برگردان به زبان ساده
پادشاهی مست اندر بزم خوش
میگذشت آن یک فقیهی بر درش
هوش مصنوعی: یک پادشاه مست و خوشحال در مهمانیاش مشغول شادی و خوشگذرانی بود که ناگهان یک عالم دینی در درب آنجا حضور پیدا کرد.
کرد اشارت کش درین مجلس کشید
وان شراب لعل را با او چشید
هوش مصنوعی: در این مجلس، کسی اشارهای کرد و با او از شراب لعل رنگ نوشید.
پس کشیدندش به شه بیاختیار
شست در مجلس ترش چون زهر و مار
هوش مصنوعی: او را به زور وادار کردند که در مجلس حضور پیدا کند، اما حال و هوای مجلس آنقدر تلخ و ناگوار بود که مانند زهر و مار احساس خطر کرد.
عرضه کردش می نپذرفت او به خشم
از شه و ساقی بگردانید چشم
هوش مصنوعی: او تلاش میکند تا شراب را به او عرضه کند، اما او به دلیل خشم از پادشاه و ساقی، چشمش را بر همه چیز میبندد.
که به عمر خود نخوردستم شراب
خوشتر آید از شرابم زهر ناب
هوش مصنوعی: در طول زندگیام هرگز نوشیدنی خوشمزهای نداشتهام که از زهر خالص شراب من لذت بیشتری ببرد.
هین به جای می به من زهری دهید
تا من از خویش و شما زین وا رهید
هوش مصنوعی: به من زهر بدهید تا از وجود خود و شما جدا شوم و رهایی پیدا کنم.
می نخورده عربده آغاز کرد
گشته در مجلس گران چون مرگ و درد
هوش مصنوعی: عربدهزن مینوشیده است و حالا در جمعی سنگین و جدی به سر میبرد که مانند مرگ و درد سنگین و غمانگیز است.
همچو اهل نفس و اهل آب و گل
در جهان بنشسته با اصحاب دل
هوش مصنوعی: مانند کسانی که به خواستههای نفس و دنیای مادی وابستهاند، در این جهان زندگی میکنم، اما با دوستانی که دلهایشان را جستجو میکنند و به عمق وجود توجه دارند.
حق ندارد خاصگان را در کمون
از می احرار جز در یشربون
هوش مصنوعی: خاصان و برگزیدگان نمیتوانند در حالت پنهانی و به دور از چشم دیگران از شراب آزادان استفاده کنند، مگر اینکه در حال نوشیدن باشند.
عرضه میدارند بر محجوب جام
حس نمییابد از آن غیر کلام
هوش مصنوعی: به مردم پنهان و محجوب، چیزی را ارائه میدهند که جز کلام، هیچ حسی از آن نمیفهمند.
رو همی گرداند از ارشادشان
که نمیبیند به دیده دادشان
هوش مصنوعی: او به دور از هدایتهای آنان میچرخد، زیرا نمیتواند با چشمان خود حقیقت آنچه به او دادهاند را ببیند.
گر ز گوشش تا به حلقش ره بدی
سر نصح اندر درونشان در شدی
هوش مصنوعی: اگر به گوش او تا گلو دسترسی پیدا کنی، میتوانی نصیحت را در دلش جا بدهی.
چون همه نارست جانش نیست نور
که افکند در نار سوزان جز قشور
هوش مصنوعی: اگر جان او سالم و درست نباشد، مانند نوری نیست که در آتش شعلهور بیفتد و فقط روی ظاهر چیزها تاثیر بگذارد.
مغز بیرون ماند و قشر گفت رفت
کی شود از قشر معده گرم و زفت
هوش مصنوعی: مغز در اینجا به معنای اصل و جوهر چیزی است که باقی مانده، ولی قشر در اینجا به لایه و سطح اشاره دارد که میخواهد بگوید بدون مغز و عمق، چه زمانی میتوان از سطح و لایهاش انتظار داشت که بتواند باکیفیّت و گرم باشد؟ به عبارتی، برای داشتن کیفیت مطلوب و بهرهوری، باید به عمق و جوهره توجه کرد و صرفاً به ظاهر و سطح اکتفا نکرد.
نار دوزخ جز که قشر افشار نیست
نار را با هیچ مغزی کار نیست
هوش مصنوعی: آتش دوزخ فقط سطحی و ظاهری است و به هیچوجه در عمق وجود انسانی تأثیر نمیگذارد.
ور بود بر مغز ناری شعلهزن
بهر پختن دان نه بهر سوختن
هوش مصنوعی: اگر آتش بر مغز نارنجی بزند، هدفش پختن میوه است نه سوزاندن آن.
