گنجور

بخش ۳۶ - صفت کشتن خلیل علیه‌السلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهٔ مهلکه در مرید

این سخن را نیست پایان و فراغ
ای خلیل حق چرا کشتی تو زاغ
بهر فرمان حکمت فرمان چه بود
اندکی ز اسرار آن باید نمود
کاغ کاغ و نعرهٔ زاغ سیاه
دایما باشد به دنیا عمرخواه
هم‌چو ابلیس از خدای پاک فرد
تا قیامت عمر تن درخواست کرد
گفت انظرنی الی یوم الجزا
کاشکی گفتی که تبنا ربنا
عمر بی توبه همه جان کندنست
مرگ حاضر غایب از حق بودنست
عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود
بی‌خدا آب حیات آتش بود
آن هم از تاثیر لعنت بود کو
در چنان حضرت همی‌شد عمرجو
از خدا غیر خدا را خواستن
ظن افزونیست و کلی کاستن
خاصه عمری غرق در بیگانگی
در حضور شیر روبه‌شانگی
عمر بیشم ده که تا پس‌تر روم
مهلم افزون کن که تا کمتر شوم
تا که لعنت را نشانه او بود
بد کسی باشد که لعنت‌جو بود
عمر خوش در قرب جان پروردنست
عمر زاغ از بهر سرگین خوردنست
عمر بیشم ده که تا گه می‌خورم
دایم اینم ده که بس بدگوهرم
گرنه گه خوارست آن گنده‌دهان
گویدی کز خوی زاغم وا رهان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این سخن را نیست پایان و فراغ
ای خلیل حق چرا کشتی تو زاغ
هوش مصنوعی: این سخن هیچ‌گاه ختم و آرامش ندارد. ای خلیل حق، چرا عزم کشتن زاغ کرده‌ای؟
بهر فرمان حکمت فرمان چه بود
اندکی ز اسرار آن باید نمود
هوش مصنوعی: در ابتدای هر حکمت، یک دستور و فرمان وجود دارد و برای درک بهتر آن، باید کمی از رازهای آن را آشکار کرد.
کاغ کاغ و نعرهٔ زاغ سیاه
دایما باشد به دنیا عمرخواه
هوش مصنوعی: صدای کاغ و نالهٔ زاغ سیاه همیشه در دنیا وجود دارد و نشانه‌ای از عمرطلبی و دنیاطلبی است.
هم‌چو ابلیس از خدای پاک فرد
تا قیامت عمر تن درخواست کرد
هوش مصنوعی: مانند ابلیس که از خدای پاک خواست تا روز قیامت عمرش را بدهد، او نیز خواسته‌هایی از خدا دارد.
گفت انظرنی الی یوم الجزا
کاشکی گفتی که تبنا ربنا
هوش مصنوعی: در اینجا فردی از خداوند می‌خواهد که به او مهلت بدهد تا روز حساب. او آرزو می‌کند که ای کاش در همان زمان می‌گفتند ما پروردگار خود را توبه کرده و به سوی او بازگشته‌ایم.
عمر بی توبه همه جان کندنست
مرگ حاضر غایب از حق بودنست
هوش مصنوعی: زندگی بدون توبه فقط دردی و جان کندن است و مرگ، که همیشه در کنار ماست، نشان‌دهنده ناپدید شدن از حقیقت است.
عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود
بی‌خدا آب حیات آتش بود
هوش مصنوعی: این عمر و مرگ هر دو برای خداوند خوشایند است؛ اما بدون وجود خدا، زندگی مثل آبی که حیات می‌بخشد، به آتش تبدیل می‌شود و هیچ معنایی ندارد.
آن هم از تاثیر لعنت بود کو
در چنان حضرت همی‌شد عمرجو
هوش مصنوعی: این وضعیت نتیجه تأثیرات نفرین بود که در آن جایگاه، عمر را نیز تحت تأثیر قرار می‌داد.
از خدا غیر خدا را خواستن
ظن افزونیست و کلی کاستن
هوش مصنوعی: خواستن چیزی غیر از خدا، تنها موجب خیال بافی و کمبود می‌شود.
خاصه عمری غرق در بیگانگی
در حضور شیر روبه‌شانگی
هوش مصنوعی: به‌خصوص زندگی‌ام را در حالی گذرانده‌ام که در کنار دیگری قرار داشتم، همچنان که در حضور شیر خطرناکی قرار دارم.
عمر بیشم ده که تا پس‌تر روم
مهلم افزون کن که تا کمتر شوم
هوش مصنوعی: عمر زیادی به من بده تا بتوانم جلوتر بروم، و مهارت‌هایم را افزایش بده تا کمتر آسیب ببینم.
تا که لعنت را نشانه او بود
بد کسی باشد که لعنت‌جو بود
هوش مصنوعی: هر کس که به دنبال بدی و نکوهش باشد، همیشه به عواقب بد دچار خواهد شد.
عمر خوش در قرب جان پروردنست
عمر زاغ از بهر سرگین خوردنست
هوش مصنوعی: عمر خوب و خوش در نزدیکی و پرورش روح سپری می‌شود، در حالی که عمر زاغ (کلاغ) به خاطر خوردن کثافت و سرگین هدر می‌رود.
عمر بیشم ده که تا گه می‌خورم
دایم اینم ده که بس بدگوهرم
هوش مصنوعی: عمر زیادی به من بده تا به معصیت و کارهای ناپسند ادامه دهم، زیرا من انسان بدی هستم.
گرنه گه خوارست آن گنده‌دهان
گویدی کز خوی زاغم وا رهان
هوش مصنوعی: اگر نه این که انسان‌ها در گفتارشان از دیگران عیب‌جویی می‌کنند، بهتر است که خود را از صفات زشت و ناپسند دور کنند.

