گنجور

بخش ۱۴ - مناظرهٔ مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیه‌السلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام

مرغ گفتش خواجه در خلوت مه‌ایست
دین احمد را ترهب نیک نیست
از ترهب نهی کردست آن رسول
بدعتی چون در گرفتی ای فضول
جمعه شرطست و جماعت در نماز
امر معروف و ز منکر احتراز
رنج بدخویان کشیدن زیر صبر
منفعت دادن به خلقان هم‌چو ابر
خیر ناس آن ینفع الناس ای پدر
گر نه سنگی چه حریفی با مدر
در میان امت مرحوم باش
سنت احمد مهل محکوم باش
گفت عقل هر که را نبود رسوخ
پیش عاقل او چو سنگست و کلوخ
چون حمارست آنک نانش امنیتست
صحبت او عین رهبانیتست
زانک غیر حق همه گردد رفات
کل آت بعد حین فهو آت
حکم او هم حکم قبلهٔ او بود
مرده‌اش خوان چونک مرده‌جو بود
هر که با این قوم باشد راهبست
که کلوخ و سنگ او را صاحبست
خود کلوخ و سنگ کس را ره نزد
زین کلوخان صد هزار آفت رسد
گفت مرغش پس جهاد آنگه بود
کین چنین ره‌زن میان ره بود
از برای حفظ و یاری و نبرد
بر ره ناآمن آید شیرمرد
عرق مردی آنگهی پیدا شود
که مسافر همره اعدا شود
چون نبی سیف بودست آن رسول
امت او صفدرانند و فحول
مصلحت در دین ما جنگ و شکوه
مصلحت در دین عیسی غار و کوه
گفت آری گر بود یاری و زور
تا به قوت بر زند بر شر و شور
چون نباشد قوتی پرهیز به
در فرار لا یطاق آسان بجه
گفت صدق دل بباید کار را
ورنه یاران کم نیاید یار را
یار شو تا یار بینی بی‌عدد
زانک بی‌یاران بمانی بی‌مدد
دیو گرگست و تو هم‌چون یوسفی
دامن یعقوب مگذار ای صفی
گرگ اغلب آنگهی گیرا بود
کز رمه شیشک به خود تنها رود
آنک سنت یا جماعت ترک کرد
در چنین مسبع نه خون خویش خورد
هست سنت ره جماعت چون رفیق
بی‌ره و بی‌یار افتی در مضیق
همرهی نه کو بود خصم خرد
فرصتی جوید که جامهٔ تو برد
می‌رود با تو که یابد عقبه‌ای
که تواند کردت آنجا نهبه‌ای
یا بود اشتردلی چون دید ترس
گوید او بهر رجوع از راه درس
یار را ترسان کند ز اشتردلی
این چنین همره عدو دان نه ولی
راه جان‌بازیست و در هر غیشه‌ای
آفتی در دفع هر جان‌ شیشه‌ای
راه دین زان رو پر از شور و شرست
که نه راه هر مخنث گوهرست
در ره این ترس امتحانهای نفوس
هم‌چو پرویزن به تمییز سبوس
راه چه بود پر نشان پایها
یار چه بود نردبان رایها
گیرم آن گرگت نیابد ز احتیاط
بی ز جمعیت نیابی آن نشاط
آنک تنها در رهی او خوش رود
با رفیقان سیر او صدتو شود
با غلیظی خر ز یاران ای فقیر
در نشاط آید شود قوت‌پذیر
هر خری کز کاروان تنها رود
بر وی آن راه از تعب صدتو شود
چند سیخ و چند چوب افزون خورد
تا که تنها آن بیابان را برد
مر ترا می‌گوید آن خر خوش شنو
گر نه‌ای خر هم‌چنین تنها مرو
آنک تنها خوش رود اندر رصد
با رفیقان بی‌گمان خوشتر رود
هر نبیی اندرین راه درست
معجزه بنمود و همراهان بجست
گر نباشد یاری دیوارها
کی برآید خانه و انبارها
هر یکی دیوار اگر باشد جدا
سقف چون باشد معلق در هوا
