بخش ۹۲ - باز خواندن شهزاده نصوح را از بهر دلاکی بعد از استحکام توبه و قبول توبه و بهانه کردن او و دفع گفتن
بعد از آن آمد کسی کز مرحمت
دختر سلطان ما میخواندت
دختر شاهت همیخواند بیا
تا سرش شویی کنون ای پارسا
جز تو دلاکی نمیخواهد دلش
که بمالد یا بشوید با گلش
گفت رو رو دست من بیکار شد
وین نصوح تو کنون بیمار شد
رو کسی دیگر بجو اشتاب و تفت
که مرا والله دست از کار رفت
با دل خود گفت کز حد رفت جرم
از دل من کی رود آن ترس و گرم
من بمردم یک ره و باز آمدم
من چشیدم تلخی مرگ و عدم
توبهای کردم حقیقت با خدا
نشکنم تا جان شدن از تن جدا
بعد آن محنت کرا بار دگر
پا رود سوی خطر الا که خر
بخش ۹۱ - یافته شدن گوهر و حلالی خواستن حاجبکان و کنیزکانِ شاهزاده از نصوح: بعد از آن خوفی هلاک جان بدهبخش ۹۳ - حکایت در بیان آنک کسی توبه کند و پشیمان شود و باز آن پشیمانیها را فراموش کند و آزموده را باز آزماید در خسارت ابد افتد چون توبهٔ او را ثباتی و قوتی و حلاوتی و قبولی مدد نرسد چون درخت بیبیخ هر روز زردتر و خشکتر نعوذ بالله: گازری بود و مر او را یک خری
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بعد از آن آمد کسی کز مرحمت
دختر سلطان ما میخواندت
هوش مصنوعی: پس از آن کسی آمد که به خاطر لطف و بزرگواری دختر سلطان، تو را به خواندن دعوت میکند.
دختر شاهت همیخواند بیا
تا سرش شویی کنون ای پارسا
هوش مصنوعی: دختر پادشاه میخواند که بیایید تا برایش مراسم شستشو و پاکسازی انجام دهید، ای فرد با تقوا.
جز تو دلاکی نمیخواهد دلش
که بمالد یا بشوید با گلش
هوش مصنوعی: جز تو هیچکس را نمیطلبد که دلش را نوازش کند یا با عشقش بشوید.
گفت رو رو دست من بیکار شد
وین نصوح تو کنون بیمار شد
هوش مصنوعی: گفت بر روی دست من بیکار شد و این نصوح حالا بیمار شده است.
رو کسی دیگر بجو اشتاب و تفت
که مرا والله دست از کار رفت
هوش مصنوعی: به کسی دیگر توجه کن و از او کمک بگیر، زیرا من واقعا از کار افتادهام و نمیتوانم به تنهايي ادامه دهم.
با دل خود گفت کز حد رفت جرم
از دل من کی رود آن ترس و گرم
هوش مصنوعی: دل من به خود میگوید که دیگر از حد گذشتهام و نمیدانم چطور میتوانم آن ترس و اضطراب را از خود دور کنم.
من بمردم یک ره و باز آمدم
من چشیدم تلخی مرگ و عدم
هوش مصنوعی: من یک بار تجربه مرگ را داشتم و اکنون دوباره به زندگی بازگشتهام. تلخی مرگ و نبودن را احساس کردهام.
توبهای کردم حقیقت با خدا
نشکنم تا جان شدن از تن جدا
هوش مصنوعی: من تصمیمی جدی گرفتم که با خداوند عهد و پیمان خود را نشکنم؛ تا زمانی که جانم از تنم جدا شود.
بعد آن محنت کرا بار دگر
پا رود سوی خطر الا که خر
هوش مصنوعی: پس از آن که سختیها پشت سر گذاشته شد، اگر دوباره پا به خطر بگذاری، تنها کسی که از این کار سود میبرد، همان خر است که بیفکر و بدون درک عمل میکند.