بخش ۴۱ - بقیهٔ قصهٔ آهو و آخر خران
روزها آن آهوی خوشناف نر
در شکنجه بود در اصطبل خر
مضطرب در نزع چون ماهی ز خشک
در یکی حقه معذب پشک و مشک
یک خرش گفتی که ها این بوالوحوش
طبع شاهان دارد و میران خموش
وآن دگر تسخر زدی کز جزر و مد
گوهر آوردست کی ارزان دهد
وآن خری گفتی که با این نازکی
بر سریر شاه شو گو متکی
آن خری شد تخمه وز خوردن بماند
پس برسم دعوت آهو را بخواند
سر چنین کرد او که نه رو ای فلان
اشتهاام نیست هستم ناتوان
گفت میدانم که نازی میکنی
یا ز ناموس احترازی میکنی
گفت او با خود که آن طعمهٔ توست
که از آن اجزای تو زنده و نوست
من الیف مرغزاری بودهام
در زلال و روضهها آسودهام
گر قضا انداخت ما را در عذاب
کی رود آن خو و طبع مستطاب
گر گدا گشتم گدارو کی شوم
ور لباسم کهنه گردد من نوم
سنبل و لاله و سپرغم نیز هم
با هزاران ناز و نفرت خوردهام
گفت آری لاف میزن لافلاف
در غریبی بس توان گفتن گزاف
گفت نافم خود گواهی میدهد
منتی بر عود و عنبر مینهد
لیک آن را کی شنود صاحبمشام
بر خر سرگینپرست آن شد حرام
خر کمیز خر ببوید بر طریق
مشک چون عرضه کنم با این فریق
بهر این گفت آن نبی مستجیب
رمز الاسلام فیالدنیا غریب
زانک خویشانش هم از وی میرمند
گرچه با ذاتش ملایک همدمند
صورتش را جنس میبینند انام
لیک از وی مینیابند آن مشام
همچو شیری در میان نقش گاو
دور میبینش ولی او را مکاو
ور بکاوی ترک گاو تن بگو
که بدرد گاو را آن شیرخو
طبع گاوی از سرت بیرون کند
خوی حیوانی ز حیوان بر کند
گاو باشی شیر گردی نزد او
گر تو با گاوی خوشی شیری مجو
بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید: شد محمد الپ الغ خوارزمشاهبخش ۴۲ - تفسیر انی اری سبع بقرات سمان یاکلهن سبع عجاف آن گاوان لاغر را خدا به صفت شیران گرسنه آفریده بود تا آن هفت گاو فربه را به اشتها میخوردند اگر چه آن خیالات صور گاوان در آینهٔ خواب نمودند تو معنی بگیر: آن عزیز مصر میدیدی به خواب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزها آن آهوی خوشناف نر
در شکنجه بود در اصطبل خر
هوش مصنوعی: روزها آن آهو، که دارای زیبایی خاصی بود، در حال تحمل عذاب در اصطبل حیوانات قرار داشت.
مضطرب در نزع چون ماهی ز خشک
در یکی حقه معذب پشک و مشک
هوش مصنوعی: در حالتی دلهرهآور و ناآرام، مانند ماهیای که از خشکی به تنگنای آب میافتد، به شدت گرفتار و رنجور است، همچون نغمهای که بین دو حالت عذاب و آرامش سرگردان است.
یک خرش گفتی که ها این بوالوحوش
طبع شاهان دارد و میران خموش
هوش مصنوعی: یک خر به کسی گفت که این موجودات وحشی مانند شاهان رفتار میکنند، اما بزرگترها و با تجربهترها در سکوت به زندگی خود ادامه میدهند.
وآن دگر تسخر زدی کز جزر و مد
گوهر آوردست کی ارزان دهد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو به راستی به من خندیدی، در حالی که مانند جزر و مد دریا، که گوهرهای ارزشمند را به ساحل میآورد، انتظار داشتی که این زیباییها به آسانی و با قیمتی نازل به دست آید.
وآن خری گفتی که با این نازکی
بر سریر شاه شو گو متکی
هوش مصنوعی: شما میگویید که با این ظرافت و نازکی، میتوانی بر تخت سلطنت بنشینی و تکیه کنی.
آن خری شد تخمه وز خوردن بماند
پس برسم دعوت آهو را بخواند
هوش مصنوعی: یک فرد نادان به علت پرخوری دچار حالتی میشود که دیگر نمیتواند به کارهای خود ادامه دهد و سپس به دنبال لذت و تفریح میرود.
سر چنین کرد او که نه رو ای فلان
اشتهاام نیست هستم ناتوان
هوش مصنوعی: او به گونهای رفتار کرد که نشان میدهد برایش اهمیتی ندارم و من هم به خاطر ضعف خود، نمیتوانم درخواستی کنم.
گفت میدانم که نازی میکنی
یا ز ناموس احترازی میکنی
هوش مصنوعی: میگوید که میدانم تو به خاطر زیباییات خود را میگیری یا به دلیل احترام به آبرویت رفتار احتیاطی میکنی.