گر نباشد یاری حبر و قلم
کی فتد بر روی کاغذها رقم
این حصیری که کسی می‌گسترد
گر نپیوندد به هم بادش برد
حق ز هر جنسی چو زوجین آفرید
پس نتایج شد ز جمعیت پدید
او بگفت و او بگفت از اهتزاز
بحثشان شد اندرین معنی دراز
مثنوی را چابک و دلخواه کن
ماجرا را موجز و کوتاه کن
بعد از آن گفتش که گندم آن کیست
گفت امانت از یتیم بی وصیست
مال ایتام است امانت پیش من
زانک پندارند ما را مؤتمن
گفت من مضطرم و مجروح‌حال
هست مردار این زمان بر من حلال
هین به دستوری ازین گندم خورم
ای امین و پارسا و محترم
گفت مفتی ضرورت هم توی
بی‌ضرورت گر خوری مجرم شوی
ور ضرورت هست هم پرهیز به
ور خوری باری ضمان آن بده
مرغ پس در خود فرو رفت آن زمان
توسنش سر بستد از جذب عنان
چون بخورد آن گندم اندر فخ بماند
چند او یاسین و الانعام خواند
بعد در ماندن چه افسوس و چه آه
پیش از آن بایست این دود سیاه
آن زمان که حرص جنبید و هوس
آن زمان می‌گو کای فریادرس
کان زمان پیش از خرابی بصره است
بوک بصره وا رهد هم زان شکست
ابک لی یا باکیی یا ثاکلی
قبل هدم البصرة و الموصلی
نح علی قبل موتی واغتفر
لا تنح لی بعد موتی واصطبر
ابک لی قبل ثبوری فی‌النوی
بعد طوفان النوی خل البکا
آن زمان که دیو می‌شد راه‌زن
آن زمان بایست یاسین خواندن
پیش از آنک اشکسته گردد کاروان
آن زمان چوبک بزن ای پاسبان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرغ گفتش خواجه در خلوت مه‌ایست
دین احمد را ترهب نیک نیست
هوش مصنوعی: مرغ به صاحبش گفت که در خلوت، ماهی وجود دارد و دین احمد (محمد) نیازی به ترس و نگرانی ندارد.
از ترهب نهی کردست آن رسول
بدعتی چون در گرفتی ای فضول
هوش مصنوعی: پیامبر نهی کرده است از ترس و وحشت، اما تو بی‌جا در این موضوع خود را درگیر کرده‌ای، ای کسی که فضولی می‌کنی.
جمعه شرطست و جماعت در نماز
امر معروف و ز منکر احتراز
هوش مصنوعی: روز جمعه و برگزاری نماز جماعت، امری واجب و معروف است که باید به آن توجه کرد و از کارهای ناپسند دوری گزید.
رنج بدخویان کشیدن زیر صبر
منفعت دادن به خلقان هم‌چو ابر
هوش مصنوعی: کشیدن رنج از دست افراد بدخلق و تحمل کردن آنها، مانند ابری است که به دیگران سود می‌رساند.
خیر ناس آن ینفع الناس ای پدر
گر نه سنگی چه حریفی با مدر
هوش مصنوعی: بهترین مردم آن کسی است که به دیگران فایده برساند، ای پدر، وگرنه اگر انسان چیزی جز سنگ باشد، چه فایده‌ای می‌تواند داشته باشد؟
در میان امت مرحوم باش
سنت احمد مهل محکوم باش
هوش مصنوعی: در بین مردم مسلمان، پیرو سنت پیامبر باش و از مواردی که محکوم است دوری کن.
گفت عقل هر که را نبود رسوخ
پیش عاقل او چو سنگست و کلوخ
هوش مصنوعی: هر کس که عقل و درک درستی ندارد، مثل سنگ و کلوخ پیش فرد عاقل به حساب نمی‌آید.
چون حمارست آنک نانش امنیتست
