گنجور

بخش ۶۲ - قصهٔ اهل ضروان و حسد ایشان بر درویشان کی پدر ما از سلیمی اغلب دخل باغ را به مسکینان می‌داد چون انگور بودی عشر دادی و چون مویز و دوشاب شدی عشر دادی و چون حلوا و پالوده کردی عشر دادی و از قصیل عشر دادی و چون در خرمن می‌کوفتی از کفهٔ آمیخته عشر دادی و چون گندم از کاه جدا شدی عشر دادی و چون آرد کردی عشر دادی و چون خمیر کردی عشر دادی و چون نان کردی عشر دادی لاجرم حق تعالی در آن باغ و کشت برکتی نهاده بود کی همه اصحاب باغ‌ها محتاج او بدندی هم به میوه و هم به سیم و او محتاج هیچ کس نی ازیشان فرزندانشان خرج عشر می‌دیدند منکر و آن برکت را نمی‌دیدند هم‌چون آن زن بدبخت که کدو را ندید و خر را دید

بود مردی صالحی ربانی‌ای
عقل کامل داشت و پایان دانی‌ای
در دِه ضروان به نزدیک یمن
شهره اندر صدقه و خلق حسن
کعبهٔ درویش بودی کوی او
آمدندی مستمندان سوی او
هم ز خوشه عُشر دادی بی‌ریا
هم ز گندم چون شدی از کَه جدا
آرد گشتی عشر دادی هم از آن
نان شدی عشر دگر دادی ز نان
عشر هر دخلی فرو نگذاشتی
چارباره دادی زانچ کاشتی
بس وصیت‌ها بگفتی هر زمان
جمع فرزندان خود را آن جوان
الله الله قسم مسکین بعد من
وا مگیریدش ز حرص خویشتن
تا بماند بر شما کشت و ثمار
در پناه طاعت حق پایدار
دخل‌ها و میوه‌ها جمله ز غیب
حق فرستادست بی‌تخمین و ریب
در محل دخل اگر خرجی کنی
درگه سودست سودی بر زنی
تُرک اغلب دخل را در کشت‌زار
باز کارد که ویست اصل ثمار
بیشتر کارد خورد زان اندکی
که ندارد در بروییدن شکی
زان بیفشاند به کِشتن تُرک دست
کآن غله‌ش هم زان زمین حاصل شدست
کفشگر هم آنچ افزاید ز نان
می‌خرد چرم و ادیم و سختیان
که اصول دخلم اینها بوده‌اند
هم ازین‌ها می‌گشاید رزق بند
دخل از آنجا آمدستش لاجرم
هم در آنجا می‌کند داد و کرم
این زمین و سختیان پرده‌ست و بس
اصل روزی از خدا دان هر نفس
چون بکاری در زمین اصل کار
تا بروید هر یکی را صد هزار
گیرم اکنون تخم را گر کاشتی
در زمینی که سبب پنداشتی
چون دو سه سال آن نروید چون کنی
جز که در لابه و دعا کف در زنی
دست بر سر می‌زنی پیش اله
دست و سر بر دادن رزقش گواه
تا بدانی اصلِ اصلِ رزق اوست
تا همو را جوید آنکه رزق‌جوست
رزق از وی جو مجو از زید و عمرو
مستی از وی جو مجو از بنگ و خمر
توانگری زو خواه نه از گنج و مال
نصرت از وی خواه نه از عم و خال
عاقبت زین‌ها بخواهی ماندن
هین کرا خواهی در آن دم خواندن
این دم او را خوان و باقی را بمان
