گنجور

بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب

یک کنیزک یک خری بر خود فکند
از وفور شهوت و فرط گزند
آن خر نر را بگان خو کرده بود
خر جماع آدمی پی برده بود
یک کدویی بود حیلت‌سازه را
در نرش کردی پی اندازه را
در ذکر کردی کدو را آن عجوز
تا رود نیم ذکر وقت سپوز
گر همه کیر خر اندر وی رود
آن رحم و آن روده‌ها ویران شود
خر همی شد لاغر و خاتون او
مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو
نعل‌بندان را نمود آن خر که چیست
علت او که نتیجه‌ش لاغریست
هیچ علت اندرو ظاهر نشد
هیچ کس از سر او مخبر نشد
در تفحص اندر افتاد او به جد
شد تفحص را دمادم مستعد
جدّ را باید که جان بنده بود
زانک جد جوینده یابنده بود
چون تفحص کرد از حال اِشَک
دید خفته زیر خر آن نرگسک
از شکاف در بدید آن حال را
بس عجب آمد از آن آن زال را
خر همی‌گاید کنیزک را چنان
که به عقل و رسم مردان با زنان
در حسد شد گفت چون این ممکنست
پس من اولیتر که خر ملک منست
خر مهذّب گشته و آموخته
خوان نهاده‌ست و چراغ افروخته
کرد نادیده و در خانه بکوفت
کای کنیزک چند خواهی خانه روفت
از پی روپوش می‌گفت این سخُن
کای کنیزک آمدم در باز کن
کرد خاموش و کنیزک را نگفت
راز را از بهر طمْع خود نهفت
پس کنیزک جمله آلات فساد
کرد پنهان پیش شد در را گشاد
رو ترش کرد و دو دیده پر ز نم
لب فرو مالید یعنی صایمم
در کف او نرمه جاروبی که من
خانه را می‌روفتم بهر عطن
چونک با جاروب در را وا گشاد
گفت خاتون زیر لب کای اوستاد
رو ترش کردی و جاروبی به کف
چیست آن خر برگسسته از علف
نیمکاره و خشمگین جنبان ذکر
ز انتظار تو دو چشمش سوی در
زیر لب گفت این نهان کرد از کنیز
داشتش آن دم چو بی‌جرمان عزیز
بعد از آن گفتش که چادر نه به سر
رو فلان خانه ز من پیغام بر
این چنین گو وین چنین کن وآنچنان
مختصر کردم من افسانهٔ زنان
آنچ مقصودست مغز آن بگیر
چون به راهش کرد آن زال ستیر
بود از مستی شهوت شادمان
در فرو بست و همی‌گفت آن زمان
یافتم خلوت زنم از شُکر بانگ
رسته‌ام از چار دانگ و از دو دانگ
از طرب گشته بزان زن هزار
در شرار شهوت خر بی‌قرار
چه بزان کآن شهوت او را بز گرفت
بَز گرفتن گیج را نبود شگفت
میل شهوت کر کند دل را و کور
تا نماید خر چو یوسف نار نور
ای بسا سرمست نار و نارجو
خویشتن را نور مطلق داند او
جز مگر بندهٔ خدا یا جذب حق
با رهش آرد بگرداند ورق
تا بداند کآن خیال ناریه
در طریقت نیست الّا عاریه
زشت‌ها را خوب بنماید شَرَه
نیست چون شهوت بتر ز آفاتِ ره
صد هزاران نام خوش را کرد ننگ
صد هزاران زیرکان را کرد دنگ
چون خری را یوسف مصری نمود
یوسفی را چون نماید آن جهود
بر تو سرگین را فسونش شهد کرد
شهد را خود چون کند وقت نبرد
شهوت از خوردن بود کم کن ز خور
یا نکاحی کن گریزان شو ز شر
چون بخوردی می‌کشد سوی حرم
دخل را خرجی بباید لاجرم
پس نکاح آمد چو لاحول و لا
تا که دیوَت نفکند اندر بلا
چون حریص خوردنی زن خواه زود
ورنه آمد گربه و دنبه ربود
بار سنگی بر خری که می‌جهد
زود بر نه پیش از آن کو بر نهد
فعل آتش را نمی‌دانی تو برد
گرد آتش با چنین دانش مگرد
علم دیگ و آتش ار نبود ترا
از شرر نه دیگ ماند نه ابا
آب حاضر باید و فرهنگ نیز
تا پزد آب دیگ سالم در ازیز
چون ندانی دانش آهنگری
ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری
در فرو بست آن زن و خر را کشید
شادمانه لاجرم کیفر چشید
در میان خانه آوردش کشان
خفت اندر زیر آن نر خر ستان
هم بر آن کرسی که دید او از کنیز
تا رسد در کام خود آن قحبه نیز
پا بر آورد و خر اندر ویی سپوخت
آتشی از کیر خر در وی فروخت
خر مؤدب گشته در خاتون فشرد
تا بخایه در زمان خاتون بمرد
بر درید از زخم کیر خر جگر
روده‌ها بسکسته شد از همدگر
دم نزد در حال آن زن جان بداد
کرسی از یک‌سو زن از یک‌سو فتاد
صحن خانه پر ز خون شد زن نگون
مرد او و برد جان ریب المنون
مرگ بد با صد فضیحت ای پدر
تو شهیدی دیده‌ای از کیر خر
تو عذاب الخزی بشنو از نبی
در چنین ننگی مکن جان را فدی
دانک این نفس بهیمی نر خرست
زیر او بودن از آن ننگین‌ترست
در ره نفس ار بمیری در منی
تو حقیقت دان که مثل آن زنی
نفس ما را صورت خر بدهد او
زانک صورتها کند بر وفق خو
این بود اظهار سر در رستخیز
الله الله از تن چون خر گریز
کافران را بیم کرد ایزد ز نار
کافران گفتند نار اولی ز عار
گفت نی آن نار اصل عارهاست
هم‌چو این ناری که این زن را بکاست
لقمه اندازه نخورد از حرص خود
در گلو بگرفت لقمه مرگ بد
لقمه اندازه خور ای مرد حریص
گرچه باشد لقمه حلوا و خبیص
حق تعالی داد میزان را زبان
هین ز قرآن سورهٔ رحمن بخوان
هین ز حرص خویش میزان را مهل
آز و حرص آمد ترا خصم مضل
حرص جوید کل بر آید او ز کل
حرص مپرست ای فجل ابن الفجل
آن کنیزک می‌شد و می‌گفت آه
کردی ای خاتون تو استا را به راه
کار بی‌استاد خواهی ساختن
جاهلانه جان بخواهی باختن
ای ز من دزدیده علمی ناتمام
ننگ آمد که بپرسی حال دام
هم بچیدی دانه مرغ از خرمنش
هم نیفتادی رسن در گردنش
دانه کمتر خور مکن چندین رفو
چون کلوا خواندی بخوان لا تسرفوا
تا خوری دانه نیفتی تو به دام
این کند علم و قناعت والسلام
نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم
جاهلان محروم مانده در ندم
چون در افتد در گلوشان حبل دام
دانه خوردن گشت بر جمله حرام
مرغ اندر دام دانه کی خورد
دانه چون زهرست در دام ار چرد
مرغ غافل می‌خورد دانه ز دام
هم‌چو اندر دام دنیا این عوام
باز مرغان خبیر هوشمند
کرده‌اند از دانه خود را خشک‌بند
که اندرون دام دانه زهرباست
کور آن مرغی که در فخ دانه خواست
صاحب دام ابلهان را سر برید
وآن ظریفان را به مجلسها کشید
که از آنها گوشت می‌آید به کار
وز ظریفان بانگ و نالهٔ زیر و زار
پس کنیزک آمد از اشکاف در
دید خاتون را به مرده زیر خر
گفت ای خاتون احمق این چه بود
گر ترا استاد خود نقشی نمود
ظاهرش دیدی سرش از تو نهان
اوستا ناگشته بگشادی دکان
کیر دیدی هم‌چو شهد و چون خبیص
آن کدو را چون ندیدی ای حریص؟
یا چو مستغرق شدی در عشق خر
آن کدو پنهان بماندت از نظر
ظاهر صنعت بدیدی زوستاد
اوستادی برگرفتی شاد شاد
ای بسا زراق گول بی‌وقوف
از ره مردان ندیده غیر صوف
ای بسا شوخان ز اندک احتراف
از شهان ناموخته جز گفت و لاف
هر یکی در کف عصا که موسی‌ام
می‌دمد بر ابلهان که عیسی‌ام
آه از آن روزی که صدق صادقان
باز خواهد از تو سنگ امتحان
آخر از استاد باقی را بپرس
یا حریصان جمله کورانند و خرس
جمله جستی باز ماندی از همه
صید گرگانند این ابله رمه
صورتی بشنیده گشتی ترجمان
بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان
بخش ۵۸ - مریدی در آمد به خدمت شیخ و ازین شیخ پیر سن نمی‌خواهم بلک پیرعقل و معرفت و اگرچه عیسیست علیه‌السلام در گهواره و یحیی است علیه‌السلام در مکتب کودکان مریدی شیخ را گریان دید او نیز موافقت کرد و گریست چون فارغ شد و به در آمد مریدی دیگر کی از حال شیخ واقف‌تر بود از سر غیرت در عقب او تیز بیرون آمد گفتش ای برادر من ترا گفته باشم الله الله تا نیندیشی و نگویی کی شیخ می‌گریست و من نیز می‌گریستم کی سی سال ریاضت بی‌ریا باید کرد و از عقبات و دریاهای پر نهنگ و کوههای بلند پر شیر و پلنگ می‌باید گذشت تا بدان گریهٔ شیخ رسی یا نرسی اگر رسی شکر زویت لی الارض گویی بسیار: یک مریدی اندر آمد پیش پیربخش ۶۰ - تمثیل تلقین شیخ مریدان را و پیغامبر امت را کی ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حق‌الف ندارند چنانک طوطی با صورت آدمی الف ندارد کی ازو تلقین تواند گرفت حق تعالی شیخ را چون آیینه‌ای پیش مرید هم‌چو طوطی دارد و از پس آینه تلقین می‌کند لا تحرک به لسانک ان هو الا وحی یوحی اینست ابتدای مسلهٔ بی‌منتهی چنانک منقار جنبانیدن طوطی اندرون آینه کی خیالش می‌خوانی بی‌اختیار و تصرف اوست عکس خواندن طوطی برونی کی متعلمست نه عکس آن معلم کی پس آینه است و لیکن خواندن طوطی برونی تصرف آن معلم است پس این مثال آمد نه مثل: طوطیی در آینه می‌بیند او

