گنجور

بخش ۴۵ - تفسیر أَسْفَلَ سافِلینَ إِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنونٍ

لیک گر باشد طبیبش نور حق
نیست از پیری و تب نقصان و دق
سستی او هست چون سستی مست
که اندر آن سستیش رشک رستمست
گر بمیرد استخوانش غرق ذوق
ذره ذره‌ش در شعاع نور شوق
وآنک آنش نیست باغ بی‌ثمر
که خزانش می‌کند زیر و زبر
گل نماند خارها ماند سیاه
زرد و بی‌مغز آمده چون تل کاه
تا چه زلت کرد آن باغ ای خدا
که ازو این حله‌ها گردد جدا
خویشتن را دید و دید خویشتن
زهر قتالست هین ای ممتحن
شاهدی کز عشق او عالم گریست
عالمش می‌راند از خود جرم چیست
جرم آنک زیور عاریه بست
کرد دعوی کین حلل ملک منست
واستانیم آن که تا داند یقین
خرمن آن ماست خوبان دانه‌چین
تا بداند کان حلل عاریه بود
پرتوی بود آن ز خورشید وجود
آن جمال و قدرت و فضل و هنر
ز آفتاب حسن کرد این سو سفر
باز می‌گردند چون استارها
نور آن خورشید ازین دیوارها
پرتو خورشید شد وا جایگاه
ماند هر دیوار تاریک و سیاه
آنک کرد او در رخ خوبانت دنگ
نور خورشیدست از شیشهٔ سه رنگ
شیشه‌های رنگ رنگ آن نور را
می‌نمایند این چنین رنگین بما
چون نماند شیشه‌های رنگ‌رنگ
نور بی‌رنگت کند آنگاه دنگ
خوی کن بی‌شیشه دیدن نور را
تا چو شیشه بشکند نبود عمی
قانعی با دانش آموخته
در چراغ غیر چشم افروخته
او چراغ خویش برباید که تا
تو بدانی مستعیری نی‌فتا
گر تو کردی شکر و سعی مجتهد
غم مخور که صد چنان بازت دهد
ور نکردی شکر اکنون خون گری
که شدست آن حسن از کافر بری
امة الکفران اضل اعمالهم
امة الایمان اصلح بالهم
گم شد از بی‌شکر خوبی و هنر
که دگر هرگز نبیند زان اثر
خویشی و بی‌خویشی و سکر وداد
رفت زان سان که نیاردشان به یاد
که اضل اعمالهم ای کافران
جستن کامست از هر کام‌ران
جز ز اهل شکر و اصحاب وفا
که مریشان راست دولت در قفا
دولت رفته کجا قوت دهد
دولت آینده خاصیت دهد
قرض ده زین دولت اندر اقرضوا
تا که صد دولت ببینی پیش رو
اندکی زین شرب کم کن بهر خویش
تا که حوض کوثری یابی به پیش
جرعه بر خاک وفا آنکس که ریخت
کی تواند صید دولت زو گریخت
خوش کند دلشان که اصلح بالهم
رد من بعد التوی انزالهم
ای اجل وی ترک غارت‌ساز ده
هر چه بردی زین شکوران باز ده
وا دهد ایشان بنپذیرند آن
زانک منعم گشته‌اند از رخت جان
صوفییم و خرقه‌ها انداختیم
باز نستانیم چون در باختیم
ما عوض دیدیم آنگه چون عوض
رفت از ما حاجت و حرص و غرض
ز آب شور و مهلکی بیرون شدیم
بر رحیق و چشمهٔ کوثر زدیم
آنچ کردی ای جهان با دیگران
بی‌وفایی و فن و ناز گران
بر سرت ریزیم ما بهر جزا
که شهیدیم آمده اندر غزا
تا بدانی که خدای پاک را
بندگان هستند پر حمله و مری
سبلت تزویر دنیا بر کنند
خیمه را بر باروی نصرت زنند
این شهیدان باز نو غازی شدند
وین اسیران باز بر نصرت زدند
سر برآوردند باز از نیستی
که ببین ما را گر اکمه نیستی
تا بدانی در عدم خورشیدهاست
وآنچ اینجا آفتاب آنجا سهاست
در عدم هستی برادر چون بود
ضد اندر ضد چون مکنون بود
یخرج الحی من المیت بدان
که عدم آمد امید عابدان
مرد کارنده که انبارش تهیست
شاد و خوش نه بر امید نیستیست
که بروید آن ز سوی نیستی
فهم کن گر واقف معنیستی
دم به دم از نیستی تو منتظر
که بیابی فهم و ذوق آرام و بر
نیست دستوری گشاد این راز را
ورنه بغدادی کنم ابخاز را
پس خزانهٔ صنع حق باشد عدم
که بر آرد زو عطاها دم به دم
مبدع آمد حق و مبدع آن بود
که برآرد فرع بی‌اصل و سند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لیک گر باشد طبیبش نور حق
نیست از پیری و تب نقصان و دق
هوش مصنوعی: اما اگر پزشکش نور حق باشد، بیماری و ضعف و پیری برایش مهم نیست.