تا تو باشی وارث ملک جهان
چون یفر المرء آید من اخیه
یهرب المولود یوما من ابیه
زان شود هر دوست آن ساعت عدو
که بت تو بود و از ره مانع او
روی از نقاش رو می‌تافتی
چون ز نقشی انس دل می‌یافتی
این دم ار یارانت با تو ضد شوند
وز تو برگردند و در خصمی روند
هین بگو نک روز من پیروز شد
آنچ فردا خواست شد امروز شد
ضد من گشتند اهل این سرا
تا قیامت عین شد پیشین مرا
پیش از آنکه روزگار خود برم
عمر با ایشان به پایان آورم
کالهٔ معیوب بخریده بُدَم
شکر کز عیبش بگه واقف شدم
پیش از آن کز دست سرمایه شدی
عاقبت معیوب بیرون آمدی
مال رفته عمر رفته ای نسیب
مال و جان داده پی کاله‌یْ معیب
رَخت دادم زرّ قلبی بستدم
شاد شادان سوی خانه می‌شدم
شکر کین زر قلب پیدا شد کنون
پیش از آنکه عمر بگذشتی فزون
قلب ماندی تا ابد در گردنم
حیف بودی عمر ضایع کردنم
چون بگه‌تر قلبی او رو نمود
پای خود زو وا کشم من زود زود
یار تو چون دشمنی پیدا کند
گرّ حِقد و رشک او بیرون زند
تو از آن اعراض او افغان مکن
خویشتن را ابله و نادان مکن
بلک شکر حق کن و نان بخش کن
که نگشتی در جوال او کهن
از جوالش زود بیرون آمدی
تا بجویی یار صدق سرمدی
نازنین یاری که بعد از مرگ تو
رشتهٔ یاری او گردد سه تو
آن مگر سلطان بود شاه رفیع
یا بود مقبول سلطان و شفیع
رستی از قلاب و سالوس و دغل
غَرّ او دیدی عیان پیش از اجل
این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنج زر آمد نهان
خلق را با تو چنین بدخو کنند
تا تو را ناچار رو آن سو کنند
این یقین دان که در آخر جمله‌شان
خصم گردند و عدو و سرکشان
تو بمانی با فغان اندر لحد
لا تذرنی فرد خواهان از احد
ای جفاات به ز عهد وافیان
هم ز داد توست شهد وافیان
بشنو از عقل خود ای انباردار
گندم خود را به ارض الله سپار
تا شود آمن ز دزد و از شپش
دیو را با دیوچه زوتر بکش
کو همی ترساندت هر دم ز فقر
هم‌چو کبکش صید کن ای نرّه صقر
باز سلطان عزیزی کامیار
ننگ باشد که کند کبکش شکار
بس وصیت کرد و تخم وعظ کاشت
چون زمین‌شان شوره بد سودی نداشت
گرچه ناصح را بود صد داعیه
پند را اذنی بباید واعیه
تو به صد تلطیف پندش می‌دهی
او ز پندت می‌کند پهلو تهی
یک کس نامستمع ز استیز و رد
صد کس گوینده را عاجز کند
ز انبیا ناصح‌تر و خوش لهجه‌تر
کی بود کی گرفت دمشان در حجر
زانچ کوه و سنگ درکار آمدند
می‌نشد بدبخت را بگشاده بند
آنچنان دل‌ها که بُدشان ما و من
نعتشان شدت بل اشد قسوة