صحبت او عین رهبانیتست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که تنها به مادیات و امنیت شخصی خود اهمیت می‌دهد، مانند الاغی است که تنها به غذا و نان خود فکر می‌کند. در حقیقت، گفت‌و‌گوی او نشان‌دهنده یک زندگی بدون عمق و متعالی است.
زانک غیر حق همه گردد رفات
کل آت بعد حین فهو آت
هوش مصنوعی: چون جز حق، همه چیز بی‌ارزش است، در آینده نیز تمام آتش‌ها به پایان می‌رسند و آنچه باقی می‌ماند، حق است.
حکم او هم حکم قبلهٔ او بود
مرده‌اش خوان چونک مرده‌جو بود
هوش مصنوعی: حکم او مانند قبله‌اش بود، زیرا او به دنبال مرده‌ها بود و آن مرده را می‌خواند.
هر که با این قوم باشد راهبست
که کلوخ و سنگ او را صاحبست
هوش مصنوعی: هر کسی که با این گروه ارتباط داشته باشد، باید بداند که مانند یک تکه خاک یا سنگ در دست آن‌ها است و دیگران بر او تسلط دارند.
خود کلوخ و سنگ کس را ره نزد
زین کلوخان صد هزار آفت رسد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از کلوخ و سنگ راهی پیدا کند؛ از این کلوخستان بلاهای فراوانی به سر آدمی می‌آید.
گفت مرغش پس جهاد آنگه بود
کین چنین ره‌زن میان ره بود
هوش مصنوعی: پرنده‌اش گفت که جنگ و تلاش زمانی ارزش دارد که این چنین دزدی در مسیر باشد.
از برای حفظ و یاری و نبرد
بر ره ناآمن آید شیرمرد
هوش مصنوعی: مردان شجاع برای محافظت و کمک و مبارزه در مسیرهای ناامن حاضر می‌شوند.
عرق مردی آنگهی پیدا شود
که مسافر همره اعدا شود
هوش مصنوعی: وقتی که مردانگی و شجاعت نمایان می‌شود که در کنار دشمنان و در شرایط سخت قرار بگیری.
چون نبی سیف بودست آن رسول
امت او صفدرانند و فحول
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چون پیامبر مانند شمشیری تیز و قوی است، پیروان و جانشینان او نیز مانند warriors و شخصیت‌های با وقاری هستند که توانایی‌های زیادی دارند.
مصلحت در دین ما جنگ و شکوه
مصلحت در دین عیسی غار و کوه
هوش مصنوعی: در دین ما، جنگ و نمای قدرت به عنوان چیزی مفید و ضروری به حساب می‌آید، در حالی که در دین عیسی، ویژگی‌های خوبی مانند زندگی در غار و کوه و دوری از دنیا مطرح است.
گفت آری گر بود یاری و زور
تا به قوت بر زند بر شر و شور
هوش مصنوعی: اگر یاری و قدرتی باشد، می‌توان با آن بر شر و ناآرامی‌ها غلبه کرد.
چون نباشد قوتی پرهیز به
در فرار لا یطاق آسان بجه
هوش مصنوعی: اگر نیرویی برای پرهیز نباشد، فرار از مشکلات غیر ممکن و سخت خواهد بود.
گفت صدق دل بباید کار را
ورنه یاران کم نیاید یار را
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در کارها راستگویی و صداقت داشته باشد، باید از دل و با نیت پاک عمل کند، در غیر این صورت، در کنار دوستان و یارانش نیز حس یاری و همراهی نخواهد داشت.
یار شو تا یار بینی بی‌عدد
زانک بی‌یاران بمانی بی‌مدد
هوش مصنوعی: اگر یاری انتخاب کنی، یاران زیادی را خواهی دید؛ اما اگر بدون یار بمانی، در کمبود محبت و کمک دیگران خواهی ماند.
دیو گرگست و تو هم‌چون یوسفی
