برگردان به زبان ساده
بعد از آن خوفی هلاک جان بده
مژدهها آمد که اینک گم شده
هوش مصنوعی: پس از ترس و نگرانی، جانم در خطر است، اما پیامهای خوشی به گوش میرسد که دیگر، گم شده و ناپیداست.
بانگ آمد ناگهان که رفت بیم
یافت شد گمگشته آن دُر یتیم
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی بلند شد و باعث شد که ترس به دلها بیفتد، اما گمشدهای که در این میان بود، همان الماس یتیم پیدا شد.
یافت شد واندر فرح در بافتیم
مژدگانی ده که گوهر یافتیم
هوش مصنوعی: ما در خوشحالی غرق شدیم و به هم تبریک میگوییم، زیرا به گ النج درخشانی دست یافتهایم.
از غریو و نعره و دستک زدن
پر شده حمام «قد زال الحزن»
هوش مصنوعی: حمام پر از صدا و هیاهو و ناله و زاری است.
آن نصوح رفته باز آمد به خویش
دید چشمش تابشِ صد روز بیش
هوش مصنوعی: نصوح که پس از مدتی دوری به خانهاش برگشته، وقتی به اطراف نگاه میکند، متوجه میشود چشمانش دیگر به اندازه صد روز نورانی و درخشان است.
می حلالی خواست از وی هر کسی
بوسه میدادند بر دستش بسی
هوش مصنوعی: هر کسی که از او خواسته مینوشید، با بوسههایی بر دستانش احترامش میگذاشتند.
بد گمان بردیم و کن ما را حلال
گوشت تو خوردیم اندر قیل و قال
هوش مصنوعی: ما به بدگمانی افتادیم و از تو درخواست forgiveness داریم، چرا که در فضای بگو مگو و جنجال، به تو آسیب رساندیم.
زانک ظن جمله بر وی بیش بود
زانک در قربت ز جمله پیش بود
هوش مصنوعی: چون به نزدیکی کسی میرسیم و او را از نزدیک میشناسیم، تردیدها و گمانها دربارهاش کمتر میشود و درک خودمان از او قویتر میگردد.
خاص دلاکش بد و محرم نصوح
بلک همچون دو تنی یک گشته روح
هوش مصنوعی: دلاکش خاص و محرم نصوح است، همانند دو بدن که روح واحدی را تشکیل دادهاند.
گوهر ار بردهست او بردهست و بس
زو ملازمتر به خاتون نیست کس
هوش مصنوعی: اگر کسی گوهر را از آن خود کرده باشد، تنها خودش آن را برده است و هیچکس دیگر به اندازه او به این گوهر وابسته نیست.
اول او را خواست جستن در نبرد
بهر حرمت داشتش تاخیر کرد
هوش مصنوعی: اول او را برای نبرد خواستند، اما به خاطر احترام به او، تاخیری در این کار ایجاد کردند.
تا بود کان را بیندازد به جا
اندرین مهلت رهاند خویش را
هوش مصنوعی: تا زمانی که فرصتی هست، باید تلاش کند تا خود را از مشکلات و موانع رها کند.
این حلالیها ازو میخواستند
وز برای عذر برمیخاستند
هوش مصنوعی: این افراد حلالی از او درخواست میکردند و به خاطر عذر و بهانههایی که میآوردند، از جایی که بودند دور میشدند.
گفت بُد فضل خدای دادگر
ورنه زآنچم گفتهشد هستم بتر
هوش مصنوعی: میگوید: اگر فضل و لطف خداوند ناگفته بود، من به خاطر آنچه که دربارهام گفته شده، از این بدتر بودم.
چه حلالی خواست میباید ز من؟
که منم مجرمترِ اهلِ زمن
هوش مصنوعی: چه چیز حلالی از من میخواهی؟ در حالی که من خود، گناهکارتر از همهی مردم هستم.