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود مردی صالحی ربانی‌ای
عقل کامل داشت و پایان دانی‌ای
هوش مصنوعی: مردی نیکو و بافضیلت وجود داشت که دارای عقل و درک بالایی بود و به تمامی مسائل آگاهی داشت.
در دِه ضروان به نزدیک یمن
شهره اندر صدقه و خلق حسن
هوش مصنوعی: در دهی نزدیک یمن، به خاطر بخشش و نیکی‌های اخلاقی، شهرتی بسیار دارد.
کعبهٔ درویش بودی کوی او
آمدندی مستمندان سوی او
هوش مصنوعی: کعبهٔ درویش همان جایی است که نیازمندان و مستمندان به آنجا می‌آیند و در پی او هستند.
هم ز خوشه عُشر دادی بی‌ریا
هم ز گندم چون شدی از کَه جدا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو از خوشه‌ای که به اوج خوشی و زیبایی می‌رسد، بدون هیچ ریا و خودخواهی بهره گرفته‌ای. و نیز اشاره می‌کند که وقتی از گندم جدا می‌شوی، در واقع از ریشه و منبع خود جدا شده‌ای. به طور کلی، سخن از ارزش‌های پاک و واقعی و تأثیر آن‌ها بر انسان است.
آرد گشتی عشر دادی هم از آن
نان شدی عشر دگر دادی ز نان
هوش مصنوعی: اگر مقداری از اموال خود را به دیگران ببخشی، از آن هم سود می‌بری. و اگر دوباره قسمتی دیگر از آن را به کسی بدهی، باز هم از آن نفعی می‌گیری.
عشر هر دخلی فرو نگذاشتی
چارباره دادی زانچ کاشتی
هوش مصنوعی: هر چه درختی که کاشتی، نه تنها ثمر نداد، بلکه تو را هم درگیر مشکلاتش کرد.
بس وصیت‌ها بگفتی هر زمان
جمع فرزندان خود را آن جوان
هوش مصنوعی: هر بار آن جوان وصیت‌هایی را بیان می‌کند و فرزندان خود را جمع می‌کند.
الله الله قسم مسکین بعد من
وا مگیریدش ز حرص خویشتن
هوش مصنوعی: به خدا قسم، بیچاره‌ای که بعد از من می‌آید را به خاطر حرص و طمع خود از خود دور نکنید.
تا بماند بر شما کشت و ثمار
در پناه طاعت حق پایدار
هوش مصنوعی: برای اینکه نعمت‌ها و برکت‌ها بر شما بمانند، باید در سایه تقوا و اطاعت از خداوند ثابت قدم باشید.
دخل‌ها و میوه‌ها جمله ز غیب
حق فرستادست بی‌تخمین و ریب
هوش مصنوعی: تمام درآمدها و میوه‌ها از سوی حق، بدون هیچ‌گونه محاسبه و تردیدی ارسال شده‌اند.
در محل دخل اگر خرجی کنی
درگه سودست سودی بر زنی
هوش مصنوعی: اگر در جایی که درآمدی داری، هزینه‌ای صرف کنی، نتیجه‌اش فقط سود خواهد بود.
تُرک اغلب دخل را در کشت‌زار
باز کارد که ویست اصل ثمار
هوش مصنوعی: بیشتر درآمد را در زمین کشاورزی صرف کن و مراقب باش که ریشه‌ی اصلی میوه‌ی آن را حفظ کنی.
بیشتر کارد خورد زان اندکی
که ندارد در بروییدن شکی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بیشتر آسیب‌ها و مشکلات ناشی از کمبود دانش و آگاهی است. اگر کسی در یادگیری و افزایش آگاهی خود جدی نباشد، در نهایت عواقب منفی بیشتری متوجه او خواهد شد.
زان بیفشاند به کِشتن تُرک دست
کآن غله‌ش هم زان زمین حاصل شدست
هوش مصنوعی: از آن دست که به کشتن ترک می‌دهد، باید بدانیم که همان زمین نیز محصول خود را از آنجا به دست آورده است.
کفشگر هم آنچ افزاید ز نان
می‌خرد چرم و ادیم و سختیان
هوش مصنوعی: کفش‌دوز هم برای تهیه کفش، از نان خود هزینه می‌کند و چرم و سایر مواد لازم را می‌خرد.
که اصول دخلم اینها بوده‌اند
هم ازین‌ها می‌گشاید رزق بند
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که منبع درآمد و روزی من از همین نکات و اصولی که گفته شد، به وجود می‌آید و از آن‌ها تأمین می‌شود.
دخل از آنجا آمدستش لاجرم
هم در آنجا می‌کند داد و کرم
