بخش ۳۳ - بیان آنک هنرها و زیرکیها و مال دنیا همچون پرهای طاوس عدو جانست
پس هنر آمد هلاکت خام را
کز پی دانه نبیند دام را
اختیار آن را نکو باشد که او
مالک خود باشد اندر اتقوا
چون نباشد حفظ و تقوی زینهار
دور کن آلت، بینداز اختیار
جلوهگاه و اختیارم آن پَرست
بر کنم پر را که در قصد سرست
نیست انگارد پر خود را صبور
تا پَرَش در نفکند در شر و شور
پس زیانش نیست پر گو بر مکن
گر رسد تیری به پیش آرد مجن
لیک بر من پر زیبا دشمنیست
چونک از جلوهگری صبریم نیست
گر بدی صبر و حفاظم راهبر
بر فزودی ز اختیارم کر و فر
همچو طفلم یا چو مست اندر فتن
نیست لایق تیغ اندر دست من
گر مرا عقلی بدی و منزجر
تیغ اندر دست من بودی ظفر
عقل باید نورده چون آفتاب
تا زند تیغی که نبود جز صواب
چون ندارم عقل تابان و صلاح
پس چرا در چاه نندازم سلاح؟
در چه اندازم کنون تیغ و مجن
کاین سلاح خصم من خواهد شدن
چون ندارم زور و یاری و سند
تیغم او بستاند و بر من زند
رغم این نفس وقیحهخوی را
که نپوشد رو، خراشم روی را
تا شود کم این جمال و این کمال
چون نمانَد رو، کم افتم در وبال
چون بدین نیّت خراشم، بزه نیست
که به زخم این روی را پوشیدنیست
گر دلم خوی ستیری داشتی
روی خوبم جز صفا نفراشتی
چون ندیدم زور و فرهنگ و صلاح
خصم دیدم، زود بشکستم سلاح
تا نگردد تیغ من او را کمال
تا نگردد خنجرم بر من وبال
میگریزم تا رگم جنبان بود
کی فرار از خویشتن آسان بود؟
آنک از غیری بود او را فرار
چون ازو ببرید، گیرد او قرار
من که خصمم هم منم اندر گریز
تا ابد کار من آمد خیزخیز
نه به هندست آمن و نه در ختن
آنک خصم اوست سایهٔ خویشتن
بخش ۳۲ - جواب گفتن طاوس آن سایل را: چون ز گریه فارغ آمد گفت روبخش ۳۴ - در صفت آن بیخودان کی از شر خود و هنر خود آمن شدهاند کی فانیاند در بقای حق همچون ستارگان کی فانیاند روز در آفتاب و فانی را خوف آفت و خطر نباشد: چون فناش از فقر پیرایه شود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس هنر آمد هلاکت خام را
کز پی دانه نبیند دام را
هوش مصنوعی: پس هنر باعث نابودی نادانان میشود، زیرا آنها به دنبال مادیات هستند و در پی آن دامها و خطرات را نمیبینند.
اختیار آن را نکو باشد که او
مالک خود باشد اندر اتقوا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که توانایی و قدرت واقعی در داشتن اختیاری درست و مناسب است، به شرطی که فرد به خودآگاهی و مالکیت بر نفس خود دست یابد. در واقع، کسی که بر خود مسلط باشد و از نیکیها پیروی کند، در موقعیت بهتری قرار دارد.
چون نباشد حفظ و تقوی زینهار
دور کن آلت، بینداز اختیار
هوش مصنوعی: اگر حفظ و تقوا وجود نداشته باشد، به دور بینداز اختیار و آلت را تا از گناه و آسیب رهایی یابی.
جلوهگاه و اختیارم آن پَرست
بر کنم پر را که در قصد سرست
هوش مصنوعی: من در جایی هستم که به زیبایی خودم میبالم و با ارادهام، بال و پر خود را میگشایم تا به هدفهای بزرگ دست پیدا کنم.
نیست انگارد پر خود را صبور
تا پَرَش در نفکند در شر و شور
هوش مصنوعی: کسی که صبور و آرام باشد، به خود اجازه نمیدهد که در مشکلات و قهری که به وجود میآید، گرفتار شود و خود را به بینظمی و بحران نیفکند.
پس زیانش نیست پر گو بر مکن
گر رسد تیری به پیش آرد مجن
هوش مصنوعی: اگر پر گویی و سخن گفتن زیاد باشد، ضرر ندارد. اگر تیر به مقصدی برسد، مجنون را به جلو میبرد.
لیک بر من پر زیبا دشمنیست
چونک از جلوهگری صبریم نیست
هوش مصنوعی: اما بر من یک دشمن زیبا وجود دارد؛ چون نمیتوانم در برابر زیباییاش صبوری کنم.
