بخش ۲۹ - وصیت کردن مصطفی علیهالسلام صدیق را رضی الله عنه کی چون بلال را مشتری میشوی هر آینه ایشان از ستیز بر خواهند در بها فزود و بهای او را خواهند فزودن مرا درین فضیلت شریک خود کن وکیل من باش و نیم بها از من بستان
مصطفی گفتش کای اقبالجو
اندرین من میشوم انباز تو
تو وکیلم باش نیمی بهر من
مشتری شو قبض کن از من ثمن
گفت صد خدمت کنم رفت آن زمان
سوی خانهٔ آن جهود بیامان
گفت با خود کز کف طفلان گهر
پس توان آسان خریدن ای پدر
عقل و ایمان را ازین طفلان گول
میخرد با ملک دنیا دیو غول
آنچنان زینت دهد مردار را
که خرد زیشان دو صد گلزار را
آنچنان مهتاب پیماید به سحر
کز خسان صد کیسه برباید به سحر
انبیاشان تاجری آموختند
پیش ایشان شمع دین افروختند
دیو و غول ساحر از سحر و نبرد
انبیا را در نظرشان زشت کرد
زشت گرداند به جادویی عدو
تا طلاق افتد میان جفت و شو
دیدههاشان را به سحر میدوختند
تا چنین جوهر به خس بفروختند
این گهر از هر دو عالم برترست
هین بخر زین طفل جاهل کو خرست
پیش خر خرمهره و گوهر یکیست
آن اشک را در در و دریا شکیست
منکر بحرست و گوهرهای او
کی بود حیوان در و پیرایهجو
در سر حیوان خدا ننهاده است
کو بود در بند لعل و درپرست
مر خران را هیچ دیدی گوشوار
گوش و هوش خر بود در سبزهزار
احسن التقویم در والتین بخوان
که گرامی گوهرست ای دوست جان
احسن التقویم از عرش او فزون
احسن التقویم از فکرت برون
گر بگویم قیمت این ممتنع
من بسوزم هم بسوزد مستمع
لب ببند اینجا و خر این سو مران
رفت این صدیق سوی آن خران
حلقه در زد چو در را بر گشود
رفت بیخود در سرای آن جهود
بیخود و سرمست و پر آتش نشست
از دهانش بس کلام تلخ جست
کین ولی الله را چون میزنی
این چه حقدست ای عدو روشنی
گر ترا صدقیست اندر دین خود
ظلم بر صادق دلت چون میدهد
ای تو در دین جهودی مادهای
کین گمان داری تو بر شهزادهای
در همه ز آیینهٔ کژساز خود
منگر ای مردود نفرین ابد
آنچ آن دم از لب صدیق جست
گر بگویم گم کنی تو پای و دست
آن ینابیع الحکم همچون فرات
از دهان او دوان از بیجهات
همچو از سنگی که آبی شد روان
نه ز پهلو مایه دارد نه از میان
اسپر خود کرده حق آن سنگ را
بر گشاده آب مینارنگ را
همچنانک از چشمهٔ چشم تو نور
او روان کردست بیبخل و فتور
نه ز پیه آن مایه دارد نه ز پوست
رویپوشی کرد در ایجاد دوست
در خلای گوش باد جاذبش
مدرک صدق کلام و کاذبش
آن چه بادست اندر آن خرد استخوان
کو پذیرد حرف و صوت قصهخوان
استخوان و باد روپوشست و بس
در دو عالم غیر یزدان نیست کس
مستمع او قایل او بیاحتجاب
زانک الاذنان من الراس ای مثاب
گفت رحمت گر همیآید برو
زر بده بستانش ای اکرامخو
از منش وا خر چو میسوزد دلت
بیمنت حل می نگردد مشکلت
گفت صد خدمت کنم پانصد سجود
بندهای دارم تن اسپید و جهود
تن سپید و دل سیاهستش بگیر
در عوض ده تن سیاه و دل منیر
پس فرستاد و بیاورد آن همام
بود الحق سخت زیبا آن غلام
آنچنان که ماند حیران آن جهود
آن دل چون سنگش از جا رفت زود
حالت صورتپرستان این بود
سنگشان از صورتی مومین بود
باز کرد استیزه و راضی نشد
که برین افزون بده بیهیچ بد
یک نصاب نقره هم بر وی فزود
تا که راضی گشت حرص آن جهود
بخش ۲۸ - باز گردانیدن صدیق رضی الله عنه واقعهٔ بلال را رضی الله عنه و ظلم جهودان را بر وی و احد احد گفتن او و افزون شدن کینهٔ جهودان و قصه کردن آن قضیه پیش مصطفی علیهالسلام و مشورت در خریدن او: بعد از آن صدیق پیش مصطفیبخش ۳۰ - خندیدن جهود و پنداشتن کی صدیق مغبونست درین عقد: قهقهه زد آن جهود سنگدل
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مصطفی گفتش کای اقبالجو
اندرین من میشوم انباز تو
هوش مصنوعی: مصطفی به او گفت: ای کسی که به خوششانسی مینگری، من در این مسیر همراه تو میشوم.