گفت او با خود که آن طعمهٔ توست
که از آن اجزای تو زنده و نوست
هوش مصنوعی: او با خود فکر کرد که آن چیزی که به دست آمده از تو، همان قطعهای است که به زندگی و تازگی تو مربوط میشود.
من الیف مرغزاری بودهام
در زلال و روضهها آسودهام
هوش مصنوعی: من یک پرنده از دشتهای سرسبز بودهام و در طبیعت پاک و باغها آرامش داشتهام.
گر قضا انداخت ما را در عذاب
کی رود آن خو و طبع مستطاب
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت ما را در زحمات و عذاب ها قرار دهد، آن حال و ویژگی خوب ما چه زمانی از بین خواهد رفت؟
گر گدا گشتم گدارو کی شوم
ور لباسم کهنه گردد من نوم
هوش مصنوعی: اگر من گدا شوم، دیگر چه فرقی میکند؟ اگر لباسم کهنه شود، من نگران نیستم.
سنبل و لاله و سپرغم نیز هم
با هزاران ناز و نفرت خوردهام
هوش مصنوعی: من انواع گلها و زیباییها را با تمام ناز و زرق و برقشان تجربه کردهام، اما هنوز هم با نفرت و اندوه دستوپنجه نرم میکنم.
گفت آری لاف میزن لافلاف
در غریبی بس توان گفتن گزاف
هوش مصنوعی: به هر حال در بیگانه بودن، آدم میتواند هر چیزی را بگوید و در این شرایط، ادعاهای بزرگ و گزاف بیان کردن کار آسانی است.
گفت نافم خود گواهی میدهد
منتی بر عود و عنبر مینهد
هوش مصنوعی: گفتنم این است که بوی بدن من خود گواهی میدهد و به آن بوی خوش عود و غیره افتخار میکند.
لیک آن را کی شنود صاحبمشام
بر خر سرگینپرست آن شد حرام
هوش مصنوعی: اما آن را چه کسی میشنود؟ کسی که حس بویاییاش قوی باشد، بر کسی که به بوی ناخوشایند عادت کرده است، این بوی خوش حرام است.
خر کمیز خر ببوید بر طریق
مشک چون عرضه کنم با این فریق
هوش مصنوعی: خر کمیز، بوی خوش مشک را از خود ساطع میکند؛ اما زمانی که در میان جمعی بروم، این بوی خوش را به آنها نشان میدهم.
بهر این گفت آن نبی مستجیب
رمز الاسلام فیالدنیا غریب
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که پیامبر (نبی) در مورد اهمیت دین اسلام در دنیا سخن میگوید و به نوعی به غریب بودن این دین در برابر دیگر عقاید و باورها اشاره میکند. منظور این است که در دنیای امروز، اسلام به عنوان یک راه و رمز زندگی شناخته میشود، اما همچنان ممکن است در برخی جاها ناشناخته یا نادیده گرفته شود.
زانک خویشانش هم از وی میرمند
گرچه با ذاتش ملایک همدمند
هوش مصنوعی: زیرا نزدیکان او هم از او دوری میکنند، هرچند که فرشتگان به ذاتش نزدیکند.
صورتش را جنس میبینند انام
لیک از وی مینیابند آن مشام
هوش مصنوعی: اکثر مردم تنها به ظاهر او نگاه میکنند و آن را مادی میبینند، اما از ویژگیهای درونی و عمق وجودیاش بیخبرند.
همچو شیری در میان نقش گاو
دور میبینش ولی او را مکاو
هوش مصنوعی: در میان تصویر گاو، شبیه به شیری را میبینی، اما نباید به او نزدیک شوی یا او را آزمایش کنی.
ور بکاوی ترک گاو تن بگو
که بدرد گاو را آن شیرخو
هوش مصنوعی: اگر به عمق و حقیقت یک مسئله نگاه کنی، متوجه خواهی شد که درد و رنج واقعی هر موجودی، فقط از سوی همان موجود قابل درک و فهم است.
طبع گاوی از سرت بیرون کند
خوی حیوانی ز حیوان بر کند
هوش مصنوعی: طبیعت گوسفند تو را از سر بیرون میکند و ویژگیهای حیوانی را از تو دور میسازد.
گاو باشی شیر گردی نزد او
گر تو با گاوی خوشی شیری مجو
هوش مصنوعی: اگر تو گاو باشی و در حضور او شیر به نظر بیای، این به خاطر خوشی و همراهی با گاو است؛ اما اگر همراه گاو نباشی، نباید انتظار داشته باشی که شیر باشی.
حاشیه ها
1395/04/18 14:07
مهدی خ
وآن دگر تسخر زدی کز جر و مد
جزر و مد صحیح میباشد
1399/09/03 18:12
کرمانشاهی
جزر و مد صحیح است.
گوهر را از دریا بیرون میکشند از جزر و مد دریا.
مولوی در شعری دیگر میگوید:
بین همه بحریان به کف گوهر خویش یافته
تو به میان جزر و مد در چه شمار اندری؟