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک کنیزک یک خری بر خود فکند
از وفور شهوت و فرط گزند
هوش مصنوعی: یک دختر کنیز به خاطر شدت خواسته‌هایش، به سختی‌های زیاد و آسیب‌ها دچار شده است.
آن خر نر را بگان خو کرده بود
خر جماع آدمی پی برده بود
هوش مصنوعی: او به آن خر نر عادت کرده بود و به نوعی رابطه‌اش با آن، مانند فهم انسانی از ارتباطات بود.
یک کدویی بود حیلت‌سازه را
در نرش کردی پی اندازه را
هوش مصنوعی: در این بیت به شیوایی به تصویر کشیده شده که یک کدو به عنوان نمادی از فریب و تزویر وجود دارد و با اشاره به نر یا ماده آن، به اهمیت اندازه و قاعده‌مندی در ساختار اشاره می‌شود. به عبارتی دیگر، در اینجا بر روی مفهوم حیله‌گری و چگونگی شکل‌گیری آن تأکید شده است.
در ذکر کردی کدو را آن عجوز
تا رود نیم ذکر وقت سپوز
هوش مصنوعی: عجوز در ذکر و یادآوری کدو تلاش می‌کند تا آن را به درستی به یاد آورد، اما زمانی که نوبت به گفتن می‌رسد، نمی‌تواند به درستی در ذهنش آن را ضبط کند.
گر همه کیر خر اندر وی رود
آن رحم و آن روده‌ها ویران شود
هوش مصنوعی: اگر همه مسائل و مشکلات به یکباره به سراغ انسان بیاید، آن وقت نتیجه‌ای جز خرابی و نابودی نخواهد داشت.
خر همی شد لاغر و خاتون او
مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو
هوش مصنوعی: خر در حال لاغر شدن است و همسر او از این وضعیت نگران و حیران مانده که چرا این خر به این حال افتاده، همچون مویی نازک و ضعیف شده است.
نعل‌بندان را نمود آن خر که چیست
علت او که نتیجه‌ش لاغریست
هوش مصنوعی: نعل‌بندان را نشان داد که این خر به چه دلیل لاغر است و علتش چیست.
هیچ علت اندرو ظاهر نشد
هیچ کس از سر او مخبر نشد
هوش مصنوعی: هیچ دلیلی از او نمایان نشد و هیچ‌کس از حال او خبر نداشت.
در تفحص اندر افتاد او به جد
شد تفحص را دمادم مستعد
هوش مصنوعی: او در جستجو و بررسی فرو رفت و چون به جدیت مشغول شد، هر لحظه بیشتر آماده و مستعد برای این جستجو گردید.
جدّ را باید که جان بنده بود
زانک جد جوینده یابنده بود
هوش مصنوعی: نوه باید جانشین پدر باشد، چون نوه کسی است که جستجو می‌کند و به مقصود خود می‌رسد.
چون تفحص کرد از حال اِشَک
دید خفته زیر خر آن نرگسک
هوش مصنوعی: وقتی به جستجوی حال اشک پرداختم، دیدم که زیر خاک، آن نرگس کوچک خوابیده است.
از شکاف در بدید آن حال را
بس عجب آمد از آن آن زال را
هوش مصنوعی: از شکاف در، آن حال را دید و بسیار تعجب کرد که زال چه وضعی پیدا کرده است.
خر همی‌گاید کنیزک را چنان
که به عقل و رسم مردان با زنان
هوش مصنوعی: خر به طرز خاصی، دخترک را راه می‌برد، همان‌گونه که مردان با زنان بر اساس عقل و آداب رفتار می‌کنند.
در حسد شد گفت چون این ممکنست
پس من اولیتر که خر ملک منست
هوش مصنوعی: افراد حسود همیشه در تلاشند تا خود را از دیگران بهتر نشان دهند و به دنبال بهانه‌ای برای نارضایتی از موفقیت‌های دیگران هستند. آنها با خود می‌گویند که حقشان بیشتر است و باید آنچه را دیگران دارند، خودشان داشته باشند.
خر مهذّب گشته و آموخته
خوان نهاده‌ست و چراغ افروخته
هوش مصنوعی: خری که تربیت شده و آموخته است، حالا سفره‌ای آماده کرده و چراغی روشن کرده است.
کرد نادیده و در خانه بکوفت
کای کنیزک چند خواهی خانه روفت
هوش مصنوعی: دخترک را نادیده گرفت و در خانه گفت: ای کنیز، چند بار می‌خواهی خانه را تمیز کنی؟
از پی روپوش می‌گفت این سخُن
کای کنیزک آمدم در باز کن
هوش مصنوعی: دخترک که به در خانه آمده است، از پشت پرده می‌گوید که من اینجا هستم، در را باز کن تا وارد شوم.
کرد خاموش و کنیزک را نگفت
راز را از بهر طمْع خود نهفت
هوش مصنوعی: او سکوت کرد و به کنیزک چیزی نگفت، زیرا اسرار خود را به خاطر منافع شخصی‌اش پنهان کرده بود.
پس کنیزک جمله آلات فساد
کرد پنهان پیش شد در را گشاد
هوش مصنوعی: دخترک تمام وسایل فساد را به طور پنهانی آماده کرد و به جلو آمد و در را باز کرد.
رو ترش کرد و دو دیده پر ز نم
لب فرو مالید یعنی صایمم
هوش مصنوعی: او ناراحت شد و با چشمانی پر از اشک، لبش را به هم مالید، یعنی من چیزی نخورده‌ام.
در کف او نرمه جاروبی که من
خانه را می‌روفتم بهر عطن
هوش مصنوعی: در دست او جارو نرم و نازکی است که من برای تمیز کردن خانه از آن استفاده می‌کردم.
چونک با جاروب در را وا گشاد
گفت خاتون زیر لب کای اوستاد
هوش مصنوعی: وقتی که با جاروب در را باز کرد، خانم با صدای آرامی گفت: "ای استاد..."
رو ترش کردی و جاروبی به کف
چیست آن خر برگسسته از علف
هوش مصنوعی: چرا به من سردی و ناراحتی نشان می‌دهی؟ آیا این حالت تو به خاطر این است که علف‌ها تمام شده و ماجرای آن خر بیچاره که به خاطر نبود علف در مضیقه است، به یاد تو می‌آورد؟
نیمکاره و خشمگین جنبان ذکر
ز انتظار تو دو چشمش سوی در
هوش مصنوعی: نیمه کاره و عصبانی، مشغول ذکر و یاد توست، در حالی که دو چشمانش به سمت در دوخته شده است.
زیر لب گفت این نهان کرد از کنیز
داشتش آن دم چو بی‌جرمان عزیز
هوش مصنوعی: در زیر لب صحبت کرد و این راز را از کنیز خود پنهان کرد، همان لحظه که بی‌دلیل عزیزش بود.
بعد از آن گفتش که چادر نه به سر
رو فلان خانه ز من پیغام بر
هوش مصنوعی: او پس از آن گفت که چادر بر سر نگذار و به خانه فلانی برو و از طرف من پیامی را برسان.
این چنین گو وین چنین کن وآنچنان
مختصر کردم من افسانهٔ زنان
هوش مصنوعی: به این شکل سخن بگو و به این شیوه عمل کن. من داستان زنان را به طور مختصر بیان کردم.
آنچ مقصودست مغز آن بگیر
چون به راهش کرد آن زال ستیر
هوش مصنوعی: هر چه هدف و مقصود است، در دل و جوهر آن را بگیر؛ چونکه آن زال بزرگ (رستم) در تلاش و کوشش خود به آن هدف دست یافته است.
بود از مستی شهوت شادمان
در فرو بست و همی‌گفت آن زمان
هوش مصنوعی: شخصی در حال شادی و سرخوشی ناشی از مستی و شهوت بود و در آن لحظه، به بیان احساسات خود مشغول بود.
یافتم خلوت زنم از شُکر بانگ
رسته‌ام از چار دانگ و از دو دانگ
هوش مصنوعی: به طور کلی، در این بیت شاعر به تجربه‌ای معنوی اشاره می‌کند که در آن به آرامش و سکوت درونی دست یافته و از زشتی‌ها و محدودیت‌ها رها شده است. این سکوت برای او به مانند شیرینی است که از صدا و هیاهو دور شده و به درک عمیق‌تری از خود و زندگی دست پیدا کرده است.
از طرب گشته بزان زن هزار
در شرار شهوت خر بی‌قرار
هوش مصنوعی: از شادی و لذت، زن هزار بار در آتش اشتیاق و desire در حال تپش و بی‌قراری است.
چه بزان کآن شهوت او را بز گرفت
بَز گرفتن گیج را نبود شگفت
هوش مصنوعی: این جمله به وضوح به تداخل میان تمایلات انسانی و واقعیت‌های زندگی اشاره دارد. به این معناست که فردی با وجود داشتن تمایلات و خواسته‌های خاص، ممکن است با موانع یا چالش‌هایی مواجه شود که او را دچار سردرگمی می‌کند. در نتیجه، این تضاد بین خواسته‌ها و شرایط می‌تواند باعث حیرت یا شگفتی شود.
میل شهوت کر کند دل را و کور
تا نماید خر چو یوسف نار نور
هوش مصنوعی: تمایل به شهوت انسان را از دیدن واقعیت‌های زندگی کور می‌کند، به گونه‌ای که حتی بهترین و باارزش‌ترین افراد نیز در برابر جذابیت‌های مادی و دنیوی نادیده گرفته می‌شوند.
ای بسا سرمست نار و نارجو
خویشتن را نور مطلق داند او
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که به لذت و خوشی می‌پردازند، ممکن است خود را در اوج روشنایی و بهترین حالت تصور کنند، در حالی که حقیقت ممکن است چیز دیگری باشد.
جز مگر بندهٔ خدا یا جذب حق
با رهش آرد بگرداند ورق
هوش مصنوعی: تنها کسی که می‌تواند به خداوند نزدیک شود و در مسیر او حرکت کند، به حقیقت و معنای واقعی زندگی دست می‌یابد.
تا بداند کآن خیال ناریه
در طریقت نیست الّا عاریه
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که فرد باید آگاه باشد که آن خیال یا تصور نمی‌تواند حقیقت یا واقعیت اصلی باشد و تنها یک قرض یا امانت است که در راه سیر و سلوک به او داده شده است.
زشت‌ها را خوب بنماید شَرَه
نیست چون شهوت بتر ز آفاتِ ره
هوش مصنوعی: هر چیزی را که به نظر زشت می‌آید، با لذتی که از شهوت می‌آید، زیبا جلوه می‌دهد. بنابراین باید مراقب بود، زیرا این نوع خوشی‌ها می‌توانند بدتر از آسیب‌هایی باشند که در راه وجود دارد.
صد هزاران نام خوش را کرد ننگ
صد هزاران زیرکان را کرد دنگ
هوش مصنوعی: بسیاری از نام‌های نیک و زیبا را به خفت و عیب تبدیل کرد و هزاران انسان دانا و خردمند را در تردید و سردرگمی قرار داد.
چون خری را یوسف مصری نمود
یوسفی را چون نماید آن جهود
هوش مصنوعی: وقتی یوسف، که از نظر زیبایی و مقام خاص بود، در نظر خری به عنوان یک انسان برجسته جلوه‌گر شد، حالا چه کسی می‌تواند آن یهودی را در جایگاه خود نشان دهد و ارزش او را بدرستی نمایان کند؟
بر تو سرگین را فسونش شهد کرد
شهد را خود چون کند وقت نبرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فریب و نیرنگ، مانند عسل شیرین و جذاب است، اما در زمان جنگ و درگیری، خود عسل نیز به تلخی تبدیل می‌شود. در واقع، اشاره به این دارد که در شرایط سخت و دشوار، حتی شیرینی‌ها نیز می‌توانند به تلخی و مشکل تبدیل شوند.
شهوت از خوردن بود کم کن ز خور
یا نکاحی کن گریزان شو ز شر
هوش مصنوعی: اگر شهوت و تمایلات شدیدت به خوردن کم شده، یا بهتر است کمتر بخوری، یا اینکه به ازدواج روی بیاوری و از فساد و گناه دوری کنی.
چون بخوردی می‌کشد سوی حرم
دخل را خرجی بباید لاجرم
هوش مصنوعی: زمانی که نوشیدی، باید هزینه‌اش را بپردازی، بنابراین برای ورود به حرم هزینه‌ای لازم است.
پس نکاح آمد چو لاحول و لا
تا که دیوَت نفکند اندر بلا
هوش مصنوعی: ازدواج همچون حوادث ناگهانی است که انسان را از مشکلات و بلاهای زندگی نجات می‌دهد.
چون حریص خوردنی زن خواه زود
ورنه آمد گربه و دنبه ربود
هوش مصنوعی: اگر کسی به سرعت و با حرص غذای خود را نگیرد، ممکن است فرصت را از دست بدهد و کسی یا چیزی دیگر آن را برباید.
بار سنگی بر خری که می‌جهد
زود بر نه پیش از آن کو بر نهد
هوش مصنوعی: بار سنگینی بر دوش حیوانی هست که ناگهان حرکت می‌کند، اما پیش از آن باید بار را بر روی آن بگذارد.
فعل آتش را نمی‌دانی تو برد
گرد آتش با چنین دانش مگرد
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که آتش چه تأثیری دارد، بنابراین دور آتش نرو و با این اطلاعات کم، خطر خود را افزایش نده.
علم دیگ و آتش ار نبود ترا
از شرر نه دیگ ماند نه ابا
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش نباشد و تو توانایی کنترل آتش را نداشته باشی، نه دیگی باقی می‌ماند و نه آبی، همه چیز از بین می‌رود.
آب حاضر باید و فرهنگ نیز
تا پزد آب دیگ سالم در ازیز
هوش مصنوعی: برای اینکه غذایی خوب و سالم بپزیم، لازم است که هم آب تمیز و هم فرهنگ مناسب و درست در دسترس باشد.
چون ندانی دانش آهنگری
ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری
هوش مصنوعی: وقتی که دانش کار با آهن را نمی‌دانی، ریش و موی تو ممکن است در آتش سوخته شود، پس هنگام عبور از آنجا باید مراقب باشی.
در فرو بست آن زن و خر را کشید
شادمانه لاجرم کیفر چشید
هوش مصنوعی: آن زن در را بست و خر را با خوشحالی کشید، در نتیجه به تنبیه دچار شد.
در میان خانه آوردش کشان
خفت اندر زیر آن نر خر ستان
هوش مصنوعی: در خانه او را به زور کشان کشیدند و زیر آن نر خر خوابید.
هم بر آن کرسی که دید او از کنیز
تا رسد در کام خود آن قحبه نیز
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به موضوعی اشاره دارد که بر اساس آن، فردی در تلاش است تا به خواسته‌ها و آرزوهای خود برسد. او در جستجوی لذت و خوشی است و به نوعی به دیگران، از جمله کسانی که در موقعیت‌های پایین‌تری هستند، نگاه می‌کند. این ابراز جستجوی لذت می‌تواند اشاره به روابط ناپایدار و سطحی نیز داشته باشد.
پا بر آورد و خر اندر ویی سپوخت
آتشی از کیر خر در وی فروخت
هوش مصنوعی: او برخاست و خر را به آتش کشید، و از وجود آن خر آتش را در وی افروخت.
خر مؤدب گشته در خاتون فشرد
تا بخایه در زمان خاتون بمرد
هوش مصنوعی: خر آرام و مودب شده و در آغوش بانوی خود فشرده شده است، اما در نهایت در زمان برخورد با خاتون جان خود را از دست می‌دهد.
بر درید از زخم کیر خر جگر
روده‌ها بسکسته شد از همدگر
هوش مصنوعی: از شدت زخمی که خر بر خود دارد، جگر و روده‌ها به شدت آسیب دیده و از هم جدا شده‌اند.
دم نزد در حال آن زن جان بداد
کرسی از یک‌سو زن از یک‌سو فتاد
هوش مصنوعی: در این ضرب‌المثل به وضعیتی اشاره می‌شود که زنی از یک طرف به سمت مردی می‌رود و در عین حال، جانش به خاطر عشق یا محبت به او می‌رود. این وضعیتی است که نشان‌دهنده‌ی احساسات قوی و غم‌انگیز در عشق است.
صحن خانه پر ز خون شد زن نگون
مرد او و برد جان ریب المنون
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویرگری از صحنه‌ای تلخ و دردناک اشاره می‌شود که در آن، خانه‌ای پر از غم و اندوه شده و زنی به خاطر مرگ همسرش در اندوه و ناراحتی فرو رفته است. این صحنه نشان‌دهنده تغییرات ناگواری در زندگی و تجربه‌ی از دست دادن عزیزان است. در واقع، این روایت به بیان فاجعه‌ای عاطفی و تأثیر عمیق آن بر زندگی انسان‌ها می‌پردازد.
مرگ بد با صد فضیحت ای پدر
تو شهیدی دیده‌ای از کیر خر
هوش مصنوعی: این جمله به انتقاد از وضعیت زندگی یا شرایط دشوار اشاره دارد و به نوعی به مسأله مرگ و inevitable بودن آن پرداخته است. این گفتار همچنین می‌تواند بیانگر احساس ناامیدی و نارضایتی از اوضاع موجود باشد. به عبارتی، فردی در حال بیان این است که مرگ به مراتب بهتر از زندگی در شرایط نامناسب و مشمئزکننده است.
تو عذاب الخزی بشنو از نبی
در چنین ننگی مکن جان را فدی
هوش مصنوعی: بهتر است از پیامبر بشنوی که در مورد عذاب و خاری چه می‌گوید و در چنین شرم و ننگی جان خود را فدای چیزی نکن.
دانک این نفس بهیمی نر خرست
زیر او بودن از آن ننگین‌ترست
هوش مصنوعی: بنابراین، این نفس پست و خبیث مانند نر خر است و بودن زیر سلطه‌اش، از هر چیز دیگری ننگین‌تر و زشت‌تر است.
در ره نفس ار بمیری در منی
تو حقیقت دان که مثل آن زنی
هوش مصنوعی: اگر در راه نفس بمیری، در واقع تو خود را فانی کرده‌ای و در حقیقت می‌توان گفت آنچه باقی می‌ماند، خود تو هستی. این مثل آن زنی است که در عشق و فراق جان می‌دهد، اما وجود او همچنان در دل‌ها زنده است.
نفس ما را صورت خر بدهد او
زانک صورتها کند بر وفق خو
هوش مصنوعی: نفس ما را به شکل خر درآورد زیرا که اشکال را بر اساس خواسته‌ها و تمایلات خود شکل می‌دهد.
این بود اظهار سر در رستخیز
الله الله از تن چون خر گریز
هوش مصنوعی: اینجا بیان می‌شود که در روز قیامت، انسان‌ها باید بر حذر باشند و از دنیا و تن خود که مانند یه بار سنگین است، فرار کنند. به نوعی، باید از وابستگی‌های دنیوی دور شوند و به سوی خداوند روی آورند.
کافران را بیم کرد ایزد ز نار
کافران گفتند نار اولی ز عار
هوش مصنوعی: خداوند کافران را از آتش جهنم می‌ترساند و آن‌ها می‌گویند که آتش کافران بدتر از ننگ و عیب است.
گفت نی آن نار اصل عارهاست
هم‌چو این ناری که این زن را بکاست
هوش مصنوعی: گفت نه، این نار (آتشی) که هست، اصل زشتی‌ها و عیب‌هاست، مانند این آتشی که این زن را سوزانده است.
لقمه اندازه نخورد از حرص خود
در گلو بگرفت لقمه مرگ بد
هوش مصنوعی: به خاطر حرص و ولع زیاد، لقمه‌ای بزرگتر از اندازه‌اش در دهانش گرفت و همین باعث شد که به زودی با مرگ مواجه شود.
لقمه اندازه خور ای مرد حریص
گرچه باشد لقمه حلوا و خبیص
هوش مصنوعی: ای مرد طمعکار، لقمه را باید به اندازه بخوری، حتی اگر لقمه‌ای شیرین و خوشمزه باشد.
حق تعالی داد میزان را زبان
هین ز قرآن سورهٔ رحمن بخوان
هوش مصنوعی: خداوند میزان را به ما داده است؛ بنابراین، بیایید از قرآن و به ویژه سوره رحمن بهره‌مند شویم و خواندن آن را فراموش نکنیم.
هین ز حرص خویش میزان را مهل
آز و حرص آمد ترا خصم مضل
هوش مصنوعی: ببین، به خاطر حرص و طمع خود، ترازویی که در دست داری به تو خسارت می‌زند و حرص تو به عنوان دشمنی گمراه کننده برایت عمل می‌کند.
حرص جوید کل بر آید او ز کل
حرص مپرست ای فجل ابن الفجل
هوش مصنوعی: حرص و طمع از تمام چیزها برمی‌خیزد، اما خود را به حرص و طمع نبند، ای فرزند بی‌خاصیت.
آن کنیزک می‌شد و می‌گفت آه
کردی ای خاتون تو استا را به راه
هوش مصنوعی: آن دخترک می‌گفت: ای خانم، تو در برابر آن استاد آه و ناله کردی.
کار بی‌استاد خواهی ساختن
جاهلانه جان بخواهی باختن
هوش مصنوعی: اگر بخواهی بدون راهنمایی و علم کار انجام دهی، به مانند آن است که جان خود را به خطر می‌اندازی و ممکن است به نتیجه‌ای ناخوشایند برسید.
ای ز من دزدیده علمی ناتمام
ننگ آمد که بپرسی حال دام
هوش مصنوعی: ای کسی که دانشی ناقص از من گرفته‌ای، ننگ است که از من درباره‌ی حال و روز خود بپرسی.
هم بچیدی دانه مرغ از خرمنش
هم نیفتادی رسن در گردنش
هوش مصنوعی: تو هم دانه‌های مرغ را از کشت او چیدی و هم به گردن او کمبند نینداختی.
دانه کمتر خور مکن چندین رفو
چون کلوا خواندی بخوان لا تسرفوا
هوش مصنوعی: دانه را بیش از حد نخور، چرا که اگر بیشتر از نیاز بخوری، به هدر می‌رود. به آنچه گفته شده توجه کن که اسراف نکن.
تا خوری دانه نیفتی تو به دام
این کند علم و قناعت والسلام
هوش مصنوعی: اگر دانه را بخوری، به دام نمی‌افتی. این علم و قناعت را در آغوش بگیر و بس کن.
نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم
جاهلان محروم مانده در ندم
هوش مصنوعی: عاقل از نعمات دنیا بهره‌مند می‌شود و نیازی به نگرانی درباره‌ی غم و حسرت کسانی که از این نعمت‌ها بی‌بهره مانده‌اند ندارد.
چون در افتد در گلوشان حبل دام
دانه خوردن گشت بر جمله حرام
هوش مصنوعی: وقتی که دام در گلو آنها بیفتد، خوردن دانه برای همه حرام می‌شود.
مرغ اندر دام دانه کی خورد
دانه چون زهرست در دام ار چرد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در دام افتاده، هرگز دانه را نمی‌خورد، چرا که دانه برای او مانند زهر است. اگرچه از آن دانه به نظر می‌رسد که غذای خوبی باشد، اما در واقع باعث درد و آسیب به او می‌شود.
مرغ غافل می‌خورد دانه ز دام
هم‌چو اندر دام دنیا این عوام
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که بی‌خبر از خطر در دام می‌تواند دانه بخورد، به نوعی نمادی از مردم عادی است که در دام‌های دنیا و مشکلات زندگی گرفتار شده‌اند. آنها به اشتباه در پی خوشی‌های زودگذر هستند و از عواقب کارهای خود بی‌خبرند.
باز مرغان خبیر هوشمند
کرده‌اند از دانه خود را خشک‌بند
هوش مصنوعی: پرندگان زیرک و باهوش، از دانه‌های خود به خوبی مراقبت می‌کنند و خود را از خطرات حفظ می‌نمایند.
که اندرون دام دانه زهرباست
کور آن مرغی که در فخ دانه خواست
هوش مصنوعی: مرغی که به دنبال دانه‌ای فریبنده می‌گردد، در دام ناگواری گرفتار می‌شود که در آن دانه‌ای زهرناک نهان است.
صاحب دام ابلهان را سر برید
وآن ظریفان را به مجلسها کشید
هوش مصنوعی: کسی که دارای دام و تله است، افراد نادان را فریب داده و به خطر می‌اندازد، در حالی که خوش‌سلیقه‌ها و ظریف‌اندیشان را به مجالس و محافل اجتماعی دعوت می‌کند.
که از آنها گوشت می‌آید به کار
وز ظریفان بانگ و نالهٔ زیر و زار
هوش مصنوعی: آن‌ها کسانی هستند که به کار می‌آیند و از ظریفان صداها و ناله‌های غمگین و دردآلود به گوش می‌رسد.
پس کنیزک آمد از اشکاف در
دید خاتون را به مرده زیر خر
هوش مصنوعی: دختر خدمتکار از حیاط درآمد و دید خانم را در کنار مرده‌ای که زیر باران افتاده بود.
گفت ای خاتون احمق این چه بود
گر ترا استاد خود نقشی نمود
هوش مصنوعی: ای زن نادان، این چه کاری بود که اگر استاد تو تصویری از خود برایت کشید؟
ظاهرش دیدی سرش از تو نهان
اوستا ناگشته بگشادی دکان
هوش مصنوعی: ظاهرش را می‌بینی اما باطنش برای تو پنهان است؛ استاد درونش را به نمایش نگذاشته و دکان خود را باز نکرده است.
کیر دیدی هم‌چو شهد و چون خبیص
آن کدو را چون ندیدی ای حریص؟
هوش مصنوعی: اگر چیزی را نادیده بگیری و تنها به جذابیت ظاهری‌اش توجه کنی، در نهایت به چیزی بی‌ارزش و نامناسب می‌رسی. پس باید دقت کنی و فراتر از آنچه در نگاه اول می‌بینی، نگاه کنی.
یا چو مستغرق شدی در عشق خر
آن کدو پنهان بماندت از نظر
هوش مصنوعی: در عشق عمیق شو، مانند خر که در دنیای خودش غرق شده است، و مانند کدوی پنهان که از دیده‌ها دور می‌ماند، از نظر دیگران دور می‌شوی.
ظاهر صنعت بدیدی زوستاد
اوستادی برگرفتی شاد شاد
هوش مصنوعی: ظاهر هنر را دیدی و از آن یاد گرفتی و از این آموزش خوشحال هستی.
ای بسا زراق گول بی‌وقوف
از ره مردان ندیده غیر صوف
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که بی‌خود و ناآگاهانه به پیروی از مردان حق و حقیقت می‌پردازند، تنها به ظواهر و زرق و برق‌ها می‌نگرند و از درک عمق واقعیات و معنای باطن غافل‌اند.
ای بسا شوخان ز اندک احتراف
از شهان ناموخته جز گفت و لاف
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد با کمی تملق و چاپلوسی به مقام‌های بالا دست یافته‌اند، اما جز صحبت و ادعا چیزی از ارزش‌ها نیاموخته‌اند.
هر یکی در کف عصا که موسی‌ام
می‌دمد بر ابلهان که عیسی‌ام
هوش مصنوعی: هر کسی در دست خود، نیرویی دارد که می‌تواند بر افرادی نادان تأثیر بگذارد، به گونه‌ای که خود را شبیه پیامبران می‌بیند.
آه از آن روزی که صدق صادقان
باز خواهد از تو سنگ امتحان
هوش مصنوعی: در آن روزی که حقیقت و راستی از تو آزمون سختی خواهد گرفت، وای بر تو!
آخر از استاد باقی را بپرس
یا حریصان جمله کورانند و خرس
هوش مصنوعی: در نهایت، بهتر است از استاد بپرسی، یا اینکه بدان که طمع‌کاران همه نابینا هستند و نمی‌توانند حقیقت را ببینند.
جمله جستی باز ماندی از همه
صید گرگانند این ابله رمه
هوش مصنوعی: تمامی تلاش‌هات بی‌فایده مانده و تو از دست شکارچیان در امان نیستی؛ این نادان فقط گله‌ای از حیوانات است.
صورتی بشنیده گشتی ترجمان
بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان
هوش مصنوعی: صورت‌ها را دیده‌ای و به زبان آن‌ها صحبت می‌کنی، اما خودت از آنچه می‌گویی بی‌اطلاع هستی، مثل طوطی‌ها که فقط تکرار می‌کنند.