تو وکیلم باش نیمی بهر من
مشتری شو قبض کن از من ثمن
هوش مصنوعی: از من خواهش میکنم که به عنوان وکیل من در نظر بگیری و نیمی از اموالم را به عنوان قیمت بگیر.
گفت صد خدمت کنم رفت آن زمان
سوی خانهٔ آن جهود بیامان
هوش مصنوعی: گفت که من آمادهام تا خدمتهای زیادی انجام دهم و بعد به سمت خانه آن فرد یهودی بیرحم رفت.
گفت با خود کز کف طفلان گهر
پس توان آسان خریدن ای پدر
هوش مصنوعی: ای پدر، من فکر کردم که با فرزندان خردسال، میتوان به راحتی جواهرات را به دست آورد.
عقل و ایمان را ازین طفلان گول
میخرد با ملک دنیا دیو غول
هوش مصنوعی: عقل و ایمان افراد را به راحتی میتواند فریب دهد، به ویژه زمانی که در مقابل جذابیتهای مادی و دنیوی قرار بگیرند.
آنچنان زینت دهد مردار را
که خرد زیشان دو صد گلزار را
هوش مصنوعی: آنقدر زیبایی دارد که حتی جسد را زیباتر از دو صد گلزار نشان میدهد.
آنچنان مهتاب پیماید به سحر
کز خسان صد کیسه برباید به سحر
هوش مصنوعی: ماه شب را بهگونهای میسازد که در سحرگاه، از دست ناپاکان و بیلیاقتان، صد کیسه طلا را میقاپد.
انبیاشان تاجری آموختند
پیش ایشان شمع دین افروختند
هوش مصنوعی: پیامبران به آنها تجارت را یاد دادند و در کنار آن نور دین را برایشان روشن کردند.
دیو و غول ساحر از سحر و نبرد
انبیا را در نظرشان زشت کرد
هوش مصنوعی: سحر و نبرد پیامبران را در چشم دیو و غول ساحر ناپسند و زشت جلوه داد.
زشت گرداند به جادویی عدو
تا طلاق افتد میان جفت و شو
هوش مصنوعی: دشمن با جادوی خود باعث میشود که میان زوجین جدایی بیفتد و رابطهشان خراب شود.
دیدههاشان را به سحر میدوختند
تا چنین جوهر به خس بفروختند
هوش مصنوعی: آنها چشمانشان را به جادو میدوختند تا اینگونه گوهری را به بهای اندک به فروش برسانند.
این گهر از هر دو عالم برترست
هین بخر زین طفل جاهل کو خرست
هوش مصنوعی: این گوهر از هر دو جهان ارزش بیشتری دارد، پس از این کودک نادان که در حال بیخبری است، آن را بگیر و استفاده کن.
پیش خر خرمهره و گوهر یکیست
آن اشک را در در و دریا شکیست
هوش مصنوعی: در حضور کسی که ارزش و مقام بالایی دارد، همه چیز برابر و یکسان به نظر میرسد. آن اشکی که در یک بارش باران یا در دریا جاری میشود، اهمیت خاصی ندارد.
منکر بحرست و گوهرهای او
کی بود حیوان در و پیرایهجو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که وجود دریا و گوهری که در آن است را انکار میکند، در واقع بیخبر از ارزشها و زیباییهای واقعی است. چنین فردی مانند حیوانی است که تنها به ظواهر و زینتها توجه دارد و از عمق معانی و داراییهای واقعی بیخبر است.
در سر حیوان خدا ننهاده است
کو بود در بند لعل و درپرست
هوش مصنوعی: خدا در سر موجودات زنده جایی برای عشق و وابستگی به چیزهای مادی قرار نداده است، بلکه آنها را از بند خواستهها و تمایلات مادی آزاد آفریده است.
