گنجور

بخش ۱۰۵ - روان شدن شه‌زادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره

عزم ره کردند آن هر سه پسر
سوی املاک پدر رسم سفر
در طواف شهرها و قلعه‌هاش
از پی تدبیر دیوان و معاش
دست‌بوس شاه کردند و وداع
پس بدیشان گفت آن شاه مطاع
هر کجاتان دل کشد عازم شوید
فی امان الله دست افشان روید
غیر آن یک قلعه نامش هش‌ربا
تنگ آرد بر کله‌داران قبا
الله الله زان دز ذات الصور
دور باشید و بترسید از خطر
رو و پشت برجهاش و سقف و پست
جمله تمثال و نگار و صورتست
هم‌چو آن حجرهٔ زلیخا پر صور
تا کند یوسف به ناکامش نظر
چونکه یوسف سوی او می‌ننگرید
خانه را پر نقش خود کرد آن مکید
تا به هر سو که نگرد آن خوش‌عذار
روی او را بیند او بی‌اختیار
بهر دیده‌روشنان یزدان فرد
شش جهت را مظهر آیات کرد
تا به هر حیوان و نامی که نگرند
از ریاض حسن ربانی چرند
بهر این فرمود با آن اسپه او
حیث ولیتم فثم وجهه
از قدح‌ گر در عطش آبی خورید
در درون آب حق را ناظرید
آنکه عاشق نیست او در آب در
صورت خود بیند ای صاحب‌بصر
صورت عاشق چو فانی شد درو
پس در آب اکنون کرا بیند بگو
حسن حق بینند اندر روی حور
هم‌چو مه در آب از صنع غیور
غیرتش بر عاشقی و صادقی‌ست
غیرتش بر دیو و بر استور نیست
دیو اگر عاشق شود هم گوی برد
جبرئیلی گشت و آن دیوی بمرد
اسلم الشیطان آنجا شد پدید
که یزیدی شد ز فضلش بایزید
این سخن پایان ندارد ای گروه
هین نگه دارید زان قلعه وجوه
هین مبادا که هوستان ره زند
که فتید اندر شقاوت تا ابد
از خطر پرهیز آمد مفترض
بشنوید از من حدیث بی‌غرض
در فرج جویی خرد سر تیز به
از کمین‌گاه بلا پرهیز به
گر نمی‌گفت این سخن را آن پدر
ور نمی‌فرمود زان قلعه حذر
خود بدان قلعه نمی‌شد خیلشان
خود نمی‌افتاد آن سو میلشان
کان نبد معروف بس مهجور بود
از قلاع و از مناهج دور بود
چون بکرد آن منع دلشان زان مقال
در هوس افتاد و در کوی خیال
رغبتی زین منع در دلشان برست
که بباید سر آن را باز جست
کیست کز ممنوع گردد ممتنع
چونک الانسان حریص ما منع
نهی بر اهل تقی تبغیض شد
نهی بر اهل هوا تحریض شد
پس ازین یغوی به قوما کثیر
هم ازین یهدی به قلبا خبیر
کی رمد از نی حمام آشنا
بل رمد زان نی حمامات هوا
پس بگفتندش که خدمت‌ها کنیم
بر سمعنا و اطعناها تنیم
رو نگردانیم از فرمان تو
کفر باشد غفلت از احسان تو
لیک استثنا و تسبیح خدا
ز اعتماد خود بد از ایشان جدا
ذکر استثنا و حزم ملتوی
گفته شد در ابتدای مثنوی
صد کتاب ار هست جز یک باب نیست
صد جهت را قصد جز محراب نیست
این طرق را مخلصی یک خانه است
این هزاران سنبل از یک دانه است
گونه‌گونه خوردنی‌ها صد هزار
جمله یک چیزست اندر اعتبار
از یکی چون سیر گشتی تو تمام
سرد شد اندر دلت پنجه طعام
در مجاعت پس تو احول دیده‌ای
که یکی را صد هزاران دیده‌ای
گفته بودیم از سقام آن کنیز
وز طبیبان و قصور فهم نیز
کان طبیبان هم‌چو اسپ بی‌عذار
غافل و بی‌بهره بودند از سوار
کامشان پر زخم از قرع لگام
سمشان مجروح از تحویل گام
ناشده واقف که نک بر پشت ما
رایض و چستی‌ست استادی‌نما
نیست سرگردانی ما زین لگام
جز ز تصریف سوار دوست‌کام
ما پی گل سوی بستان‌ها شده
گل نموده آن و آن خاری بده
هیچ‌شان این نی که گویند از خرد
بر گلوی ما که می‌کوبد لگد
آن طبیبان آن‌چنان بندهٔ سبب
گشته‌اند از مکر یزدان محتجب
گر ببندی در صطبلی گاو نر
باز یابی در مقام گاو خر
از خری باشد تغافل خفته‌وار
که نجویی تا کیست آن خفیه‌کار
خود نگفته این مبدل تا کی است
نیست پیدا او مگر افلاکی است
تیر سوی راست پرانیده‌ای
سوی چپ رفته‌ست تیرت دیده‌ای
سوی آهویی به صیدی تاختی
خویش را تو صید خوکی ساختی
در پی سودی دویده بهر کبس
نارسیده سود افتاده به حبس
چاه‌ها کنده برای دیگران
خویش را دیده فتاده اندر آن
در سبب چون بی‌مرادت کرد رب
پس چرا بدظن نگردی در سبب
بس کسی از مکسبی خاقان شده
دیگری زان مکسبه عریان شده
بس کس از عقد زنان قارون شده
بس کس از عقد زنان مدیون شده
پس سبب گردان چو دم خر بود
تکیه بر وی کم کنی بهتر بود
ور سبب گیری نگیری هم دلیر
که بس آفت‌هاست پنهانش به زیر
سر استثناست این حزم و حذر
زانکه خر را بز نماید این قدر
آنک چشمش بست گرچه گربزست
ز احولی اندر دو چشمش خر بُزست
چون مقلب حق بود ابصار را
که بگرداند دل و افکار را
چاه را تو خانه‌ای بینی لطیف
دام را تو دانه‌ای بینی ظریف
این تسفسط نیست تقلیب خداست
می‌نماید که حقیقت‌ها کجاست
آنکه انکار حقایق می‌کند
جملگی او بر خیالی می‌تند
او نمی‌گوید که حسبان خیال
هم خیالی باشدت چشمی به مال