دامن یعقوب مگذار ای صفی
هوش مصنوعی: اگر دیو در سراغ توست و تو شبیه یوسف هستی، بهتر است مانند یعقوب، دامن خود را رها نکنی و از خطرات دوری کنی.
گرگ اغلب آنگهی گیرا بود
کز رمه شیشک به خود تنها رود
هوش مصنوعی: گرگ معمولاً وقتی به سمت گوسفند می‌رود، تنها و جدا از گروه درنده می‌شود که یک گوسفند ضعیف و بی‌مدافع از رمه دور شود.
آنک سنت یا جماعت ترک کرد
در چنین مسبع نه خون خویش خورد
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوعی اشاره شده که گروهی از مردم یا افراد از اصول و traditions خود دست کشیده‌اند، و در این میان به نتایج ناگواری دچار شده‌اند که ممکن است به قیمت خودشان تمام شود. به عبارت دیگر، بی‌وفایی یا ترک کردن اصول می‌تواند به آسیب و زیان شخصی منجر شود.
هست سنت ره جماعت چون رفیق
بی‌ره و بی‌یار افتی در مضیق
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به جمع و گروه ملحق شوی، باید طبق سنت و روش آن‌ها حرکت کنی، زیرا در غیر این صورت، مثل رفیقی خواهی بود که بدون راه و یار، به تنگنا و دشواری می‌افتد.
همرهی نه کو بود خصم خرد
فرصتی جوید که جامهٔ تو برد
هوش مصنوعی: همراهی که دشمن عقل باشد، فرصتی می‌جوید تا لباس تو را برباید.
می‌رود با تو که یابد عقبه‌ای
که تواند کردت آنجا نهبه‌ای
هوش مصنوعی: او به همراه تو می‌رود تا مکانی را پیدا کند که بتواند آنجا به تو حمله کند یا اموالت را غارت کند.
یا بود اشتردلی چون دید ترس
گوید او بهر رجوع از راه درس
هوش مصنوعی: اگر دل شجاعت داشته باشد، هنگام دیدن ترس، او را به خود فرا می‌خواند تا از طریق یادگیری و تجربه، به مسائل بازگردد و آن‌ها را درست کند.
یار را ترسان کند ز اشتردلی
این چنین همره عدو دان نه ولی
هوش مصنوعی: دوست را از دل نترسان، زیرا او را بر دوش دشمن نمی‌بینم.
راه جان‌بازیست و در هر غیشه‌ای
آفتی در دفع هر جان‌ شیشه‌ای
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک بازی پرماجراست و در هر گوشه از آن خطراتی وجود دارد که می‌تواند به آسیب رسیدن به روح انسان منجر شود.
راه دین زان رو پر از شور و شرست
که نه راه هر مخنث گوهرست
هوش مصنوعی: راه اسلام و ایمان پر از هیجان و شوق است، زیرا این مسیر، مخصوص کسانی نیست که هویت و هدف روشنی ندارند.
در ره این ترس امتحانهای نفوس
هم‌چو پرویزن به تمییز سبوس
هوش مصنوعی: در مسیر این ترس، آزمایش‌های روحی مانند پرویزن هستند که تفاوت بین چیزهای باارزش و بی‌ارزش را مشخص می‌کنند.
راه چه بود پر نشان پایها
یار چه بود نردبان رایها
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان تشخیص داد که مسیر واقعی چیست؟ و چه چیزی می‌تواند به ما در دستیابی به اندیشه‌ها و آرزوهایمان کمک کند؟
گیرم آن گرگت نیابد ز احتیاط
بی ز جمعیت نیابی آن نشاط
هوش مصنوعی: اگر بپذیریم که آن گرگ احتیاط را نادیده بگیرد، بدون حضور دیگران نمی‌توانی آن شادابی را تجربه کنی.