تا که باشد حق حکیم این قاعده
مستمر دان در گذشته و نامده
هوش مصنوعی: هرگاه حقی وجود داشته باشد، حکمت او به گونهای است که این قاعده ادامه دارد، چه در گذشته و چه در حال.
مغز نغز و قشرها مغفور ازو
مغز را پس چون بسوزد دور ازو
هوش مصنوعی: مغز و عمق واقعی چیزی ارزشمند و مهم است، اما سطح و ظواهر آن کمتر از اهمیت برخوردارند. وقتی جوهر و معنا سوخته یا از دست برود، آنچه باقی میماند ارزش چندانی ندارد.
از عنایت گر بکوبد بر سرش
اشتها آید شراب احمرش
هوش مصنوعی: اگر لطف خداوند بر سر کسی نازل شود، اشتیاق او به نوشیدنی خوشمزه و خوش رنگ افزایش مییابد.
ور نکوبد ماند او بستهدهان
چون فقیه از شرب و بزم این شهان
هوش مصنوعی: اگر کسی را مجبور به سکوت کنند، مانند فقیهی است که از نوشیدن و مجالس خوشایند این دنیا محروم شده است.
گفت شه با ساقیش ای نیکپی
چه خموشی ده به طبعش آر هی
هوش مصنوعی: سلطان به ساقی گفت: ای خوب کردار، چرا سکوت کردهای؟ به طبیعت او روح تازهای ببخش.
هست پنهان حاکمی بر هر خرد
هرکه را خواهد به فن از سر برد
هوش مصنوعی: در عالم، خالق و حکمتمندی وجود دارد که بر روی هر اندیشه و عقل نظارت دارد و هر کسی را که بخواهد، به شیوهای خاص به مسیر خود هدایت میکند.
آفتاب مشرق و تنویر او
چون اسیران بسته در زنجیر او
هوش مصنوعی: خورشید و نور آن، مانند زندانیانی در زنجیرهای خویش محبوسند.
چرخ را چرخ اندر آرد در زمن
چون بخواند در دماغش نیم فن
هوش مصنوعی: زمانی که چرخ و زمان به حرکت درآید، تنها با یک فکر یا الهام میتوان به دقت و درستی در آن پیشرفت کرد.
عقل کو عقل دگر را سخره کرد
مهره زو دارد ویست استاد نرد
هوش مصنوعی: عقل، عقل دیگری را تحت تأثیر خود قرار داد، زیرا او به خاطر اهمیت و تسلطش در بازی زندگی، همه را به حیرت واداشته است.
چند سیلی بر سرش زد گفت گیر
در کشید از بیم سیلی آن زحیر
هوش مصنوعی: چند ضربه به سرش زد و گفت: بگیر، بعد از ترس از ضربه زدن به او، حذر کرد.
مست گشت و شاد و خندان شد چو باغ
در ندیمی و مضاحک رفت و لاغ
هوش مصنوعی: شخصی به شدت خوشحال و سرمست شد، مانند باغی که در کنار دوستش شاداب و خندان است و از خوشی و بازیگوشی لذت میبرد.
شیرگیر و خوش شد انگشتک بزد
سوی مبرز رفت تا میزک کند
هوش مصنوعی: شیرگیری و خوشحالی باعث شد که او انگشتش را به سمت مبرز دراز کند تا بتواند میزک کند.
یک کنیزک بود در مبرز چو ماه
سخت زیبا و ز قرناقان شاه
هوش مصنوعی: یک دختر زیبا مانند ماه در جایی دیده میشود که جاذبه و زیبایی خاصی دارد و به نظر میرسد که از نسل شاهان باشد.
چون بدید او را دهانش باز ماند
عقل رفت و تن ستمپرداز ماند
هوش مصنوعی: وقتی او را دید، دهانش از تعجب باز ماند و عقلش از کار افتاد، در حالی که بدنش همچنان در قید ستم و ظلم باقی ماند.
عمرها بوده عزب مشتاق و مست
بر کنیزک در زمان در زد دو دست
هوش مصنوعی: سالهاست که جوانانی تنها و عاشق، با دلهای پرشور، برای رسیدن به محبوب خود در میزنند و دست به کار تلاش هستند.
بس طپید آن دختر و نعره فراشت
بر نیامد با وی و سودی نداشت
هوش مصنوعی: آن دختر به شدت مضطرب و نگران بود و فریاد میزد، اما هیچ کس به کمک او نیامد و تلاشهایش نتیجهای نداشت.
زن به دست مرد در وقت لقا
چون خمیر آمد به دست نانبا
هوش مصنوعی: در لحظات ملاقات، زن به گونهای که خمیر در دستان نانوا نرم و قابل شکلگیری است، در اختیار مرد قرار میگیرد.
