گنجور

بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود

کافِرَک را هیکلی بد یادگار
یاوه دید آن را و گشت او بی‌قرار
گفت آن حجره که شب جا داشتم
هیکل آنجا بی‌خبر بگذاشتم
گرچه شرمین بود شرمش حرص برد
حرص اَژدَرهاست نه چیزیست خرد
از پی هیکل شتاب اندر دوید
در وثاق مصطفی، وان را بدید
کان یدالله آن حدث را هم به خَود
خوش همی‌شوید که دورش چشم بد
هیکلش از یاد رفت و شد پدید
اندرو شوری، گریبان را درید
می‌زد او دو دست را بر رو و سر
کله را می‌کوفت بر دیوار و در
آنچنان که خون ز بینی و سرش
شد روان و رحم کرد آن مهترش
نعره‌ها زد خلق جمع آمد برو
گبر گویان ایهاالناس اُحذَروا
می‌زد او بر سر که ای بی‌عقل سر
می‌زد او بر سینه کای بی‌نور بر
سجده می‌کرد او که ای کل زمین
شرمسارست از تو این جزو مهین
تو که کلی، خاضع امر ویی
من که جزوم، ظالم و زشت و غوی
تو که کلی، خوار و لرزانی ز حق
من که جزوم، در خِلاف و در سَبَق
هر زمان می‌کرد رو بر آسمان
که ندارم روی ای قبلهٔ جهان
چون ز حد بیرون بلرزید و طپید
مصطفی‌اش در کنار خود کشید
ساکنش کرد و بسی بنواختش
دیده‌اش بگشاد و داد اشناختش
تا نگرید ابر کی خندد چمن
تا نگرید طفل کی جوشد لبن
طفل یک روزه همی‌داند طریق
که بگریم تا رسد دایهٔ شفیق
تو نمی‌دانی که دایهٔ دایِگان
کم دهد بی‌گریه شیر او رایگان
گفتِ فلیبکوا کثیرا گوش دار
تا بریزد شیر فضل کردگار
گریهٔ ابرست و سوز آفتاب
اُستن دنیا، همین دو رشته تاب
گر نبودی سوز مهر و اشک ابر
کی شدی جسم و عَرَض زَفت و سِطبر
کی بدی معمور، این هر چار فصل
گر نبودی این تف و این گریه اصل
سوز مهر و گریهٔ ابر جهان
چون همی دارد جهان را خوش‌دهان،
آفتاب عقل را در سوز دار
چشم را چون ابر اشک‌افروز دار
چشم گریان بایدت چون طفل خرد
کم خور آن نان را که نان آب تو برد
تن چو با برگست روز و شب از آن
شاخ جان در برگ‌ریزست و خزان
برگ تن بی‌برگی جانست زود
این بباید کاستن آن را فزود
اَقرضوا الله قرض ده زین برگ تن
تا بروید در عوض در دل چمن
قرض ده کم کن ازین لقمهٔ تنت
تا نُماید وجه لا عَینٌ رَاَت
تن ز سرگین خویش چون خالی کند
پر ز مُشک و دُر اجلالی کند
زین پلیدی بدهد و پاکی برد
از یُطَهِّرکُم تن او برخورد
دیو می‌ترساندت که هین و هین
زین پشیمان گردی و گردی حزین
گر گُدازی زین هوسها تو بدن
بس پشیمان و غمین خواهی شدن
این بِخور گرمست و داروی مزاج
وآن بیاشام از پی نفع و علاج
هم بدین نیت که این تن مرکبست
آنچِ خو کردست آنش اَصوبست
هین مگردان خو که پیش آید خلل
در دِماغ و دل بزاید صد علل
این چنین تهدیدها آن دیو دون
آرد و بر خلق خوانَد صد فسون
خویش جالینوس سازد در دوا
تا فریبد نفس بیمار ترا
کین ترا سودست از درد و غمی
گفت آدم را همین، در گندمی
پیش آرد هَیهی و هیهات را
وز لَویشه پیچد او لبهات را
هم‌چو لبهای فرس در وقت نعل
تا نُماید سنگ کمتر را چو لعل
گوشهااَت گیرد او چون گوش اسب
می‌کشاند سوی حرص و سوی کسب
بر زند بر پات نعلی ز اشتباه
که بمانی تو ز درد آن ز راه
نعل او هست آن تردُد در دو کار
این کنم یا آن کنم هین هوش دار
آن بکن که هست مختار نبی
آن مکن که کرد مجنون و صَبی
حُفَّت الجَنه بچه مَحفوف گشت
بِالمَکاره که ازو افزود کَشت
صد فسون دارد ز حیلت وز دغا
که کند در سَلّه گر هست اژدها
گر بود آب روان بر بنددش
ور بود حَبر زمان بَرخَندَدَش
عقل را با عقل یاری یار کن
اَمرَهم شوری بخوان و کار کن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کافِرَک را هیکلی بد یادگار
