گنجور

بخش ۳۹ - قصهٔ محبوس شدن آن آهوبچه در آخر خران و طعنهٔ آن خران ببر آن غریب گاه به جنگ و گاه به تسخر و مبتلی گشتن او به کاه خشک کی غذای او نیست و این صفت بندهٔ خاص خداست میان اهل دنیا و اهل هوا و شهوت کی الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا فطوبی للغرباء صدق رسول الله

آهوی را کرد صیادی شکار
اندر آخر کردش آن بی‌زینهار
آخری را پر ز گاوان و خران
حبس آهو کرد چون استمگران
آهو از وحشت به هر سو می‌گریخت
او به پیش آن خران شب کاه ریخت
از مجاعت و اشتها هر گاو و خر
کاه را می‌خورد خوشتر از شکر
گاه آهو می‌رمید از سو به سو
گه ز دود و گرد که می‌تافت رو
هرکرا با ضد خود بگذاشتند
آن عقوبت را چو مرگ انگاشتند
تا سلیمان گفت که آن هدهد اگر
هجر را عذری نگوید معتبر
بکشمش یا خود دهم او را عذاب
یک عذاب سخت بیرون از حساب
هان کدامست آن عذاب این معتمد
در قفس بودن به غیر جنس خود
زین بدن اندر عذابی ای بشر
مرغ روحت بسته با جنسی دگر
روح بازست و طبایع زاغها
دارد از زاغان و چغدان داغها
او بمانده در میانشان زارزار
هم‌چو بوبکری به شهر سبزوار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آهوی را کرد صیادی شکار
اندر آخر کردش آن بی‌زینهار
هوش مصنوعی: آهو را شکارچی گرفتار کرد و در نهایت بدون هیچ احتیاطی او را صید کرد.
آخری را پر ز گاوان و خران
حبس آهو کرد چون استمگران
هوش مصنوعی: در پایان، جایی که پر از گاو و خر است، به خاطر شکار آهو، مثل کسانی که در پی شکار یا به دام انداختن آن هستند، فضا را محدود کرده است.
آهو از وحشت به هر سو می‌گریخت
او به پیش آن خران شب کاه ریخت
هوش مصنوعی: آهو از ترس به هر سمت فرار می‌کرد، اما او به جلو برای خرها شب کاه ریخت.
از مجاعت و اشتها هر گاو و خر
کاه را می‌خورد خوشتر از شکر
هوش مصنوعی: هر حیوانی مانند گاو و خر از حریری که به او داده می‌شود، خوشحال‌تر از خوردن شکر می‌شود. این نشان می‌دهد که برای آن‌ها نیازهای اولیه و معمولی زندگی مهم‌تر از چیزهای شیرین و خوشمزه است.
گاه آهو می‌رمید از سو به سو
گه ز دود و گرد که می‌تافت رو
هوش مصنوعی: گاهی آهو از سویی به سویی می‌دوید، گاهی به خاطر دود و گرد و غباری که در فضا بود.
هرکرا با ضد خود بگذاشتند
آن عقوبت را چو مرگ انگاشتند
هوش مصنوعی: هرکس که با دشمنان خود روبرو شود، آن عذاب و کیفر را مانند مرگ می‌داند و به شدت از آن می‌ترسد.
تا سلیمان گفت که آن هدهد اگر
هجر را عذری نگوید معتبر
هوش مصنوعی: سلیمان گفت که اگر هدهد دلیلی برای نبودنش نیاورد، دیگر نمی‌تواند به او اعتماد کرد.
بکشمش یا خود دهم او را عذاب
یک عذاب سخت بیرون از حساب
هوش مصنوعی: می‌توانم او را بکشم یا خودم او را به عذاب سختی دچار کنم که محاسبه‌اش امکان‌پذیر نیست.
هان کدامست آن عذاب این معتمد
در قفس بودن به غیر جنس خود
هوش مصنوعی: به کدامین عذابی دچار شده‌ایم که در قفس زندگی می‌کنیم و در کنار جنس و نوع خود نیستیم؟
زین بدن اندر عذابی ای بشر
مرغ روحت بسته با جنسی دگر
هوش مصنوعی: ای انسان، از بدنی که در آن هستی در عذاب و رنج قرار داری، در حالی که روح تو به شکل دیگری متصل است.
روح بازست و طبایع زاغها
دارد از زاغان و چغدان داغها
هوش مصنوعی: روح ما همچون زاغ‌هاست و طبع ما از ویژگی‌های این پرنده‌ها تأثیر گرفته است، به همین خاطر گرفتار دردها و مشکلاتی مشابه آن‌ها هستیم.
او بمانده در میانشان زارزار
هم‌چو بوبکری به شهر سبزوار
هوش مصنوعی: او به شدت در میان آن‌ها بی‌نوا و رنجور است، همچون کسی که در شهر سبزوار به حال زار و نزار است.

