بخش ۶۰ - تمثیل تلقین شیخ مریدان را و پیغامبر امت را کی ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حقالف ندارند چنانک طوطی با صورت آدمی الف ندارد کی ازو تلقین تواند گرفت حق تعالی شیخ را چون آیینهای پیش مرید همچو طوطی دارد و از پس آینه تلقین میکند لا تحرک به لسانک ان هو الا وحی یوحی اینست ابتدای مسلهٔ بیمنتهی چنانک منقار جنبانیدن طوطی اندرون آینه کی خیالش میخوانی بیاختیار و تصرف اوست عکس خواندن طوطی برونی کی متعلمست نه عکس آن معلم کی پس آینه است و لیکن خواندن طوطی برونی تصرف آن معلم است پس این مثال آمد نه مثل
طوطیی در آینه میبیند او
عکس خود را پیش او آورده رو
در پس آیینه آن استا نهان
حرف میگوید ادیب خوشزبان
طوطیک پنداشته کین گفت پست
گفتن طوطیست که اندر آینهست
پس ز جنس خویش آموزد سخن
بیخبر از مکر آن گرگ کهن
از پس آیینه میآموزدش
ورنه ناموزد جز از جنس خودش
گفت را آموخت زان مرد هنر
لیک از معنی و سرش بیخبر
از بشر بگرفت منطق یک به یک
از بشر جز این چه داند طوطیک
همچنان در آینهٔ جسم ولی
خویش را بیند مردی ممتلی
از پس آیینه عقل کل را
کی ببیند وقت گفت و ماجرا
او گمان دارد که میگوید بشر
وان اگر سرست و او زان بیخبر
حرف آموزد ولی سر قدیم
او نداند طوطی است او نی ندیم
هم صفیر مرغ آموزند خلق
کین سخن کار دهان افتاد و حلق
لیک از معنی مرغان بیخبر
جز سلیمان قرانی خوشنظر
حرف درویشان بسی آموختند
منبر و محفل بدان افروختند
یا به جز آن حرفشان روزی نبود
یا در آخر رحمت آمد ره نمود
بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب: یک کنیزک یک خری بر خود فکندبخش ۶۱ - صاحبدلی دید سگ حامله در شکم آن سگبچگان بانگ میکردند در تعجب ماند کی حکمت بانگ سگ پاسبانیست بانگ در اندرون شکم مادر پاسبانی نیست و نیز بانگ جهت یاری خواستن و شیر خواستن باشد و غیره و آنجا هیچ این فایدهها نیست چون به خویش آمد با حضرت مناجات کرد و ما یعلم تاویله الا الله جواب آمد کی آن صورت حال قومیست از حجاب بیرون نیامده و چشم دل باز ناشده دعوی بصیرت کنند و مقالات گویند از آن نی ایشان را قوتی و یاریی رسد و نه مستمعان را هدایتی و رشدی: آن یکی میدید خواب اندر چله
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طوطیی در آینه میبیند او
عکس خود را پیش او آورده رو
هوش مصنوعی: طوطی در آینه، تصویر خودش را میبیند که جلوش آمده است.
در پس آیینه آن استا نهان
حرف میگوید ادیب خوشزبان
هوش مصنوعی: در پشت آینه، آن استاد پنهان است و حرفهایی را به زیبایی و با نیکویی بیان میکند.
طوطیک پنداشته کین گفت پست
گفتن طوطیست که اندر آینهست
هوش مصنوعی: طوطی فکر کرده که وقتی چیزی را با صدای بلند میگوید، این نشاندهندهی پایین بودن آن سخن است، در حالی که در واقع این صدا فقط انعکاسی از چیزی است که در آینه نمایان میشود.
پس ز جنس خویش آموزد سخن
بیخبر از مکر آن گرگ کهن
هوش مصنوعی: از همان نوع خودش سخن میگوید، در حالی که از فریب و نیرنگ آن گرگ قدیمی بیخبر است.
از پس آیینه میآموزدش
ورنه ناموزد جز از جنس خودش
هوش مصنوعی: انسان از فردی که شبیه خودش است، یاد نمیگیرد، بلکه تنها از کسی که در آینه خود میبیند، میتواند آموختههای جدیدی کسب کند.
گفت را آموخت زان مرد هنر
لیک از معنی و سرش بیخبر
هوش مصنوعی: او از آن مرد هنر را آموخت، اما از معنا و اصل موضوع بیخبر بود.
از بشر بگرفت منطق یک به یک
از بشر جز این چه داند طوطیک
هوش مصنوعی: من از انسانها یک به یک منطق و استدلال را آموختم، اما از انسانها جز این چه چیزی میداند که شبیه طوطی باشد؟
همچنان در آینهٔ جسم ولی
خویش را بیند مردی ممتلی
هوش مصنوعی: مردی که در آینهٔ جسمش نگاه میکند، میتواند خود را ببیند و حس وجودش را در خود احساس کند.
از پس آیینه عقل کل را
کی ببیند وقت گفت و ماجرا
هوش مصنوعی: کسی که به عقل کامل دست پیدا کند، در لحظه صحبت و رخدادها نمیتواند آن را ببیند.
او گمان دارد که میگوید بشر
وان اگر سرست و او زان بیخبر
هوش مصنوعی: او فکر میکند که دارد حقیقتی را بیان میکند، در حالی که خود از واقعیتهایی که در اطرافش وجود دارد بیخبر است.
حرف آموزد ولی سر قدیم
او نداند طوطی است او نی ندیم
هوش مصنوعی: کسی که فقط حرف یاد میگیرد اما به ریشه و اصل خود آگاه نیست، همچون طوطیای است که فقط سخن میگوید و چیزی از معانی درونش نمیداند.
هم صفیر مرغ آموزند خلق
کین سخن کار دهان افتاد و حلق
هوش مصنوعی: مردم یاد میگیرند که چطور آواز پرندگان را تقلید کنند، زیرا سخن گفتن و بیان نظرات به دوش زبان و گلو است.
لیک از معنی مرغان بیخبر
جز سلیمان قرانی خوشنظر
هوش مصنوعی: اما از معنا و مفهوم پرندگان کسی جز سلیمان که قرآن را به زیبایی تلاوت میکند، آگاه نیست.
حرف درویشان بسی آموختند
منبر و محفل بدان افروختند
هوش مصنوعی: در وجود درویشان، دانش و wisdom زیادی نهفته است که بر روی منبرها و در مجالس به اشتراک گذاشته میشود و این فضاها را روشن و پرشور میسازد.
یا به جز آن حرفشان روزی نبود
یا در آخر رحمت آمد ره نمود
هوش مصنوعی: یا آنکه هیچگاه حرفی از آنها در روزی نبود، یا اینکه در نهایت، رحمت به آنها راهی نشان داد.
حاشیه ها
1392/11/21 03:01
امین کیخا
منبر عربی نیست حبشی است فارسی اش افراز است .
1394/10/30 08:12
Mohsen
بیت چهارم "آموز" درست است یا "آموزد"؟
1396/08/24 07:10
Golnar Riahi
بِنَا به متن نیکلسن و همینطور کلایه خاور (اموزد است)
1402/09/17 07:12
ثریا کهریزی
در اینجا مولانا به بینهایت زیبایی و در قالب این مثال شعری مسئله ی "تمثیل" و "وحی" و "مثال" و "مثل" را تفسیر و تشریح می نماید.