بخش ۶۸ - فرستادن عزرائیل ملک العزم و الحزم را علیهالسلام ببر گرفتن حفنهای خاک تا شود جسم آدم چالاک عیلهالسلام و الصلوة
گفت یزدان زود عزرائیل را
که ببین آن خاک پر تخییل را
آن ضعیف زال ظالم را بیاب
مشت خاکی هین بیاور با شتاب
رفت عزرائیل سرهنگ قضا
سوی کرهٔ خاک بهر اقتضا
خاک بر قانون نفیر آغاز کرد
داد سوگندش بسی سوگند خورد
کای غلام خاص و ای حمال عرش
ای مطاع الامر اندر عرش و فرش
رو به حق رحمت رحمن فرد
رو به حق آنک با تو لطف کرد
حق شاهی که جز او معبود نیست
پیش او زاری کس مردود نیست
گفت نتوانم بدین افسون که من
رو بتابم ز آمر سر و علن
گفت آخر امر فرمود او به حلم
هر دو امرند آن بگیر از راه علم
گفت آن تاویل باشد یا قیاس
در صریح امر کم جو التباس
فکر خود را گر کنی تاویل به
که کنی تاویل این نامشتبه
دل همیسوزد مرا بر لابهات
سینهام پر خون شد از شورابهات
نیستم بیرحم بل زان هر سه پاک
رحم بیشَستم ز درد دردناک
گر طبانجه میزنم من بر یتیم
ور دهد حلوا به دستش آن حلیم
این طبانجه خوشتر از حلوای او
ور شود غره به حلوا وای او
بر نفیر تو جگر میسوزدم
لیک حق لطفی همیآموزدم
لطف مخفی در میان قهرها
در حدث پنهان عقیق بیبها
قهر حق بهتر ز صد حلم مَنَست
منع کردن جان ز حق جان کندنست
بدترین قهرش به از حلم دو کون
نعم ربالعالمین و نعم عون
لطفهای مُضمَر اندر قهر او
جان سپردن جان فزاید بهر او
هین رها کن بدگمانی و ضلال
سر قدم کن چونک فرمودت تعال
آن تعال او تعالیها دهد
مستی و جفت و نهالیها دهد
باری آن امر سنی را هیچهیچ
من نیارم کرد وهن و پیچپیچ
این همه بشنید آن خاک نژند
زان گمان بَد بُدش در گوش بند
باز از نوعی دگر آن خاک پست
لابه و سجده همیکرد او چو مست
گفت نه برخیز نبود زین زیان
من سر و جان مینهم رهن و ضمان
لابه مندیش و مکن لابه دگر
جز بدان شاه رحیم دادگر
بنده فرمانم نیارم ترک کرد
امر او کز بحر انگیزید گرد
جز از آن خلاق گوش و چشم و سر
نشنوم از جان خود هم خیر و شر
گوش من از گفت غیر او کرست
او مرا از جان شیرین جانترست
جان ازو آمد نیامد او ز جان
صدهزاران جان دهم او رایگان
جان کی باشد کش گزینم بر کریم
کیک چه بود که بسوزم زو گلیم
من ندانم خیر الا خیر او
صم و بکم و عمی من از غیر او
گوش من کرَّست از زاریکنان
که منم در کف او همچون سنان
بخش ۶۷ - فرستادن اسرافیل را علیهالسلام به خاک کی حفنهای بر گیر از خاک بهر ترکیب جسم آدم علیهالسلام: گفت اسرافیل را یزدان مابخش ۶۹ - بیان آنک مخلوقی کی ترا ازو ظلمی رسد به حقیقت او همچون آلتیست عارف آن بود کی بحق رجوع کند نه به آلت و اگر به آلت رجوع کند به ظاهر نه از جهل کند بلک برای مصلحتی چنانک ابایزید قدس الله سره گفت کی چندین سالست کی من با مخلوق سخن نگفتهام و از مخلوق سخن نشنیدهام ولیکن خلق چنین پندارند کی با ایشان سخن میگویم و ازیشان میشنوم زیرا ایشان مخاطب اکبر را نمیبینند کی ایشان چون صدااند او را نسبت به حال من التفات مستمع عاقل به صدا نباشد چنانک مثل است معروف قال الجدار للوتد لم تشقنی قال الوتد انظر الی من یدقنی: احمقانه از سنان رحمت مجو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت یزدان زود عزرائیل را
که ببین آن خاک پر تخییل را
هوش مصنوعی: خداوند به عزرائیل گفت که به تماشای آن انسانهای خیالپرداز و دمدمیمزاج بپردازد، یعنی افرادی که در دنیا زندگی میکنند و در افکار و تخیلات خود غرق شدهاند.