آنچ گفتندم ز بد از صد یکیست
بر من این کشفست ار کس را شکیست
هوش مصنوعی: آنچه که من از بدی ها گفتم، از میان صد نکته تنها یک مورد درست است. این درک و روشنایی من است؛ اگر کسی به این موضوع شک دارد.
کس چه میداند ز من جز اندکی؟
از هزاران جرم و بد فعلم یکی
هوش مصنوعی: هیچکس جز چند نفر خاصی از حال و روز من خبر ندارند، و فقط یکی از هزاران خطا و کار نادرست من را میدانند.
من همیدانم و آن ستار من
جرمها و زشتیِ کردار من
هوش مصنوعی: من میدانم که ستاره من به خاطر اعمال زشت و خطاهایم به جرمها و زشتیهایم وابسته است.
اول ابلیسی مرا استاد بود
بعد از آن ابلیس پیشم باد بود
هوش مصنوعی: در ابتدا، شیطانی بر من تسلط داشت و مرا راهنمایی میکرد، اما بعد از آن، همان شیطان به نوعی در کنار من قرار گرفت و نفوذش را در من حس کردم.
حق بدید آن جمله را نادیده کرد
تا نگردم در فضیحت رویزرد
هوش مصنوعی: من حق را به دیگران واگذار کردم، زیرا نمیخواستم در فضیحت و شرمندگی قرار بگیرم و چهرهام زرد و بیحال شود.
باز رحمت پوستین دوزیم کرد
توبهٔ شیرین چو جان روزیم کرد
هوش مصنوعی: دوباره از رحمت پروردگار بهرهمند شدیم، همانطور که با توبهای شیرین، زندگیام نورانی و شاداب گشته است.
هرچه کردم جمله ناکرده گرفت
طاعت ناکرده آورده گرفت
هوش مصنوعی: هر کاری که کردم، نتیجهاش را نگرفتم و آنچه را که انجام ندادم، به خاطرش مورد مواخذه قرار گرفتم.
همچو سرو و سوسنم آزاد کرد
همچو بخت و دولتم دلشاد کرد
هوش مصنوعی: مانند سرو و سوسن، آزادی به من بخشید و همچنان که بخت و موقعیتم، قلبم را شاد کرد.
نام من در نامهٔ پاکان نوشت
دوزخی بودم ببخشیدم بهشت
هوش مصنوعی: نام من در نامهٔ انسانهای نیک ثبت شده است، در حالی که من در واقع دوزخی بودهام، ولی اکنون به خاطر توبهام به بهشت بخشیده شدهام.
آه کردم چون رسن شد آه من
گشت آویزان رسن در چاه من
هوش مصنوعی: ناله و افسوس من به اندازهای شدید است که مانند یک بند به چاه زندگیم آویزان شده است.
آن رسن بگرفتم و بیرون شدم
شاد و زفت و فربه و گلگون شدم
هوش مصنوعی: من آن رسن را گرفتم و با خوشحالی و شادابی از آنجا خارج شدم و احساس خوبی داشتم.
در بن چاهی همیبودم زبون
در همه عالم نمیگنجم کنون
هوش مصنوعی: من در عمق چاهی گرفتار بودم و از همه دنیا جدا شده بودم، اما حالا احساس میکنم که دارم به جایی فراتر از آنچه که میشناختم دست مییابم.
آفرینها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غم جدا
هوش مصنوعی: ای خدا، تو شایسته ستایش هستی، زیرا ناگهان مرا از غم و اندوه رهایی بخشیدی.
گر سر هر موی من یابد زبان
شکرهای تو نیاید در بیان
هوش مصنوعی: اگر هر تار موی من زبانی داشته باشد، هرگز نمیتواند شیرینیهای تو را توصیف کند.
میزنم نعره درین روضه و عیون
خلق را «یا لیت قومی یعلمون»
هوش مصنوعی: من در این باغ فریاد میزنم و چشمان مردم را به سوی خود جلب میکنم، ای کاش قوم من میدانستند.