حاشیه ها

1386/12/28 08:02
س. ص.

غلط املائی در بیت چهارده مصرع دوم: بجای نم باید من باشد. با تشکر.
---
پاسخ: با تشکر تصحیح به این ترتیب انجام شد که در مصرع مذکور «پس نم اولیتر که خر ملک منست» تغییر یافت به «پس من اولیتر که خر ملک منست»

1387/02/30 10:04
علی ابوذری

نگاه مولوی به موضوع شهوت یک نگاه عمیق وواقع گرایانه است ودر ابیات بسیاری به آسیب شناسی این قوه در آدمی پرداخته ودر عین حال از زبان اروتیک بهره برده وبی پرده الفاظ جنسی را به کار گرفته است. برای مزید اطلاعات می توانید مقاله ارزشمند ذیل را با عنوان «ننگ شهوت» بخوانید:
پیوند به وبگاه بیرونی

1387/04/22 14:06
ناشناس

بنام او
در عرف عام گاه کسی داستانی خنده دار یا جک نقل میکند تا دیگران را بخنداند اگر کسی شناخت کافی از مولوی نداشته باشد شاید گمان کند که بعض داستانها وکلمات مستهجن او برهمین منوال است واقعیت اینست که او با جدیت به هرطریق که شده میخواهد هشدار دهد تا شایددیگران را از وخامتی که گرفتارش هستند برهاند برای هدف خود از هر داستان وکلمه ای که توجه برانگیز باشداستفاده کرده است پس باید دید در پس اینگونه داستانها وکلمات چه میخواهد بگوید در داستان فوق گویا مقصوداصلیش دراین بیت خلاصه میشود
در ره نفس ار بمیری در منی
توحقیقت دان که مثل زآن زنی
یعنی اگر کسی در راه نفس ومنیت به هرشکل بمیرد همانندآن زن است واینگونه هشدار وتحریکی را به خواننده وارد میکند واصل داستان بمنزله چاشنی این گفتار ودیگر آموزه های اوست

1391/03/19 00:06
نقشبندی

با سلام و تشکر در بیت آخر این کلمه اشتباه تایپ شده:
بنشینده.
لطفا تصحیح کنید: بشنیده.

1391/05/15 10:08
وحید

ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر وی به سان دانه ای است
دانه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را چون گشت نقل

1391/06/08 00:09
احمد بزرگزاد

آب حاضر باید و فرهنگ نیز
تا پزد آب دیگ سالم در ازیز
در بیت دوم لطفا کلمه آب را به آن تغییر دهید

1391/08/19 12:11
اصغر

پورنو نگاری یا نوشتن داستان با مضامین و الفاظ سکسی و بقول امروزی ها مستهجن دامنه وسیعی در قدیم و امروزه داشته و دارد و این نوع سبک از قدیم برای بیان مقاصد گوناگون مورد استفاده قرار میگرفته و میگیرد چنانچه در زمان حال عمدتا" جهت بهره برداری های اقتصادی یا به عبارت صحیح تر کسب در آمد از هر طریق و بهر شکل مورد استفاده قرار می گیرد و هم جهت اعمال نیات سیاسی - اجتماعی بعنوان حامل استفاده میشود و الحق که برد زیادی دارد . مولوی در کنار استفاده از سایر روش های ارتباطی با شنونده یا خواننده و استفاده کننده از مطالبش از پورنو نگاری هم در بیان و تشبیه و تمثیل معانی بزرگ با استادی هر چه تمام تر در شکلی طنز آلود استفاده کرده ، چنانکه داستان های او چنان در خاطره شنوندگان نقش عمیقی می بندد که گاها در مکالمات و احتجاجات فقط با اشاره به موضوع عمق و شدت مطالب را می توان به شنوندگان منتقل کرد ، مثلا" به کسانی که بدون برنامه ریزی و تدارک امور ایده آلیستی شعار هائی را مطرح می کنند و ایده هایشان از مرز شعار تجاوز نمی کند با یک مثال و گفتن واژه های خاتونو و کدو و کنیزک اثر آن شعار های سطحی را در بین مخاطب یا مخاطبین خنثی و آنها را به عمق تلاش و کوشش و بدست آوردن رمز و راز کارهای بظاهر ساده آگاه ساخته و از فاجعه ای که در صورت برخورد سطحی با مسائل گزیبانگیر انسان خواهد شد آگاه کرد .

به نام خدا
در بیت 37 به جای کلمه آفتاب باید کلمه آفات آورده شود :
زشتها را خوب بنماید شره
نیست چون شهوت بتر زآفات ره
ضمناً مثنوی دایره المعارف عرفان است .

1392/08/10 10:11
بابا علی

کودکان افسانه ها میاورند درج در افسانه شان بس سر و پند هزل ها گویند درافسانه ها گنج می جو در همه ویرانه ها هزل تعلیم است ان را جد شنو تو مشو برظاهر هزلش گرو هر جدی هزل است پیش هازلان هزل ها جد است پیش عاقلان عاقلی گر خاک گیرد زر شود جاهل ار زر برد خاکستر شود

1392/09/23 01:11
ط

سلام
من مدتی پیش متن صحیح این شعر را در حاشیه ها نوشتم ولی الان میبینم حذفش کردین
مثلا در بیت چهار
در قضیبش آن کدو کردی عجوز
تا رود نیم ذکر وقت سپوز
گر همه لخت خر اندر وی رود
هم رحم هم روده ها را بردرد
نعل‌بندان را نمودآگه که چیست
علت خرکه نتیجه‌ش لاغریست
از شکاف در بدید آن حال را
بس عجب آمد از آن انزال را

1392/11/21 03:01
امین کیخا

اشکارا گان را برای خود لغت sex به کار برده است . چنانچه هنوز در لری و کردی به کار می رود .

1392/11/21 03:01
امین کیخا

برای ابزار مردانه لغت ویله در لری و نیز در گیلکی گویا یافت می شود . ویله در شاه نامه برای شیهه آمده است .

1392/11/21 03:01
امین کیخا

از روفتن لغت زیبای روفان یعنی مسواک

1392/11/21 03:01
امین کیخا

نار و نارین معنی مادینه می داده د پهلوی و نر هم معنی نر امروز اما نرین یعنی مذکر و مادین یعنی مونث

1392/11/22 02:01
تاوتک

برای بانوی خانه زال آورده شده و برای کنیز نرگسک .در واقع میخواهد یادآوری کند که موفقیت به تجربه است و نه سن و سال

1392/11/27 06:01
امیرملکیان

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دست اندر کاران و دوستان عزیز خواننده.یکی از شرایط خواندن متون کلاسیک خالی بودن متن از غلط های فنی و طبعی و اغلاط چاپی می باشد. که بعضی از دوستان به غلط های چاپی در متن اشاره نموده اند.و بار دیگر این حقیر به آن اشاره می نماید.باشد که دوستان دست اندر کار توجه فرمایند. در بیت 22به جای (باع) باید (با) بیاید. دربیت 31به جای (بزان) باید (بز آن) بیاید. دربیت 36به جای(که آن) باید(کآن) بیاید. دربیت48به جای(آب)باید (آن) بیاید. دربیت53به جای(ویی) باید(وی) بیاید. دربیت60به جای(دانک) باید (دان که) بیاید. دربیت 82به جای (که اندرون) باید (کاندرون) بیاید. دربیت 90به جای (یاچون) باید (یا چو) بیاید. متن حاضر برابر تصحیح رینولد ا. نیکلسون می باشد.و همانطور که اشاره شد متون کلاسیک برای فهم بهتر خوانندگان باید عاری از هر نوع غلط طبعی وچاپی باشد. باتشکر از تمام عزیزان خواننده و همه دست اندر کاران.

1392/12/23 00:02
رضا

هر قفس را برهی پس قفسیست تانزمانی که تصور قفسیست """"پس ما هم برای نجات تصور نکنیم حتی اشعار را

1392/12/05 11:03
مختار

هیچ یک از سروده های مولانا تا این اندازه کوبنده و آموزنده و کارساز نیست،
هم به زیبایی فن داستان سرایی را به کار برده و خواننده را در لذت خواهی و بیم و هراس از آبرو به خود می کشاند و هم با کوبنده ترین واژگان و همانند سازی (همانند نویسندگان نیرومندی چون نیچه) ظاهر بینی و پوسته گرایی و علم ناتمام و عوام گرایی را می کوبد و شهید چنین هوسی معرفی می کند و آن ها را این گونه بی رحمانه و اثر گذار رسوا می کند و افتضاح می کند
شگفت آور است این همه هوش و استعداد و کرامت نفس مولانا که بی پرده و بی ترس از عوام و فرومایگان ظاهر بینی را می کوبد و سرزنش می کند

1393/06/15 13:09
نازنین

با محمد موافقم و مولوی می توانست شیوه های خیلی بهتری از هرزه نگاری را برای آموزش به کار ببرد.

1393/08/08 22:11
سابیر

خیلی قشنگ و جالب بود...گاهی باید برای تلنگر زدن از چنین شیوه هایی استفاده کرد چون دیگر روش ها جواب نمی دهند...نازنین خانوم

1393/10/23 22:12
بهنام

ضمن احترام به نظرات دوستان، در مورد این بحث نکات زیر به نظر من می رسد:
• مقایسه ی قرآن و شیوه رفتارهای ائمه با نوشته های سایر افراد خواه عارف، خواه فیلسوف، صحیح نیست. کتب آسمانی مانند قرآن، متصل به خدا هستند و الزامی ندارد سایر کتابها نیز بر همان شیوه نوشته شوند. جهت توضیح مشکلات لازم است برخی کتب مانند کتابهای پزشکی، روانشناسی و در حوزه دین نیز توضیح المسایل ها بی پرده به مسایل جنسی بپردازند. این امر را نیز نمی توان محدود به قشرهای خاص نمود، حتی اگر یک نویسنده رمان لازم بداند که جهت ارایه مفاهیم مورد نظرش از واژه های جنسی استفاده نماید، حداقل نباید مورد شماتت قرار گیرد.
• با وجود تفاوت جایگاه قرآن با سایر کتب، در آن کلماتی مستقیم و بی پرده مانند پوشاندن فروج و گاه داستانهایی مانند داستان لوط که در جهت منع رفتارهای اشتباه جنسی است نیز وجود دارد.
• به نظر من این شعر پورنونگاری یا هرزه نگاری نیست و تنها ذکر کلیات (و نه جزییات) یک داستان و آن هم به جهت رسیدن به نتیجه گیری مورد نظر شاعر است. در پورنونگاری ها جزییات فراوانی از اندام، حالات، رفتارها و . . . ارایه می گردد تا باعث جذب مخاطب گردد که در این داستان چنین نیست. در این نوع نوشته ها به دلیل بالابردن کشش داستان، بیش از اشاره به اندامها یا حالتهای جنس مرد، به زن پرداخته می شود، اما در این شعر اشاره مستقیم بکار رفته به اندام جنس نر و فعل هایی که نمایانگر عمل آمیزش است، می باشد.
• اصطلاحات نامناسب: ظاهرا اصطلاحات بکار رفته در این شعر برای دوره ما مناسب نیست. در غیر این صورت مردم آن دوره مولوی را طرد می نمودند. طبیعتا مردم آن زمان بسیار مقید بوده و تمایل نداشتند که فرزندانشان پورنونگاری خوانده و از شیوه زندگی سالم فاصله بگیرند. به نظرم در دوره ما به دلایل مختلف از جمله به جهت کاهش بار معنایی کلماتی که آنها را نامناسب فرض می نماییم، شروع به استفاده از کلمات دیگری نموده ایم (ضمن عذر خواهی مانند باسن، آلت، سرطان سینه به جای اصطلاح صحیح سرطان پستان و ...). یکی از علل راحت تر به کار بردن این کلمات جایگزین، مصرف کمتر آنها و در نتیجه بار وقیحانه کمتر آنها از دید ماست. طبیعتا بکاربردن معادل خارجی برخی کلمات (مثلا سکس انگلیسی یا آلت عربی و ...) و بعضا ترجمه معادل خارجی برخی کلمات (مثل رابطه که ترجمه relation می باشد) نیز همین گونه است. حال اگر چنین معادل سازی هایی که البته ایرادی نیز به آن وارد نیست وجود نداشت، مثلا در هنگام مراجعه به پزشک به جای پرسیدن از شرایط رابطه جنسی از شرایط سپوختن یا گان یا هر اصطلاح دیگری که رایج باشد، پرسیده می شد. آیا پزشک خود را نیز باید مانند مولوی شماتت کنیم.