بسرشد گاهیش نرم و گه درشت
زو بر آرد چاق چاقی زیر مشت
هوش مصنوعی: به طور کلی، این بیت به توصیف حالتی اشاره دارد که گاه فردی با نرمی و آرامش رفتار میکند و در مواقعی دیگر با شدت و سختی برخورد مینماید. این تغییرات در رفتار میتواند به نوعی به تعبیر نشستن یا تکیه کردن به نرمی و در مقابل به معنای قوت و قدرتی باشد که در زمانهایی خاص بروز میکند. به عبارت دیگر، کسی میتواند هم لطافت و هم استحکام را در وجود خود داشته باشد.
گاه پهنش واکشد بر تختهای
درهمش آرد گهی یک لختهای
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است که او پهن شود و بر روی تختهای در هم قرار بگیرد و گاهی هم به صورت یک قطعه منسجم و واحد ظاهر شود.
گاه در وی ریزد آب و گه نمک
از تنور و آتشش سازد محک
هوش مصنوعی: گاهی درون او آب میریزد و گاهی نمک از تنور میافتد و باعث میشود که آتش او محکمتر شود.
این چنین پیچند مطلوب و طلوب
اندرین لعبند مغلوب و غلوب
هوش مصنوعی: مطلوب و خواستهها بهنوعی در این بازی گرفتار شدهاند و تحت تأثیر و تسلط قرار دارند.
این لعب تنها نه شو را با زنست
هر عشیق و عاشقی را این فنست
هوش مصنوعی: این بازی فقط مخصوص زن و شوهر نیست، بلکه این هنر برای هر عاشق و معشوقی است.
از قدیم و حادث و عین و عرض
پیچشی چون ویس و رامین مفترض
هوش مصنوعی: این جمله به شدت به مفهوم فلسفی و ادبی اشاره دارد. از آنجا که به موضوعاتی چون وجود، زمان و عشق پرداخته شده، میتوان گفت که به روابط پیچیده و گوناگونی که در زندگی و داستانهای عاشقانه مانند ویس و رامین وجود دارد، اشاره دارد. این روابط میتوانند برگرفته از گذشته، تجربیات و لحظات لحظهای باشند که به یکدیگر متصل میشوند و نشاندهندهی تداخل عواطف و وقایع در زندگی انسانها هستند.
لیک لعب هر یکی رنگی دگر
پیچش هر یک ز فرهنگی دگر
هوش مصنوعی: اما بازی هر کسی رنگ و حال متفاوتی دارد و چرخش هر یک ناشی از فرهنگی متفاوت است.
شوی و زن را گفته شد بهر مثیل
که مکن ای شوی زن را بد گسیل
هوش مصنوعی: به مرد گفته شده که با همسرش به خوبی رفتار کند و او را برای دیگران نرانَد.
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست تو
هوش مصنوعی: آن شب گرهای محکم به دست او سپرده شد و تو را به امانت گذاشت.
کانچ با او تو کنی ای معتمد
از بد و نیکی خدا با تو کند
هوش مصنوعی: هرگونه رفتاری که با او داشته باشی، آنچنان که به او نیکی و خوبی کنی، خداوند نیز با تو به همین صورت برخورد خواهد کرد.
حاصل اینجا این فقیه از بیخودی
نه عفیفی ماندش و نه زاهدی
هوش مصنوعی: نتیجه این مکان این است که این عالم، به سبب از دست دادن خودآگاهیاش، نه عفیف مانده و نه زاهد.
آن فقیه افتاد بر آن حورزاد
آتش او اندر آن پنبه فتاد
هوش مصنوعی: فقیه به زنی زیبا و دلربا علاقهمند و شیفته میشود، و شوق و هیجان او به حدی است که مانند آتش درون پنبه شعلهور میشود.
جان به جان پیوست و قالبها چخید
چون دو مرغ سربریده میطپید
هوش مصنوعی: روح به روح متصل شد و بدنها مشغول جنب و جوش شدند، همانند دو پرندهای که سرشان بریده شده و به شدت در حال حرکت هستند.
چه سقایه چه ملک چه ارسلان
چه حیا چه دین چه بیم و خوف جان
هوش مصنوعی: هیچکدام از این ویژگیها و جنبهها، مانند سقا، پادشاهی، قدرت و شجاعت، حیا، دین، یا ترس از جان اهمیت واقعی ندارند.
چشمشان افتاده اندر عین و غین
نه حسن پیداست اینجا نه حسین
هوش مصنوعی: چشمهایشان به حرفهای عین و غین دوخته شده است، در اینجا نه زیباییای پیدا است و نه حسی از خوبی.
شد دراز و کو طریق بازگشت
انتظار شاه هم از حد گذشت
هوش مصنوعی: انتظار شاه به حدی طولانی شد که راه بازگشت دیگر پیدا نبود و همه چیز به شدت پیچیده و دراز کشیده بود.