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عزم ره کردند آن هر سه پسر
سوی املاک پدر رسم سفر
هوش مصنوعی: سه پسر تصمیم گرفتند به سمت زمین‌ها و املاک پدرشان سفر کنند.
در طواف شهرها و قلعه‌هاش
از پی تدبیر دیوان و معاش
هوش مصنوعی: در گشت و گذار میان شهرها و قلعه‌ها، به دنبال تدبیر و چاره‌جویی برای زندگی و معیشت است.
دست‌بوس شاه کردند و وداع
پس بدیشان گفت آن شاه مطاع
هوش مصنوعی: شاه به کسانی که دست‌به‌سینه او شدند و با او وداع کردند، گفت: "خداوندگار شما هستم و بر شما مراقبت خواهم کرد."
هر کجاتان دل کشد عازم شوید
فی امان الله دست افشان روید
هوش مصنوعی: هر جا که دل شما را به سمت خودش می‌کشد، بروید و در امنیت خداوند باشید و با شادی و شکرگزاری انجام دهید.
غیر آن یک قلعه نامش هش‌ربا
تنگ آرد بر کله‌داران قبا
هوش مصنوعی: غیر از آن، یک دژ وجود دارد که نامش هش‌رباست و بر سر فرماندهان، فشار و تنگی ایجاد می‌کند.
الله الله زان دز ذات الصور
دور باشید و بترسید از خطر
هوش مصنوعی: از خداوند بترسید و دوری جویید از ذات او که به تصویر درنیامده است، زیرا در این بی‌خبری ممکن است خطرهایی وجود داشته باشد.
رو و پشت برجهاش و سقف و پست
جمله تمثال و نگار و صورتست
هوش مصنوعی: برج‌ها و سقف‌ها و دیوارهایش همه نشان‌دهنده زیبایی و نقش و طرح هستند.
هم‌چو آن حجرهٔ زلیخا پر صور
تا کند یوسف به ناکامش نظر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فضایی می‌پردازد که پر از جلوه و زیبایی است، مشابه حجره‌ای که زلیخا در آن یوسف را نگه داشته بود. در اینجا اشاره شده که یوسف به دلیل زیبایی‌اش، توجه و نظرها را به خود جلب می‌کند. این فضا، نمادی از جذابیت و شور و شوق است که می‌تواند بر سرنوشت افراد تاثیر بگذارد.
چونکه یوسف سوی او می‌ننگرید
خانه را پر نقش خود کرد آن مکید
هوش مصنوعی: وقتی یوسف به طرف او نگاه نمی‌کند، آن خانه با تصویر خود پر می‌شود.
تا به هر سو که نگرد آن خوش‌عذار
روی او را بیند او بی‌اختیار
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه کنی، زیبایی آن دختر خوش‌چهره را می‌بینی و نمی‌توانی از تماشای او خودداری کنی.
بهر دیده‌روشنان یزدان فرد
شش جهت را مظهر آیات کرد
هوش مصنوعی: برای دیدگان روشن، خداوند شش جهت را نشانه‌هایی از آیات خود قرار داد.
تا به هر حیوان و نامی که نگرند
از ریاض حسن ربانی چرند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای همه موجودات و نام‌هایی که به آن‌ها فکر می‌شود، زیبایی‌ها و لطف‌های خدایی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد.
بهر این فرمود با آن اسپه او
حیث ولیتم فثم وجهه
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره به این دارد که برای رسیدن به مقصود یا هدفی خاص، باید به دقت به آنچه که موجود است توجه کنیم و در جهت درست حرکت کنیم. به عبارت دیگر، باید مسیر و جهت درستی را انتخاب کنیم تا به هدف نهایی برسیم.
از قدح‌ گر در عطش آبی خورید
در درون آب حق را ناظرید
هوش مصنوعی: اگر از جامی آب بنوشید، در درون آن، حقیقت الهی را مشاهده کنید.
آنکه عاشق نیست او در آب در
صورت خود بیند ای صاحب‌بصر
هوش مصنوعی: او که عاشق نیست، در آب به تصویر خودش نگاه می‌کند، ای کسی که بینا هستی.
صورت عاشق چو فانی شد درو
پس در آب اکنون کرا بیند بگو
هوش مصنوعی: چهره عاشق وقتی که از بین برود، اکنون در آب چه کسی را خواهد دید، بگو؟
حسن حق بینند اندر روی حور
هم‌چو مه در آب از صنع غیور
هوش مصنوعی: زیبایی حسن را در چهره حور به اندازه‌ای می‌بینند که مانند ماهی است که در آب منعکس شده است و نشان‌دهنده‌ی خلق و خوی غیرتمندانه‌ی آفریننده‌اش می‌باشد.