سستی او هست چون سستی مست
که اندر آن سستیش رشک رستمست
هوش مصنوعی: سستی و ضعف او مانند سستی فردی مست است که در میان آن ضعفش، قدرت و شجاعت رستم را حس می‌کند.
گر بمیرد استخوانش غرق ذوق
ذره ذره‌ش در شعاع نور شوق
هوش مصنوعی: اگر استخوانش بمیرد، هر ذره از آن در نور شوق غوطه‌ور خواهد شد.
وآنک آنش نیست باغ بی‌ثمر
که خزانش می‌کند زیر و زبر
هوش مصنوعی: واقعاً باغی که میوه‌ای ندارد، مانند آتش نیست که زندگی را به هم بریزد و ویران کند. به عبارتی، یک باغ بی‌ثمر به‌اندازه‌ای بی‌فایده است که حتی با آمدن فصل خزان، هیچ‌چیز باقی نمی‌گذارد و همه‌چیز نابود می‌شود.
گل نماند خارها ماند سیاه
زرد و بی‌مغز آمده چون تل کاه
هوش مصنوعی: گل‌ها از بین رفته‌اند و فقط خارها باقی مانده‌اند؛ خارهایی که سیاه و زرد و بدون ارزش هستند و مثل تل کاه به نظر می‌رسند.
تا چه زلت کرد آن باغ ای خدا
که ازو این حله‌ها گردد جدا
هوش مصنوعی: خداوند، آن باغ چه گناهی کرده که به خاطر آن این لباس‌ها و زینت‌ها از آن جدا شده است؟
خویشتن را دید و دید خویشتن
زهر قتالست هین ای ممتحن
هوش مصنوعی: انسان به درون خود نگریست و دریافت که خود را در جنگ و جدال می‌بیند. پس ای آزمایش‌کننده، بشتاب!
شاهدی کز عشق او عالم گریست
عالمش می‌راند از خود جرم چیست
هوش مصنوعی: شاهدی که به خاطر عشق او، تمام جهان به گریه افتاد، حالا جهان او را از خود دور می‌کند. آیا این دوری گناهی دارد؟
جرم آنک زیور عاریه بست
کرد دعوی کین حلل ملک منست
هوش مصنوعی: شخصی که با زینت و زیورهایی که به عاریت گرفته است، داوای مالکیت می‌کند، مرتکب خطا شده است.
واستانیم آن که تا داند یقین
خرمن آن ماست خوبان دانه‌چین
هوش مصنوعی: ما آن کسی را می‌طلبیم که به درستی بداند که آن خرمنی که داریم، متعلق به ماست و تنها کسانی که در جمع‌آوری خوشی‌ها و خوبی‌ها مهارت دارند، می‌توانند به آن پی ببرند.
تا بداند کان حلل عاریه بود
پرتوی بود آن ز خورشید وجود
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که آن لباس‌های زیبا و جذاب، که ظاهری فریبنده دارند، در واقع موقتی و زودگذر هستند و مانند پرتویی از نور خورشید وجود، اصل و حقیقت ماندگاری ندارند. به عبارت دیگر، زیبایی و لذتی که از این دنیا به دست می‌آید، همیشگی نیست و باید به ماهیت واقعی آن پی برد.