یاوه دید آن را و گشت او بی‌قرار
هیکل: بت؛ یاوه: گم شدن
گفت آن حجره که شب جا داشتم
هیکل آنجا بی‌خبر بگذاشتم
هوش مصنوعی: گفتند آن اتاقی که شب در آنجا ماندم، آن موجود روحانی را در آنجا بدون اطلاع و آگاهی رها کردم.
گرچه شرمین بود شرمش حرص برد
حرص اَژدَرهاست نه چیزیست خرد
هوش مصنوعی: هرچند که شرم دارد، اما حرص او برانگیخته شده است. حرص او مانند حرص اژدهاست و هیچ چیز کوچک و ناچیزی نیست.
از پی هیکل شتاب اندر دوید
در وثاق مصطفی، وان را بدید
هوش مصنوعی: در پی جسم و شکل پیامبر، با شتاب به سوی او دوید و آن را مشاهده کرد.
کان یدالله آن حدث را هم به خَود
خوش همی‌شوید که دورش چشم بد
هوش مصنوعی: دست خداوند آن واقعه را به خود خوشی می‌آورد تا از چشم زخم دور بماند و محفوظ بماند.
هیکلش از یاد رفت و شد پدید
اندرو شوری، گریبان را درید
هوش مصنوعی: هیکل او فراموش شد و در دل آن، شور و هیجانی پدیدار گردید که باعث شد گریبان را پاره کند.
می‌زد او دو دست را بر رو و سر
کله را می‌کوفت بر دیوار و در
هوش مصنوعی: او با دستانش به صورت و سرش ضربه می‌زد و سرش را به دیوار و در می‌کوبید.
آنچنان که خون ز بینی و سرش
شد روان و رحم کرد آن مهترش
مهتر: پیامبر (ص)
نعره‌ها زد خلق جمع آمد برو
گبر گویان ایهاالناس اُحذَروا
هوش مصنوعی: مردم با صدای بلند شروع به فریاد زدن کردند و همه جمع شدند. به فردی که غیرمسلمان بود گفتند: ای مردم، هوشیار باشید!
می‌زد او بر سر که ای بی‌عقل سر
می‌زد او بر سینه کای بی‌نور بر
هوش مصنوعی: او بر سر خود می‌کوبید و می‌گفت: ای مرد بی‌عقل، و بر سینه‌اش می‌زد و می‌گفت: ای بی‌نور!
سجده می‌کرد او که ای کل زمین
شرمسارست از تو این جزو مهین
کل زمین: کنایه از پیامبر (ص)؛ مهین: خوار و حقیر
تو که کلی، خاضع امر ویی
من که جزوم، ظالم و زشت و غوی
هوش مصنوعی: تو که در مقام بالایی و تحت فرمان او هستی، اما من که در موقعیتی پایین‌تر قرار دارم، خودخواه، زشت و نادان هستم.
تو که کلی، خوار و لرزانی ز حق
من که جزوم، در خِلاف و در سَبَق
هوش مصنوعی: تو که شخصیتی بزرگ و با عظمتی داری، از حقیقت من به اندازه‌ای کوچک و ضعیف هستی که در رقابت و پیشی گرفتن از من نیز به زحمت می‌افتی.
هر زمان می‌کرد رو بر آسمان
که ندارم روی ای قبلهٔ جهان
هوش مصنوعی: هر زمان که به آسمان نگاه می‌کنم، یادم می‌آید که هیچ‌گاه نمی‌توانم به تو، ای قبلهٔ دل‌ها، نگاه کنم.
چون ز حد بیرون بلرزید و طپید
مصطفی‌اش در کنار خود کشید
هوش مصنوعی: زمانی که از حد خود بیرون آمد و دچار لرزش و تپش شد، مصطفی او را در کنار خود نگاه داشت.
ساکنش کرد و بسی بنواختش
دیده‌اش بگشاد و داد اشناختش
هوش مصنوعی: او را ساکت کرد و با محبت به او نگاه کرد؛ چشمش را باز کرد و به او شناختی عطا کرد.
تا نگرید ابر کی خندد چمن
تا نگرید طفل کی جوشد لبن
هوش مصنوعی: برای اینکه چمن شاداب و خندان شود، باید ابر ببارد و برای اینکه شیر از مادر سرازیر شود، کودک باید گریه کند.
طفل یک روزه همی‌داند طریق
که بگریم تا رسد دایهٔ شفیق
هوش مصنوعی: نوزاد حتی در یک روزگی نیز می‌داند چگونه گریه کند تا به دایه محبتش برسد.
تو نمی‌دانی که دایهٔ دایِگان
کم دهد بی‌گریه شیر او رایگان
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که مادر به بچه‌های کوچک شیر را به راحتی نمی‌دهد و برای این کار نیاز به گریه و درخواست آنها دارد.
گفتِ فلیبکوا کثیرا گوش دار
تا بریزد شیر فضل کردگار