غیرتش بر عاشقی و صادقی‌ست
غیرتش بر دیو و بر استور نیست
هوش مصنوعی: غیرت او بر عشق و صداقت است و نه بر دیوانگی و افکار خام.
دیو اگر عاشق شود هم گوی برد
جبرئیلی گشت و آن دیوی بمرد
هوش مصنوعی: اگر دیو هم عاشق شود، باز هم به مقام و جایگاه بلند جبرئیل دست پیدا می‌کند و در نهایت آن دیو نابود می‌شود.
اسلم الشیطان آنجا شد پدید
که یزیدی شد ز فضلش بایزید
هوش مصنوعی: شیطان در جایی ظاهر شد که یزید از فضل و برکت بایزید به وجود آمد.
این سخن پایان ندارد ای گروه
هین نگه دارید زان قلعه وجوه
هوش مصنوعی: این صحبت هیچ‌گاه تمام نمی‌شود، ای جمعیت، بشتابید و مراقب باشید از آن دژ که در آن‌جا چهره‌ها و شخصیت‌های مختلف وجود دارد.
هین مبادا که هوستان ره زند
که فتید اندر شقاوت تا ابد
هوش مصنوعی: مراقب باشید که نفس شما شما را گمراه نکند، زیرا در این صورت تا ابد در بدبختی خواهید افتاد.
از خطر پرهیز آمد مفترض
بشنوید از من حدیث بی‌غرض
هوش مصنوعی: از خطر دوری کنید و به من که بدون هیچ‌گونه غرضی سخن می‌گویم، گوش کنید.
در فرج جویی خرد سر تیز به
از کمین‌گاه بلا پرهیز به
هوش مصنوعی: وقتی در جستجوی شادی و خوشبختی هستی، بهتر است که با هوشیاری و دقت عمل کنی و از موقعیت‌های خطرناک دوری کنی.
گر نمی‌گفت این سخن را آن پدر
ور نمی‌فرمود زان قلعه حذر
هوش مصنوعی: اگر آن پدر این سخن را نمی‌گفت و از آن قلعه پرهیز نمی‌کرد، ممکن بود وضعیت متفاوتی پیش آید.
خود بدان قلعه نمی‌شد خیلشان
خود نمی‌افتاد آن سو میلشان
هوش مصنوعی: آنها به تنهایی نمی‌توانستند به آن دژ نزدیک شوند و نمی‌توانستند به سمت آنجا تمایل پیدا کنند.
کان نبد معروف بس مهجور بود
از قلاع و از مناهج دور بود
هوش مصنوعی: در گذشته، معروفیت و شهرتی که او داشت، به شدت فراموش شده بود و از راه‌ها و مکان‌های مهم دور افتاده بود.
چون بکرد آن منع دلشان زان مقال
در هوس افتاد و در کوی خیال
هوش مصنوعی: زمانی که آن نگرانی از دل‌هایشان برطرف شد، به خاطر آن گفت و گو در آرزوها غرق شدند و در خیالات خود سیر کردند.
رغبتی زین منع در دلشان برست
که بباید سر آن را باز جست
هوش مصنوعی: افرادی که از این منع و محدودیت رنج می‌برند، حسی از تمایل و اشتیاق در دلشان ایجاد شده است که باید دلیل و علت آن را پیدا کنند.
کیست کز ممنوع گردد ممتنع
چونک الانسان حریص ما منع
هوش مصنوعی: کیست که از چیزهایی که برایش ممنوع شده، اجتناب کند؟ زیرا انسان طبیعتاً به چیزی که از او گرفته شده، حرص می‌زند.
نهی بر اهل تقی تبغیض شد
نهی بر اهل هوا تحریض شد
هوش مصنوعی: نهی بر کسانی که اهل تقوا هستند، به نوعی تبعیض تلقی شده و نهی بر افرادی که به هوس و شهوت می‌پردازند، به نوعی تشویق به عمل آمده است.
پس ازین یغوی به قوما کثیر
هم ازین یهدی به قلبا خبیر
هوش مصنوعی: از این پس، کسانی که به گروه‌های زیادی می‌پیوندند، به راهنمایی و هدایت کسانی می‌پردازند که دارای دانش و بصیرت در دل‌ها هستند.
کی رمد از نی حمام آشنا
بل رمد زان نی حمامات هوا
هوش مصنوعی: کی کسی از نی آشنا فرار کرده است؟ بلکه او از نی‌های احساس و عشق است که دور می‌شود.
پس بگفتندش که خدمت‌ها کنیم
بر سمعنا و اطعناها تنیم
هوش مصنوعی: پس به او گفتند که باید برای خدمت به او آماده باشیم و حرف‌های او را بشنویم و فرمان‌هایش را اطاعت کنیم.
رو نگردانیم از فرمان تو
کفر باشد غفلت از احسان تو
هوش مصنوعی: اگر ما از دستورات تو روی برگردانیم، به معنای کفر است و فراموشی نسبت به خوبی‌ها و نعمت‌های تو.
لیک استثنا و تسبیح خدا
ز اعتماد خود بد از ایشان جدا
هوش مصنوعی: با این حال، توکل بر خدا و ذکر او باعث می‌شود که از وابستگی به دیگران جدا شویم.