آن جمال و قدرت و فضل و هنر
ز آفتاب حسن کرد این سو سفر
هوش مصنوعی: این زیبایی و قدرت و فضیلت و هنر، مانند نوری است که از آفتاب به این سمت می‌تابد.
باز می‌گردند چون استارها
نور آن خورشید ازین دیوارها
هوش مصنوعی: به سمت زندگی بازمی‌گردند مانند ستاره‌ها که نور آن خورشید از این دیوارها عبور می‌کند.
پرتو خورشید شد وا جایگاه
ماند هر دیوار تاریک و سیاه
هوش مصنوعی: پرتو خورشید بر همه جا می‌تابد و باعث می‌شود که هر دیوار سیاه و تاریک دیگر جایی برای ماندن نداشته باشد.
آنک کرد او در رخ خوبانت دنگ
نور خورشیدست از شیشهٔ سه رنگ
هوش مصنوعی: او زیبایی شما را به سان نور خورشید توصیف می‌کند که از شیشه‌ای با سه رنگ عبور کرده است.
شیشه‌های رنگ رنگ آن نور را
می‌نمایند این چنین رنگین بما
هوش مصنوعی: شیشه‌های رنگی، نور را به شکلی زیبا و رنگارنگ نمایش می‌دهند و اینگونه به ما جلوه‌ای رنگین می‌بخشند.
چون نماند شیشه‌های رنگ‌رنگ
نور بی‌رنگت کند آنگاه دنگ
هوش مصنوعی: وقتی که شیشه‌های رنگی دیگر نمانند، نور بدون رنگ تو همه‌چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و در آن لحظه صدای آنگاه را به گوش می‌رساند.
خوی کن بی‌شیشه دیدن نور را
تا چو شیشه بشکند نبود عمی
هوش مصنوعی: در زندگی تلاش کن به طوری رفتار کنی که مانند شیشه، زود شکننده نشوی و همیشه به نور و زیبایی‌ها نگاه کنی. زیرا وقتی در مقابل مشکلات قرار می‌گیری، اگر درونت قوی باشد، کمتر آسیب خواهید دید.
قانعی با دانش آموخته
در چراغ غیر چشم افروخته
هوش مصنوعی: آدمی که با دانش و تحصیل آشنا است، به نور و روشنی خود ایمان دارد و به موفقیت و توانایی‌هایش اعتماد می‌کند.
او چراغ خویش برباید که تا
تو بدانی مستعیری نی‌فتا
هوش مصنوعی: او چراغ خود را روشن می‌کند تا تو بفهمی که نیازی به کمک دیگران نداری و می‌توانی بر روی پای خود بایستی.
گر تو کردی شکر و سعی مجتهد
غم مخور که صد چنان بازت دهد
هوش مصنوعی: اگر تو تلاش و کوشش کنی و کار خوبی انجام دهی، نگران نباش که در نتیجه آن، نعمت‌های زیادی به تو خواهد رسید.
ور نکردی شکر اکنون خون گری
که شدست آن حسن از کافر بری
هوش مصنوعی: اگر شکر نعمت‌ها را به جا نیاوری، اکنون باید خون گریه کنی؛ چون beauty او از کافر دور شده است.
امة الکفران اضل اعمالهم
امة الایمان اصلح بالهم
هوش مصنوعی: قوم کسانی که به کفر رو آورده‌اند، اعمالشان به بی‌راهدانی رفته است؛ اما گروه مؤمنان، اوضاع و کارهایشان به صلاح و بهبود می‌گراید.
گم شد از بی‌شکر خوبی و هنر
که دگر هرگز نبیند زان اثر
هوش مصنوعی: هنر و خوبی که از دست رفته، دیگر هرگز قابل مشاهده نخواهد بود و هیچ نشانه‌ای از آن باقی نمانده است.