آن ضعیف زال ظالم را بیاب
مشت خاکی هین بیاور با شتاب
هوش مصنوعی: آن فرد ضعیف و بیپناه را پیدا کن و با سرعت، مشت خاکی را بیاور.
رفت عزرائیل سرهنگ قضا
سوی کرهٔ خاک بهر اقتضا
هوش مصنوعی: عزرائیل به عنوان نماینده سرنوشت، به سوی زمین رفت تا کارهای خود را انجام دهد.
خاک بر قانون نفیر آغاز کرد
داد سوگندش بسی سوگند خورد
هوش مصنوعی: خاک بر قانون، صدای فریاد شروع شد و او سوگندهای زیادی خورد.
کای غلام خاص و ای حمال عرش
ای مطاع الامر اندر عرش و فرش
هوش مصنوعی: ای بنده خاص و ای حامل عرش، ای صاحب فرمان در زمین و آسمان.
رو به حق رحمت رحمن فرد
رو به حق آنک با تو لطف کرد
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای رحمت و لطف الهی اشاره شده است. انسان با روی آوردن به خدا و قبول نعمتهای او، میتواند از رحمت و محبت خدا بهرهمند شود. به عبارتی، وقتی کسی به سوی خداوند میرود و خالصانه از او طلب رحمت میکند، خدا با او مهربان میشود و لطف خود را شامل حال او میکند.
حق شاهی که جز او معبود نیست
پیش او زاری کس مردود نیست
هوش مصنوعی: در حضور خداوندی که هیچ معبودی غیر از او وجود ندارد، هیچ کسی در برابر او ناله و زاریاش پذیرفته نیست.
گفت نتوانم بدین افسون که من
رو بتابم ز آمر سر و علن
هوش مصنوعی: گفت نمیتوانم با این جادو و فریب تو را از سر و صدای آمر به خودم مشغول کنم.
گفت آخر امر فرمود او به حلم
هر دو امرند آن بگیر از راه علم
هوش مصنوعی: در نهایت، او به صبر و آرامش دستور داد و هر دو موضوع مهم هستند؛ یکی را از طریق علم و دانش انتخاب کن.
گفت آن تاویل باشد یا قیاس
در صریح امر کم جو التباس
هوش مصنوعی: هرگاه که به تفسیر یا استنباط مطلبی پرداخته میشود، اگر در مورد امر واضحی صحبت باشد، نباید به آنجا مشکوک شد یا دچار اشتباهات شد.
فکر خود را گر کنی تاویل به
که کنی تاویل این نامشتبه
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به تفکر و برداشت خود از یک موضوع بپردازی، باید توجه کنی که این تفسیر ممکن است به کجا منجر شود و چه مسائلی را در بر بگیرد.
دل همیسوزد مرا بر لابهات
سینهام پر خون شد از شورابهات
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نالههایت میسوزد و سینهام از غم و درد تو پر از خون شده است.
نیستم بیرحم بل زان هر سه پاک
رحم بیشَستم ز درد دردناک
هوش مصنوعی: من بیرحم نیستم، اما به خاطر سه چیز، رحمت من بیشتر از دردهای عمیق است.
گر طبانجه میزنم من بر یتیم
ور دهد حلوا به دستش آن حلیم
هوش مصنوعی: اگر به یتیمی نان و حلوایی میدهم، دلیلی بر این نیست که بر او سلطهای دارم یا از قدرت خود بهره میبرم.
این طبانجه خوشتر از حلوای او
ور شود غره به حلوا وای او
هوش مصنوعی: این طبانجه از حلوای او خوشطعمتر است و اگر به حلوای او مغرور شود، به خودش خواهد آمد که چه نقصانانی دارد.
بر نفیر تو جگر میسوزدم
لیک حق لطفی همیآموزدم
هوش مصنوعی: به صدای تو دل میسوزاندم، اما از طرفی حقایق و آموزههایی را هم میآموختم.
لطف مخفی در میان قهرها
در حدث پنهان عقیق بیبها
هوش مصنوعی: در دل جنگ و جدلها، نیکی و محبت به شکل پنهانی وجود دارد و در دل اتفاقات ناگوار، ارزشهای بیقیمتی نهفتهاند.
قهر حق بهتر ز صد حلم مَنَست
منع کردن جان ز حق جان کندنست
هوش مصنوعی: خشم خداوند از صبر من بهتر است، زیرا جلوگیری از حق همانند کشتن جان است.
بدترین قهرش به از حلم دو کون
نعم ربالعالمین و نعم عون
هوش مصنوعی: بهترین عصبانیت او از صبر دو جهان بهتر است؛ او نعمتی از سوی پروردگار جهانیان است و نعمتی بزرگ در کنار اوست.