ذکر استثنا و حزم ملتوی
گفته شد در ابتدای مثنوی
هوش مصنوعی: در آغاز مثنوی به بیان موارد خاص و احتیاط‌هایی اشاره شده است.
صد کتاب ار هست جز یک باب نیست
صد جهت را قصد جز محراب نیست
هوش مصنوعی: هرچند ممکن است کتاب‌های زیادی وجود داشته باشد، اما اگر فقط یک موضوع مهم وجود داشته باشد، تمام این کتاب‌ها به آن موضوع مرتبط می‌شوند. در واقع، در همه تلاشی که انجام می‌دهیم، اگر هدف واقعی‌مان را پیدا نکنیم، به جز یک نقطه مشخص (محراب) به جایی نخواهیم رسید.
این طرق را مخلصی یک خانه است
این هزاران سنبل از یک دانه است
هوش مصنوعی: این راه‌ها به یک هدف مشترک می‌رسند و همه این زیبایی‌ها از یک منبع واحد نشأت گرفته‌اند.
گونه‌گونه خوردنی‌ها صد هزار
جمله یک چیزست اندر اعتبار
هوش مصنوعی: انواع مختلف غذاها به تعداد بسیار زیاد وجود دارند، اما در حقیقت همه آن‌ها در ارزش و اهمیت به یک چیز برمی‌گردند.
از یکی چون سیر گشتی تو تمام
سرد شد اندر دلت پنجه طعام
هوش مصنوعی: وقتی که از یک نفر سیر شدی، در دلت دیگر هیچ لطف و محبت نمی‌مانی و حتی غذای او هم برایت خوشایند نیست.
در مجاعت پس تو احول دیده‌ای
که یکی را صد هزاران دیده‌ای
هوش مصنوعی: در جمعیت، تو چشمانت را بر یک نفر متمرکز کرده‌ای، در حالی که او را بسیار بیشتر از آنچه که هست، می‌بینی.
گفته بودیم از سقام آن کنیز
وز طبیبان و قصور فهم نیز
هوش مصنوعی: ما قبلاً از مشکلات آن کنیز و ناتوانی پزشکان در درک حال او صحبت کرده بودیم.
کان طبیبان هم‌چو اسپ بی‌عذار
غافل و بی‌بهره بودند از سوار
هوش مصنوعی: پزشکان مانند اسبی بدون زین و سوار، ناآگاه و بی‌فایده بودند.
کامشان پر زخم از قرع لگام
سمشان مجروح از تحویل گام
هوش مصنوعی: آن‌ها با زخم‌های زیادی روبرو هستند و آسیب‌های زیادی دارند؛ در حقیقت، کارهایی که انجام می‌دهند، برایشان سخت و دردآور شده و اثرات منفی بر جای گذاشته است.
ناشده واقف که نک بر پشت ما
رایض و چستی‌ست استادی‌نما
هوش مصنوعی: کسی که هنوز به وضوح درک نکرده است، نمی‌داند که چه چیزی بر دوش ما سنگینی می‌کند و این بار سنگین، خود را به خوبی نشان می‌دهد.
نیست سرگردانی ما زین لگام
جز ز تصریف سوار دوست‌کام
هوش مصنوعی: سرگردانی ما ناشی از این نیست که سوارکار دوست‌کام ما چطور ما را می‌رانند، بلکه به خاطر تغییرات و اتفاقاتی است که در زندگی برایمان پیش می‌آید.
ما پی گل سوی بستان‌ها شده
گل نموده آن و آن خاری بده
هوش مصنوعی: ما به دنبال گل‌های زیبا به سمت باغ‌ها رفتیم و در این راه، گل‌های تازه‌ای را به وجود آوردیم و در عوض، خاری هم به ما رسید.
هیچ‌شان این نی که گویند از خرد
بر گلوی ما که می‌کوبد لگد
هوش مصنوعی: این نی که درباره‌اش صحبت می‌شود، نشان‌دهندهٔ نوعی صدای عمیق و پر معناست که به ما می‌گوید، احساساتی درون ما وجود دارد که مانند لگدی بر گلوی ما فشار می‌آورد. این صدا، در واقع نالهٔ خاموشی است که از درون برمی‌خیزد و ما را به تفکر وادار می‌کند.
آن طبیبان آن‌چنان بندهٔ سبب
گشته‌اند از مکر یزدان محتجب
هوش مصنوعی: طبیبان به‌قدری درگیر استفاده از داروها و درمان‌های ظاهری شده‌اند که از تأثیرات واقعی و حکمت‌های الهی پنهان مانده‌اند.
گر ببندی در صطبلی گاو نر
باز یابی در مقام گاو خر
هوش مصنوعی: اگر درهای خوشبختی را ببندی، ممکن است به عواقب ناگواری دچار شوی و به جای رسیدن به هدف‌های بزرگ، به نتایج ناامیدکننده برسید.
از خری باشد تغافل خفته‌وار
که نجویی تا کیست آن خفیه‌کار
هوش مصنوعی: خواب‌آلودگی و بی‌توجهی مانند نشانه‌ای از احمق بودن است و این رفتار نشان‌دهنده‌ی غفلتی است که فرد تا کی می‌خواهد از مهم‌ترین مسائل غافل باشد.
خود نگفته این مبدل تا کی است