آنک تنها در رهی او خوش رود
با رفیقان سیر او صدتو شود
هوش مصنوعی: او به راحتی و شادی در راه خود پیش می‌رود و در کنار دوستانش کاملاً خوشحال و راضی است.
با غلیظی خر ز یاران ای فقیر
در نشاط آید شود قوت‌پذیر
هوش مصنوعی: اگر فقیر، دوستانش را در کنار خود جمع کند و با آن‌ها خوش بگذرانَد، احساس شادابی و نیروی تازه‌ای پیدا می‌کند.
هر خری کز کاروان تنها رود
بر وی آن راه از تعب صدتو شود
هوش مصنوعی: هر کس که از جمع دور شود و به تنهایی برود، در مسیر خود به سختی و رنج خواهد رسید.
چند سیخ و چند چوب افزون خورد
تا که تنها آن بیابان را برد
هوش مصنوعی: چندین سیخ و چوب بیشتر خورده شد تا اینکه فقط آن بیابان را بردند.
مر ترا می‌گوید آن خر خوش شنو
گر نه‌ای خر هم‌چنین تنها مرو
هوش مصنوعی: گوش کن به سخنان آن خر خوشحال که اگر تو هم مانند او نباشی، نباید تنها بروی.
آنک تنها خوش رود اندر رصد
با رفیقان بی‌گمان خوشتر رود
هوش مصنوعی: آن شخصی که تنها با دوستانش به گشت و گزار می‌پردازد، بی‌شک می‌تواند خوشحال‌تر باشد.
هر نبیی اندرین راه درست
معجزه بنمود و همراهان بجست
هوش مصنوعی: هر پیامبری در مسیر خود نشانه‌ای از قدرت الهی نشان داد و پیروانش به دنبال آن رفتند.
گر نباشد یاری دیوارها
کی برآید خانه و انبارها
هوش مصنوعی: اگر یاری و حمایت نباشد، دیوارها هم نمی‌توانند خانه و انباری بسازند.
هر یکی دیوار اگر باشد جدا
سقف چون باشد معلق در هوا
هوش مصنوعی: اگر هر دیوار جداگانه باشد، پس سقف چگونه می‌تواند در هوا معلق بماند؟
گر نباشد یاری حبر و قلم
کی فتد بر روی کاغذها رقم
هوش مصنوعی: اگر یاری از قلم و نوشتن نباشد، چگونه می‌توان بر کاغذها چیزی نوشت؟
این حصیری که کسی می‌گسترد
گر نپیوندد به هم بادش برد
هوش مصنوعی: این حصیر یا فرشی که کسی برای نشستن پهن می‌کند، اگر به هم متصل نشود و در هم نرود، باد آن را خواهد برد.
حق ز هر جنسی چو زوجین آفرید
پس نتایج شد ز جمعیت پدید
هوش مصنوعی: خداوند از هر چیزی دو نوع خلق کرد و سپس از ترکیب آن‌ها، نتایج و آثار مختلفی به وجود آورد.
او بگفت و او بگفت از اهتزاز
بحثشان شد اندرین معنی دراز
هوش مصنوعی: آن شخص سخنی گفت و دیگری نیز پاسخی داد که این تبادل نظر آنها باعث شد بحثشان در مورد این موضوع بسیار طولانی شود.
مثنوی را چابک و دلخواه کن
ماجرا را موجز و کوتاه کن
هوش مصنوعی: مضمون این بیت به این معناست که کار را باید به شیوه‌ای سریع و دلپذیر انجام داد و داستان یا روایت را به صورت مختصر و مفید بیان کرد.
بعد از آن گفتش که گندم آن کیست
گفت امانت از یتیم بی وصیست
هوش مصنوعی: بعد از آن از او پرسیدند که گندم متعلق به چه کسی است، او پاسخ داد که این گندم امانت است و متعلق به یتیمی است که وصی ندارد.
مال ایتام است امانت پیش من
زانک پندارند ما را مؤتمن