هوش مصنوعی: درآمد او از یک جا به دست می‌آید، بنابراین او نیز در همان جا generosity و بخشش می‌کند.
این زمین و سختیان پرده‌ست و بس
اصل روزی از خدا دان هر نفس
هوش مصنوعی: این دنیا و سختی‌هایش تنها یک پرده هستند و هر لحظه، روزی‌ که برای ما مقدر شده از سوی خداست.
چون بکاری در زمین اصل کار
تا بروید هر یکی را صد هزار
هوش مصنوعی: هرچقدر که در شروع کار تلاش و سرمایه‌گذاری کنی، به همان اندازه و حتی بیشتر از آن، در آینده نتیجه و ثمره‌اش را خواهی دید.
گیرم اکنون تخم را گر کاشتی
در زمینی که سبب پنداشتی
هوش مصنوعی: فرض کن که تو اکنون دانه‌ای را در زمینی کاشتی که فکر کردی مناسب است.
چون دو سه سال آن نروید چون کنی
جز که در لابه و دعا کف در زنی
هوش مصنوعی: زمانی که چند سالی از تلاش‌ها و کوشش‌ها بگذرد و نتیجه‌ای نگیری، جز اینکه از دل خواهی دعا کنی و دست به آسمان ببری، چاره‌ای نخواهی داشت.
دست بر سر می‌زنی پیش اله
دست و سر بر دادن رزقش گواه
هوش مصنوعی: وقتی به خداوند روی می‌آوری و دست بر سر می‌زنی، نشانه‌ای از توجه به او است. خداوند همواره روزی خود را به بهترین شکل رسانده و این نعمت‌ها گواهی بر قدرت و رحمت او هستند.
تا بدانی اصلِ اصلِ رزق اوست
تا همو را جوید آنکه رزق‌جوست
هوش مصنوعی: برای اینکه بفهمی حقیقی‌ترین منبع روزی خداوند است، باید بدانیم که تنها کسی که به دنبال روزی حقیقی می‌گردد، خود اوست.
رزق از وی جو مجو از زید و عمرو
مستی از وی جو مجو از بنگ و خمر
هوش مصنوعی: رزق و روزی را از خداوند بخواه و به دنبال آن از زید و عمرو نباش. همچنین، برای مستی و خوشی، سرچشمه‌اش را از خدا بگیر و به دنبال شراب و مشروبات نرو.
توانگری زو خواه نه از گنج و مال
نصرت از وی خواه نه از عم و خال
هوش مصنوعی: توانگری را از او بخواه نه از ثروت و دارایی، و نصرت را از او بخواه نه از عمو و زیبایی.
عاقبت زین‌ها بخواهی ماندن
هین کرا خواهی در آن دم خواندن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی نتیجه‌ای از این شرایط بگیری، باید فرصت را غنیمت شماری و در آن لحظه به کار بپردازی.
این دم او را خوان و باقی را بمان
تا تو باشی وارث ملک جهان
هوش مصنوعی: در این لحظه، به او توجه کن و بگذار دیگران بمانند، تا تو وارث فرمانروایی دنیا شوی.
چون یفر المرء آید من اخیه
یهرب المولود یوما من ابیه
هوش مصنوعی: وقتی آدمی از دوستان و همراهان خود دور می‌شود، فرزندش نیز روزی از او فاصله می‌گیرد و می‌گریزد.
زان شود هر دوست آن ساعت عدو
که بت تو بود و از ره مانع او
هوش مصنوعی: هر دوستی در آن لحظه دشمن می‌شود، وقتی که محبوب تو باشد و مانع رسیدن تو به او شود.
روی از نقاش رو می‌تافتی
چون ز نقشی انس دل می‌یافتی
هوش مصنوعی: چهره‌ات را از نقاشی‌ها برمی‌تاباندی، زیرا از آن تصاویر به دل‌انگیزی‌اش پی می‌بردی.
این دم ار یارانت با تو ضد شوند
وز تو برگردند و در خصمی روند
هوش مصنوعی: اگر دوستانت در این لحظه با تو به مخالفت برخیزند و از تو روی برگردانند و وارد دعوا شوند...
هین بگو نک روز من پیروز شد
آنچ فردا خواست شد امروز شد
هوش مصنوعی: هشدار می‌دهم که روز من دیروز به خوبی گذشت و آنچه را که فردا می‌خواستم، امروز به دست آوردم.
ضد من گشتند اهل این سرا
تا قیامت عین شد پیشین مرا
هوش مصنوعی: اهل این دنیا علیه من تبدیل به دشمن شدند و تا روز قیامت، ماجرای گذشته‌ام همچنان یادآوری خواهد شد.
پیش از آنکه روزگار خود برم
عمر با ایشان به پایان آورم
هوش مصنوعی: قبل از آنکه زندگی‌ام را به پایان برسانم، می‌خواهم زمانم را با این افراد بگذرانم.