نیست پیدا او مگر افلاکی است
هوش مصنوعی: این شخص، خودش نمی‌گوید که چه کسی است و تا کی در این وضعیت باقی می‌ماند. او به قدری غیرقابل دسترسی است که شاید تنها از آسمان بتوان او را دید.
تیر سوی راست پرانیده‌ای
سوی چپ رفته‌ست تیرت دیده‌ای
هوش مصنوعی: تو تیر را به سمت راست پرتاب کردی، اما تیر تو به سمت چپ رفت. آیا این را دیده‌ای؟
سوی آهویی به صیدی تاختی
خویش را تو صید خوکی ساختی
هوش مصنوعی: تو برای شکار آهویی به سرعت حرکت کردی، اما در واقع خودت را در دام خوکی انداختی.
در پی سودی دویده بهر کبس
نارسیده سود افتاده به حبس
هوش مصنوعی: کسی که برای کسب منفعت بسیار تلاش می‌کند، اما به هدفش نمی‌رسد، در نهایت به نتیجه‌ای نمی‌رسد و این تلاشش بی‌فایده می‌ماند.
چاه‌ها کنده برای دیگران
خویش را دیده فتاده اندر آن
هوش مصنوعی: چاه‌ها را برای دیگران حفر کرده‌اند، اما خودش در آن افتاده است.
در سبب چون بی‌مرادت کرد رب
پس چرا بدظن نگردی در سبب
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند به خواسته‌ات نرسید، چرا به آنچه که به عنوان دلیل می‌بینی، بدگمان شوی؟
بس کسی از مکسبی خاقان شده
دیگری زان مکسبه عریان شده
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از طریق کار و تلاش به مقام و ثروت رسیده‌اند، در حالی که برخی دیگر از همان کار و تلاش به درستی بهره‌مند نشده و در نهایت بهره‌ای نداشته‌اند.
بس کس از عقد زنان قارون شده
بس کس از عقد زنان مدیون شده
هوش مصنوعی: برای بسیاری، ازدواج با زنان ثروتمند باعث شده که به مقام و منزلت بالایی برسند، و برای برخی دیگر، این ازدواج‌ها باعث مشکلات مالی و بدهی‌ها شده است.
پس سبب گردان چو دم خر بود
تکیه بر وی کم کنی بهتر بود
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی محکم بایستی، بهتر است به چیزی تکیه کنی که ثابت و پایدار باشد و به جای تکیه بر چیزهای ضعیف و ناپایدار.
ور سبب گیری نگیری هم دلیر
که بس آفت‌هاست پنهانش به زیر
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دلیل نباشی و شجاعانه عمل کنی، باید بدان که خطرها و مشکلات زیادی در زیر سطح ممکن است پنهان باشد.
سر استثناست این حزم و حذر
زانکه خر را بز نماید این قدر
هوش مصنوعی: این نکته را باید در نظر داشت که حذر و احتیاط همیشه لازم نیست، چون برخی شرایط ممکن است باعث شوند که افراد دچار خطا شوند و در نتیجه، احساست و ادراکات ناشی از آن‌ها گمراه‌کننده باشد.
آنک چشمش بست گرچه گربزست
ز احولی اندر دو چشمش خر بُزست
هوش مصنوعی: او چشمانش را بسته است، ولی حتی اگر در حالت خواب باشد، در چشم‌هایش حالتی شگفت و جذاب وجود دارد.
چون مقلب حق بود ابصار را
که بگرداند دل و افکار را
هوش مصنوعی: از آنجا که خداوند قادر است، می‌تواند چشم‌ها و افکار انسان‌ها را تغییر دهد و بر آنها تاثیر بگذارد.
چاه را تو خانه‌ای بینی لطیف
دام را تو دانه‌ای بینی ظریف
هوش مصنوعی: تو چاه را مانند یک خانه زیبا و دلنشین می‌بینی و دام را شبیه دانه‌ای ظریف و فریبنده تصور می‌کنی.
این تسفسط نیست تقلیب خداست
می‌نماید که حقیقت‌ها کجاست
هوش مصنوعی: این چیزی که می‌بینید فقط یک توهم نیست، بلکه نشانه‌ای از قدرت خداوند است. به نظر می‌رسد که حقایق در جایی غیر از آنچه تصور می‌شود وجود دارند.
آنکه انکار حقایق می‌کند
جملگی او بر خیالی می‌تند
هوش مصنوعی: او تمام حقایق را انکار می‌کند و بر اساس یک خیال گزاف پیش می‌رود.
او نمی‌گوید که حسبان خیال
هم خیالی باشدت چشمی به مال
هوش مصنوعی: او نمی‌گوید که اگر به خیال کسی به او محبت شود، این عشق واقعی است یا نه، بلکه به داشتن چیزهای مادی و مالی اهمیت می‌دهد.