حاشیه ها

1397/12/24 21:02
»هدی

چرا اینقدر این بشر خاصه
چقدر عالی

1400/05/06 03:08
کوروش

مادح خورشید مداح خود است . . .

1400/05/06 03:08
کوروش

از خدا غیر خدا را خواستن

ظن افزونیست و کلی کاستن

مصرع دوم رو میتونید تفسیر کنید ؟

1400/05/06 10:08
ملیکا رضایی

@کوروش 

جواب شما این هست:

گمان و شکی ست بسیار زیاد ، و بسیار کاستن

 

بهتر بگویم :

از خدا غیر خدا را اگر بخواهی،این نشان دهنده شک توست تردید توست،و این گمان و شک تو بسیار زیاد است و اینها از تو میکاهد ؛حال از چه میکاهد؟

از تو .

تو !؟! 

تو یعنی چه ؟

یعنی از ذات خوبت میکاهد؟از طبیعت و باطن ت ؟

نه !

بلکه فقط از آن روح دوم انسانی (آن روح که خود تو پرورش ش داده ای )کم میشود 

یعنی فقط از خود آدم کم میشود و اگر اینگونه شود تو از روح ای که خدا به تو داده جدا شده ای

 

1400/05/09 04:08
کوروش

سپاسگزارم ولی خوب متوجه نشدم

چی کم میشه روح دوم چیه اینا مفاهیمی هستن که من باهاشون آشنا نیستم

1400/05/09 09:08
ملیکا رضایی

کوروش عزیز 

هر انسان دو روح دارد ،یعنی میتواند داشته باشد اگر بخواهد 

یک روح که همه دارند همه موجودات و ...که خداوند از ازل به همه داده و این روح پاک است و در آخر خود انسان اگر بد و خوب بود فرقی ندارد این روح به خدا میرود 

اما روح دیگر روحی ست که خود انسان باطن خود را تقویت میکند و آن را پاک میکند ؛این ذو روح دوم انسان هست و اگر کسی اینگونه بود یعنی دو روح در بدن دارد حالا با آن قضایا دیگر دو روح در بدن کاری ندارم 

1400/07/28 18:09
محسن جهان

تفسیر بیت ۹ بنظر بنده اینست،  چنانچه از خداوند غیر از زنده شدن به ذات او را بخواهی در واقع یک نوع فکر زیاده خواهی نفسانی بوده و آن باشنده کل و کامل را کاهش دادن است.

1400/07/01 13:10
ملیکا رضایی

عالی بود ... بله ...البته میتواند شکی در ایمان هم باشند ولی به نظرم⁦ شما درست گفتید یعنی درست تر از من ...

محسن جهان درود... :)

1403/11/04 02:02
کوروش

از خدا غیر خدا را خواستن

 

ظن افزونیست و کلی کاستن

 

یعنی چه ؟

1403/11/05 17:02
رضا از کرمان

درود 

در دعاهایت از خداوند بجز خواستن وصل به آستان او ولقای حضرت حق  چیز دیگری را خواستن ،گرچه برایت منافعی داشته باشد ودر گمان تو برایت سود فراوان دارد ولی یک نقیصه است و داری سرمایه عمرت را هدر میدهی

1403/11/04 02:02
کوروش

خاصه عمری غرق در بیگانگی

 

در حضور شیر روبه‌شانگی

 

روبه شانگی یعنی چه

1403/11/05 14:02
رضا از کرمان

 درود برشما 

  در حضور شیر روبه شانگی تقریبا مترادف این ضرب المثل است  ( جلوی قاضی ملق بازی ) 

 میگه  خصوصاً عمر طولانی که در تحصیل کمالات روح نباشد به چه کار می آید  فیلم بازی نکن  جلوی قاضی ملق بازی در حضور خیر الماکرین  ، مکاری   این طول عمرو تاخیر در اجل  بجز واپس رفتن ثمری برایت ندارد. 

در دفتر دوم: 

با دل وبا اهل دل بیگانگی

با شهان تزویر وروبه‌شانگی

همچنین دیوان شمس:

چو شیر مست بیرون جه نه اول دان ونه آخر

که آید ننگ شیران را ز روبه شانگی کردن

شاد باشی