گنجور

بخش ۱۵ - حکایت پاسبان کی خاموش کرد تا دزدان رخت تاجران بردند به کلی بعد از آن هیهای و پاسبانی می‌کرد

پاسبانی خفت و دزد اسباب برد
رختها را زیر هر خاکی فشرد
روز شد بیدار شد آن کاروان
دید رفته رخت و سیم و اشتران
پس بدو گفتند ای حارس بگو
که چه شد این رخت و این اسباب کو
گفت دزدان آمدند اندر نقاب
رختها بردند از پیشم شتاب
قوم گفتندش که ای چو تل ریگ
پس چه می‌کردی کیی ای مردریگ
گفت من یک کس بدم ایشان گروه
با سلاح و با شجاعت با شکوه
گفت اگر در جنگ کم بودت امید
نعره‌ای زن کای کریمان برجهید
گفت آن دم کارد بنمودند و تیغ
که خمش ورنه کشیمت بی‌دریغ
آن زمان از ترس بستم من دهان
این زمان هیهای و فریاد و فغان
آن زمان بست آن دمم که دم زنم
این زمان چندانک خواهی هی کنم
چونک عمرت برد دیو فاضحه
بی‌نمک باشد اعوذ و فاتحه
گرچه باشد بی‌نمک اکنون حنین
هست غفلت بی‌نمک‌تر زان یقین
هم‌چنین هم بی‌نمک می‌نال نیز
که ذلیلان را نظر کن ای عزیز
قادری بی‌گاه باشد یا به گاه
از تو چیزی فوت کی شد ای اله
شاه لا تاسوا علی ما فاتکم
کی شود از قدرتش مطلوب گم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پاسبانی خفت و دزد اسباب برد
رختها را زیر هر خاکی فشرد
هوش مصنوعی: پاسبان خوابش برد و دزد با آرامش وسایل را برد و لباس‌ها را زیر هر خاکی پنهان کرد.
روز شد بیدار شد آن کاروان
دید رفته رخت و سیم و اشتران
هوش مصنوعی: صبح شد و کاروان بیدار شد. دید که بار و وسایل و شترها رفته‌اند.
پس بدو گفتند ای حارس بگو
که چه شد این رخت و این اسباب کو
هوش مصنوعی: پس به او گفتند: ای حارس، بگو که این لباس و این وسایل چه شد؟
گفت دزدان آمدند اندر نقاب
رختها بردند از پیشم شتاب
هوش مصنوعی: دزدها در پوشش لباس‌هایمان وارد شدند و با سرعت چیزهای من را از جلویم بردند.
قوم گفتندش که ای چو تل ریگ
پس چه می‌کردی کیی ای مردریگ
هوش مصنوعی: جمعیت به او گفتند: ای کسی که مانند تلی از شن هستی، پس تو چه کار می‌کردی، ای مرد خاکی؟
گفت من یک کس بدم ایشان گروه
با سلاح و با شجاعت با شکوه
هوش مصنوعی: او گفت که من تنها هستم، در حالی که آن‌ها گروهی هستند که با سلاح و شجاعت و افتخار آماده‌اند.
گفت اگر در جنگ کم بودت امید
نعره‌ای زن کای کریمان برجهید
هوش مصنوعی: اگر در جنگ به پیروزی امیدی نداری، با صدای بلند فریاد بزن تا ای بلندمرتبه‌ها به یاری‌ام بیایید.
گفت آن دم کارد بنمودند و تیغ
که خمش ورنه کشیمت بی‌دریغ
هوش مصنوعی: در آن لحظه کارد را نشان دادند و گفتند که اگر ساکت نشوی، بی‌پروا تو را می‌زنیم.
آن زمان از ترس بستم من دهان
این زمان هیهای و فریاد و فغان
هوش مصنوعی: در آن زمان به خاطر ترس، سکوت کرده بودم، اما الان با صدای بلند فریاد می‌زنم و ناله می‌کنم.
آن زمان بست آن دمم که دم زنم
این زمان چندانک خواهی هی کنم
هوش مصنوعی: در آن زمان که نفسی می‌کشم، با تمام وجود خود این کار را انجام می‌دهم و اکنون هر زمان که بخواهی، می‌توانم فریاد بزنم یا ناله کنم.
چونک عمرت برد دیو فاضحه
بی‌نمک باشد اعوذ و فاتحه
هوش مصنوعی: وقتی عمرت به پایان برسد، شیطان مایه رسوایی و بی‌حالی خواهد شد و تنها دعا و طلب آمرزش می‌تواند به کمکت بیاید.
گرچه باشد بی‌نمک اکنون حنین
هست غفلت بی‌نمک‌تر زان یقین
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است حالا صدا و حنین بی‌طعم و بی‌مزه به نظر برسد، اما غفلت از آن، حتی بی‌طعم‌تر و خطرناک‌تر است.
هم‌چنین هم بی‌نمک می‌نال نیز
که ذلیلان را نظر کن ای عزیز
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که افرادی که بی‌ارزش و بی‌نمک هستند، نیز می‌نالند و از حالِ خود شکایت می‌کنند. مخاطب به کسی اشاره می‌کند که مقام و عزتی دارد و او را دعوت به توجه به این افراد ذلیل می‌کند.
قادری بی‌گاه باشد یا به گاه
از تو چیزی فوت کی شد ای اله
هوش مصنوعی: ای خدا، آیا ممکن است که تو توانایی داشته باشی در زمانی که نیاز است، چیزی از ما را از دست بدهی یا از ما دور کنی؟
شاه لا تاسوا علی ما فاتکم
کی شود از قدرتش مطلوب گم
هوش مصنوعی: ای شاه، بر آنچه که از دست رفته‌اند داغی نگذارید، زیرا خواسته‌گان از قدرت تو در گمراهی خواهند بود.

حاشیه ها

1400/05/16 05:08
کوروش

چونک عمرت برد دیو فاضحه

بی‌نمک باشد اعوذ و فاتحه

قابل توجه سالمندان عزیز که در اواخر عمر وقتی بوی مرگ به مشامشون میرسه نمازخون میشن !