حاشیه ها

1393/01/08 15:04

بهر این فرمود با آن اسپه او
حیث ولیتم فثم وجهه
اشاره دارد به آیه ی زیر
فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وجهُ اللهِ- سوره بقره -115

1393/03/24 15:05
مجتبی متوسلیان

کیست کزممنوع گرددممتنع
چونک الانسان حریص مامنع
مولانامیگویدهمیشه انسان کاری راانجام می دهد که به.اوگفته شده انجام ندهد
اززمان آدم وخوردن میوه ی ای ازخواسته شده بودنخورد
امااوتمام بهشت راباخوردن آن ازدست داد
واین تاامروزوتاهمیشه ی زمان تکرارشده
می شود و
خواهد شد

1395/09/27 13:11
رضا

تا به هر حیوان و نامی که نگرند
-----
صورت خود بیند ای صاحب‌بصر

1396/01/04 09:04
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com

این تسفسط نیست ، تقلیب خداست

1396/07/30 20:09
عرفان

این تَسَفْسُط نیست، تَقْلیبِ خداست
می‌نماید که حقیقت ها کجاست
حالا می گوید این تَقْلیب یا برگرداندن سفسطه نیست. می گوید این که می گوییم یک مرکز مادی را بکَنَد خدا و عدم را قرار بدهد
این سفسطه نیست خیالبافی نیست، بحث و جدل فلسفی نیست، این یک تغییر عمده است. تبدیل خداست. و به شما نشان می دهد که حقیقت‌ها کجاست،
حقیقت‌ها توی ذهن نیست مرکز مادی نیست، موقعی است که شما تبدیل شدید و دلتان عوض شده و چشم‌هایتان هم باز شده.

