گنجور

بخش ۳ - در سبب ورود این حدیث مصطفی صلوات الله علیه که الکافر یأکل فی سبعة امعاء و المؤمن یأکل فی معا واحد

کافران مهمان پیغامبر شدند
وقت شام ایشان به مسجد آمدند
که آمدیم ای شاه ما اینجا قنق
ای تو مهمان‌دار سکان افق
بی‌نواییم و رسیده ما ز دور
هین بیفشان بر سر ما فضل و نور
گفت ای یاران من قسمت کنید
که شما پر از من و خوی منید
پر بود اجسام هر لشکر ز شاه
زان زنندی تیغ بر اعدای جاه
تو به خشم شه زنی آن تیغ را
ورنه بر اخوان چه خشم آید ترا
بر برادر بی‌گناهی می‌زنی
عکس خشم شاه گرز ده‌منی
شه یکی جانست و لشکر پر ازو
روح چون آبست واین اجسام جو
آب روح شاه اگر شیرین بود
جمله جوها پر ز آب خوش شود
که رعیت دین شه دارند و بس
این چنین فرمود سلطان عبس
هر یکی یاری یکی مهمان گزید
در میان یک زفت بود و بی‌ندید
جسم ضخمی داشت کس او را نبُرد
ماند در مسجد چو اندر جامْ دُرد
مصطفی بردش چو وا ماند از همه
هفت بز بد شیرده اندر رمه
که مقیم خانه بودندی بزان
بهر دوشیدن برای وقت خوان
نان و آش و شیر آن هر هفت بز
خورد آن بوقحط عوج ابن غز
جمله اهل بیت خشم‌آلو شدند
که همه در شیر بز طامع بدند
معده طبلی‌خوار هم‌چون طبل کرد
قسم هجده آدمی تنها بخورد
وقت خفتن رفت و در حجره نشست
پس کنیزک از غضب در را ببست
از برون زنجیر در را در فکند
که ازو بد خشمگین و دردمند
گبر را در نیم‌شب یا صبحدم
چون تقاضا آمد و درد شکم
از فراش خویش سوی در شتافت
دست بر در چون نهاد او بسته یافت
در گشادن حیله کرد آن حیله‌ساز
نوع نوع و خود نشد آن بند باز
شد تقاضا بر تقاضا خانه تنگ
ماند او حیران و بی‌درمان و دنگ
حیله کرد او و به خواب اندر خزید
خویشتن در خواب در ویرانه دید
زانک ویرانه بد اندر خاطرش
شد به خواب اندر همانجا منظرش
خویش در ویرانهٔ خالی چو دید
او چنان محتاج اندر دم برید
گشت بیدار و بدید آن جامه خواب
پُر حدث دیوانه شد از اضطراب
ز اندرون او برآمد صد خروش
زین چنین رسواییی بی خاک‌پوش
گفت خوابم بتر از بیداریم
گه خورم این سو و آن سو می‌ریم
بانگ می‌زد وا ثبورا وا ثبور
هم‌چنانک کافر اندر قعر گور
منتظر که کی شود این شب به سر
یا برآید در گشادن بانگ در
تا گریزد او چو تیری از کمان
تا نبیند هیچ کس او را چنان
قصه بسیارست کوته می‌کنم
باز شد آن در، رهید از درد و غم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/10/17 16:01
امین کیخا

با پوزش ریدن از ریزیدن است یعنی چیزی بیرون ریختن همینگونه است رینوره به انگلیسی به معنی آب ریزش و دیاره به انگلیسی به معنی اسهال و نیز ریغو به فارسی نا آییمند و نا رسمی به معنی کسی که ریغ و ریزش دارد ! و لغرو به لری یعنی روده یعنی جایی که چیزی می ریزد و نیز خود روده فارسی و جز اینها ......با پوزش باز از بزرگان و سروران

1394/01/05 13:04
دانشجوآنلاین

خلاصه داستان:
چند نفر از کافران از راه دور به مسجد آمدند و پیغمبر به اصحاب گفت که هر کسی یکی از ایشان را به خود به خانه ببرد و از وی پذیرایی کند. هر یک از اصحاب فردی را انتخاب کرد و در نهایت یکی از کافران که بسیار تنومند بود و از ظاهرش معلوم بود که پرخوراک است ماند و پیغمبر او را با خود به خانه برد. چون وقت شام رسید آن مرد هر چه آوردند خورد به طوری‌که دیگر برای اهل خانه چیزی نماند که بخورند و به اجبار شب را گرسنه ماندند. مهمان پرخور بعد از شام به اتاقی رفت که بخوابد و یکی از اهل خانه که از دست وی دل پُری داشت در آن اتاق را بیرون قفل کرد. مرد پُرخور نیمه‌های شب احتیاج به قضای حاجب پیدا کرد و چون در قفل بود ناچار به بستر رفت تا دوباره بخوابد. در خواب دید که در خرابه‌ای است و با خیال راحت خود را تخلیه کرد. وقتی بیدار شد از خجالت نمی‌دانست چکار کند تا این‌که پیامبر بدون این‌که خود را نشان بدهد در را باز کرد و مهمان پُرخور فرار را بر قرار ترجیح داد و رفت. بعد از زمانی کسی از افراد خانه رختخواب کثیف را به پیغمبر نشان داد که ببین مهمان پرخوراکت چکار کرده است. پیغمبر گفت آفتابه‌ای بیاور تا خود آن‌ را بشویم و مشغول شستن شد. از قضا مهمان پُرخور که داشت از خانه دور می‌شد به یاد آورد که بُت کوچکش را در خانه‌ی پیغمبر جا گذاشته و علیرغم این‌که خجالت می‌کشید برگشت تا آن را بردارد. وقتی برگشت پیغمبر را دید که مشغول شستن رختخواب وی است و با دیدن این وضع پریشان شد و به پای پیغمبر افتاد و اسلام آورد. شب بعد وقتی برای او طعام آوردند اندکی شیر خورد و دست از طعام کشید.

1397/08/23 10:10
مهدی قناعت پیشه

...باز شد آن در رهید از درد و غم. اگر جز خدا ببینی و یا کسی تو را جدا از خدا دید و قدرت او را فراموش کردی سرانجام تا در یگانگی نگشائی رهائی از زندان خود نتوانی و پوزش از عجله

1398/06/01 22:09
محمدحسین مهدی‌پور

سلام و درود
لطفا عنوان را اصلاح فرمایید:
«الممن» بشود: «المؤمن»