حاشیه ها

1396/07/17 21:10
Golnar Riahi

در تیتر این قسمت (اما جان خواستند) به
"امان جان " تصحیح شود

1398/07/25 09:09

ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 6 حکایت طاووسی که پرهای خود را می کند 2
بر مکن آن پر که نپذیرد رفو
روی مخراش از عزا ای خوب رو553
مولانا پس از بیان همت طاووس در مبارزه با خویشتن ؛روش مبارزه با نفس را اصلاح می کند :
مراقب باش که پرهای جان را نکنی که ترمیم نخواهد شد و صورت جانت را نخراشی.
فکرت بد ناخن پر زهر دان
می خراشد در تعمق روی جان 558
تمثیل زیبا :
فکرهای بد چون ناخنی است که روحت را در عمق وجودت می خراشد.
بر مکن پر را و دل بر کن ازو
زآنکه شرط این جهاد آمد عدو574
کندن پرها راه مقابله با این دشمن زیبا نیست ؛باید از آن دل بکنی.
زیرا وجود دشمنی چون نفس لازمه مبارزه ای است که کمال تو در آن است.
هین مکن خود را خصی،رهبان مشو
زآنکه عفت هست شهوت را گرو577
لازم نیست شهوت را در خود بکشی و گوشه گیری کنی زیرا شرط عفیف بودن داشتن شهوت است.
غیر معشوق ار تماشایی بود
عشق نبود ،هرزه سودایی بود
سالک پیروز در مبارزه آن است که :
به جز معشوق حقیقی چیز دیگری در دلش جلوه نکند.
عشق آن شعله ست کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق باقی سوخت
چگونه غیر معشوق در دل عاشق نمی آید
عشق چون آتشی غیر معشوق را می سوزاند.
تیغ لا در قتل غیر حق براند
در نگر زآن پس که بعد لا چه ماند؟
ماند الا الله،باقی جمله رفت
شادباش ای عشق شرکت سوز زفت
معنای لا اله االا لله در عشق:
"لا" چون شمشیری شرک سوز است.
"الا الله " این آتش برای خداوند گلستان و برای غیر او سوزاننده است.
خود همو بود آخرین و اولین
شرک جز از دیده احول مبین591
غیر از او هم از اول چیزی نبوده است که عشق بسوزاند.
چشم دوبین شرک است که غیر خداوند می بیند و در حقیقت عشق اوهام و خیالات را می سوزاند.

ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 7 گرفتار شدن آهوی شکار شده در اصطبل خران