1398/06/22 17:09

این آخرین حکایت و یکی از بلندترین حکایات مثنوی است .
پادشاهی سه پسر داشت .آنها قصد کردند گه در قلمرو حکمرانی پدر به سیاحت بپردازند.
پادشاه آنها را تشویق کرد اما آنها را از دژ هوش ربا یا قلعه ذات الصور بر حذر داشت که مبادا در آن قدم گذارید..
آنها مدتی به دستور پدر از رفتن به آن قلعه صرف نظر کردند اما از آنجا که انسان وسوسه ممنوع ها را دارد و احساس می کند در آنها رازی است که شاید آن راز با حقیقتش گره خورده باشد (درست مانند گناه نخستین پدرمان آدم)به آن قلعه وارد شدند.
دژی بسیار مجلل و نقشهای بسیار دلربا که هیچ نقشی تکراری نبود و هر نقشی در تسخیر وجود آنها از دیگری سبقت می گرفت.
این قلعه پنج در به سوی دریا و پنج در به سوی خشکی داشت.
در میان نقشهای سحر انگیز ناگهان چشم برادران به تندیس بسیار زیبا و افسونگری افتاد.برادران بی اختیار دلداده و عاشق آن تندیس شدند.
عشق شدید آنها را به یافتن صاحب آن تندیس واداشت.
….سرگشته و حیران شهر به شهر و کوی به کوی گشتند اما نشانی از او نیافتند تا آنکه........
+ نوشته شده در شنبه یازدهم دی 1395 ساعت 1:14 ب.ظ توسط مهدی صحافیان | نظرات
ادامه دریافت های دفتر ششم مثنوی حکایت دژ هوش ربا 2
پس از آنکه برادران در آن دژ با تندیس دختر زیبا روبرو شدند و از یافتن نشانش ناامید شدند به" پیری" روشن بین برخورد کردند که خبر از آن معشوق بی نشان داد.
آن صورت متعلق به دختر پادشاه چین است ؛اما پادشاه چین عادت عجیبی دارد که کسی جرات سخن گفتن در مورد خانواده اش ندارد و بسیار نگون بختانی که از تیغ او گذشته اند.
شاهزادگان با رنج فراوان وارد چین شدند اما ناشناس چون می دانستند آشکارا نمی توانند سراغ دختر شاه را بگیرند. و مدت زیادی به کاری مشغول شدند و بدون ابراز هدف و آرمان خود در آنجا بسر می بردند.
تا آنکه بر برادر بزرگتر صولت عشق چیره گشت و مقهور آن شد و تصمیم گرفت بی هیچ ملاحظه ای به پیش شاه رود و خواسته خود را باز گو کند .یا به خواسته خود برسد و یا سرش را از دست بدهد. (قمار عاشقانه)
پند برادران دیگر موثر واقع نشد و گویا پند انها را نمی شنید.اما وقتی به پیشگاه شاه رسید او را عارفی بزرگ دید که اسرار درون ها را در می یافت ...
ادامه دارد
ادامه دریافتهای دفتر ششم مثنوی تمثیلات عرفانی حکایت دژ هوش ربا4