1393/10/25 18:12
ناشناس

دربیت (69) بجای آز و (از او ) نوشته شود تشکر
دفاع

1393/10/25 18:12
ناشناس

باعرض سلام واحترام دربیت (69) بجای آزو (از او ) استفاد ه شود برای خواننده آسان میباشد .
دفاع

1393/10/05 20:01
ناشناس

محمد اقا و نازنین خانم لطفا معنای لغوی کلمات در ایات ذیل را بفرمایید
الم یک نطفه من منی یمنی. سوره قیامه ایه 37
والذین هم لفروجهم حافظون. سوره مومنون ایه 5
همچنین معنی کلمه انکحت که در هنگام خطبه عقد خوانده می شود چیست؟

1393/11/27 10:01
شعله

من پیشنهاد می‌کنم دوستان منتقد( محمد آقا و نازنین خانم) کل داستان را یکبار دیگر با دقت مطالعه بفرمایند. و تمرکز آنها بیشتر روی ابیاتی مانند " در ره نفس ار بمیری در منی / تو حقیقت دان که مثل زآن زنی" و یا دیگر ابیاتی که بقول خودشان ،کلمات نامتعارف در آنها بکار گرفته نشده است، باشد. صادقانه و صمیمانه عرض می‌کنم خود به اشتباه خود پی خواهند برد. با سپاس

1393/12/03 10:03
محمد رضا

انصافاً جای تاسف داره که بعضی از علمای حال حاضر پارسی زبانمون ( که در رتبه مرجعیت قرار دارن!) چنان به این عارفِ عالمِ شاعر حمله کردن، تا جایی که اشعار مولانارو باعث انحراف جامعه میدونن و برگزاری مراسم هایی برای یادبوشو تأسف بار خوندن...
( در صورتی که استادایی مثل امام، رهبری، مطهری و ... به یه همچین عارفی افتخار میکنن)
شایدم فقط نظر شخصی این بزرگواران بوده:
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجــســـت اســــرار من

1393/12/15 01:03
محمدرضا

از خدا جوییم توفیق ادب. بی ادب محروم مناد از لطف رب!
بی ادب تنها نه خود را داشت بد. بلکه آتش در همه آفاق زد!
با همه ی ارادتی که نسبت به مولانا دارم اما اینگونه اشعارش را نمی پسندم و به نظرم حتی یکبار خوندنش هم لطفی نداره بر خلاف برخی غزلیات عرفانی و عاشقانه ی او که هرگز از خوندنشون سیر نمی شم البته بنده بسیار کوچکتر از آنم که بخواهم اشعار مولانا را نقد کنم اما نظر شخصیم اینه که چنین اشعاری در شأن ادب پارسی نیست هرچند هدف و مفهومی که مولانا در قالب این حکایت میخواد برسونه بسیار پسندیده است اما وقتی خیلی بهتر هم میشه نکات اخلاقی رو بیان کرد چرا در قالب چنین حکایت زشت و زننده ای؟جالبه که بسیاری از اساتید ادبیات اشعار اینچنینی مولانا رو توجیه میکنند اما شعرایی مثل ایرج میرزا رو به باد انتقاد میگیرند!

1401/04/04 00:07
راینا

لطفا تعریف واژه ی "ادب" را دقیق تر و عمیق تر مورد مطالعه و تفکر و بررسی قرار دهید. منظور شاعر از کلمه "ادب" آن مفهومی که در جامعه کنونی جا افتاده، یعنی فقط بکار نبردن یکسری از واژه ها در کلام، نمیباشد. مفهوم بسیار عمیق تر از این صحبتهاست...

چه بسیار افرادی که به قول شما با "ادب" صحبت میکنند ولی در عمل انسانهای سمی، به شدت مضر، و آسیب رسانی برای اطراف هستند، و برعکس کسانی که از واژه های (در فرهنگ ما) ممنوعه استفاده کرده یا میکنند، ولی عمل و رفتار انسانی و متعالی دارند. مثل جناب مولانا که هدفش از بکار گیری این کلمات، در نهایت آموختن یک مطلب کاملا جامعه شناسانه بوده نه فحاشی و... 

به نظر بنده؛ بهتر است از متون بزرگانی چون مولانا، سعدی، حافظ و... به عنوان ریفرنس رفتاری و یا ارزش گذاری های اجتماعی استفاده کنیم. چون هرکس دیگری که نوع نگاه خود را درست تر از این اساتید میداند، اگر راه را درست رفته و به شناخت و درک عمیقی از اجتماع و انسان شناسی رسیده بود، قطعا خود او هم میبایست جزو یکی از این بزرگان در زمان معاصر می بود.

در آخر هم سپاسگزارم که وقت ارزشمند خود را برای خواندن متن طولانی بنده گذاشتید. 

1393/12/18 17:03

از این لینک اصل کتاب مثنوی را دانلود کنید. بر هر ایرانی و فرهیخته ای واجبه که یک بار شاهکار حضرت مولانا را مرور کرده باشد.
پیوند به وبگاه بیرونی/

1394/01/20 10:04
رشا

با سلام
آنچه که بنده را پس از مطالعه نظرات ارزشمند دوستان جلب نمود، نوع بحثی است که با یکدیگر می نمایند.
متاسفانه تفکری که حاکم بر این بحث هاست تفکر صفر و صدی و یا سیاه و سفید می باشد. در حالی که اگر بی طرفانه به موضوع نیک بنگریم مشاهده خواهیم نمود چه منتقدان و چه طرفداران نظرات منطقی و ادله کافی دارند.
اما متاسفانه لحن صحبت ها به خواننده القا می کند که انگار فقط یکی از این نظرات حق دارند صحیح باشند.
این نوع تفکر که اولین سطح باورهای معرفت شناختی به حساب می آید در جوامع مختلف بسیار آسیب زا بوده است. که عارضه ایی مثل داعش یکی از نتایج بارز افراط و پافشاری بر این نوع تفکر است.
حقیر وظیفه خود دانستم تا این مورد را با اساتید خود توسط این حاشیه در میان بگذارم

1394/02/05 23:05
علی علیمردانی

آقا میثم ، نکته اول :
برای دریافت پاسختان باید به این بیت مولانا توجه بفرمایید :
هر جدی هزل است پیش هازلان
هزلها جد است پیش عاقلان
هر سخن موجه و با ظاهری آراسته هم بفرمایید هازلان، یعنی کسانی که همه چیز را به سخره میگیرند، ریشخند می کنند. بر عکس ،میتوان از رکیک ترین حکایات هم گنج معانی استخراج کرد.
نکته دوم : تاریخ سرودن این ابیات است که مربوط به استیلای مغول و تاتارهاست که فرهنگ هزل خواهی آن زمانه (با کمی اختلاف زمانی)شخصی ادیب چون عبید زاکانی را مجبور به هزّالی به آن شکل میکند. در حکایات عبید هم نکات نغز فراوان اما با ظاهر رکیک می بینیم... درخواست مخاطب زمانه نه چندان مناسب مولانا در قونیه همین حکایات بوده..
هنر طبیعت هم همین است که دانه ای فرمودید را در مدفوع که بکاری رشدش بیشتر و محصولش بیشتر است. پس هرل هم میتواند گاه زمینه رشد را بیشتر فراهم آورد ...

1394/02/08 12:05
رضا

سلام بر همگی دوستان
چند نکته به ذهنم می رسد که عرض می کنم:
اول اینکه جناب مولوی انسان بزرگی است اما انسان کامل نیست. انسان کامل انبیاء و ائمه هستند. پس اگر به زعم برخی ایرادی بر این شعر وارد است چیزی از بزرگی جناب مولانا نمی کاهد. علامه جعفری در مورد مولوی می گوید که «هیجان روحی مولوی را من از همه بزرگان بیشتر می بینم و همین هیجان گاه باعث شده که الفاظ رکیکی را در برخی اشعار استفاده کند.» (نقل به مضمون؛ گیومه فقط بابت جدا سازی)
دو دیگر اینکه امام علی (ع) می فرمایند که «من کسی هستم که از دل باطل حق را بیرون می کشم » (نقل به مضمون؛ گیومه فقط بابت جدا سازی) بنابراین حتی در دل باطل حق وجود دارد که قابل استخراج و بهره برداری است؛ و اگر در این شعر حقی وجود دارد، این شعر رسالتش را انجام داده.
نکته آخر اینکه ممکن است این شعر برای برخی سنین بیشتر بدآموزی داشته باشد تا برداشت معانی اخلاقی؛ همچنان که خیلی مطالب مفید دیگر هم باید بر اساس سن افراد دسته بندی شوند.
در هر صورت اگر هیچ اشکالی بر جناب مولوی وارد نباشد که ایشان انسان کامل می شوند؛ از این رو هر شخصی را در جایگاهش باید مورد نقد و خطاب قرار داد.
با تشکر

1394/03/17 19:06
یغمایی

استعمال الفاظ رکیک درمثنوی مخالف فرهنگ و اخلاق وادب اهل بیت علیهم صلوات الله
اماکمی هم از ادب مولوی،بگوییم تا معلوم شودکه درمکارم اخلاق چه بیانات کریمانه ای داشته اند!!!
دکتر عبدالحسین زرین کوب درکتاب ” سرّ نی ” _که برای تعریف و تمجید ازمولوی به رشته تحریردر امده است معترف است،که مولوی درمثنوی دربیش ازچهل مورد،الفاظ رکیک رابصورت وقیحانه و تمثیلاتی بشدت شنیع بکاربرده است
برای نمونه:
دفتری ازدفاترمثنوی نیست،مگر آنکه درآن الفاظ فحش آلود وفاحشانه آمده است(این الفاظ بقدری رکیک است که آنهاراروی کاغذهم نمیتوان نوشت
کدو...وکنیزو شهیدشدن بانورا(دقت کنید استعمال شهادت را در چه کارقبیحی!!!)درمثنوی ببینیدو حظ وافر!ببرید
این بنده در شان خویش و نزاهت این قلم دلریش نمی تواندکه تمامی آن یاوه هارا یادکندویک به یک آن ابیات رادرمیان آرد،خودمراجعه فرموده،آن اراجیف را بنگرید.اگر ادب اینست و اینان بزرگان ادب،که زهی بر بی ادبانش

1394/04/14 10:07
امین

لفظ فقط اتصال گوینده و شنونده است,برای رسانش مفهوم و هیچ ارزش دیگری ندارد.
حرف باد هواست.
و استاد گرانقدر به این امر واقف بوده.

1394/05/27 22:07
کسرا

در تعجم از کسانی که در حاشیه این شعر از حضرت مولانای بزرگ انتقاد میکنن و بکار بردن کلمات واقعی که خود این افراد در طول زندگی گوهربارشان ممکن است بارها به کار برده باشند را چنان انکار میکنند و مولانا را بی ادب خطاب میکنند که گویی خود معصوم هستند و تا کنون بدترین حرف عمرشان * بی ادب * بوده است...
از مولانای کبیر برای این شعر پر مفهوم و پند آموزشان متشکرم و برای شادی روحشان دعا میکنم که تاثیر زیادی بر ادبیات فارسی گذاشتند.. مانند قسمتی از این شعر که به ضرب المثل معروفی در زبان فارسی تبدیل شده * ... رو دیدی ولی کدو رو ندیدی... *
و آن مردمان عزیزی که در حاشیه این شعر از این شعر مولانا انتقاد کردند و انگار بهشون برخورده طوری جلوه نکنند که دیگران فکر کنند اینان روزی خود جایگاه آن کنیز را در عمل واقعی تجربه کرده اند و حال با دیدن این شعر مولانا ... یاد خاطراتشان افتاده اند و گویا غمگین و ناراحت شده اند.... زنده باد مولانا

1394/05/27 22:07
کسرا

در تعجم از کسانی که در حاشیه این شعر از حضرت مولانای بزرگ انتقاد میکنن و بکار بردن کلمات واقعی که خود این افراد در طول زندگی گوهربارشان ممکن است بارها به کار برده باشند را چنان انکار میکنند و مولانا را بی ادب خطاب میکنند که گویی خود معصوم هستند و تا کنون بدترین حرف عمرشان * بی ادب * بوده است...
از مولانای کبیر برای این شعر پر مفهوم و پند آموزشان متشکرم و برای شادی روحشان دعا میکنم که تاثیر زیادی بر ادبیات فارسی گذاشتند.. مانند قسمتی از این شعر که به ضرب المثل معروفی در زبان فارسی تبدیل شده * ... رو دیدی ولی کدو رو ندیدی... *
و آن مردمان عزیزی که در حاشیه این شعر از این شعر مولانا انتقاد کردند و انگار بهشون برخورده طوری جلوه نکنند که دیگران فکر کنند اینان روزی خود جایگاه آن کنیز را در عمل واقعی تجربه کرده اند و حال با دیدن این شعر مولانا ... یاد خاطراتشان افتاده اند و گویا غمگین و ناراحت شده اند.... زنده باد مولانا
5 مرداد 94

سلام به همه دوستان.
بنده مولوی پرست نیستم و تعصبی هم ندارم، اما اینکه اینگونه اشعار مولوی و یا عبید زاکانی را مردود بدانیم از انصاف بدور است.
در شهر ما اصفهان، چند ضرب المثل (و یا عبارت) مشهور با همین مضمون وجود دارد که خود نشان از کارائی این مطلب، و نشستن مغز این کلام بر جان مستمعین و خوانندگان دارد...
مثلا میگویند : فلانی فدای کـ*ـر خر شد!
یا میگویند: یارو کـ*ـرو دیده، کدو رو ندیده!
لازم نیست مثنوی را تا حد قرآن بالا ببریم که نسبت به آن حساسیت ایجاد شود. فقط کافیست شاهکارهای شعر پارسی را پاس بداریم.
حق یار و یاور همه دوستان.

1394/06/10 22:09
ناشناس

مقصودم ورود به این بحث نیست، اما گویا برخی دوستان قادر به عبور از پوست و نفوذ در مغز و معنا نیستند.
من نمی گویم که آن عالیجناب///هست پیغمبر ولی دارد کتاب///مثنوی معنوی مولوی///هست قرآنی به لفظ پهلوی

1394/08/06 10:11
فردین

نظرات دوستان درست و قابل احترام.
ولی توجه کنید شاید اینگونه سخن گفتن در زمان مولانا رایج بوده و انقدر فکر جامعه به سمت تفکرات س.ک.س سوق نداشته.ایشان هم در قالب داستانی خواسته حقیقتی را بیان کنه.

1394/09/27 09:11
رضا تنها

بی نها یت زیبا و استادانه مولانای عزیز در قالب تمثیل حرص وآز وبیان نموده است واقعا که قصه همچون پیمانه ای است . این قصه حک خواهد شددر ذهن مابا استفاده از کلمات کلیدی خود .

1394/09/27 09:11
رضا تنها

نقل است حاج ملا هادی سبزواری از اول زمستان تا اول بهار به صورت خاص به تفسیر سه بیت اول مثنوی می پرداخته پس روا نباشد مولانای عزیز بی دلیل یا سر لهو این چنین قصه سرایی نماید انهم در سن نزدیک به هشتاد سالگی ان عارف واصل.

1394/09/27 10:11
Hamishe bidar

جناب آقا رضای گرامی با عرض سلام! به نکاتی که شما در مورد گناه فرمودید اضافه میکنم: من در عجبم که این جناب چه طور استادانه انسان‌‌ را از استفاده از علم ناقص منع کرده: از بیت 71 به بعد. من خودم بار اول که این قصه را در ترجمه آلمانی مثنوی خواندم باور نمیکردم که چنین ابیاتی از آن جناب باشد ولی هر با که به این قصه مینگرم نکته جدیدی در ان میبینم. این قصه آدم صادق را به مشاهده میرساند که گناه چقدر بد است. اگر فقط میگفت که گناه بد است بدون ان شوک٬ شاید اثرش خیلی کم بود. همین حالا روان شناسان به این نتیجه رسیده اند که اگر مثلا بگوییم تند رانندگی نکنید یا سیگار نکشید فایده چندانی ندارد. برای همین در اوتوبانهای آلمان عکس تصادفهای وحشتناک گذاشته اند که آن عکس ناخودآگاه بر انسان تاُسیر میگذارد، و روی پاکتهای سیگار عکسها و سرنوشت سیگار کشیدن چاپ میشود. هر چقدر مثنوی را به زبان فارسی مطالعه میکنم که زبان مادری من نیست در آن نکاتی میبینم که اصلا قابل ترجمه نیستند. من واقعاّ متاُسفم که اینجا بعضی از دوستان از بعضی از ابیات مولانا انتقاد میکنند ولی باید دانست که ایشان اینها را خود نمیگوید: با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
قدر مولانا و ابیاتش را بدانید دوستان!
با احترام فراوان!