شکارچی آهویی را به اصطبل حیوانات برد .گاوان و خران با اشتها کاه می خوردند و آهو هراسان این طرف و آن طرف می دوید.
آن حیوانات ،آهو را مسخره می کردند.
آهو گفت :این کاه ارزانی شما ،من پیش ازین در کنار جویبار زلال از گیاهان چمنزار زیبا و معطر می خوردم.
یکی از خران با تمسخر گفت:
اینقدر یاوه نگو .
آهو گفت:دلیل درست بودن حرف های من نافه مشکین و معطر من است.اما شامه شما از بوی سرگین پر است و بوی مشک مرا نمی شنوید.
در این تمثیل جهان مادی چون اصطبل است و مردم شیفته دنیا چون خران و گاوان،آهو سمبل سالکان و عارفان اهل حقیقت و شکارچی خداوند است.
حضرت حق مطابق حکمت خود اهل حقیقت را که مشامشان پر از مشک قرب الهی است در اصطبل این دنیا زندانی کرده است.
مولانا به غربت روح انسان در این دنیا و عدم سنخیت روح انسانی با آن اشاره می کند.
انسان هم سنخ خداوند است و جز با او به آرامش نخواهد رسید.
زین بدن اندر عذابی ای بشر
مرغ روحت بسته با جنسی دگر842
از این جسم که هم سنخ روح آهو صفت تو نیست دائم در عذاب هستی.
روح بازست و طبایع زاغها
دارد از زاغان و جغدان داغ ها843
در تمثیل دیگر سالکان و واصلان به عقاب تشبیه شده اند که تنها گوشت لطیف و گرم از دست خداوند می خورند و از کلاغها و جغدهای ویرانه دنیا در عذاب هستند.
شاهین صفت چو طعمه
چشیدم ز دست شاه
کی باشد التفات به صید کبوترم
کانال و وبلاگ آرامش روح
arameshashafian@

1400/05/07 04:08
کوروش

او بمانده در میانشان زارزار

هم‌چو بوبکری به شهر سبزوار

1400/06/29 09:08
رضا از کرمان

محمد رضا ذویاور از کرمان

در این بیت : گاه آهو می رمید از سو به سو      گه زدود وگرد که میتافت رو 

باید به این نکته توجه کرد که آهو علاوه بر  محنت حبس در میان خران از خوراک خود نیز احساس نا خرسندی دارد و از گرد وخاک حاصل از کاه در عذاب است  به عبارت دیگر خوراک وقوت روحانی باعث فربهی ونشاط روح میگردد  که همان عشق ورزی به کل حیات وکاینات است ولذایذ جسمانی هرگز  تامین کننده نیاز روح بشر نمی تواند باشد 

 

1400/06/29 10:08
رضا از کرمان

محمد رضا  کرمان

سلام خدمت آقا کوروش در پاسخ به سوال حضرتعالی باید عرض کنم  حضرت مولانا در این قطعه از مثنوی شریف  کما فی السابق تاکید به جدایی روح بشری از ماوای اصلی خود دارد ودر قالب استعاره وکنایه  با مثال آهو  وخران به مسئله میپردازد  همانگونه که در بعد از این آهو رو به خران میگوید 

من الیف مرغزاری بوده ام  /// در زلال روضه ها آسوده ام 

گر قضا انداخت مارا درعذاب /// کی رود آن خو وطبع مستطاب 

 اما در توضیح مصرع دوم که شما فرمودید باز ایشان در قالب مثال وبنا به تاکید وحجت کلام شهر سبزوار را که جزو اولین شهرهای غالباً شیعه نشین در گذشته بوده را مطرح میفرمایند که همانگونه که مشخص است اسم ابوبکر بیشتر منتخب مسلمانان اهل تسنن  بوده وهست و یک فرد اهل تسنن در میان یک شهر با اکثریت شیعه بدون همزبان  وهم مسلک احساس غربت وتنهایی میکند به شما توصیه میکنم لطفاً بقیه مثنوی ( حکایت سلطان محمد خوارزمشاه در شهر سبزوار .....) را جهت روشن شدن مطلب بخوانید مثلا  میفرماید:

کی بود بوبکر اندر سبزوار ///یا کلوخ خشک اندر جویبار 

یا

سبزوار است این جهان ومرد حق ///اندر این جا ضایعست وممتحق

هست خوارزمشاه یزدان جلیل /// دل همی خواهد از این قوم رذیل 

 شاد وخرم باشید با سپاس

{ممتحق =باطل ،منسوخ،متروک،ضایع}

1400/07/23 03:09
سید علی اکبر
با سلام و درود آقا کوروش "آقا رضا حکایت از این قرار است خوارزم شاه بعد از حمله و فتح شهر سبزوار دستور کشتن فرماندهان وبزرگ را داد و سپس دستور قتل وغارت مردم شهر راصادر کرد ،مردم بیگناه با شنیدن این حکم جمع شدند وبا التماس وخواهش از خوارزمشا
1403/03/02 13:06
رضا از کرمان

سلام 

زین بدان صحیح تر نیست