گر بدی صبر و حفاظم راهبر
بر فزودی ز اختیارم کر و فر
هوش مصنوعی: اگر بدی، صبر و مراقبت من را از بین ببرد، به سرعت از کنترل من خارج میشوی و به غافلگیریام افزوده میکنی.
همچو طفلم یا چو مست اندر فتن
نیست لایق تیغ اندر دست من
هوش مصنوعی: شبیه کودک یا فردی مست در حال بیخبری هستم و در این وضعیت نمیتوانم شایسته استفاده از شمشیر باشم.
گر مرا عقلی بدی و منزجر
تیغ اندر دست من بودی ظفر
هوش مصنوعی: اگر عقل و درایت داشتی و از من دور نمیشدی، با تیغی در دست من، پیروزی از آن من بود.
عقل باید نورده چون آفتاب
تا زند تیغی که نبود جز صواب
هوش مصنوعی: عقل باید مانند آفتاب روشنگر باشد تا بتواند حقیقت را از نادرستی تشخیص دهد و درستی را بروز دهد.
چون ندارم عقل تابان و صلاح
پس چرا در چاه نندازم سلاح؟
هوش مصنوعی: وقتی من توانایی و درک لازم را ندارم، چرا باید خودم را در موقعیتهای خطرناک قرار دهم؟
در چه اندازم کنون تیغ و مجن
کاین سلاح خصم من خواهد شدن
هوش مصنوعی: اکنون باید درباره این موضوع تصمیم بگیرم که چگونه با دشمن مقابله کنم، زیرا این ابزارها و وسایل من به زودی به سلاح او تبدیل خواهند شد.
چون ندارم زور و یاری و سند
تیغم او بستاند و بر من زند
هوش مصنوعی: زمانی که من نه قدرتی دارم و نه حمایت و مدارکی که به من کمک کند، دشمنانم به راحتی میتوانند بر من غلبه کنند و مرا تحت فشار قرار دهند.
رغم این نفس وقیحهخوی را
که نپوشد رو، خراشم روی را
هوش مصنوعی: با وجود این که این نفس بیشرم و تندخو در پیشانیام نمایان است، نمیگذارم که زخمهایم را نمایش دهد.
تا شود کم این جمال و این کمال
چون نمانَد رو، کم افتم در وبال
هوش مصنوعی: تا زمانی که این زیبایی و کمال از بین نرود، اگر چهرهام در معرض دید نباشد، به آرامی در مشکلات و چالشها غرق میشوم.
چون بدین نیّت خراشم، بزه نیست
که به زخم این روی را پوشیدنیست
هوش مصنوعی: به خاطر نیت و خواستهام، ایرادی ندارد که زخم این چهره را بپوشانم.
گر دلم خوی ستیری داشتی
روی خوبم جز صفا نفراشتی
هوش مصنوعی: اگر دل من ستمگری میداشت، هیچگاه چهره زیبای تو را جز با پاکی نمیدید.
چون ندیدم زور و فرهنگ و صلاح
خصم دیدم، زود بشکستم سلاح
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت و فرهنگ و نیکی دشمنم را ندیدم، به سرعت سلاح خود را شکستم و تسلیم شدم.
تا نگردد تیغ من او را کمال
تا نگردد خنجرم بر من وبال
هوش مصنوعی: تا زمانی که شمشیر من او را به کمال نرساند، تا وقتی که خنجرم بر من آسیبی نرساند.
میگریزم تا رگم جنبان بود
کی فرار از خویشتن آسان بود؟
هوش مصنوعی: به جایی میدویم که همچنان زندگی در جریان است، ولی آیا واقعاً میتوان از خود واقعیام فرار کرد؟
آنک از غیری بود او را فرار
چون ازو ببرید، گیرد او قرار
هوش مصنوعی: کسی که از دیگری دور میشود، آرامش و سکون را پیدا میکند، همانطور که وقتی از چیزی که او را میآزارد فاصله میگیرد، به آرامش دست مییابد.
من که خصمم هم منم اندر گریز
تا ابد کار من آمد خیزخیز
هوش مصنوعی: من که دشمن خودم هستم و همیشه در حال فرارم، تا ابد این وضعیت ادامه دارد و من باید همیشه آماده باشم.
نه به هندست آمن و نه در ختن
آنک خصم اوست سایهٔ خویشتن
هوش مصنوعی: نه در هند امنیتی هست و نه در ختن، زیرا دشمن او، سایهی خودش است.
حاشیه ها
1402/02/01 19:05
یزدانپناه عسکری
می گریزم تا رگم جنبان بود - کی فرار از خویشتن آسان بود
آن که از غیری بود او را فرار - چون از او ببرید گیرد او قرار
من که خصمم هم منم اندر گریز - تا ابد کار من آمد خیز خیز
***
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ
[یزدانپناه عسکری]*
لگام به دهن ذهن اغواگر زدن (من ذهنی)
[فرار از صدای ذهن ثانوی اغواگر کار آسانی نیست]َ