مر خران را هیچ دیدی گوشوار
گوش و هوش خر بود در سبزهزار
هوش مصنوعی: تو تا به حال خرهای را که در مزرعه سبز در حال چرا هستند، دیدهای؟ آنها فقط گوش و هوششان به کار میکند و بیشتر به اطراف توجه دارند.
احسن التقویم در والتین بخوان
که گرامی گوهرست ای دوست جان
هوش مصنوعی: به بهترین شکل ممکن انسانیت را بررسی کن و بدان که تو گرامیترین و ارزشمندترین مخلوق هستی، ای دوست عزیز.
احسن التقویم از عرش او فزون
احسن التقویم از فکرت برون
هوش مصنوعی: بهترین شکل و زیبایی به آفریدههای او بیشتر از آن چیزی است که ما با فکر و اندیشهمان میتوانیم تصور کنیم.
گر بگویم قیمت این ممتنع
من بسوزم هم بسوزد مستمع
هوش مصنوعی: اگر بخواهم بگویم که ارزش این چیز دست نایافتنی چقدر است، خودم میسوزم و شنونده هم با من میسوزد.
لب ببند اینجا و خر این سو مران
رفت این صدیق سوی آن خران
هوش مصنوعی: سکوت کن و همچنان آن خران را در این سو نران، چرا که این فرد درستکار به سوی آن خران رفته است.
حلقه در زد چو در را بر گشود
رفت بیخود در سرای آن جهود
هوش مصنوعی: کسی به در خانه زد و وقتی در باز شد، بیخبر و حواسپرت وارد خانهی مرد یهودی شد.
بیخود و سرمست و پر آتش نشست
از دهانش بس کلام تلخ جست
هوش مصنوعی: او بههیچ وجه خود را کنترل نمیکند و به شدت سرمست و پرانرژی است. از دهانش سخنان تلخی بهصورت فراوان بیرون میآید.
کین ولی الله را چون میزنی
این چه حقدست ای عدو روشنی
هوش مصنوعی: ای دشمن، چرا به ولی خدا ضربه میزنی؟ این چه حسد و کینهای است که در دل داری نسبت به نور و روشنی؟
گر ترا صدقیست اندر دین خود
ظلم بر صادق دلت چون میدهد
هوش مصنوعی: اگر در دین خود صداقت داری، پس چرا به دل صادق خود ظلم میکنی؟
ای تو در دین جهودی مادهای
کین گمان داری تو بر شهزادهای
هوش مصنوعی: ای کسی که به دین یهودی هستی، بر این گمان هستی که تو از نسل پادشاهان و بزرگانی.
در همه ز آیینهٔ کژساز خود
منگر ای مردود نفرین ابد
هوش مصنوعی: به هیچ وجه به خودت نگاه نکن و در اشتباهاتت غرق نشو، ای کسی که در نظر دیگران پذیرفته نیستی، به زندگی ابدی خود فکر کن.
آنچ آن دم از لب صدیق جست
گر بگویم گم کنی تو پای و دست
هوش مصنوعی: هر چیزی که در آن لحظه از سخن راستگویان و دوستان بر زبان آید، اگر بگویم، تو آن را گم میکنی و فراموش میکنی.
آن ینابیع الحکم همچون فرات
از دهان او دوان از بیجهات
هوش مصنوعی: چشمههای دانش و حکمت مانند رود فرات از سخنان او بهسوی دیگران میتندن و جاری میشوند.
همچو از سنگی که آبی شد روان
نه ز پهلو مایه دارد نه از میان
هوش مصنوعی: مانند آبی که از سنگی سرازیر میشود، نه از کنارههای سنگ تغذیه میکند و نه از درون آن مایهای دارد.
اسپر خود کرده حق آن سنگ را
بر گشاده آب مینارنگ را
هوش مصنوعی: آب میانه را جاری کرده و حق آن سنگ را ادا کرده است.
همچنانک از چشمهٔ چشم تو نور
او روان کردست بیبخل و فتور
هوش مصنوعی: چشم تو نور را مانند چشمه به طور فراوان و بدون هیچ گونه کسری ساطع میکند.
نه ز پیه آن مایه دارد نه ز پوست
رویپوشی کرد در ایجاد دوست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که دوست واقعی میسازد، نه به ظاهر و نه به پوست و بافت زرق و برقدار نیازی ندارد. بلکه ارزش و کیفیت دوستی در عمق احساسات و صداقت نهفته است.