1394/09/27 14:11
رضا تنها

گامهای مولانا بسوی اسمان بسیار بلند است و همراهی با او برای من عوام
امری است دشوار . در باب گناه_ همیشه بیدار عزیز _حافظ پیامبر گناه شناسی است و چقدر زیبا فرموده است مباش در پی ازار هرچه خواهی کن _که در شریعت ما غیر ازاین گناهی نیست .وقتی به بیت لسان الغیب می نگرم هفت رذایا اخلاقی که مولانای عزیزدر دفتر ششم به ان پرداخته در ذهنم تداعی می شود .چرا که سر منشا هفت رذیلت اخلاقی در مردم ازاری است .این هفت دروازه به سوی دوزخ شامل غرور ،حرص،ولع،شهوت،حسادت،خشم و عداوت است .اژدهای هفت سر دوزخ بود _حرص تو دانه ست و دوزخ فخ بود

1394/09/27 15:11
Hamishe bidar

رضا جان میدانستی که اینها که فرمودی گناهان کبیره در کتب مقدس هم هستند.
1. Superbia (Hochmut) کبر
2. Avaritia (Habgier) حرص
3. Luxuria (Wollust) شهوت
4. Ira (Zorn) خشم
5. Gula (Völlerei) ولع و خوری پر
6. Invidia (Neid) حسادت
7. Acedia (Trägheit des Herzens) عداوت

1394/09/27 15:11
رضا تنها

ممنونم از شما دوست عزیزم

1394/09/04 10:12
Hamishe bidar

کی شود دریا ز پوز سگ نجس
کی شود خورشید از پف منطمس
حکم بر ظاهر اگر هم می‌کنی
چیست ظاهرتر بگو زین روشنی
جمله ظاهرها به پیش این ظهور
باشد اندر غایت نقص و قصور
هر که بر شمع خدا آرد پف او
شمع کی میرد بسوزد پوز او
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
کین جهان ماند یتیم از آفتاب
موجهای تیز دریاهای روح
هست صد چندان که بد طوفان نوح
لیک اندر چشم کنعان موی رست
نوح و کشتی را بهشت و کوه جست
کوه و کنعان را فرو برد آن زمان
نیم موجی تا به قعر امتهان
مه فشاند نور و سگ وع وع کند
سگ ز نور ماه کی مرتع کند
شب روان و همرهان مه بتگ
ترک رفتن کی کنند از بانگ سگ

1394/10/06 02:01
علی

سلام خدمت همه دوستان و اساتید
بنده نیز خواستم در حد دانسته هایم مطالبی عرض کنم.اساتید بصورت مختصر و مفید راهکارهایی را به دوستان منتقد شخص مولانا(کاش نام مولانای عزیز در تاریخ ناشناس میماند و مثنوی اش فقط باقی میماند(نوشته هیچکس!) تا اسم او پرده و حجابی نمیشد برای بعضی انسانهای عزیزتا انها نیزبتوانند از این باغ بهشتی بهره ای ببرند) فرموده اند.سخن بنده با دوستانی است که از مولانا انتقاد کرده اند یا تعریف.
دوستان عزیز درس معلمینی همچون مولانا و تمام پیامبران وعرفا و انسانهای به رستگاری رسیده به همه انسانها تا انجا که بنده فهمیده ام یک جمله است : خود را بشناس.و انگاه به خدا برس.ای انسان تو گرفتار نفس شده ای و اسیر دیوی درونی هستی و وجود واقعی ات را گم کرده ای.پس به خود ا.و این شناخت و درک چنان سخت است که ان همه زحمت کشیده اند و سعی در فهماندن ان داشتند.
گفت دانایی که: گرگی خیره سر، /
هست پنهان در نهاد هر بشر!...
هر که گرگش را در اندازد به خاک /
رفته رفته می شود انسان پاک /
وآن که با گرگش مدارا می کند /
خلق و خوی گرگ پیدا می کند /
مولانا :
صد هزاران فضل داند از علوم /
جان خود را مینداند ان ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری /
در بیان جوهر خود چون خری
که همی دانم یجوز و لا یجوز /
خود ندانی تو یجوزی یا عجوز
این روا و ان ناروا دانی ولیک /
تو روا یا ناروایی بین تو نیک
.
.
جان جمله علمها این است این /
که بدانی من کی ام در یوم دین
دوستان رکیک چیست؟زشت چیست؟اگر ان کلمه ای که مولانا بکار برده تا تلنگری شدید به ما بزند تا بیدار شویم(همان داستان مثنوی در مورد ان مرد خفته ای که ماری به دهانش رفته بود و مردی او را از درخت اویزان میکند و میزند ش تا مار از دهانش بیرون می اید و از مرگ نجات می یابد) تا دیو درونمان را بشناسیم.تا چهره رکیک و شنیع این دیو این حرص و طمع و خودخواهی و شهوت را ببینیم.اگر ما ان کلمه را رکیک میدانیم انوقت این تن ما(تصور کنید بچه چگونه و ار کجا افریده میشود) باید کاملا رکیک و شنیع و نجس باشد!.
دوستان کدام رکیک است؟تکبر(نژاد پرستی)و طمع هیتلر یا الت خر؟کدام نجس است؟کدام لعین است؟کدام شنیع است؟ دروغ غیبت حرام خوری رکیک و شنیع و نجس است یا الت خر؟ایا خداوند ما را به خاطر بکار بردن کلمه الت تناسلی در این دنیا و ان دنیا مجازات خواهد کرد یا به خاطر دروغ و فریب و غیبت و حقی که از دیگران ضایع کرده ایم؟متاسفانه ما از معارف اسلام دور شده ایم.به ما از کودکی یاد داده اند این کلمه زشت است ولی یاد نداده اند غیبت نعوذ بلااه درست معادل زنا با مادر است وچقدر شنیع است و زشت. به ما غسل تن را یاد داده اند ولی غسل روح را هرگز.توبه نصوح را هرگز.مولانا به چه زبانی میتوانست شدت زشتی و خطر ناک بودن این نفس حیوانی را نشان دهد؟تازه مولانا تخفیف داده که نفس حیوانی را این دیو را به خر تشبیه کرده و عمل این نفس را با ما به عمل الت خر با خاتون.دیو را فقط به دیو میتوان تشبیه کرد.ولی چاره ای نداشته.شاید خر در ان دنیا از مولانا شاکی خواهد شد!خر کجا تکبر و حرص و طمع ویرانگر دارد؟خر کجا توانسته به خاطر تکبر و طمع حدود 50 ملیون انسان را در جنگ جهانی دوم به کشتن دهد و اخر هم خودش را به درک واصل کند؟و هزاران از این مثال های تسلط نفس شنیع بر انسان را در تاریخ و هم اکنون میبینیم.
این کلمات صرفا نام یکی از اندامهای بدن هستند که افریده خدا هستند.مثل دست و پا و سر و شانه و روده و معده.نامهایی که گذاشته شده.حالا در فرهنگ عموم نام بردنش خوب نیست.اشکالی ندارد.ولی انچه واقعا رکیک و شنیع و زشت و نجس است و نابود کننده و افریننده جهنم این دنیا و ان دنیا است ان دیو درونمان ان حرص و طمع و خودخواهی و ترس و شهوت است.نفس وحشی ماست.و متاسفانه در اثر در هم امیختگی و عجین شدگی شدید با این دیو و اژدهای درون نمیتوانیم چهره زشت و کریه و شنیع و نجس انرا ببینیم.
ظاهرت چون گور کافر پر حلل / وز درون قهر خدا عزو جل
از برون طعنه زنی بر بایزید / وز درونت ننگ میدارد یزید
آنچ در فرعون بود ان در تو هست / لیک اژدرهات محبوس چهست
ای دریغ این جمله احوال تواست / تو بر ان فرعون بر خواهیش بست
گر ز تو گویند وحشت زایدت / ور ز دیگر افسان بنمایدت
چه خرابت میکند نفس لعین / دور می اندازدت سخت این قرین
طفل جان از شیر شیطان باز کن / بعد از انش با ملک انباز کن
تا تو تاریک و ملول و تیره ای / دان که با دیو لعین همشیره ای
دوست عزیز اگر واقعا به دنبال کشف حقیقت هستیم (البته به شرطی که خود را همه چیز دان ندانیم) بی هیچگونه تعصبی نه تنها مثنوی را بلکه قران را و دیگر کتب را صرفا برای این بخوانیم که این کتاب یا این فرد چه میگوید.ما با شخص و شخص پرستی یا نفی شخص چکار داریم.بی تعصب ببینیم چه میگوید و سعی کنیم استفاده ببریم.محقق باشیم نه مقلد..دوست عزیز مولانا در فهماندن زشتی نفس حیوانی درونمان حدود 100 بیت گفته.با مثالهای مختلف .که در حدود 4 بیت ان کلمه ای که به نظر شما رکیک است بکار برده.ما چرا انهمه بیت و معنا را رها کرده ایم و نمیخواهیم مطلبی یاد بگیریم که در زندگی مان بدرد بخورد و چسبیده ایم به این کلمه؟ایا این مثل این نیست که شما به باغی پر از گل بروید و انهمه گل را بی توجه باشید و مثلا فقط به دستشویی ان(که شاید از نظر شما زشت باشد) تمرکز کنید؟شما به جای ان کلمه الت تناسلی بگذار و سریع بگذر و بچسب به بقیه معانی و استفاده کن.ذهنمان را یک کلمه مشغول نکند.این همان تله شیطان است که نگذارد ما بهره ای ببریم.باید هشیار باشیم.
ایا این بی انصافی به خود مان نیست که به خاطر اموخته هایمان از جامعه بیاییم از حدود 25 هزار بیت مثنوی و معانی ان به خاطر چند کلمه ای که به نظرمان مثلا بد است خودمان را از درک انچه گفته شده محروم کنیم؟چرا به جای ایراد گرفتن به این فکر نکنیم که اساسا چرا مردی نابغه(حداقل همه دیگر به نبوغ و هوش بسیار زیاد مولانا معترفند) چنین کلماتی بکار برده ونفس را به خر(بلا تشبیه)و عملش را به عمل الت خر با خاتون؟بی تعصب.نه بد امدن و نه خوش امدن.
چه چیزی را میخواسته بگه که از چنین داستانی استفاده کرده که خودش هم میدانسته خیلی ها به این ایراد خواهند گرفت.چه در زمان خودش و چه بعدها.چرا نفس شهوانی اینقدر زشت و خطرناک و نابود کننده است که مولانا انرا به خر والت خر تشبیه کرده؟و ایا ما هم زشتی و خطرناک بودن نفس را در خودمان درک میکنیم؟ایا ان دیو درونمان را میبینیم؟ایا اساسا چنین دیوی در درون ما وجود دارد؟یا فقط گفته های بزرگان است که صرفا خواسته اند اظهار فضلی کرده باشند؟بی تعصب و دلیرانه فکر کنیم.ببینید دوست عزیز ما اصلا به فرقه ها و باورها و شخص و غیره نباید کاری داشته باشیم.اگر چنین عمل کنیم در دام باورها و انچه جامعه به ما تحمیل کرده گرفتار میمانیم و از درک حقیقت محروم.و اساسا این شخص پرستی و خوش امدن و بد امدن و غیره خودش مانع راه است و خلاف نظر خود ان عرفا و پیامبران.باید جرات کنیم.فقط در این صورت است که میتوانیم مورد نظر را درک کنیم.در غیر این صورت فقط انچه را که از عینک رنگارنگ باورهایمان میبینیم را خواهیم دید.و کلام اخر اینکه دوست عزیز در مثنوی و قران و دیگر کتب فقط و فقط به دنبال خودمان بگردیم.کمک بگیریم تا بشناسیم درونمان را.کاری به این نداشته باش که این که بوده یا چه کسی نوشته یا دیگران چه میگویند.از انها کمک بگیریم تا در درون خودمان سیر کنیم.هم من دروغین و ذهنی و نفسانی خودمان را ببینیم و هم من واقعی و خدایی خودمان را.و خداوند توفیق دهد تا به روشنایی به بهشت به ارامش واقعی برسیم.
که تو ان هوشی و باقی هوش پوش / خویشتن را گم مکن یاوه مکوش
تو خلیل وقتی ای خورشید هش / این چهار اطیار رهزن را بکش (در بیت های بعدی توضیح میدهد که این چهار پرنده عبارتند از حرص و خودخواهی و ترس و شهوت که نفس ما را تشکیل داده اند)
مولانا هر انسانی را ابراهیم زمان خودش میبیند و او را همچون خورشید میداند و همچون ابراهیم وظیفه اش اینست که در درجه اول ازلجنزار این چهار خوی و خصلت خودش را رها کند تا انگاه گلهای زیبا را حقیقت را و روشنایی را ببیند و درک کند.انشا الاه.دوست منتقد انچه بنده از مثنوی فهمیدم مولانا همه را تو را ما را دوست دارد و له له میزند تا شاید بتواند به ما نفس درونمان را نشان دهد و ما را رهایی دهد و به نور و زیبایی ای که دیده است ما را نیز برساند.اخر مگر نه اینست که هر کس که از چیزی لذت ببرد دوست دارد دیگران هم از ان لذت ببرند؟ما نیز مثل خودش غرق در لذت بی پایان عشق خداوندی بشویم و هنگام مرگ به جای درد ناشی از چسبیدگیهای این دنیایی همچون مولایمان علی بگوییم فذت و رب الکعبه.خداوند توفیق دهد از لذات نفسانی رها شویم و به لذت واقعی روحانی برسیم.امین یا رب العالمین.

1402/05/29 09:07
مهدی نظری

درود بر شما که قلبی سالم دارید و به جای قضاوت، به دنبال پی بردن به مفاهیم درونی این کلام بی بدیل هستید.

قیل و قال کردن ، اظهار نظر کردن و ایراد گرفتن  از کلام بزرگی چون مولوی،  از خود کم بینی و نادانی و در نهایت خامی هر آدمی می باشد.

اظهار فضل و اظهار نظر در برابر گفتار مولوی همچون خواندن کلاغ است در مقابل بلبل

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست

عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

                                                     درود بر حافظ یگانه رند عالم

 

1394/10/10 21:01
بابک

مولوی نام جان،
پیرامون آنچه جنابش گفته:
هرکسی از ظن خود شد یار من...
و شما که لقبی از القاب او را بر خود گزیدی، آیا این بدان معناست که سرکار هم خدای نکرده بععععله؟

1394/10/11 17:01
محمد

مولوی نام جان
شما به مولوی و کنیز و غیره کاری نداشته باش . مواظب باش عاقبتت عاقبت خاتون نباشد!
ای دریغ این جمله احوال تواست / تو بر ان فرعون بر خواهیش بست
در ره نفس ار بمیری از منی / تو حقیقت دان که مثل آن زنی
صورتی بنشینده گشتی ترجمان / بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان
اه از ان روزی که صدق صادقان / باز خواهد از تو سنگ امتهان
چه خرابت میکند نفس لعین / دور می اندازدت سخت این قرین
تا تو تاریک و ملول و تیره ای / دان که با دیو لعین همشیره ای
به خودمان برس عزیز.با این حرفها چه مشکلی از ما حل میشه.

1394/10/12 01:01
محمد

با سلام خدمت دوستان.
لطفا اشتباه های املایی مرا ببخشید.
یکی امتحان بود که بنده امتهان نوشته بودم.و دیگری این جمله که : بهتر است به خودت برسی یا : بهتر است به خودمان برسیم.
ممنون

1394/11/09 05:02
رضا تنها

باتشکراز نوشته علی عزیز

1395/03/05 18:06
مایکل

آنچ مقصودست مغز آن بگیر

1395/06/06 05:09
آریا

با پوزش از اساتید ارجمند . بنده نه در ادبیات دستی دارم و نه ادعایی اما با خواندن بعضی از نظرات و اقداماتی که اداره سانسور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در مورد بعضی از متون و کتب ادبی فارسی انجام داده بیشتر نگران شدم.
آیا گفتن همورویید به جای بواسیر یا دسنتره به جای اسهال کلاس می آورد

1395/06/06 11:09
بهار فرزی

درود بر مولانای گرامی
مولانا و اشعار وی ویژگی های خاص و زیبایی دارد که هر شعری از آن برخوردار نیست و به همین سبب شعر او را و نیز خود وی را نزد مردم بزرگ و با ارزش کرده است. یکی از ویژگی هایی که بکار بردن آن جرعت و شجاعت میخواهد و کار هر کس نیست بکار بردن واژگان صریح است. عده ای از مردم این روش کار را قبول ندارند چرا که با اصولی که در ذهن پرورانده اند مغایرت دارد. اما این موضوع دلیل بر اشتباه بودن کار بخصوص مولانا نیست. او همیشه جزو بر ترین ها بوده و هست .

1395/06/07 11:09
محسن

ای کاش کمی هم به مقصود اصلی و باطن سخن حضرت مولانا توجه کنیم
آن چه مقصودست مغز آن بگیر
همین مصرع نشون میده که سخن مولانا در این شعر، دارای لایه های معنایی و مفهمومی متفاوته و خود مولانا از ما میخواهد که مغز و باطن مقصود رو از این شعر استنباط کنیم. سخن مولانا فراتر از بازگو کردن یک داستان جنسی، یا حتی توصیه پزشکی، یا نصیحت های ساده و عامیانه است.
هر یکی در کف عصا که موسی‌ام
می‌دمد بر ابلهان که عیسی‌ام
آه از آن روزی که صدق صادقان
باز خواهد از تو سنگ امتحان

1395/07/29 15:09
اشکان

میبینم که دوستان خودشون رو در حدی میبینن که در مورد کلمات آسمانی حضرت مولانا نظر میدن!
سالها عمرتون رو هم بذارین 1کلمه از یک بیت رو ناتوانید دردرکش
رسیدین به جایی که میگین اشعارش خوبه یا بد!تاثیرش مثبته یا منفی!!!
عمرهابایست تا دم پاک شد
تا امین مخزن افلاک شد
انگار همه به درجه ای رسیدین که نقد و برسی کنید؟انگار دارن فیلم سینمایی میبینن!خندم میاد:D
آگاهی نسیب هر کسی نمیشه.
خدا رو هزار بار شکر که آرامگاه مولانا در ایران نیست پیش همون ترکا باشه بهتره رقصو پایکوبی دورش میکنن روحش شاد میشه!
به کسی که ماموریتش آگاه کردن انسان هاست تهمت نمیزنن.
اولین بار که سرباز کتابخانه ملی بودم یه کتابی دیدم برام عجیب بود به قطر 3وجب!
پرسیدم این چیه؟
مودبانه رییس بخش گفت دیوان عطار
وحشت کردم از قطر این کتاب!
ازم پرسید چیه؟
گفتم این همه نوشته رو بلد بوده؟
گفت نه خداوند به شکل آگاهی همه ی این ها رو در سینه او ریخته و شده کتاب برای ما!
پس دوستان آگاه باشید. امثال مولانا چند تا هستن؟
این ها پیام آوران الهی هستن نظر در مورد رفتار واشعار و حالات روحی وروانی این بزرگان یعنی کفر!