کالهٔ معیوب بخریده بُدَم
شکر کز عیبش بگه واقف شدم
هوش مصنوعی: من کالای معیوبی خریدم و از آن بدی خوشحال نیستم، چون اکنون از عیب آن باخبر شدم.
پیش از آن کز دست سرمایه شدی
عاقبت معیوب بیرون آمدی
هوش مصنوعی: قبل از اینکه سرمایه‌ات را از دست بدهی، در نهایت به شکلی معیوب و ناقص وضعیت را ترک کردی.
مال رفته عمر رفته ای نسیب
مال و جان داده پی کاله‌یْ معیب
هوش مصنوعی: مال و عمر از دست رفته‌اند و این به خاطر خرید چیزی بوده که ارزش نداشته و فقط باعث ضرر شده است.
رَخت دادم زرّ قلبی بستدم
شاد شادان سوی خانه می‌شدم
هوش مصنوعی: لباس خود را درآوردم و قلبی پر از طلا و شادی داشتم و به سمت خانه می‌رفتم.
شکر کین زر قلب پیدا شد کنون
پیش از آنکه عمر بگذشتی فزون
هوش مصنوعی: ای کاش حالا که قلبم به محبت تو مملو شده، قبل از آنکه عمرم به پایان برسد، شکر گزاری کنم.
قلب ماندی تا ابد در گردنم
حیف بودی عمر ضایع کردنم
هوش مصنوعی: قلبت همیشه در گردنم خواهد ماند و من افسوس می‌خورم که عمرم را هدر دادم.
چون بگه‌تر قلبی او رو نمود
پای خود زو وا کشم من زود زود
هوش مصنوعی: وقتی که غم و اندوه به دل آدم می‌افتد، من به سرعت می‌کوشم او را از این حال نجات دهم و از او دور شوم.
یار تو چون دشمنی پیدا کند
گرّ حِقد و رشک او بیرون زند
هوش مصنوعی: اگر یار تو مانند یک دشمن رفتار کند و حسادت و کینه‌اش آشکار شود، در این صورت...
تو از آن اعراض او افغان مکن
خویشتن را ابله و نادان مکن
هوش مصنوعی: به او بی‌توجهی نکن و نسبت به دوری‌اش غم و اندوه به دل راه نده، خودت را احمق و نادان نشان نده.
بلک شکر حق کن و نان بخش کن
که نگشتی در جوال او کهن
هوش مصنوعی: ای کاش لطف خدا را بشناسی و برای دیگران نیکی کنی، زیرا اگر در حق او شکری نکنی، در دنیا نیز چیزهای کهنه و بی‌ارزش نصیبت می‌شود.
از جوالش زود بیرون آمدی
تا بجویی یار صدق سرمدی
هوش مصنوعی: از کیسه‌ات به‌سرعت خارج شدی تا یار دائمی و صدیق را بیابی.
نازنین یاری که بعد از مرگ تو
رشتهٔ یاری او گردد سه تو
هوش مصنوعی: عزیزم، کسی که پس از مرگ تو، همچنان بر ارتباط و محبت با تو بماند، سه بار به من نزدیکتر خواهد بود.
آن مگر سلطان بود شاه رفیع
یا بود مقبول سلطان و شفیع
هوش مصنوعی: آیا آن شخص شاهی بزرگ و بلندمرتبه بود یا اینکه مورد قبول سلطان و شفیع او قرار داشت؟
رستی از قلاب و سالوس و دغل
غَرّ او دیدی عیان پیش از اجل
هوش مصنوعی: حقایق و صداقت را در برابر تزویر و فریبکاری می‌بیند و می‌داند که این مسائل قبل از رسیدن به سرنوشت نهایی، به وضوح آشکار می‌شوند.
این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنج زر آمد نهان
هوش مصنوعی: اگر بدانی که در این دنیا چه ظلمی از جانب مردم به تو می‌شود، متوجه خواهی شد که این درد و رنج، در واقع یک گنج پنهان است.
خلق را با تو چنین بدخو کنند
تا تو را ناچار رو آن سو کنند
هوش مصنوعی: مردم به گونه‌ای با تو رفتار می‌کنند که ناچار می‌شوی به سمت دیگر بروی.
این یقین دان که در آخر جمله‌شان
خصم گردند و عدو و سرکشان
هوش مصنوعی: این را بدان که در نهایت، آنهایی که در کنار تو بودند، به دشمن و مخالف تبدیل می‌شوند و سرکشی می‌کنند.
تو بمانی با فغان اندر لحد
لا تذرنی فرد خواهان از احد
هوش مصنوعی: تو در دل خاک و زیر قشر زمین باقی خواهی ماند و تنها نمی‌مانی؛ پس من را فراموش نکن، زیرا از هیچ‌کس دیگری طلب یاری نخواهم کرد.