در خلای گوش باد جاذبش
مدرک صدق کلام و کاذبش
هوش مصنوعی: در سکوت گوش باد، حقیقت و دروغ سخن را میشناسد و میسنجد.
آن چه بادست اندر آن خرد استخوان
کو پذیرد حرف و صوت قصهخوان
هوش مصنوعی: هر آن چیزی که با عقل و فهم درک شود، به گونهای است که میتواند سخن و داستان را بپذیرد.
استخوان و باد روپوشست و بس
در دو عالم غیر یزدان نیست کس
هوش مصنوعی: هیچ چیز در این دو جهان جز خداوند وجود ندارد و آنچه به چشم میآید تنها ظاهری است. ما تنها جسم و هوای بیروح هستیم و در واقعیت اصلی، تنها وجود خداوند اهمیت دارد.
مستمع او قایل او بیاحتجاب
زانک الاذنان من الراس ای مثاب
هوش مصنوعی: شنونده او به راحتی میپذیرد، زیرا شنیدن و دیدن از سر و گوش است.
گفت رحمت گر همیآید برو
زر بده بستانش ای اکرامخو
هوش مصنوعی: اگر رحمت میآید، برو و طلا و زر بده تا آن را به دست بیاوری ای کسی که نیکو رفتار هستی.
از منش وا خر چو میسوزد دلت
بیمنت حل می نگردد مشکلت
هوش مصنوعی: وقتی که دلات از درون میسوزد، بدون این که از کسی توقعی داشته باشی، مشکلات حل نمیشود.
گفت صد خدمت کنم پانصد سجود
بندهای دارم تن اسپید و جهود
هوش مصنوعی: میگوید که برای تو هر تعداد خدمتی که لازم باشد انجام میدهم و به اندازهی پنجصد سجده برایت میافرازم، زیرا من بندهای دارم که از نظر جسمانی سریع و چابک است و بیدینی است.
تن سپید و دل سیاهستش بگیر
در عوض ده تن سیاه و دل منیر
هوش مصنوعی: آن شخص با وجود داشتن ظاهری زیبا و پوست سفید، قلبی تاریک و سیاه دارد. در عوض میتوانی دسیاه و ظاهری ناپسند، اما قلبی روشن و خوب را دریافت کنی.
پس فرستاد و بیاورد آن همام
بود الحق سخت زیبا آن غلام
هوش مصنوعی: پس فرستاده شد تا آن جوان زیبا را بیاورد. حقیقتاً آن پسر خیلی زیبا بود.
آنچنان که ماند حیران آن جهود
آن دل چون سنگش از جا رفت زود
هوش مصنوعی: دل سنگی و بیاحساس او به یکباره دگرگون شد و حیران و سردرگم مانند یهودیای که در شگفتی مانده است، از جایش جابهجا شد.
حالت صورتپرستان این بود
سنگشان از صورتی مومین بود
هوش مصنوعی: حالت کسانی که به ظاهر اهمیت میدهند این است که گویی سنگهایشان از موم نرمتر و لطیفتر است.
باز کرد استیزه و راضی نشد
که برین افزون بده بیهیچ بد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او در تلاش است تا توضیحی را روشن کند و راضی نیست که به او چیزی اضافه داده شود بدون اینکه خسارتی در کار باشد.
یک نصاب نقره هم بر وی فزود
تا که راضی گشت حرص آن جهود
هوش مصنوعی: یک نصاب نقره به او اضافه کرد تا اینکه حرص و طمع آن یهودی برآورده شود و راضی گردد.
حاشیه ها
1394/02/03 13:05
محمّدرضا جبّاری
مصراع: "مصطفی گفتش کای...، "کای را به صورت "که ای" بنویسید تا شبهه حذف همزه پیش نیاید.
1399/01/29 18:03
محمد امیدی فرد
مصراع سیزده به نقل از دهخدا ایشک درسته، به ترکی به معنای کره خر:
ایشک. [ ش َ ] (ترکی ، اِ) خر. الاغ. اِشک :
نزد خر خرمهره و گوهر یکیست
آن ایشک رادَر دُر و دریا شکیست.
1400/05/18 06:08
کوروش
احسن التقویم در والتین بخوان
که گرامی گوهرست ای دوست جان
اشاره به سوره تین داره
والتین و زیتون