کل تمثیل برای سیر و سلوک و رهایی از "خودمی باشد.
شاه تمثیل عقل کل است که آفرینش از او آغار شده و ادامه دارد و سه شاهزاده سه نوع سالک با روش های تفاوت سلوک است.
قلعه ذات الصور یا دژ هوش ربا جهان مادی است با نقشهای بسیار فریبنده که خداوند در این زمینه چنان استادی کرده است که همه فراموش می کنیم دنیای مادی بازی است. (و این بزرگترین آزمایش است که آیا فریفته نقشهای شگفت انگیز دنیا می شویم یا نه؟ )
این قلعه 5 در به سوی خشکی دارو یعنی 5 حس مادی و 5 در به سوی دریا دارد یعنی 5 حس معنوی دل.
تندیس بسیار زیبای دختر چین تمثیل عشق مجازی است که می تواند باعث شود تا انسان از هزار گونه نقش دیگر فاصله بگیرد و اگر منجر به عشق حقیقی شود سعادت سالک را به ارمغان می‌آورد.
برادر بزرگتر که دست به قمار عاشقانه زد؛تمثیل سالکی است که وصول به حق را از راه تلاش خویش جستجو می کند.و نقص او این بود که تا پایان عمر عشق دختر شاه در دلش باقی بود و این عشق پلی برای وصول نشد.
برادر میانی سالکی است که به پای خود نرفته است بلکه در اثر برخورد به اولیا به او موهبت شده است.که قدر آن را نمی دانند و دچار خودبینی شده فراموش می کنند چه کسی دست آنها را گرفت (در دانش هم همین است معمولا فراموش می کنیم که این نکته را از چه کسی یاد گرفتیم.)
برادر کوچکتر تمثیل سالکی است که در تسلیم محض است و ضمن حفظ شوق خود،تنها منتظر فیض خداوند است . اندیشه گهربار توحید ،تمامی عوامل موثر جز حضرت حق را از ذهن او پاک کرده است.
این سالک موفق ترین سالک است که هم به وصال مادی دختر چین رسید و هم به وصول به حق پیدا کرد.
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم دی 1395 ساعت 9:18 ق.ظ توسط مهدی صحافیان | نظرات
ادامه دریافت های دفتر ششم مثنوی حکایت دژ هوش ربا 3
پس از آنکه برادر بزرگتر تصمیم به قمار عاشقانه گرفت و حضور شاه چین رفت او را عارفی یافت.
وی را شاهزاده ای معرفی کردند که از دنیا اعراض کرده است .شاه او را به خدمت پذیرفت،چنانکه غم های دیرین را فراموش کرد.اما هنوز دل در گرو عشق آن تندیس زیبا داشت. ولی از کام او نتوانست برخوردار شود و اجلش رسید.
او را با احترام تشییع و به خاک سپرد.
برادر کوچک بیمار بود و در تعزیه برادر بزرگ غایب .
برادر میانی بر جنازه او حاضر شد و شاه چین او را به یاد برادر از دست رفته به خدمت گرفت و به او بسیار احترام کرد.
برادر میانی به برکت انفاس شاه به فتوحات عرفانی دست یافت اما خودبینی او را فراگرفت و با خود گفت که من از شاه چین چه کم دارم ،من هم شاهزاده و ....و دارای دریافت معنوی هستم.
شاه باطن او را خواند و از خودبینی او (در حالی که تمام دریافت های عرفانی اش را مدیون شاه بود)دلتنگ شد.
پس از آن احوال معنوی او کاهش یافت و قبضی سخت و بی دلیل بر او روی نهاد .
هر چند شاه برای او ،آمرزش درخواست می کرد اما ناراحتی ناشی از ناسپاسی برادر میانی باعث شد که تیری از غیب بر جانش نشست و مرد.
اما برادر کوچکتر که "هیچ " نمی خواست نه وصال صاحب تندیس زیبا را و نه هوس مقامات عرفانی را بلکه در تسلیم خواسته های خداوند بود به هر دو دست یافت.ادامه دارد....
شته شده در سه شنبه چهاردهم دی 1395 ساعت 10:15 ق.ظ توسط مهدی صحافیان | نظرات
ادامه دریافتهای دفتر ششم مثنوی حکایت دژ هوش ربا 5
الله الله زآن دژ ذات الصور
دور باشید و بترسید از خطر
بهر دیده روشنان ،یزدان فرد
شش جهت را مظهر آیات کرد
با تمثیل صورتهای هرارگونه آن قلعه ،مولانا اشاره می کند که جهان مظهر نشانه های خداوند است.
تا به هر حیوان و نامی که نگرند
از ریاض حسن ربانی چرند
عارفان روشن بین در هر حیوان و گیاهی که بنگرند غرق در باغهای جمال خداوند هستند.
بهر این فرمود با آن اسپه او
حیث ولیتم فثم وجهه
از قدح گر در عطش آبی خورید
در درون آب حق را ناظرید
اگر در کاسه ای آب می خورید در درون آن خداوند را ببینید نه خود را زیرا شما هم یکی از این نقشهای این قلعه هستید و نباید گول ظاهر خود را بخورید.
آنکه عاشق نیست ،او در آب در
صورت خود بیند ای صاحب بصر
آنکه عاشق خداوند نیست و به توحید نرسیده ؛در باتلاق شرک دست و پا می زند خود را در آب می بیند.
صورت عاشق چو فانی شد در او
پس در آب اکنون که را بیند ؟بگو3645
اما آنکه در دوست فانی شد غیر خداوند را در آب نمی بیند هر چند ظاهرا عکس خود را ببیند.
صورت حق بینند اندر روی حور
همچو مه در آب ، از صنع غیور3646
همچنین در زیبا رویان نیز زیبایی خداوند را می بینند چه آنکه نسبت دادن زیبایی زیبا رویان به خود آنها، شرک خواهد بود.مانند این که تصویر ماه را در آب ببینند گرچه در آب هست اما از ماه هست.
کانال و بلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

1401/12/20 23:02
حمید آ

فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله 

 

1402/03/04 16:06
رسا رحمانی

۳۹ "مخصلش" فک کنم درس باشه..جایی خوندم

1404/05/18 07:08
sara Falahi

ممنونم آقای دکتر صحافیان

بسیار عالی بود🥹♥️