1402/05/29 10:07
مهدی نظری

درود بر شما

1395/07/29 16:09
رنگارنگ

اشکان گرامی
از این که معنی کلمات آسمانی را برای ما روشن کردید، به سهم خود سپاسگزارم.

1395/07/30 01:09
اشکان

از دفتر اول تا پنجم برسی بفرمایید
چرا اهالی گنجور فقط به بخش هایی گیر میدن واسه گپ که تابلو هست؟؟
چندتا شعر برگردین عقب یا چندتا شعر برین جلو تر چرا اونا نقد نمیشه؟؟
نکنه اونا خیلی ساده هست برای اساتید عالی مقام!!!!!
و این بسیار پیچیده!!! اااااوه
که چرا حضرت به جای واژه ی تو از شما استفاده نکرده و این بی ادبی هست و باید اعدام شه و دهانش رو با مذاب پر کنیم چون دین در خطره!!!
و باز هم میگم خدا رو شکر ای حضرت در ایران به خاک سپرده نشدی که با نگاه های آلوده اینا (به مزارت همین آدما تازه مثلا تحصیل کردشن)!تنت در مزار نلرزه
احتمال نبش قبر هم وجود داشت!!!!

1395/07/17 14:10
امیر

از مولانا دیگه انتظار نداشتم، صد رحمت به ایرج میرزا. البته مزاح کردم، اگر این شعر به سخره گرفته نشود در اوج ادبیات محاوره ای داری نکات ارزشمندی هست، البته یه سری اشکالات هم هست که دوستان اشاره کردند. موفق باشید.

1395/10/12 18:01
محمد

آخه چرا چیزی رو که میشه به نثر نوشت به شعر نوشته؟؟ این چه مدی بوده که قدیم داشتن؟ فکر کن مثلا نیچه میومد افکارشو در قالب شعر میگفت!
به نظر من اگه یه نثر تر و تمیزی بود این افکار الان جهانی شده بود!

1395/10/13 01:01
پریشان روزگار

محمد
بسیار فکر کردم ،!! تنها چیزی که به ذهنم آمد این که
اگر نیچه افکارش را در قالب شعر میگفت، اورا نیز شاعر می خواندند.

1395/11/23 12:01
آدم

محمدجان، اول اینکه کتاب چنین گفت زرتشت از جناب نیچه به شعره. دوم اینکه چه چیزی باعث میشه فکر کنی نثر بهتره از شعر ؟ شاعر انقدر با ریتم و وزن و هارمونی دنیا در جریان و رقصه که نمیتونه بدون ریتم حرفشو بزنه.

1395/11/07 04:02
وهرام

شوربختانه بیشتر نوشته ها سطحی و پوچ بود...چرا که همه اساس رو ول کردند و تنها واژه ی (شیر) رو چسبیده اند!!!! در شگفتم هم میهنان از بزرگترین صوفی جهان خرده گیری میکنند!!!!!!!شما یک واژه از سخنان خدای عرفان مولوی رو پی نخواهید بردپس انگار یک مکانیک بخواهد از دندانپزشکی سخن بگوید!!!!!پس تنها همون (شیر) را میبینید و کدو

1395/12/03 05:03

با درود،
پاپ فرانسیس هنگام سخنرانی در کنگره آمریکا مطلب زیبائی بیان نمود؛
It is difficult to judge the past by the criteria of the present
قضاوت کردن گذشته بر اساس ارزشهای زمان حال دشوار است.
با پوزش برای دخالت بیجا

1395/12/03 18:03
پریشان روزگار

از کرامات شیخ ما این است
شیره را خورد و گفت شیرین است!!
خیلی زحمت کشیده است پاپ فرانسیسکو و سرکار نیز

1396/01/06 09:04
سعید

مولانا همون زمان جواب کسانی که الان انتقاداز کلمات به کار برده شده رو میکنن داده.دوباره بخونیدش حس زال بودن یا نرگسک بودن رو خودتون پیدا میکنید.

1396/03/04 10:06
خشایار

با درود بی پایان
نبشته های دوستان بزرگان اساتید اوتاد و اهل فن چنان محسور کننده و فسونگر بود که نیازی نیست کمترینی چون من نگارینه ای و خطوطی به آنچه هست بیافزایم به هر روی آنسان مباحث دلنشین و جانفزاست که هر کسی سودای عرض ادب و ارادت خواهد داشت .
بنده کمترین به هیچ عنوان نه تنها حضرت مولانا بلکه بسیاری دیگر از دانشمندان و فرهیختگان را در جرگه دین جای نمی دهم و به اشعار و کلمات و آنچه سروده اند وزن مذهبی نمی دهم به چند دلیل:
نخست اینکه مذاهب و ادیان که به ظن بنده طغیان نوع بشر در مقابل جادو بوده است در مقام الوهیت و ماورای طبیعت و عالم امکان قرار دارد بنابراین اتصال یک انسان به ماوراء انسان به واسطه قیاس امکان ندارد و جدا از گفتمان ماست
دوم اینکه در جایگاه استادی و بزرگی گاهی سرکشی افراد و دانش حویان چنان سخت و طاقت فرسا می شود که راهی جز برخورد شدید و زنهار متقابل و همچین هشدار عینی باقی نمی گذارد جونان که دستگیری فردی در هنگام خودکشی انحطاط جامعه باعث چنین رفتاری شده و حضرت با شقاوت ادبی و تادیب لغوی نمایش تراژیک و دهشناک شهوت رو در اوج هنر زیبایی و به جزییاتی که خود دلفریب است و بدون تردید بخشی از وجود همه ما بدان آمیخته و آشناست به منصه ظهور رساتده است همه انسانها گذشته از بیان و نیاز وابستگی بسیاری به لذایذ جنسی دارند به ویژه در جوامعی که این لذتها در بهشت موعود باشد و ما هم در پی درک بهشت روی زمین کما اینکه به گفته یکی از دوستان بیشتر مسایل رساله علمای اسلام در این باب است
سوم اینکه حضرات و اساتید در دوران حکام اسلامی می زیسته اند و هرچند مصلح جامعه و صاحب سبک و سیاق رفتاری و سلوک آموزگاری بوده اند و یک به یک شاید دل بستگی آنچنانی به دین یا مذهب نداشته اند و یارای تدوین قوانین موضوعه هم نبوده است و قانون حاکم شرع مقدس با همان مقام الوهیت پیش گفته و مجری آن ظل الله یا همان خلیفه یا ... بوده است بنابراین ادیب و شاعر و جامعه شناس و دانشمند و فرهیخته بایستی در وانفسای آن زمان داد و فریاد می کرده تا صدایی از وی در گوشی شنوا شاید که هزاران سال بعد شنیده شود و بری کذابی و دروغ بسیاری از شمایل دین مسلک و مذهب نشان صحه بگذارند بدین ترتیب در لابلای اشعار و نبشته های بسیار رازها و گنج هایی پنهان نموده و بر توسن زمان گذارده برای آیندگان فرستاده اند تا باشد که آیندگان درک سخن کنند
چهارم اینکه بر اساس اصول استنباط و تفسیر کلام هرچند ظهور در ظاهر است ولی آنچه تمام اصول را به استثناء میکشد قراین و شواهد است و این قراین و ادله گاهی در لغت و گاهی در جمله یا حکم کاشف از مراد گوینده است بنابراین با توجه به اسناد موجود و ماهیت آموزگاری استاد حضرت مولانا مراد ایشان تنها شماتت و ایجاد صنحه ای حذاب و تراژیک بوده و همگی اذعان داریم حضرت مولانا در ایجاد پارادوکس و جمع اضداد چیره دست و یگانه می باشند چنان که وزن بیشتر اشعار در ایجاد رفتار سماع و معانی همگی حزن انگیز می باشند و این است هنر بی بدلیل حضرت استاد که شاید از پیامبری بالاتر باشد و پیامبر کسی نیست جز کسی مثل ما به فرموده خود ایشان
پتجم اینکه اگرچه امروز من کمترین در گوشه ای نشسته با پشرفت های علمی بر منابر گوناگون حاضر می شوم و داد سخن سر می دهم کی مردمام کی مردمان از من بیاید مردمی لاکن درک حقیقت آنچه در زمان حضرت بوده است امکان پذیر نیست بنابراین من سعی میکنم با درک معانی و نگاه به پشت پرده ظاهر کلمات به مفاهیم والای انسانی نگاه کنم پیام حضرت مولانا به من کمترین نبوده بلکه ایشان بعنوان شیخ الرییس در جایگاه تاثیر بوده و با ایجاد فرایند هنرمندانه ای تصویر آنچه که یک حاکم در مقام تنبه در میان جامعه ایجاد می کند کوشیده است در حقیقت سنگسار و اعدام و شلاق و امثال این مجازاتها شاید هم مرگ آور نباشند ولی شخصیا جامعه رو کشته و از بین می برند پس بهتر است بزه کار و قاضی و حاکم از این صحنه دلخراش و مرگ بد با صد فضیحت دوری و تبری بجویند هدف غایی حضرت این بود و برای این منظور تنها استفاده از کلمات رایج کارآمد و محق به ادای مطلب
پس بخوانیم و پند بگیریم و قضاوت نکنیم که هرکسی از ظن خود شد یار من
کلام به درازا کشید و به مصداق قل و دل نخواهد بود و جمع بندی مختصری بود از آنچه که از فرمایشات دوستان آموختم و در مقام شاگردی تلمذ کردم و درس پس دادم سخن واگویه
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر بعالم سمر شود

1396/04/20 16:07
حاجی سیسی

جناب مولوی با توجه به توانایی شگرف که در ارئه مثل دارد می توانست مضمون خوب و راقیِ این شعر را در دیگر پیمانه ای به ما بنوشاند.
ای کاش چنین می کرد.

1396/04/20 16:07
حاجی سیسی

به فرمایش دوست عزیزی که فرمود علامه جعفری اختلاف فاحش مثنوی و اسلام را آشکار کرده نکاتی می افزایم:
ایشان در شرحی مفصل -15جلد- به شرح و تحلیل و نیز نقد مثنوی پرداخته اند
صد و اندی نقد به مولوی دارد که بخش بسیار کوچکی از 15 جلد را شامل میشود. یعنی بخش اعظم کتاب ایشان شرح وتبیین مثنوی است.
جناب علامه عشق وافر به مولوی داشته و هیچگاه مولوی را از اسلام بر کران نمی دید. علاوه بر شرح مثنوی دیگر آثاری در این رابطه دارد مثل: عشق در مثنوی، عقل در مثنوی، حادثه کربلا در مثنوی، مولوی و جهان بینی ها و..
دوست عالی جناب، مولوی مثل هر اندیشمند عارف سخنان نابی دارد ولی از خطا مصون نبود و احتمال خطا دارد. هر صاحب فنی در فن خود -پس از فهم کامل سخن او- می تواند او را نقد کند ولی این به معنای اختلاف فاحش با اسلام نیست.
مگر در تارخ علم کدام شاگردی تمام گفته های استاد خود را تأیید کرده است؟

1396/06/23 19:08
همایون

صورتی بنشینده گشتی ترجمان
در این مصراع ظاهرا کلمه بشنیده را با یک ن اضافه درج نموده اید

1396/07/01 18:10
SS

به مرده => بمرده
(دید خاتون را به مرده زیر خر)
چون => چو
(یا چون مستغرق شدی در عشق خر)

1396/08/25 00:10
مجتبی

منم با نظر دوستانی که میگن مولوی میتونسته زبان بهتری برای رساندن مفهوم دوری از شهوت به کار ببره موافقم ولی
این شعرا برای همه افراد مینویسند و مختص به قشر خاصی نیستند برای آدم های عامه بیشتر شاید تلاش کرده اند و عامه هم با این زیان بیشتر خو میکیرد تا بخوهید خیلی دور باشد از این حرف ها
عامه حتی استقبال هم میکند از این مدل صحیت کردن

1396/10/03 13:01
فرح بخش

برون اند زین جرگه هشیازها...
بشنو از نی چون حکایت می کند...
از کی ایراد میگیریم..
انا الحق ... خلیفه الله ... فرزند خلف آدم
این سخن کیست؟
آینه چون نقش تو بنمود راست ... خود شکن آئینه شکستن خطاست

1396/11/12 03:02
nabavar

ناصر جان
زده به سیم آخر
از آنطرف پشت بام افتاده.
پرتو خوبان نگیرد آنکه بنیادش بد است
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است

1397/01/24 05:03
نوروز فولادی

مشکل عمده ما در بسیاری از رویدادهای کشوری ما به
دست اساطیری که خود می سازیم اسیر می شویم و برایمان به صورت مقدس در می آید که نمی توانیم با دیده ای روشن وقایع یا مطالب را درست ارزیابی کنیم.
مولوی اشعار خوب فراوان دارد که ارزش خوبی دارند و قابل استفاده اند. همچنین اشعار ناشایست و خرد گریز نیز در میان نوشته هایش دیده می شود که نمی توان در قالب اشعار خوب وی قرار داد و همه را بی عیب و نقص دانست. شاعری این چنین توانا می توانست از روش های بهتری برای مقاصد خود استفاده کند. در همان دوران هم این اشعار سبب عکس العمل مردم بوده است و خود در این شعرش آن را منعکس کرده است:
زاهد بودم ترانه گویم کردی - سر حلقۀ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم - بازیـچۀ کـودکـان کویـم کـردی
ذوب شدن در هر چیز خلاف آزادی نفس انسان است و مولوی ذوب در شمس شده است که افکار و اندیشه هایش بر عملگرایی در عیش و نوش و ....... بوده است

1397/05/30 13:07
معراج

فرج به آن معنا در فارسی نیست به معنای اون چیزی که در فارسی میشناسیم نیست.

1397/05/01 08:08
پیام

شعر واقعا زیبایی است که به صراحت داره فلسفه تغییر دین رو در 700 سال قبل به شعر میگه
حالا حساب کنید از اول چقدر تحریف دین داریم
در اخر زمان پوستینی از اسلام ناب محمدی نخواهد ماند
مولوی این رو در اون زمان متوجه شده و تغییرات رو فهمیده و به صراحت و وقاهت شعری گفته که لپ مطلب برای افرادی که میخواهند چند مدل تفسیر کنند نذاشته وبه صراحت اشاره کرده
سعدی و حافظ با ادبیات پایین تر و کلاسیک تر اشاره کرده اند به این تحریف و تغییر
مهم اینه که در راه طریقت وارد بشید و از شریعت بتونید دل بکنید
و به مقصود و هدف نهایی کمال و رشد و تعالی انسانی دست پیدا کنید
اونوقت حضور اقا امام زمان و ... رو در زندگی خودتون میتونید حس کنید
میتونید ببینید
وقتی وصل بشید تمام کارهاتون زیر ذره بین هست و تذکر میدهند
گرچه همه نفرات رو میبینند ولی افراد خاص بهشون تذکر داده میشه و راه رو نشون میدن و هدایت میکنند
امیدوارم که با طی طریق به مراحل بالاتر رشد عقلانی و نفسانی و روحی و در مسیر تکامل پیش برید که در هر مرحله از زندگی های بعدی بالاتر و بالاتر بروید و در جهت محبوب حرکت کنید
یا علی

1397/06/27 19:08
مهدی

با سلام
دوستان حقیقتش من اهل شعر و ادب نیستم...ولی ازین شعر یه چیزی دستگیرم شد، بد نیست نظرمو بگم..
داستان این شعر اصلا ربطی به شهوت و سکس و هوای نفس نداره
طبق این بیت
کار بی‌استاد خواهی ساختن
جاهلانه جان بخواهی باختن
ای ز من دزدیده علمی ناتمام
ننگ آمد که بپرسی حال دام
اینجا اشاره به اونایی میکنه که خیال میکنند خیلی میفهمن،ولی اشتباه فهمیدن طبق این بیت
هر یکی در کف عصا که موسی‌ام
می‌دمد بر ابلهان که عیسی‌ام
میگه گول اینایی که بلای منبر برای مردم سخنرانی میکنند رو نخوریدو ادعا دارن براه اونا بمیری شهید حساب میشی در واقع شهید در راه چیزِ خر میشید :)))))) چون اونا در واقع مثل طوطی فقط بلدن حوف بزنن ولی درک درستی ندارن...
صورتی بنشینده گشتی ترجمان
بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان
در واقع میگه از از پیامبران حقیقت رو بپرسید
چون اینا هیچی برای تو ندارن فقط ادعا میکنند که بلدن،طبق این دو بیت
صاحب دام ابلهان را سر برید
وآن ظریفان را به مجلسها کشید
و
تو عذاب الخزی بشنو از نبی
در چنین ننگی مکن جان را فدی
در واقع میگه اگر مسلمانی یا مسیحی یا هر دینی باید سالک باشی که خودت حقیقت رو پیدا کنی وگرنه اینا که ادعای دین میکنند و پای منبر تفسیر میکنند برای مردم در واقع همه چیز رو نشونت ندادن و اون کدو رو قایم کردن :)))))