فَلْيَضْحَکُوا قَلِيلًا وَلْيَبْکُوا کَثِيرًا جَزَاءً بِمَا کَانُوا يَکْسِبُونَ (توبه، 82): کم بخندید و بسیار گریه کنید، این کیفر کارهای شماست!
گریهٔ ابرست و سوز آفتاب
اُستن دنیا، همین دو رشته تاب
هوش مصنوعی: بهار به گل‌های باران‌زده و گرمای آفتاب در زندگی اشاره دارد. زندگی ترکیبی از لحظات شاد و غمناک است، که هر دو به هم پیوسته‌اند و به عنوان بخشی از تجربه انسانی به شمار می‌روند.
گر نبودی سوز مهر و اشک ابر
کی شدی جسم و عَرَض زَفت و سِطبر
هوش مصنوعی: اگر سوز عشق و اشکی که مانند باران می‌بارد نبود، آیا تو می‌توانستی به این شکل و ساختار فیزیکی و دنیوی درآیی؟
کی بدی معمور، این هر چار فصل
گر نبودی این تف و این گریه اصل
هوش مصنوعی: کسی که در کارش موفق باشد، اگر این گرما و گریه و ناراحتی‌ها نبود، زندگی در هر چهار فصل به چه صورتی درمی‌آمد؟
سوز مهر و گریهٔ ابر جهان
چون همی دارد جهان را خوش‌دهان،
هوش مصنوعی: عشقی که در دل وجود دارد و اشک‌هایی که مانند باران می‌ریزد، باعث می‌شود که دنیا زیبا و شیرین به نظر برسد.
آفتاب عقل را در سوز دار
چشم را چون ابر اشک‌افروز دار
هوش مصنوعی: عقل خود را مانند آفتاب روشن کن و چشمانت را مانند ابر پر از اشک باران کن.
چشم گریان بایدت چون طفل خرد
کم خور آن نان را که نان آب تو برد
هوش مصنوعی: چشم‌انت باید مثل چشم یک کودک گریه کند و باید کمتر از آن نانی که به تو زندگی می‌دهد، بخوری.
تن چو با برگست روز و شب از آن
شاخ جان در برگ‌ریزست و خزان
هوش مصنوعی: بدن انسان در طول روز و شب مانند درختی است که از شاخه‌اش برگ می‌ریزد و در فصل خزان قرار دارد؛ به این معنا که در هر لحظه از زندگی، بخشی از جوانی و حیاتش را از دست می‌دهد و به مرور زمان با کاهش نیرو و انرژی مواجه می‌شود.
برگ تن بی‌برگی جانست زود
این بباید کاستن آن را فزود
هوش مصنوعی: بدن بدون روح و جان مانند برگی بی‌محتواست و برای تقویت روح باید از جسم کم کرد.
اَقرضوا الله قرض ده زین برگ تن
تا بروید در عوض در دل چمن
هوش مصنوعی: به خدا وام بدهید از میوه‌های بدن‌تان تا در عوض، در دل چمن رویش کند و رشد یابد.
قرض ده کم کن ازین لقمهٔ تنت
تا نُماید وجه لا عَینٌ رَاَت
عبارت لا عینٌ رات اشاره به یک حدیث قدسی دارد که خداوند می فرماید من برای بندگان صالحم چنان پاداشی فراهم می کنم که نه چشمی آنرا دیده باشد، نه گوشی آنرا شنیده باشد و نه بر دلی خطور کرده باشد.
تن ز سرگین خویش چون خالی کند
پر ز مُشک و دُر اجلالی کند
هوش مصنوعی: وقتی انسان از کثافات و زشتی‌ها خود را پاک کند، به درخشانی و عطر خوشی می‌رسد.
زین پلیدی بدهد و پاکی برد
از یُطَهِّرکُم تن او برخورد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر از زشتی‌ها دوری کنیم و به سمت پاکی برویم، خداوند به ما پاکی و پاکسازی حقیقی خواهد بخشید. به عبارتی دیگر، با دوری از پلیدی‌ها و آلودگی‌ها می‌توانیم به صفای درون و طهارت برسیم.
دیو می‌ترساندت که هین و هین
زین پشیمان گردی و گردی حزین
هوش مصنوعی: دیو تو را می‌ترساند که مبادا از کارهای کرده‌ات پشیمان شوی و غمگین گردی.
گر گُدازی زین هوسها تو بدن
بس پشیمان و غمین خواهی شدن
هوش مصنوعی: اگر خود را به این آرزوها بسپاری، بدنت پر از پشیمانی و غم خواهد شد.
این بِخور گرمست و داروی مزاج
وآن بیاشام از پی نفع و علاج
هوش مصنوعی: این غذا گرم است و برای سلامتی مفید است، و آن نوشیدنی را برای بهره‌وری و درمان بیاشام.