هوش مصنوعی: مال یتیمان امانتی است که پیش من قرار دارد، زیرا مردم به من اعتماد دارند و مرا به عنوان امانت‌دار می‌شناسند.
گفت من مضطرم و مجروح‌حال
هست مردار این زمان بر من حلال
هوش مصنوعی: مردی می‌گوید که گرفتار و دردمند است و اکنون اوضاع به گونه‌ای شده که گناه و حرام برایش مجاز شده است.
هین به دستوری ازین گندم خورم
ای امین و پارسا و محترم
هوش مصنوعی: بشنو که به فرمان کسی از این گندم می‌خورم، ای شخص مورد اعتماد، با تقوا و محترم.
گفت مفتی ضرورت هم توی
بی‌ضرورت گر خوری مجرم شوی
هوش مصنوعی: مفتی می‌گوید که حتی اگر کاری انجام ندهی که به نظر ضروری باشد، همچنان ممکن است به خاطر کارهای بی‌ضرورت خود مجرم شناخته شوی.
ور ضرورت هست هم پرهیز به
ور خوری باری ضمان آن بده
هوش مصنوعی: اگر چه در برخی موارد ناچار به سازش هستی، اما باید از چیزهای ناپسند دوری کنی و در عوض، مسئولیت عواقب اعمالت را بپذیری.
مرغ پس در خود فرو رفت آن زمان
توسنش سر بستد از جذب عنان
هوش مصنوعی: پرنده در درون خود فرو رفت و در آن لحظه، اسبش از تسلط بر مهار بازماند.
چون بخورد آن گندم اندر فخ بماند
چند او یاسین و الانعام خواند
هوش مصنوعی: وقتی که آن گندم خورده شد، در دل او چندین سال ماند و او ذکر یاسین و انعام را خواند.
بعد در ماندن چه افسوس و چه آه
پیش از آن بایست این دود سیاه
هوش مصنوعی: اگر در جایی بمانیم و نتوانیم راهی برای خروج پیدا کنیم، چه چیزی برای افسوس و حسرت باقی می‌ماند؟ پیش از این باید از آن دود سیاه جلوگیری می‌کردیم.
آن زمان که حرص جنبید و هوس
آن زمان می‌گو کای فریادرس
هوش مصنوعی: زمانی که حرکت حرص و آرزو آغاز شود، آن زمان است که تو ای فریادرس، به یاری نیاز می‌آیی.
کان زمان پیش از خرابی بصره است
بوک بصره وا رهد هم زان شکست
هوش مصنوعی: زمانی که هنوز بصره خراب نشده بود، به یاد آور که بصره دوباره در خطر است و ممکن است دوباره دچار همان ویرانی شود.
ابک لی یا باکیی یا ثاکلی
قبل هدم البصرة و الموصلی
هوش مصنوعی: ای شمع جانم، ای گریه‌ی من، ای فراق من! پیش از آنکه بصره و موصل نابود شوند، برای من گریه کن.
نح علی قبل موتی واغتفر
لا تنح لی بعد موتی واصطبر
هوش مصنوعی: قبل از اینکه بمیرم، به من توجه کن و اشتباهاتم را ببخش. بعد از مردن من، به یاد من غصه نخور و صبر کن.
ابک لی قبل ثبوری فی‌النوی
بعد طوفان النوی خل البکا
هوش مصنوعی: گریه کن برای من قبل از اینکه در آستین مرگ فرود آیم، بعد از طوفان زندگی، گریه را رها کن.
آن زمان که دیو می‌شد راه‌زن
آن زمان بایست یاسین خواندن
هوش مصنوعی: در زمانی که شرایط سخت و دشواری پیش می‌آید و خطراتی جان فرد را تهدید می‌کند، باید با ایمان و صداقت به یاد خدا بود و دعا کرد.
پیش از آنک اشکسته گردد کاروان
آن زمان چوبک بزن ای پاسبان
هوش مصنوعی: قبل از این که کاروان دچار مشکل شود، ای نگهبان، باید چوب را به صدا درآوری.