لطفهای مُضمَر اندر قهر او
جان سپردن جان فزاید بهر او
هوش مصنوعی: محبتهای پنهانی در دل قهر او، جان را برای او فدای میکند و جان انسان را افزایش میدهد.
هین رها کن بدگمانی و ضلال
سر قدم کن چونک فرمودت تعال
هوش مصنوعی: بیدار شو و از بدگمانی و گمراهی دوری کن، زیرا که فرمان داده شده است که به سوی حقیقت قدم برداری.
آن تعال او تعالیها دهد
مستی و جفت و نهالیها دهد
هوش مصنوعی: او به ما حالت سرخوشی و شادی میدهد و همراه آن، دوستی و جوانهزنی را نیز هدیه میکند.
باری آن امر سنی را هیچهیچ
من نیارم کرد وهن و پیچپیچ
هوش مصنوعی: باری آن موضوع مهم را هیچ وقت نتوانستم با نادانی و سردرگمی تحلیل کنم.
این همه بشنید آن خاک نژند
زان گمان بَد بُدش در گوش بند
هوش مصنوعی: این خاک غمگین و ناراحت از حرفهای بدی که به او نسبت دادهاند، همه را شنیده و به خاطر آن ناراحت شده است.
باز از نوعی دگر آن خاک پست
لابه و سجده همیکرد او چو مست
هوش مصنوعی: موجودی که از نوعی دیگر است، دوباره بر آن خاک پست میافتد و با شوق و عشق دعا و سجده میکند.
گفت نه برخیز نبود زین زیان
من سر و جان مینهم رهن و ضمان
هوش مصنوعی: گفت که برخیز، چون این ضرر را نمیتوان تحمل کرد، من جان و سرم را فدای این کار میکنم و آن را ضمانت میکنم.
لابه مندیش و مکن لابه دگر
جز بدان شاه رحیم دادگر
هوش مصنوعی: به درخواست و زاری نپرداز و جز به درگاه آن پادشاه مهربان و عدلگستر، به هیچ کس دیگر تکیه مکن.
بنده فرمانم نیارم ترک کرد
امر او کز بحر انگیزید گرد
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از دستورات او سرپیچی کنم، زیرا اگر چنین کنم، مانند گردی که از دریا بلند میشود، از جایی که باید باشم دور میشوم.
جز از آن خلاق گوش و چشم و سر
نشنوم از جان خود هم خیر و شر
هوش مصنوعی: من فقط از خالق و سرچشمه هستی، یعنی گوش و چشم و فکر خود، میتوانم حقیقتی را بشنوم و از جان خود خیر و شر را درک کنم.
گوش من از گفت غیر او کرست
او مرا از جان شیرین جانترست
هوش مصنوعی: گوش من به گفتار دیگران بیتوجه است، زیرا او برای من از جان عزیزتر و ارزشمندتر است.
جان ازو آمد نیامد او ز جان
صدهزاران جان دهم او رایگان
هوش مصنوعی: جان من از او آمده است، اما او از جانم نیامده است. برای من که صدها جان دارم، او را بی هیچ هزینهای میدهم.
جان کی باشد کش گزینم بر کریم
کیک چه بود که بسوزم زو گلیم
هوش مصنوعی: کسی که جانش را انتخاب میکند، به خاطر کرامت کسی دیگر چه ارزشی دارد که بخواهد از او آسیب ببیند یا رنج بکشد؟
من ندانم خیر الا خیر او
صم و بکم و عمی من از غیر او
هوش مصنوعی: من نمیدانم که خیر چیست جز خیر او. آنکه جز اوست، ناشنوا، لال و نابینا است.
گوش من کرَّست از زاریکنان
که منم در کف او همچون سنان
هوش مصنوعی: در اینجا گویا شخصی از شنیدن نالهها و زاریهای دیگران ناامید شده و خود را در موقعیتی میبیند که به نوعی در تسلط و کنترل کسی قرار دارد. او ناتوانی خود را در درک درد و دل دیگران بیان میکند و به نوعی احساس بیتفاوتی نسبت به احساسات دیگران دارد.
حاشیه ها
1392/11/24 19:01
تاوتک
خاک پر تخییل یعنی زمینی که پر از اوهام است و آکنده از خیال ما ضعیف زال ظالم هم زمین است!چون زمین را منفعل و زن دانسته اند همانطور که ارض هم در عربی کلمه ای مونث است
1392/11/24 19:01
تاوتک
طپانچه به معنی سیلی و کشیده است و نهالی هم که تشک و بستر است که هنوز در لری کاربرد دارد