هم بدین نیت که این تن مرکبست
آنچِ خو کردست آنش اَصوبست
هوش مصنوعی: این بدن مانند یک مرکب است که هر چه را که عادت کرده است، برای او مناسب و خوب است.
هین مگردان خو که پیش آید خلل
در دِماغ و دل بزاید صد علل
هوش مصنوعی: مواظب خودت باش که با افکاری که به ذهنت می‌آید، باعث اختلال در ذهنت نشوی، زیرا این افکار می‌توانند منجر به بروز مشکلات و مسائل زیادی شوند.
این چنین تهدیدها آن دیو دون
آرد و بر خلق خوانَد صد فسون
هوش مصنوعی: این تهدیدها باعث می‌شود که موجود شرور به مردم آسیب برساند و با فریب‌هایی سعی کند آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهد.
خویش جالینوس سازد در دوا
تا فریبد نفس بیمار ترا
هوش مصنوعی: انسانی باهوش و دانا، دارویی می‌سازد که بتواند به بیماران کمک کند و نفس بیمار را فریب دهد تا بهتر شود.
کین ترا سودست از درد و غمی
گفت آدم را همین، در گندمی
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که آدمی از درد و غم خود بهره‌برداری می‌کند و به نوعی حتی در شرایط سخت، ارزش و سودی می‌تواند پیدا کند. در واقع، زندگی گاهی با چالش‌ها و مشکلاتی همراه است که باعث رشد و یادگیری فرد می‌شود.
پیش آرد هَیهی و هیهات را
وز لَویشه پیچد او لبهات را
هوش مصنوعی: او با صدای بلند و ناامیدانه فریاد می‌زند و در عین حال تلاش می‌کند تا مشکلات را از خود دور کند و به گونه‌ای به آن‌ها پاسخ دهد.
هم‌چو لبهای فرس در وقت نعل
تا نُماید سنگ کمتر را چو لعل
هوش مصنوعی: همانطور که لب‌های اسب در هنگام نعل‌کردن نشان می‌دهند که سنگ‌های کوچکتر از جواهرات هم می‌توانند ارزشمند باشند.
گوشهااَت گیرد او چون گوش اسب
می‌کشاند سوی حرص و سوی کسب
هوش مصنوعی: گوش‌هایت به صداهای دور و برت می‌شنوند، مانند گوش‌های اسب که به سمت خواسته‌ها و دنبال کردن منافعش می‌روند.
بر زند بر پات نعلی ز اشتباه
که بمانی تو ز درد آن ز راه
هوش مصنوعی: اگر بر پای تو پاتکی از اشتباه زده شود، به خاطر درد آن نمی‌توانی از راه خود دور شوی و سرگردان بمانی.
نعل او هست آن تردُد در دو کار
این کنم یا آن کنم هین هوش دار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی در انجام کارها دچار تردید هستیم و نمی‌دانیم کدام یک را انتخاب کنیم، باید تمام حواسمان را جمع کنیم و با دقت تصمیم‌گیری کنیم. این تردید می‌تواند به خاطر انتخاب بین دو گزینه باشد و نشانه‌ای از نیاز به تفکر و توجه بیشتر است.
آن بکن که هست مختار نبی
آن مکن که کرد مجنون و صَبی
هوش مصنوعی: کاری را انجام بده که مختار، یعنی کسی که اختیار دارد، انجام داده است و کاری را نکن که مجنون و نوجوانان کردند.
حُفَّت الجَنه بچه مَحفوف گشت
بِالمَکاره که ازو افزود کَشت
حدیث نبوی: بهشت پوشیده شده با انواع سختی هاست پس هرکس در این دنیا پرهیزکار باشد و به خود سختی بدهد لایق بهشت است.
صد فسون دارد ز حیلت وز دغا
که کند در سَلّه گر هست اژدها
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در دنیا وسوسه‌ها و فریب‌های زیادی وجود دارد، و اگر به دقت نگاه نکنیم، ممکن است در دام خطرناک‌ترین موجودات گرفتار شویم. در واقع، باید هوشیار باشیم تا در برابر مکرها و نیرنگ‌ها آسیب نخوریم.
گر بود آب روان بر بنددش
ور بود حَبر زمان بَرخَندَدَش
حبر: دانشمند
عقل را با عقل یاری یار کن
اَمرَهم شوری بخوان و کار کن
هوش مصنوعی: با فکر و عقل خود به یاری دیگران بپرداز و جهت کارهایشان به آنها راهنمایی کن.