حاشیه ها

1391/11/30 22:01
بهزاد علوی (باب)

با عرض معذرت این یادداشت مربوط به بیت 17 و حاشیه قبلی این حقیر در ترجمه آن میباشد.
Nicholson's Translation:  (Cambridge Edition distributed by E. J. W, Gibb Memorial )
Book VI, verse 494, page 285.
In our religion the right thing is war and terror; in the religion of Jesus the right thing is (retirement to) cave and mountain.

1397/01/15 17:04
شاهرخ

توجه کنیم که ، نقش مرغ بیشتر گزاف گویی است، هرچند به ظاهر پیامهای درستی هم از زبان او شنیده میشود.
اما در نظر مولانا ، جنگ و جهاد اکبر ، جنگ با نفس است.
پس ساده انگاری است که ، پیام عارف را محدود به دنیای بیرون و محدوده زمان و مکان نمود.
و همچنین توجه کنیم که دین هم ، از نظرگاه مولانا « دیدن روی » اوست.

1400/05/16 05:08
کوروش

مفهوم _ روی او _ رو میتونید توضیح بدید ؟

1400/11/24 21:01
شهاب عمرانی

به نظر بنده اشاره جناب مولانا به دانه ها در پایان این بخش کلید فهم این داستان است و احتمالا اشاره به این موضوع دارد که اگر هنوز میزان آگاهی در ما به رشد و کمال کافی نرسیده است نیاز به مراقبت و نگهداری دارد، کما اینکه مثالهایی که مرغ ذکر میکند از بزرگان دین است نه افرادی که به تازگی وارد راه شده اند، چنانکه در داستان اصحاب کهف هم که در ابتدا مانند دانه هایی وارد حالت سکوت و سکون میشوند دعایی که به درگاه خداوند میکنند چنین است که قرآن می فرماید: آنان جوانانی بودند که دعا کردند خدایا برای ما رشد دهنده ای قرار ده. و همچنین در قرآن سوره اسرا آیه ۳۴ میفرماید: به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به بهترین وجهه تا زمانی که به سر حد بلوغ برسد. که اشاره مولانا در این داستان نیز به همین منظور است. اما مرغ بهانه میاورد و خود را مضطر میداند، مانند افرادی که به بهانه داشتن مشغله، روزمرگی، همسر و فرزند و .... دانه ای که نزد تک تک ما به امانت هست رو در روزمرگی مصرف میکنند در صورتی که خداوند ما را قابل اطمینان و موتمن میدانسته و دانه نزد ما امانت است تا به رشد و بالندگی برسد.  همچنین جناب شمس تبریزی میفرمایند: اکنون انگور را حدی است که سرما آن را زیان دارد، بعد از پختن (مویز شدن). دگر خوف نماند چنانکه بعد از آن به زیر برف هم پرورده میشود. 

صیاد نیز اشاره ای به مرغ دارد که میگوید اگر تو خودت فتوای جدیدی در این مورد صادر کردی ضرر و زیان آن را نیز باید به عهده بگیری و حتی اگر مضطر هم هستی بهتر است که پرهیز کنی. اما حرص و هوس مرغ به جنبش افتاده است و با خوردن دانه در دام گرفتار میشود. 

البته به شکل کلی آنچه بنده از شیوه ی روایت داستان ها از زبان جناب مولانا متوجه شده ام ایشان اگر نیاز ببینند حتی مفاهیم را از زبان شخصیت به اصطلاح منفی داستان نیز بیان میکنند و نمیتوان به شکل کامل سخنان مرغ را نیز نادیده گرفت چنانچه در بخش بعدی و پایانی از همین داستان نیز با ابیات بسیار زیبا و شگرفی از مرغ مواجه میشویم. همچنان که خود ایشان نیز می فرمایند: خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران.

1400/11/29 09:01
ملیکا رضایی

چه زیبا بود ؛ عالی بود واقعا ،درود بر شما عزیز.

در نهایت مرا به سمت توضیحات بیشتر از جانب شخص شما تشویق کردید نه فقط از این شعر از بقیه اشعار؛ و هم اینکه مرا به یاد این انداختید: کدام دانه فرو رفت که نرست ؟

چرا به دانه انسانت این گمان باشد ؟

باز هم درود و سپاس..

1400/11/03 16:02
شهاب عمرانی

خیلی خوشحالم که این حاشیه برای شما مفید بود، اشاره شما به این بیت بسیار زیبا و کامل کننده بود ممنونم از شما. نوشتن این حاشیه فقط گونه ای از انجام وظیفه بود چون عادت به این کار ندارم ولی احساس کردم که این حاشیه باید نوشته شود. چون این داستان برای اکثر افراد با پایانی به ظاهر گنک همراه است. صد البته که حاشیه بنده نیز میتواند به کلی غلط باشد.