خویشی و بی‌خویشی و سکر وداد
رفت زان سان که نیاردشان به یاد
هوش مصنوعی: رابطه و عدم رابطه، حالتی مستی و وعده‌ای که رفتند به گونه‌ای که هیچ‌یک از آن‌ها به یاد نمی‌آورند.
که اضل اعمالهم ای کافران
جستن کامست از هر کام‌ران
هوش مصنوعی: ای کافران، اعمال شما بی‌ثمر و بی‌فایده است، چرا که سرنوشت شما از دیگران جداست و جستجوی شما به نتیجه‌ای نمی‌رسد.
جز ز اهل شکر و اصحاب وفا
که مریشان راست دولت در قفا
هوش مصنوعی: جز افرادی که شکرگزار و وفادار هستند، کسی نیست که حمایتشان به دیگری کمک کند.
دولت رفته کجا قوت دهد
دولت آینده خاصیت دهد
هوش مصنوعی: دولت فعلی کجا رفته که قدرت خود را به دولت آینده بدهد و ویژگی‌های لازم را فراهم کند؟
قرض ده زین دولت اندر اقرضوا
تا که صد دولت ببینی پیش رو
هوش مصنوعی: از این نعمت به دیگران کمک کن تا خودت نیز در آینده، نعمت‌های بسیاری را از آن خود ببینی.
اندکی زین شرب کم کن بهر خویش
تا که حوض کوثری یابی به پیش
هوش مصنوعی: کمی از این نوشیدنی کم کن برای خودت، تا به برکت آن، به هدف بزرگتری دست پیدا کنی.
جرعه بر خاک وفا آنکس که ریخت
کی تواند صید دولت زو گریخت
هوش مصنوعی: آن کسی که با صداقت و وفاداری جرعه‌ای از محبتش را بر خاک می‌افشاند، دیگر نمی‌تواند از نعمت‌ها و برکات زندگی خود فرار کند.
خوش کند دلشان که اصلح بالهم
رد من بعد التوی انزالهم
هوش مصنوعی: دلشان شاد می‌شود وقتی که پس از مشکلات و سختی‌ها، به حق بازگردند و سرنوشتشان تغییر کند.
ای اجل وی ترک غارت‌ساز ده
هر چه بردی زین شکوران باز ده
هوش مصنوعی: ای مرگ، تو که همه چیز را می‌گیری و می‌بری، حالا هر آنچه را که از این شکرگزاران گرفته‌ای، به آنها برگردان.
وا دهد ایشان بنپذیرند آن
زانک منعم گشته‌اند از رخت جان
هوش مصنوعی: آن‌ها چیزی را نخواهند پذیرفت؛ زیرا منعم و بی‌نیاز از دیوانگی و نادانی شده‌اند.
صوفییم و خرقه‌ها انداختیم
باز نستانیم چون در باختیم
هوش مصنوعی: ما عارفانی هستیم که لباس‌های خود را کنار گذاشته‌ایم و دیگر هیچ چیزی از آنچه به دست آورده‌ایم نمی‌خواهیم، زیرا در راه عشق همه چیز را فدای او کرده‌ایم.
ما عوض دیدیم آنگه چون عوض
رفت از ما حاجت و حرص و غرض
هوش مصنوعی: ما تغییرات زیادی را تجربه کردیم، در نتیجه وقتی که تغییرات از ما دور شد، دیگر نیازی به خواسته‌ها و حرص‌های خود نداریم.
ز آب شور و مهلکی بیرون شدیم
بر رحیق و چشمهٔ کوثر زدیم
هوش مصنوعی: از آب شور و خطرناک خارج شدیم و به سراغ نوشیدنی پاک و بهشتی رفتیم.
آنچ کردی ای جهان با دیگران
بی‌وفایی و فن و ناز گران
هوش مصنوعی: ای جهان، آن چه با دیگران کردی، بی‌وفایی و فریب و سخت‌گیری بوده است.
بر سرت ریزیم ما بهر جزا
که شهیدیم آمده اندر غزا
هوش مصنوعی: ما به خاطر تو پاداشی می‌ریزیم، زیرا که ما شهدای راه حق در جنگ هستیم.