ای جفاات به ز عهد وافیان
هم ز داد توست شهد وافیان
هوش مصنوعی: ای محبت‌های تو، حتی از وعده و پیمان وفاداران نیز بدتر است، زیرا درد و رنجی که به من می‌زنی، شیرینی مهربانی و انصاف آنها را تحت الشعاع قرار داده است.
بشنو از عقل خود ای انباردار
گندم خود را به ارض الله سپار
هوش مصنوعی: به سخنان خرد و عقل خود گوش بده و شاید برکت و فراوانی خود را به زمین خدا بسپاری.
تا شود آمن ز دزد و از شپش
دیو را با دیوچه زوتر بکش
هوش مصنوعی: برای اینکه از دست دزدان و مخلوقات ناخوشایند راحت شویم، بهتر است زودتر به سراغ دیوها برویم و آن‌ها را از بین ببریم.
کو همی ترساندت هر دم ز فقر
هم‌چو کبکش صید کن ای نرّه صقر
هوش مصنوعی: هر لحظه تو را از فقر می‌ترساند، مانند کبکی که مدام در خطر صید است. ای عقاب نر، باید کبک را صید کنی.
باز سلطان عزیزی کامیار
ننگ باشد که کند کبکش شکار
هوش مصنوعی: باز سلطان عزیز، یعنی پرنده‌ای که نماد قدرت و شکوه است، برای کسی که به دنبال شکار کبک می‌باشد، ننگ محسوب می‌شود. این نشان‌دهنده‌ی این است که در نظر اهل مقام و منزلت، عدم توجه به موقعیت و ارزش‌ها، زشت و ناپسند است.
بس وصیت کرد و تخم وعظ کاشت
چون زمین‌شان شوره بد سودی نداشت
هوش مصنوعی: بسیار نصیحت کرد و سخنرانی کرد، اما نتیجه‌ای نداشت، چون زمینشان شور و نامناسب بود.
گرچه ناصح را بود صد داعیه
پند را اذنی بباید واعیه
هوش مصنوعی: اگرچه ناصح (راهنما) دلایل و توصیه‌های زیادی برای پند دادن دارد، اما برای اینکه بتواند واقعاً تأثیرگذار باشد، باید اجازه و پذیرش از طرف شنونده داشته باشد.
تو به صد تلطیف پندش می‌دهی
او ز پندت می‌کند پهلو تهی
هوش مصنوعی: تو با نرمی و لطافت به او نصیحت می‌کنی، اما او از نصیحت‌های تو فاصله می‌گیرد و به آن توجهی نمی‌کند.
یک کس نامستمع ز استیز و رد
صد کس گوینده را عاجز کند
هوش مصنوعی: اگر کسی به کلام دیگران توجه نکند و به انتقاد و نپذیرفتن آنان بپردازد، می‌تواند باعث شود که صدای بسیاری از سخنوران ناتوان و بی‌اثر شود.
ز انبیا ناصح‌تر و خوش لهجه‌تر
کی بود کی گرفت دمشان در حجر
هوش مصنوعی: کدام یک از پیامبران را می‌توان یافت که از نظر نصیحت و خوش‌زبانی، برتر باشد، و چه کسی می‌تواند به‌قدر ایشان در گفتار تأثیرگذار باشد؟
زانچ کوه و سنگ درکار آمدند
می‌نشد بدبخت را بگشاده بند
هوش مصنوعی: از آنجایی که کوه و سنگ در کار بودند، بدبخت نمی‌توانست بندهای خود را باز کند.
آنچنان دل‌ها که بُدشان ما و من
نعتشان شدت بل اشد قسوة
هوش مصنوعی: دل‌هایی که به ما و خودخواهی‌هایمان بدجوری آزار می‌بینند، در واقع از شدت سختی و بیرحمی برخوردارند.

حاشیه ها

1392/11/21 15:01
امین کیخا

پایاندانی مانند آخر بینی ساخت مولانا باید باشد

1392/11/21 15:01
امین کیخا

ریب با ریو فارسی یک لغت است و هم معنی هم هستند

1392/11/21 15:01
امین کیخا

استیز را برای انکار گویا آورده است

1392/11/21 16:01
امین کیخا

لطافت به فارسی می شود گشی یا وشی که قشنگ در واژگان امروزین جانشین آن است .

1396/03/20 22:06
سنجری

با سلام و احترام
در نسخ دیگری که دیده ام، بیت زیر یه این صورت آمده است:
خلق را زان رو به تو بدبین کنند تا شما را روی دل آن سو کنند

1396/08/24 07:10
Golnar Riahi

کو همی ترساندت هم دم ز فقر إصلاح شود به (کو همی ترساندت هر دم ز فقر) نیکلسن و کلاله خاور

1396/08/24 07:10
Golnar Riahi

اخرین بیت تصحیح شود به (نعتشان شد بل اشد قسوه) نیکلسن و کلاله خاور