خوانش ها

بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیه‌السلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود می‌شست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود به خوانش زهره نصری

حاشیه ها

1391/08/14 21:11
بزرگمهر وزیری

در بیت 17، " تا نگرید طفل کی جوشد لبن"
درست آن " چوشد" است . چوشیدن به معنای مکیدن است و به همین معنا، امروز هم در افغانستان به کار می رود. با توجه که مولوی از بلخ اوده که امروز در افغانستان است، این واژه برای وی بسیار آشنا بوده است. در فرهنگ دهخدا نیز به شکل "چوشیدن" و به همین معنای مکیدن آمده است. خواهشمند است " جوشد" را به " چوشد" درست کنید.
با سپاس.

1392/10/17 17:01
امین کیخا

برای هیجان و شور تفش با کسره زیر ف هم داریم

1392/10/17 17:01
امین کیخا

فصل به فارسی افزون بر فرگرد به سادگی هنگام می شود

1392/10/17 17:01
امین کیخا

هوس پایه ساخته شدن وسوسه و وسواس است

1392/10/17 17:01
امین کیخا

نعل به پهلوی نال بوده است در لری هنوز نال است

1392/10/17 17:01
امین کیخا

تفس با فتحه اول معنی هیجان دارد

1392/10/17 18:01
امین کیخا

تفش را از روی یاد و حافظه گفتم که گویا درست نیست و همان تفس درست است

1393/08/08 17:11
امین

به نام خدا
بعد از سلام
جناب وزیری عزیز
از لحاظ منطقی جوشیدن شیر ارتباطی با گریه ی طفل ندارد و شرط در این معنی که شما فرموده اید محقق نمی شود
به دیگر سخن ممکن است طفل بگرید اما شیری در کار نباشد
اما اگر جوشد به نوشد تبدیل شود آن وقت آن ارتباط منطقی هم محقق می شود و نوشیدن شیر تابع گریه ی طفل خواهد بود
اصل کلام مولانا نیز تاکید بر گریستن و فواید آن است
علامه حسن زاده آملی نیز در تاکید این مطلب در الهی نامه اشان آورده اند:
از کودکی راهِ کسب را به ما یاد داده ای
با تشکر از شما و سایت وزین گنجور که فرصت این بحث را آفرید.
در پناه حق

1396/06/25 08:08
علی عامری

درود بر شما
پاسخی که برای مطلب جناب وزیری نوشته شده است بی ارتباط به نکته ایست که ایشان تذکر داده اند. ایشان فرموده اند جوشد به چوشد تبدیل شود. چوشد هم همان معنای مکیدن و چشیدن دارد.