سپاس از شما

1400/11/04 11:02
ملیکا رضایی

نکات دقیق و ظریفی را متذکر میشوید که بنده انقدر چون شما توجهی به آنان ندارم ...

باز هم امیدوارم گاه گاه اگر دستتان یاری کند و شما هم توانی داشته باشید ، چند جمله ای بنگارید ، سخنان تان نشان میدهد فردی ادیب هستید و صد البته متواضع و با احترام 

 

درود بر شما گرامی 

1400/11/04 23:02
شهاب عمرانی

خیلی نسبت به بنده لطف دارید ولی خوشبختانه ادیب نیستم :) 

مطلبی که راجع به اصحاب کهف و اکثر داستانهای کهن دینی هست و در کتب آسمانی مختلف ذکر شده است، بویژه در قرآن آنطور که به نظر من می آید اکثرا سخن راجع به یک شخص است نه افراد مختلف. مثلا نمونه همین داستان کهف ظاهرا تعداد اصحاب بر تعداد ابعاد وجودی یک شخص دلالت دارد. شخص تمام انرژی معنوی درونی خود (که نماد آن شاهزادگان در میان اصحاب هستند) و همچنین تمام انرژی مادی درونی خود مانند، ذهن، احساسات و... ( که نماد آن افراد معمولی در میان اصحاب) همچنین سگ آنها که نماد بدن است را در یک راه واحد هماهنگ کرده و به مراقبه ای ژرف فرو میبرد. سگ گرچه داخل نمیشود ولی با دستانی باز نگهبانی میدهد. مراقبه تا جایی ادامه میابد که شخص مرگ را قبل از مرگ فیزیکی تجربه میکند ( موتوا قبل ان تموتوا) دلیل آن این است که جمله ی ( یوما او بعض یوم) (یک روز یا پاره ای از یک روز) آیه ۱۹ و در جایی دیگر ۱۱۳ سوره مومن و جای دیگر نیز در قرآن آمده است که همگی زمانیست که افراد میمیرند و حیات مجدد را تجربه میکنند. 

آیه ۲۲ هم اشاره به بحثی که راجع به تعداد نفرات است میکند و اینکه به راستی فقط خداوند است که از ابعاد وجود آدمی آگاه است. 

من در مورد اکثرا داستانهای قرآن و کتب آسمانی و همچنین مثنوی چنین چیزی رو مشاهده کرده ام. اما بستگی به شرایط مختلف فردی داستانها متفاوت هست و برای موقعیت های متعدد بیان شده است.

ممنون از توجهتون

 

1400/11/26 10:01
رضا از کرمان

سلام 

لطفا  قافیه مصرع دوم  از بیت ششم  اصلاح گردد  گمانم اشتباه تایپی است (باش ) را به اشتباه (باشد ) نوشته اید  ممنونم .

شاد وخرم باشید

1402/03/30 09:05
شاهرخ کاطمی

سلام

با بخشش ازحضرت مولانا

وپیرو مکتب انسان ساز این

نادره مرد تاریخ 

یک بیت د ر این دریای حکمت وخرد

را باز می کنم به اندازا وسع

مفتی ضرورت هم توئی مسئولیت

گردن ماست مرغ ما هم هستیم

دانه دنیا .دنیا با اتفاها به ما می

آموزه که این دانهائی که ضرورت 

نداره نخورید عرفان ساده نیست

ولی بلاخره مرغ باید بپره بره

مثل ضرورت داره ما غیبت کنیم

قضاوت کنیم تهمت بزنیم مواد بکشیم

سیگار بکشیم مشروب بخوریم

همسر داریم وارد رابطه دیگه ای

بشیم

اختیار داریم بکنیم یا نکنیم کردیم

وقتی این دانهای کثیف را خوردیم

مجرم هستیم وتاوانش را هم این

دنیا به بدترین نحو پس می دهیم

هم آن دنیا

کرچه هدف مولوی برای انسان

بالاتر از این حرفها است ولی

الفبای عرفان اول 

انسان شدن است