تا بدانی که خدای پاک را
بندگان هستند پر حمله و مری
هوش مصنوعی: برای اینکه متوجه شوی که خداوند بزرگ و پاک، بندگانی دارد که در برابرش خضوع و فروتنی می‌کنند.
سبلت تزویر دنیا بر کنند
خیمه را بر باروی نصرت زنند
هوش مصنوعی: موی تو نشان فریب و ظاهرسازی دنیا را کنار می‌زند و خیمه‌گاه پیروزی را به دیوار می‌کوبد.
این شهیدان باز نو غازی شدند
وین اسیران باز بر نصرت زدند
هوش مصنوعی: این شهیدان دوباره به مبارزه برخواسته‌اند و این اسیران دوباره برای یاری و کمک فعال شده‌اند.
سر برآوردند باز از نیستی
که ببین ما را گر اکمه نیستی
هوش مصنوعی: در دوباره زنده شدن از عدم، وجود خود را آشکار کردند تا ما را ببینند، در حالی که در دنیای بی‌وجودی به سر می‌برند.
تا بدانی در عدم خورشیدهاست
وآنچ اینجا آفتاب آنجا سهاست
هوش مصنوعی: برای آنکه بدانی در حقیقت، در جایی که خورشید وجود ندارد، جای دیگری پر از نور و روشنایی است؛ و در نظر داشته باش که آنچه در اینجا به عنوان آفتاب می‌بینی، در آن سوی عالم، ستاره‌ای به نام سهیل است.
در عدم هستی برادر چون بود
ضد اندر ضد چون مکنون بود
هوش مصنوعی: اگر در نبود وجود برادر چه حالتی دارد، زمانی که ضدها در درون هم نهفته‌اند و به همدیگر مرتبط هستند.
یخرج الحی من المیت بدان
که عدم آمد امید عابدان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خداوند زنده را از مرده بیرون می‌آورد و به ما می‌آموزد که حتی از عدم و ناکامی نیز می‌توان امید و زندگی پیدا کرد. به تعبیر دیگر، در مواقعی که به نظر می‌رسد همه چیز ناامیدکننده است، باید بدانیم که همیشه امیدی وجود دارد و می‌توان از شرایط سخت و نامساعد بهره‌برداری کرد.
مرد کارنده که انبارش تهیست
شاد و خوش نه بر امید نیستیست
هوش مصنوعی: مردی که سخت تلاش کرده و تلاشش نتیجه‌ای نداشته، باید خوشحال باشد، چرا که امیدی به ناامیدی ندارد.
که بروید آن ز سوی نیستی
فهم کن گر واقف معنیستی
هوش مصنوعی: بروید و از وجود نداشتن چیزی بیاموزید، اگر به واقع توانایی درک معنی را دارید.
دم به دم از نیستی تو منتظر
که بیابی فهم و ذوق آرام و بر
هوش مصنوعی: هر لحظه در انتظارم که تو بیایی و آرامش و درکی عمیق را به ارمغان آوری.
نیست دستوری گشاد این راز را
ورنه بغدادی کنم ابخاز را
هوش مصنوعی: راز این کار به هیچ دستوری روشن نمی‌شود، وگرنه من می‌توانستم به سادگی آن را برای اهل بغداد توضیح دهم.
پس خزانهٔ صنع حق باشد عدم
که بر آرد زو عطاها دم به دم
هوش مصنوعی: پس عدم، منبع و مخزن خلاقیت‌های الهی است، که از آن به‌طور مداوم نعمت‌ها و بخشش‌ها به وجود می‌آید.
مبدع آمد حق و مبدع آن بود
که برآرد فرع بی‌اصل و سند
هوش مصنوعی: خالق حقیقی آمد و خالق آن کسی بود که می‌تواند چیزی را بدون داشتن اصل و سندی از آن به وجود بیاورد.

حاشیه ها

1397/08/23 17:10
مهدی قناعت پیشه

عالم گریست...عالمش می‌راند از خود جرم چیست؟ البته که منظور بیشتر عالم یا دانایان عالم است و نه همه جهان والبته ایهام عالم و عالم