به جلو ، به چاه تنگ و تاریک و خون خوردن در رحم ذهن عقب گرد کرده است...
مولانا تو چه کردی که در این عصر هنوز متحجرین به خون تو تشنه هستن
فحششون داده خب! دقیقاً اینجا هم در بارهی پسرو ها نوشته! پسرو همون معنای مرتجع و متحجر را میدهد
بیت ششم اینطور نیز خوانده شده
گفت هجده هفده نی نی شانزده / نی غلط گفتم که باشد پانزده
😂
سلام کسی هست این شعر رو بخونه. خیلی ردیف و قافیهش تعطیله
خیلی جالب بود. با کامنت شما من دقت بیشتری کردم. متوجه شدم که احتمالا آن زمان حرف ز را در پانزده و شانزده بکلی تلفظ نمیکردهاند. یعنی نوشته میشده اما خوانده نمیشده. اینجوری قافیهی این بیت هم درست میشود. باقی بیتها هم وزن و قافیهشان درست است. اولین فرصت میخوانم و میگذارم
اگر به دنبال چرایی وجود الفاظ محرم در آثار مولانا هستید این نوشته را بخوانید:
سلام جناب زند مقدم
ضمن تشکر از اشتراک مقاله شما در پیوند به وبگاه بیرونی بصورت اجمالی مطالعه کردم از قلم شیوا وموضوع پردازی شما لذت بردم ولیکن هیچ ربط موضوعی با بحث بالا نداشت لطفا صفحه وپاراگراف مورد نظر را بفرمایید .
بقول شما " دستگاه فکری وبیانی مولوی،همچون آفتابی است که باید پیشش برهنه شد که تا هرچه بیشتر به آدمی بتابد تابشش سپید میکند نه سیاه "
شاد باشید
در بحث بالا اعتراض هایی به انتخاب الفاظ مولانا بوده است. آوردن الفاظی که به طور معمول ذکر آنها شایسته دانسته نمی شود. این اعتراض معمولا بواسطه عدم تمایز بین "غیر اخلاقی" و "نه-اخلاقی" شکل می گیرد. روش مولانا به تبع سنایی "هزل من هزل نیست تعلیم است" است. در مقاله من نشان داده ام که به قول مولانا "بر ظاهر مایست." یعنی که باید دید دارد چه می گوید. و صرفا نباید با دیدن دو کلمه جدال راه انداخت. هر چند کسانی که جدل می کنند دو دسته اند یکی کسانی که جدلشان به علت آشنا نبودن با سیاق سخن مولانا است و اگر مغز نغز آن را بفهمند مشکل حل می شود و یکسری کسان دیگری هستند که کلا با نوع تفکر مولانا و امثال او مشکل دارند و اصلا دنبال فهمیدن قضیه نیستند. برای آنها بیشتر اثبات حقانیت آن تفکری مهم است که سنگش را به سینه می زنند و خوب آن وقت هیچ جوابی فایده ندارد چون اصولا آن اشخاص دنبال جواب نیستند و فقط قصدشان رد کردن است. پس من با به اشتراک گذاشتن مقاله مثالی از روش بررسی چرایی وجود الفاظ محرم را برای کسانی که واقعا قصدشان دانستن است ارائه کردم. مقاله خیلی مفصل است و همه قسمتهای آن به بحث بالا راجع نیست. پس آن قسمتهایی مورد نظر است که به بحث بالا مرتبط است.