1397/07/09 13:10
Ha_Af

باسلام
دوستان عزیزی که در مورد الفاظ به کار رفته در این گونه اشعار انتقاد میکنید قبل از هرچیز یه سوال دارم لطفا جواب بدید :
اگر عکس های مربوط به تشریح و آناتومی اندام جنسی را که در کتب معتبر پزشکی تدریس میشود ، در اختیار یک بچه دبستانی قرار بدهیم چه واکنشی نشان میدهد؟
بنابراین امثال من که همچون طفل صغیر ناپخته ای حتی با کارتون هاچ زنبور عسل هم تحریک میشویم نباید به سخن انسان کامل پخته و شیخ بزرگی چون جناب رومی که در اوج پختگی و خالی از هوای نفسانی است انتقاد کنیم.
حقیقت اینست امثال من چون که از عرفان تهی و مملو از هواهای نفسانی هستیم به هیچ وجه نمیتوانیم ذره ای از حالات و درک وفهم جناب شیخ را بچشیم پس نباید خودمان را لحظه ای جای ایشان قراردهیم.
پس در صورتی که با خواندن چنین اشعاری تحریک میشویم که حتما میشویم قرائت آن بر امثال ما حرام قطعی است و باید از آن دوری کرد چه رسد که بخواهیم از آن نتیجه گیری اخلاقی کنیم!!!
قاضی و شیخ و محتسب دارد به دل بغض علی 
هر سه شدند از دین بری الله، مولانا علی 
شاهم علی مرتضی بعدش حسن نجم سما 
خوانم حسین کربلا الله، مولانا علی 

1397/08/24 12:10
علیرضا

نکته ای که مناسب است به بهانه این شعر به آن توجه کنیم این است که سانسور کردن در زندگی ما نهادینه شده...
چرا بعضی از دوستان فکر میکنند که مولانا نباید از برخی الفاظ در اشعارش استفاده کند ؟
چرا اگر مولانا چنین داستانی را روایت کند لب میگزیم و برایمان قابل قبول نیست و به او نسبت های ناروا وارد میدانیم ؟
اگر قرار باشد که چنین داستان هایی را سانسور کنیم ، اول باید سراغ قرآن برویم.
داستان یوسف و زلیخا را از قرآن بردارید ، داستان قوم لوط را از قرآن حذف کنید...
به نظر شما آیا میتوان خانه ای ساخت که بدون توالت باشد ؟
اگر خانه ای بسازید که بدون توالت باشده چه فاجعه ای رقم زده اید ؟
اتفاقا یکی از نکاتی که کمال و واقعیت گرایی مثنوی را نشان میدهد همین است که حضرت مولانا داستان را همان گونه واقعا بوده تعریف میکند ، در داستان های مولانا شخصیت ها واقعی ترسیم شده اند ، هیچ زنی با چادر و روسری به رختخواب نمیرود.
برخی رفتارها و غرایز آدمی چنان در ذهن ما منفور و قبیح ساخته شده است که حتی نمیخواهیم بپذیریم که وجود دارند.
در حالی که هر رفتار و غریزه ای در انسان به مقدار تعادل نشانه سلامت است.
همانطور که خوردن و آشامیدن نیاز است و کمتر و بیشتر از اندازه موجب بیماریست ، رفتارهای جنسی نیز به اندازه و در تعادل نشانه سلامتی است و کمتر یا بیشتر از حد تعادل میتواند موجب ضرر و خسارت و بیماری گردد.
همینطور صحبت کردن و نظر دادن و شاید نقد کردن از آن هم به اندازه و در جای خود نشانه سلامت است.
گروهی خود را حتی پاک تر و منزه تر از خدا میدانند...
خود خدا در قرآن داستان هایی بیان میکند که به ظاهر جریانات عادی جنسی در آن برقرار است ، اما برخی چنین داستانی را در شاهنامه یا در مثنوی نمیتوانند بپذیرند.

1397/09/16 10:12
علی

نکته قابل ذکر اینست همانطور که آقا/خانم ط فرمودند بعضی از کلمات اشتباه درج شده اند ، چه بسا بسیاری از لغات حذف شده باشند و لغات نادرست و مستهجن جایگزین آنها شده باشند ،‌حتی این اشتباه نگاری میتواند در متون و نسخ اصلی نیز اتفاق افتاده است و حضرت مولانا اصلا این لغات را بکار نبرده باشند.

1397/10/25 17:12
کیان

در جواب دوستانی که سنگ قرانو به سینه میزنن خود حضرت مولانا جوابشونو داده :
ما ز قران مغز ان برداشتیم
پوستش بهر خران بگذاشتیم

1397/11/12 03:02
نوید

باعث تاسفِ که مولانا را با ائمه مقایسه میکنند ، و از لحن وی در این شعر ایراد میگیرند . به نظر من اونایی که این ایراد رو میگیرند ، نباید قضاوتشون بر حسب فرهنگ زمانِ حال باشه چون بی شک در زمان مولانا شرایط یجور دیگه ای بوده ‌. دوماً که مولانا در ابتدا طالب شریعت بوده بعد شده خالقِ طریقت!
هیچوقت هم به باور و عقیده همدیگه حمله نکنید ، یکی ممکنِ یه بُت یا یه موش یا(هر چیز دیگه که مشتقاتِ عظمت خداوند)... رو بپرسته ، شاید نشانه های خداوند رو فقط توی اون میبینه ولاغیر !! ..
یکی هم ممکن مستقیماً آدرس خدارو داره و ... ^__^
○●آن را که شراب وصل جانان دادند *** در مذهب او کعبه و بتخانه یکیست○●
# به اُمید انسانیت #

1398/01/24 17:03
علی‌رضا شجاعی

من همه نظرات را خوندم چکیده سخنم در برخی حاشیه ها بود از جمله حاشیه جناب نوید فقط اضافه میکنم بیشتر کسانی که بر مولانا خرده گرفتند کم دانش یا حتا بی دانش اند به ویژه آنها که ادبیات زمانه مولانا را با ادبیات امروزی مقایسه و حتا ادبیات ائمه بزرگ شیعه مقایسه می کنند. من در اینجا لازم می دانم ادبیات زمان ائمه را بیاورم تا ببینم عکس العمل این منتقدان بی اطلاع حتا نسبت به ائمه خودشون چیه. عبارت هایی که اینجا خواهم آورد کاملا میتند هستند میتومنید تحقیق کنید که البته از روایات ما حذف شده اند چون با ذائقه و ادبیات ایرانی سازگاری ندارند، یعنی ای ها:
پیشاپیش عذخواهی میکنم:

1398/07/25 09:09

ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی8 حکایت کنیزک و خر خاتون1
این حکایت به جهت مشتمل بودن بر. داستان و کلمات رکیک موجب شده است که حتی برخب شارحان مثنوی،انتقادهای شدیدی از مولانا بکنند.
اما این انتقادها با ملاحظه چند نکته قابل بازبینی است:
_اختلاف فرهنگ زمان مولانا
قبل از رکاکت صراحت وجود داشته و خود سانسوری وچود نداشته است.(به ویژه مردم بلخ بسیار راحت کلماتی که ما رکیک می دانیم در کوچه و بازار بر زبان می آورند. )
_نکته مهمتر در تمثیل جویی مولاناست:
مولانا از تمثیل مغز آن را می جوید
منقدان مولانا در حقیقت در ظاهر تمثیل مانده اند.
_نکته بعدی در صراحت ؛روش تربیتی بوده است در لحن هایی که ما امروز آن را مودبانه نمی دانیم.
مثلا این آیه قرآن که کسانی که انجیل حمل می کنند چون خران هستند که کتاب حمل می کند را ما امروز مودبانه نمی دانیم. (نمونه های دیگری نیز در قرآن و نهج البلاغه و کلمات عارفان وجود دارد.)
حکایت:
بانوی خانه خری داشت که روز به روز لاغر تر می شد. هیچ بیماری در او نبود.
روزی اتفاقی از شکاف در طویله دید که کنیزک با خر جمع می شود و برای مصون ماندن از آسیب حیوان کدویی را در نرینه خر تعبیه می دید.
بانوی خانه باخود کفت که چرا خود از این حیوان بهره مند نباشد .
کنیز را به دنبال خرید فرستاد و بدون استفاده از کدو و بدون پرسیدن از کنیز با حیوان جمع شد و از آسیب حیوان مفتضحانه جان داد .
کنیر به خانه برگشت و به جسد بی جانش گفت :
هر که گیرد پیشه ای بی اوستا
ریش خندی شد به شهر و روست
دفتر سوم مثنوی بخش 53
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 9 حکایت کنیزک و خر خاتون 2
مغز این تمثیل مشتمل بر یکی از پایه های عرفان و فناست.
مولانا وقتی به خوبی مرگ رسوا آمیز خاتون را در زیر خر تمثیل می کند،مخاطب را به خود می‌آوردکه روح خدایی تو در زیر خواسته های نفسانی ات درست مانند همین خاتون است.
اما انسان از این سیطره رسوایی آمیز نفس بر گوهر خدایی غافل است و در کمال نا باوری آدمیان را می بینیم که به این سپوختن نفس بر روحشان افتخار می کنند و با دیگران مسابقه می دهند!!!
همچنین می توان سیطره شدید نفس یا دانشها و حتی عقایدش را تمثیل همین سپوختن نفس دانست.
دانکه این نفس بهیمی نر خرست
زیر او بودن از آن ننگین تر است1392
در ره نفس ار بمیری در منی
تو حقیقت دان که مثل آن زنی
این بود اظهار سر در رستخیز
الله الله از تن چون خر گریز1395
یکی دیگر از درونمایه های این تمثیل، تقلید کورکورانه خاتون از کنیزک است و همچنین کار ها را بدون متخصص و بدون استاد هر فن به پیش بردن که موجب چنین رسوایی فضاحت باری می شود.
ای کاش به جای انتقاد به مولانا در ارتباط با این حکایت ، کمی در رسوایی های کارهایمان، که بدون استفاده از نظرات صاحب هر فنی انجام می شود، دقت می کردیم .
ای خاتون احمق این چه بود؟
گر تو را استاد خود نقشی نمود
ظاهرش دیدی ،سرش از تو نهان
اوستا نا گشته بگشادی دکان؟!14 19
کانال و وبلاگ آر امش و پرواز روح
arameshsahafian@

1398/07/12 09:10
شهاب نیک

درود بر استاد عشق و معنی مولوی
یغمایی جان شما خود مصداق بارز این شعر هستی
که الفاظ را میبینی ولی معنی را نه
مولوی مسلما برای رساندن حق مطلب اینگونه سخن میگوید

1398/10/16 21:01
مهدی

درود.
ممنون از سایت عالیتون.
لطفا بیت 55 کلمه بسکسته به ( بگسسته) اصلاح شود

1398/12/05 15:03
علی‌اکبر مصورفر

در اینجا اگر تفاصیل مولانا را که بعد از نقل داستان آورده، خوانده باشید، خواهید دید که مراد از کنیزک مرشد و پیر طریقت است که راه رسیدن به معشوق را بلد است. خاتون رهرو و سالک است و پیرو کنیزک؛ که عجولانه می‌خواهد به قول عرفا یک شبه ره صد ساله برود. و نهایتا معشوق و یار و مقصود یعنی خدا از نظر مولانا همان ک... خر است!!!! که همه در پی وصل به او هستند.
این است نهایت زشتی تعبیر جناب مولانا.

این از خود داستان. ولی نظر من در کل این است که حتی اگر چنین اشعاری را نادیده بگیریم، باز عرفایی چون مولانا و حافظ و دیگران غیر از گمراهی و خواب کردن مردم و تمامی مصالح مردم را فدای تراوشات ذهنی و تخیلات موهوم خود کردن و توجه مردم را از امور مفید دنیایی به ذهنیات مجهول و بی‌پایه و اساس ماورائی معطوف کردن و نهایتا مردم را به خاک سیاه بدبختی نشاندن کاری بلد نبودند و نتیجه آن را قرن‌هاست که می‌بینیم.

1398/12/09 17:03
..

این پیام آخری یعنی حبر را بخوانید و به اوج عقل کلی اش برسید! ببینید در درک تمثیل بودن این شعر چقدر ناتوان است!! که این اندازه نمی داند که مولانا می خواهد زشتی دیو شهوت که چشم و خرد را کور می کند، نشان دهد. نشان دهد که شهوت پرستی آدمی را تا بدآنجا می برد که از همخوابگی با حیوان هم دریغ نمی کند!!!
استاد، بهتر است که دیوان کبیر را بخوانید تا بدانید عرفان چیست!

1399/01/20 01:03
علی‌اکبر مصورفر

دوست عزیزی که برای حبر (من) پاسخ نوشته‌ای.
شاعر دارد از زبان کنیز به خاتون درس عرفان می‌دهد! چگونه است که مولانا کنیز را که خود استاد شهوت‌رانی با حیوان است و به قول شما زشتی دیو شهوت چشم خردش را کور کرده، در مقام موعظه نشانده است؟! شعر خود به اندازه کافی گویا است و لازم نیست برای تعبیر آن به دیوان کبیر رجوع کرد. لطفا شعر را دوباره بخوانید و در تعبیر من دقت کنید. کنیزک = پیر طریقت، خاتون = سالک عجول و باقی قضایا.
ممنونم که نظر دادید.

1399/01/31 15:03
s.Ali

جالبه. یه عده چه اراجیفی نوشتن
یعنی یه آدم عقب مونده که هیچ، خود اون خرم اگه بیاد این شعرو بخونه میفهمه که این شعر بیان تفاوت شریعت و طریقته، این نتیجه فضولی شریعتی ها و آخوندها در راه طریقته. دیگه واضح تر از این نمیتونسته جواب شریعت رو بده.
چی فکر میکنن با خودشون که میان نظر میدن

1399/01/10 17:04
احمد

پاسخ به برخی از دوستان
*گر بگویم در مثال صورتی*
*برهمان صورت بمانی ای فتی*
خیلی از دوستان بجای درک از اصل و درس حاصله از عمق داستان ، فقط به کلمات و رکیک بودن شعر پرداختند.

1399/02/23 21:04
علی‌اکبر مصورفر

در چواب احمد:
با تشکر از نظرتان، البته که رکیک بودن کلمات "هم" مهم است. اتفاقا اگر کلمات رکیک برای تفریح باشد، مشکل بزرگی نیست (کمتر پیش می‌آید سعدی را به خاطر هزلیاتش ملامت کنند چون او زبان و موضوع را هماهنگ به کار می‌برد). مشکل اصلی وقتی‌ست که در جای جدی چنین بیانی به کار می‌رود. بنابراین، حداقل با فرهنگ و فهم امروزی چنین ادبیاتی به هیچ وجه مقبول نیست.
در جواب s.Ali:
بعید نیست که من در برداشت خودم اشتباه کرده باشم ولی از ادبیات جناب عالی مشخص است که چه خوانده‌اید و چه فهم کرده‌اید!

1400/10/03 09:01
محمد وطن پرست

من خودم شاعرم طبع شعر و موضوع شعر برمیگرده به اون روزی که مولانا چجوری اون روزشو سپری کرده و چجور طبعی گرفته و چه موضوعی پیش اومده حتما یه اتفاقی باعث ناراحتی مولانا شده قطعا از ندانم کاری یکی عصبانی بوده و ادبیاتی که به کار برده به نظر من کاملا به جا بوده ، این ادبیات کاملا عواقب کارو هم اشاره کرده حتما یه اتفاق واقعی بوده یا سخنی بوده که اون زمان اتفاق افتاده و شنیده و نقل کرده . یادت باشه در زمان های قدیم این اتفاق ها شاید ززیاد پیش میومده و بعضی از انسانها به حیوانات هم گرایشی دارند اگه ادبیات رو کنار بزاریم و به صورت وسیع به شعر نگاه کنیم حتی مولانا به عواقب این عمل مثل پاره شدن روده و شیکم و .. هم اشاره کرده دقیق و یه جورایی جنبه ی علمی و هشدار هم داشته 

1399/02/23 22:04
nabavar

گرامی حبر
مولوی را تا انجا که به هپروت نرفته و موعظه ی منبری نمی کند بسیار مفید می بینم .
ولی زمانی که سخن از عالم غیر دنیایی و ماورالطبیعه می گوید دفترش را می بندم و ناخوانده می گیرم
این طور نیست که یکباره تخطئه اش کنم، بسیار دارد نکات آموزنده و قابل ستایش.
حافظ را شاعری می دانم که اشعار و ایده های شعری دیگران را گرفته با طبع بلند خود رنگ و بوی زیبایی به شعر داده و در مدت شاید نزدیک به پنجاه سال کمتر از پانصد غزل سروده، که نیمی ش خرافه و پرواز به ناکجا آباد است،
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم اورد بدین دیر خراب آبادم
جز بی ربط چیزی نیست ولی آرایه ای زیباست،
حافظ را برای زیبایی شعرش میخوانم،
و مولوی را برای نکته های جالبش

1399/02/23 23:04
علی‌اکبر مصورفر

ناباور عزیز
مطلبتان خیلی جالب بود.
به نظر من هم شاعران جدید عموما بهترند چون موضوعشان انسان و مشکلات واقعی او است و درد مردم دارند. مانند فروغ و سیمین و نادرپور و شاملو و ایرج و دیگران. شاعران قدیم عموما گمراه بوده‌اند و مایه گمراهی!