1397/11/22 16:01
رضایی

با سلام خدمت دوستان گرامی
از نظر تجربه ی من که مادر سه تا بچه هستم، گاهی وقتها بچه که گریه میکند شیر مادر شروع به جاری شدن و به تعبیر این شعر جوشیدن میکند

1398/03/04 20:06
صالح

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
در پاسخ به جناب اقای وزیری از نظر بنده حقیر در اینجا دو مورد وجود دارد:
اول آنکه میتوان گفت که از تشبیهی استفاده شده به این صورت که :تا زمانی که کودک شیرخواره گریه نکند شیر مادر از پستان او مانند چشمه نمیجوشد و بیرون نمی آید
باید توجه داشت که چشمه از دل زمین میجوشد و بازم هم میتوان گفت که پستان مادر نیز به زمین در تشبیه شده .
دومین مطلب این است به دلیل گذشت زمان و تحول لغات به دلیل قدیمی بودن نثر و معلوم نبودن کلمات آن ممکن است چوشد به جوشد تبدیل شده است
البته این یک حدس و گمان و احتمال است.
با تشکر.

1398/05/09 18:08
جعفر

مصراع دوم بیت: تو نمی‌دانی که دایهٔ دایگان
کم دهد بی‌گریه شیر او رایگان حتما باید سوالی خوانده شود . لطفا علامت سوال در پایان آن بگذارید

1403/09/29 23:11
کوروش

ساکنش کرد و بسی بنواختش

 

دیده‌اش بگشاد و داد اشناختش

 

یعنی چه 

 

 

 

1403/09/30 21:11
کوروش

 

گریهٔ ابرست و سوز آفتاب

 

اُستن دنیا، همین دو رشته تاب

 

استن یعنی چه

1403/09/01 09:12
کوروش

حُفَّت الجَنه بچه مَحفوف گشت

 

بِالمَکاره که ازو افزود کَشت

 

یعنی چه

 

 

1403/09/01 09:12
کوروش

صد فسون دارد ز حیلت وز دغا

 

که کند در سَلّه گر هست اژدها

 

یعنی چه

 

 

1403/09/01 12:12
کوروش

گر بود آب روان بر بنددش

 

ور بود حَبر زمان بَرخَندَدَش

 

یعنی چه

 

 

1403/09/05 10:12
کوروش

هم‌چو لبهای فرس در وقت نعل

 

تا نُماید سنگ کمتر را چو لعل

 

یعنی چه

 

 

 

1403/09/07 19:12
رضا از کرمان

 

  درود بر مولانا واشرافی که ایشان بر تمامی مسایل داشته وعجیب آنهارا برای تفهیم معارف عالیه  در تمامی آثارش بجا بکار گرفته مثل همین بستن لب  یا کشیدن گوش اسب.

بنده به عنوان یک سوارکار وکسی که با اسب سر وکار داشتم ودارم  باید بگم بعضی از اسبها که بد اخلاق وچموشند  یا اینکه آموزش ندیده‌اند در هنگام نعل بندی یا موارد  مراقبت درمانی بسیار نا آرامند  در این موارد ، دام پزشک جهت مهار کردن حیوان از مهتر یا مالک اسب میخواهد که گوش اسب را محکم بگیرد لازم به ذکر است که اسبها نسبت به گرفتن گوش عاجزند وآرام میشوند و بستن لب اسب یا در اصطلاح دام پزشکی  لواشه   بدین گونه است که با ابزاری انبر گونه  یا با طنابی کوچک که به چوبی وصل است لب بالایی اسب را محکم تحت فشار قرار میدهند که بدلیل ترشح آندورفین ، حیوان موقتا سست گشته وآرام میگیرد و به دامپزشک فرصت میدهد تا کارش را انجام دهد   آندورفین تحمل درد را بیشتر میکند 

حالا داره به این اشاره میکنه که شیطان لبان تورا میبنده وگوش تورا میگیره وکار خودش را انجام میده 

شاد باشی عزیز