شاه آمد تا ببیند واقعه
دید آنجا زلزلهٔ القارعه
هوش مصنوعی: شاه آمد تا واقعهای را ببیند، اما در آنجا زلزلهای مهیب و وحشتناک را مشاهده کرد.
آن فقیه از بیم برجست و برفت
سوی مجلس جام را بربود تفت
هوش مصنوعی: فقیه به خاطر ترس از جمعیت، از جای خود بلند شد و به سمت مجلس رفت و جام را برداشت.
شه چو دوزخ پر شرار و پر نکال
تشنهٔ خون دو جفت بدفعال
هوش مصنوعی: پادشاه مانند جهنمی پر از آتش و هیجان است و دو گروه بدخواه به دنبال خونریزی هستند.
چون فقیهش دید رخ پر خشم و قهر
تلخ و خونی گشته همچون جام زهر
هوش مصنوعی: وقتی فقیه چهرهی او را دید که پر از خشم و قهر است و مانند جام زهر تلخ و خونین شده، ناراحت شد.
بانگ زد بر ساقیش که ای گرمدار
چه نشستی خیره ده در طبعش آر
هوش مصنوعی: صدای او را بر ساقیاش بلند کرد که ای گرمدار، چرا بیحرکت نشستهای؟ به طبیعت او نگاه کن و در آن تأمل کن.
خنده آمد شاه را گفت ای کیا
آمدم با طبع آن دختر ترا
هوش مصنوعی: سلطانی که خوشحال و خندان است، به کسی میگوید: ای بزرگوار، من برای تو آمدهام و از روحیه آن دختر صحبت میکنم.
پادشاهم کار من عدلست و داد
زان خورم که یار را جودم بداد
هوش مصنوعی: من پادشاهی هستم که کارم بر پایه عدالت و انصاف است و این را بر اساس لطف و بخشش به یارم انجام میدهم.
آنچ آن را من ننوشم همچو نوش
کی دهم در خورد یار و خویش و توش
هوش مصنوعی: اگر چیزی که من نمینوشم، همانند نوشیدنی باشد، چه چیزی را میتوانم به یار و نزدیکان و خودم بدهم؟
زان خورانم من غلامان را که من
میخورم بر خوان خاص خویشتن
هوش مصنوعی: من از آن خوراکیها استفاده میکنم که دیگران در خدمت من هستند، زیرا من خودم بر سر سفره خاص خود نشستهام و میخورم.
زان خورانم بندگان را از طعام
که خورم من خود ز پخته یا ز خام
هوش مصنوعی: من از خوراکی که میخورم، نیازمندان و بندگان را سیر میکنم؛ حالا چه این خوراک پخته باشد یا خام.
من چو پوشم از خز و اطلس لباس
زان بپوشانم حشم را نه پلاس
هوش مصنوعی: من زمانی که خودم لباسهای گرانقیمت و زیبا مثل خز و اطلس میپوشم، برای آنکه دیگران هم خوب و آراسته به نظر برسند، به آنها اجازه نمیدهم که فقط از پارچههای بیکیفیت مثل پلاس استفاده کنند.
شرم دارم از نبی ذو فنون
البسوهم گفت مما تلبسون
هوش مصنوعی: من از این که در حضور پیامبر با علم و دانش مختلف قرار بگیرم، شرمندهام، زیرا او میپرسد که شما چه چیزی بر تن دارید.
مصطفی کرد این وصیت با بنون
اطعموا الاذناب مما تاکلون
هوش مصنوعی: مصطفی توصیه کرد که به پایندگان زندگی، از همان غذایی که میخورید، بدهید.
دیگران را بس به طبع آوردهای
در صبوری چست و راغب کردهای
هوش مصنوعی: تو دیگران را به خوبی و آسانی در تحمل و صبوری ترغیب کردهای.
هم به طبعآور بمردی خویش را
پیشوا کن عقل صبراندیش را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید با توجه به ویژگیهای طبیعی و ذاتی خود، رهبری و هدایت را در دست بگیرید و با عقل و صبر، از دشواریها عبور کنید. یعنی در مواجهه با چالشها، باید از درک و فهم خود استفاده کنید و به آرامی و احتیاط پیش بروید.
چون قلاووزی صبرت پر شود
جان به اوج عرش و کرسی بر شود
هوش مصنوعی: زمانی که صبر تو به اوج خود برسد، جان تو به مقامی والا و بالا دست پیدا میکند، بهگونهای که به آسمان و سلطنت میرسد.
مصطفی بین که چو صبرش شد براق
بر کشانیدش به بالای طباق
هوش مصنوعی: مصطفی مشاهده کرد که وقتی صبرش به اوج میرسد، او را به ارتفاعات بلند میبرند.