1399/02/30 04:04
باربد

با سلام
با اینکه عاشق مولوی هستم ولی اعتقادم اینه که مولوی هم ایراداتی داره البته مثل بقیه! و می تونست برای انتقال پیامش از داستان دیگری بهره بگیره، به نظر شما مولوی از عهدش برنمی اومد؟

1399/02/30 04:04
باربد

در ضمن حبر و ناباور اسامی برازنده ای دارند!

1399/05/27 02:07
شایان

سلام. اشتباهی در مصرع «یا چون مستغرق شدی در عشق خر» هست. فکر کنم «چو» درسته، «چون» از وزن خارجه

1399/05/28 00:07
رشید الدین وطواط

فکر نمیکنم هیچ شعری تو این سایت به اندازه ی این شعر حاشیه داشته باشه! ماشالله چقد کامنت گذاشتن دوستان /:

1399/07/08 21:10
علی‌اکبر مصورفر

در جواب شایان:
این مصراع اشتباه است.
"یا چون" مستغرق شدی در عشق خر
درستش این است:
"چون که" مستغرق شدی در عشق خر
بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

1399/07/18 18:10
محمود گودرزی

سلام... دوستان عزیز باید توجه داشته باشند که اشعار هجو مولانا بیشتر در دفتر پنجم مثنوی معنوی هست و مطمئنا حضرت مولانا خودشون بیشتر از ما بدشون میومده از این مضامین هجو در شعرش استفاده کنن اما بخاطر اینکه مضامین بالای عرفانی رو به طبقات مختلف اجتماعی انتقال بدن از این مضامین استفاده کردند و جالب اینکه این کار باعث شده بود که در اون زمان جوانان و حتی اراذل و اوباش که هیچ توجهی به عرفان ندارن به عرفان رو آوردند و این از بینش بسیار بالای حضرت مولانا بوده

سلام به دوستان گنجوری
نکته ای به ذهنم رسید و بهتر است در پای
این تمثیل بزرگوار مولانا بنویسد...
ببینید تمثیل کلا همان استعاره است
و ارتباط میان مشبه به خصوصا در زبانشناسی شناختی
یک ارتباط دو سویه در یک محدوده است .رابطه ی انتزاعی
در تمثیل کمترین حد را دارد چون وقایع را ملموس بیان می کند.
تمثیل انسانی و حیوانی داریم.سعدی مثلا از نوع
تمثیل کنایه ای استفاده کرده است در گلستان,یکی
هم بمانند مولانا که زیاد دور هم نیست جورج ارول
در مزرعه حیوانات از نوع تمثیل حیوانی بهره برده است.
یا کلیله و دمنه و حتی طنز های کنایه ای عبید زاکانی.
این ایراد بر مولانا وارد نیست واقعا که چرا ملموس
از واژگانی بهره برده است که همین اکنون نیز کاربرد
استعاری دارند.بواقع از نظر بلاغیون وجه افتراق استعاره
با مجاز در علاقه شباهت است و در اینجا ارجاعات برون متنی
بر می گردد به وقایع ملموس.
ایراد اصلی بر مولانا در رویکرد و نظرگاهش به پیرامون
بوده است همعصر با حمله مغول که شاعران درونگرا شثند
به دلایل متعددی, در شرح حال وضع نابسامان مردمان
همسفره اش در شعر قدمی بر نداشته است .سعدی در گلستان
یا نامه های خود به حاکمان کم و بیش در حد توان یک
شاعر یا رو زده است یا نصیحت کرده است که مردم اش
در رنج اند و شماها رعایت کنید.ملاک هم این نیست که
سخن سعدی اثری داشته است یا نداشته است بلکه مهم
نگاه جامعه گرای سعدی ست با اینکه شاعری عاشق پیشه
است .شاعران زیادی داریم که فقط سر در خرقه فرو نبردند
از قرن چهارم پنجم به بعد که تحولات اجتماعی گسترده ای
در ایران اتفاق افتاده است.هیچوقت شاعر از جامعه جدا نمی شود مگر به قیاس همین اثر مولانا ,یابو بر اش بدارد و گریبان
خدا را بگیرد اما از بندگان خدا غافل شود.چکیده:همین اثر
از مولانا خودش را زیر سوال میبرد از ان حنبه ها نه کاربرد تمثیل موجود در شعر.پاییز

1399/09/17 18:12
یوسف

در تاجیکستان میگیند: «کیررا دیده ای و کدورا نه». یعنی که در یگان مثال ذکرشوده تجربه کافی نداری..

1399/10/08 21:01
محمدهادی

التَّوْحیدُ نورٌ وَ الشِّرْکُ نارٌ ٌ:
قبح حکایتش تابع شرائط زمانی و عرف بوده و در اون عصر این مسائل مثل امروز قبیح نبوده، وجه مساله اینه که در اون اعصار این دست مسائل آن قدر شائع بوده که صغیر و کبیر از اون مطلع بودن و اموری کاملا عادی تلقی می‌شده و کسی نسبت به بیان این مسائل حریمی به مانند حریم امروزه نگه نمی‌داشته
اون قدر این مسائل شائع بوده که در دستورات دینی و کتب فقهی سخن از کراهت زناشوئی در مرآی و منظر نوجوان و غیر آن و استحباب پوشاندن خود در آن حالت و عدم کراهت زناشوئی با کنیز در نزد کنیز وارد شده. (وسائل الشیعه ابواب مقدمات نکاح)
عمومیت این مسائل که تابع عرف آن دوره و نوع معماری و امکانات منازل و ... بوده به گونه‌ای بوده که کودکان و نوجوانان هم از این مسائل مطلع بودن.
کتاب نصاب الصبیان ابونصر فراهی از دانشمندان قرن هفتم (هم‌عصر مولوی) هستش. این کتاب برای آموزش لغات به کودکان (صبیان) تالیف شده و سالها کتاب آموزشی لغت و عروض بوده و تا چندی پیش نیز این رسم برقرار بود که در سال اول ورود به حوزه این کتاب رو درس می گرفتن و اشعارش رو حفظ می‌کردن. تو قطعه سی و شیشش دوبیت در بیان اسامی آلات تناسلی و اطراف اون به زبان عربی داره که اتفاقا از قسمت اصلی و غیر الحاقی کتاب نصابه که انسان از فرط حیا نمیتونه بیانش کنه.
غرض آنکه عرف اون روز به گونه‌ای بوده که کودکان نه فقط معانی این ابیات رو می‌فهمیدن بلکه تعلیم این الفاظ و معانی امری عادی بوده و تو محافل آموزشی این ابیات را حفظ میکردن.
به همین جهت حکایات قبیح در آن عصور قبیح محسوب نمی‌شده و در کتب و آثار افراد متشرع و متدین و ادباء بزرگ و اهل ادب و نزاکت این مسائل به راحتی دیده می‌شده و نه فقط مثنوی مولوی و گلستان سعدی بلکه آثار فقهای شیعه نیز از این کلمات و از این قبیل حکایات مبرا نبوده.
کشکول شیخ بهائی، زهر الربیع و الانوار النعمانیه از محدث جلیل سید نعمت‌الله جزائری و کلثوم ننه از فقیه محقق آقا جمال خوانساری نمونه‌هائی از این کتبه که تالیف اونا نه با تدین و تشرع نویسندگان بزرگوار آن منافاتی داشته و نه با نزاکت و ادبشون.
همین امر در فضای فقه و دیگر علوم منعکس شده و در بسیاری از مسائلی که می‌شه مثالهای فقهی مناسبی برای آن بیان کرد، فقها عظام به وطی جاریه و امثال اون مثال می‌زنن و به عنوان نمونه در بیع و خیارات شیخ انصاری گاه آن قدر این مثال تکرار شده و بحث به جزئیات آن کشیده می‌شه که امروزه استاد و شاگرد هر دو از بیانش شرمنده می‌شن در حالیکه در صد وپنجاه سال پیش این مسائل عادی بوده.
بنابراین وجود این الفاظ و این دست حکایات در مثنوی چیزی نیست که اختصاصی به این کتاب داشته باشه و از شأن و منزلت اون بکاهه.
با این همه توجّه به دو نکته سزاواره:
اول: عادی بودن این مسائل دلیل بر حسن آن نیست و لذا نباید توهم کرد که چون این امور میان متشرعه در عصر معصومین و پس از آن شائع بوده پس اسلام نیز به همین ممشا دعوت می‌نماید. بلکه این امر معلول مشکل بودن ایجاد تغییر در عرف در این موارده و گرنه اسلام دعوت به کتمان تام این مسائل و ترک این الفاظ می‌کنه.
در مجمع البیان ذیل آیه شریفه «و الذین هم عن اللغو معرضون» از حضرت امام باقر علیه‌السلام روایت می‌نماید: قیل هم الذین إذا أرادوا ذکر الفرج کنوا عنه
و در عیاشی در تفسیر «أو لامستم» از حلبی از حضرت امام صادق علیه السلام روایت مینماید:
اللَّمْسُ هُوَ الْجِمَاعُ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سَتِیرٌ یُحِبُّ السَّتْرَ فَلَمْ یُسَمِّ کَمَا تُسَمُّون‌.

1399/10/13 19:01
سامان

با سلام
حضرت مولانا داستان کنیزک و خاتون رو تشبیه میکنه به یک مسله بزرگ و اون مسله بحث شریعت و طریقت هستش میخواد بگه که اهل شریعت نباید وارد طریقت بشن که واسشون گرون تمام خواهد شد و اگر وارد شدن تنها راه نجاتشون پیر و مرشدی هستش که در طریقت وجود دارد که میتوان به عنوان رهنمای مسیر بهره جویی کنه و اگر کسی که از شریعت دخالت در طریقت کنه و فکر کنه که چیزی میفهمه و به غرور و منیت دچار بشه به مانند خاتون شهید چیز خر خواهد شد

1401/03/20 08:06
سجاد سوری

اشعار مولوی جز منابع اصلی تاریخ کهن پر فراز و نشیب ایران زمین است، نباید با یک تحلیل ساده و یا یک نقد بی مورد شعر ناب فارسی را زخمی کنیم، کمی اندیشه در مورد نحوه نگارش اشعار مولوی داشته و در نظر آوریم این اشعار در چه شرایط زمانی، مکانی و فرهنگی نوشته شده است. پرواز بلند فکری و سیطره ایشان بر داستان مشخص و مشهود است، چنان که دغدغه من و منیت ایشان را بر آن داشته تا این موضوع را در قالب شعر برای خواننده تصویر سازی کند. نکته همین هست والسلام

1401/04/04 19:07
سیدمحسن سعیدزاده

کلماتِ رکیک،به کاربرده شده در داستان آن کنیزک که باخرخاتون شهوت میراند-صرف نظر ازمتعارف بودن یانبودن درزمان خودش وصرف نظراز ..- قبح ذاتی ومطلق ندارد؛ قبح عرضی ونسبی دارد.،واین اختلاف سلیقه ها خودش دارد همین حقیقت را اثبات میکند.به فرض قباحت ارتکاب چنین منکری(که عقل وشرع برانکار آن سخنی نگفته اند)، هیچ قدحی درکار ملای رومی که الحق ملای دورانها شمرده میشود،وارد نمیکند.

1401/05/22 15:08
سیف الله بهرامی

سلام وقتتون بخیر آیا می‌شود از گنجور معنی شعرها هم دید؟ 

1401/06/20 12:09
محسن جهان

تفسیر ابیات ۳۴ الی ۳۶ فوق:

بسیار کسان مغرور و متفاخر هستند که، همانند لهیب آتش سرکش بوده و خود را نور مطلق و برتر می‌دانند. فقط در صورت مواجهه با انسان‌های مجذوب حق از این بلند پروازی دست کشیده و به گمراهی خود پی می‌برند. و خواهند فهمید که این ذهنیت و افکار باطل‌ شعله ور شده درون، وهم و خیال بوده و در مسیر خداپرستان نیست. و تمام مایملک، علم و دانایی، القاب و عناوین دنیوی بصورت عاریه به آنها تعلق گرفته و بایست در هنگام مرگ بازپس دهند.

1402/05/13 18:08
حسین Noor

این اشعار زیبا که از شاعران بنام و شهیر زبان فارسی به جا مانده همچون گنجینه های گرانبهایی هستند که میبایست چراغ راه و راهنمای جوانان ( دختران و پسران) و حتی تمامی افراد باشد ولی افسوس که چون مثلاً مودبانه دیده نمیشه به دست فراموشی سپرده شده اند . ایرانیان قدیم آوردن لفظ کیر را بد نمی‌دانستند چون اینقدر زرنگ بودند و پاکی را از ناپاکی تمییز میدادند که از تلفظ فرد او را می‌شناختند که ذاتش چگونه است .
متاسفانه این اشعار پندآموز و عبرت آموز اصلأ به حاشیه رفته‌اند و پلیدان و ناپاکان اگر کسی ازین اشعار استفاده کند او را مزمت میکنند و باعث تحقیرش میشوند چون میدانند دختر و زن و مرد ایرانی که چشم و گوشش باز باشد فریب نمیخورد.

1402/10/22 14:12
خمش

سلام ، بیت آخر ( صورتی بشنیده ) هستش ، در مصرع به اشتباه نوشته شده ( بنشینده ) که معنی نمیده 

 

1402/10/25 12:12
امیرحسین صباغی

جدای از بی‌ادبی بودنش خیلی آموزنده‌س :)

1402/10/14 17:01
حامد رحیمی

سلام. منظور از "میزان" سطر 68 چیست؟ در سوره الرحمن میگه خدا "انسان" را زبان آموخت.

1402/12/23 01:02
رضا از کرمان

سلام جناب رحیمی 

  سوال جالبی پرسیدید ولی در آیات ۷،۸،و۹ از سوره رحمان سه بار میزان تکرار شده  ولی ربط مستقیم با زبان نداره دوستان راهنمایی میفرمایید .

1402/12/23 00:02
مهندس سید امیرحسین سراجی

در زمان تاریکی از زندگی بودم که با این شعر زیبا از مولانا آشنا شدم، این شعر زیبارا من میتواند در زندگی روزمره خودم حس کنم و به آن عشق بورزم.
تشکر میکنم از سایت گنجور باید قرار دادن این محتوای زیبا.

1403/04/08 01:07
Smm Jazaeri

به این نوع اشعار در عرف عامه ی مردم می‌گویند کوس شعر

جلال الدین بلخی این قدر کوته فکر و نادان است که تمام نکات به اسم خود اخلاقیش را با بیان داستان های شهوانی و الفاظ رکیک عنوان می کند  

1403/04/08 07:07
رضا از کرمان

 سلام عزیزم

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست 

در باغ لاله روید و در شوره بوم خس

1403/09/23 13:11
محمدرضا

آنچ مقصودست مغز آن بگیر، خود مولانا جواب افراد ظاهربین رو داده

1403/09/25 08:11
سُلگی قاسم .

شهوت و باد رابطه ای پر کاربرد دارد شهوت گاه در باد چنان به هم تنیده شده اند که صرفا با شنیدن باد باد غرور باد خشم باد شهوت به معنای معنای خاص خود یعنی ترص ولع زیادی در کار باد آز باد شهوت و....

باد شهوت باد با خشم باد آز

برد آنکه نبود اهل نماز 

پس باد خود سمبل است از حرص و ولع زیاد یک اضافه تشبیهی است که گاه خود واژه باد کفایت می‌کند برای خشم غرور 

فلانی باد در سرش دارد 

از طرب گشته بز آن زن هزار

در شرار شهوت خر بی‌قرار

از شادی آن زن چون باد بزان و جهنده هزار بار قوی تر شده

هزار نشان کثرت‌گرایی است

 

چه بزان که آن شهوت او را بز گرفت

بز گرفتن گیج را نبود شگفت

خود مولوی جواب میده نه هر باد جهنده ای؛ آن بادی که شهوت هم دارد و هم آن را فریفته و مفتون کرده باشد

میل شهوت کر کند دل را و کور

تا نماید خر چو یوسف نار

چون میل جنسی و شهوت هم آنسان را کور میکند و هم کَر ،

اشاره به حدیث حبُ لاشی یعنی و یعصم

آدم نسبت به چیزی که عاشق هست هم کرد است هم. کور

 

بز گرفتن یعنی فریفتن و حیله کردن و تندی جستن و در رفتن هم می‌شود معنی کرد

 خود ز باد بزان زاده اند

به مردم ز یزدان زاده اند

چو نار اگرم فروختن فرمایی

چو باد بزان شوم ز نا پروایی

باد جهنده ای که خود سریع است و آن بادی جهنده را که شهوت فریفته و جهنده تر کرده؛ گول زدن فریفتن چنین آدم گیجی جای تعجب ندارد/قاسم سُلگی 

1404/03/09 04:06
Mojtaba M

سلام خدمت همه دوستان عزیز،اشعار مولانا خود گویاست،معنایی که هوش مصنوعی در نظر گرفته واقعا در خیلی موارد بی ارتباط و اشتباه است،اگر جای اصلاح و بازبینی یا معنا کردن قوی تر هست لطفا پیگیری بفرمایید، با آرزوی موفقیت و سلامتی همیشگی دوستان عزیز، سپاسگزارم...

1404/03/09 15:06
فرهود

موافقان شما کم نیستند؛ اگر شما نیز خواستار حذف هوش‌مصنوعی از گنجور هستید

لطفا با مدیر گنجور تماس بگیرید و دلایل خود را بگویید. ایمیل تماس با گنجور