گنجور

بخش ۲۷ - در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی

روی نفس مطمئنه در جسد
زخم ناخنهای فکرت می‌کشد
فکرت بد ناخن پر زهر دان
می‌خراشد در تعمق روی جان
تا گشاید عقدهٔ اشکال را
در حدث کردست زرین بیل را
عقده را بگشاده گیر ای منتهی
عقدهٔ سختست بر کیسهٔ تهی
در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر
عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر
عقده‌ای کان بر گلوی ماست سخت
که بدانی که خسی یا نیک‌بخت
حل این اشکال کن گر آدمی
خرج این کن دم اگر آدم‌دمی
حد اعیان و عرض دانسته گیر
حد خود را دان که نبود زین گزیر
چون بدانی حد خود زین حدگریز
تا به بی‌حد در رسی ای خاک‌بیز
عمر در محمول و در موضوع رفت
بی‌بصیرت عمر در مسموع رفت
هر دلیلی بی‌نتیجه و بی‌اثر
باطل آمد در نتیجهٔ خود نگر
جز به مصنوعی ندیدی صانعی
بر قیاس اقترانی قانعی
می‌فزاید در وسایط فلسفی
از دلایل باز برعکسش صفی
این گریزد از دلیل و از حجاب
از پی مدلول سر برده به جیب
گر دخان او را دلیل آتشست
بی‌دخان ما را در آن آتش خوشست
خاصه این آتش که از قرب ولا
از دخان نزدیک‌تر آمد به ما
پس سیه‌کاری بود رفتن ز جان
بهر تخییلات جان سوی دخان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی نفس مطمئنه در جسد
زخم ناخنهای فکرت می‌کشد
هوش مصنوعی: در وجود من، آرامش و اطمینان وجود دارد اما افکارم مانند زخم‌هایی با ناخن بر روی این آرامش تأثیر می‌گذارند.
فکرت بد ناخن پر زهر دان
می‌خراشد در تعمق روی جان
هوش مصنوعی: فکر من، مانند ناخن زهرآگینی است که در جهانی عمیق و پر از پیچیدگی‌ها، روح مرا می‌خراشد و آزار می‌دهد.
تا گشاید عقدهٔ اشکال را
در حدث کردست زرین بیل را
هوش مصنوعی: تا گره‌های مشکلات را باز کند، در درون زمین، بیل طلایی کار کرده است.
عقده را بگشاده گیر ای منتهی
عقدهٔ سختست بر کیسهٔ تهی
هوش مصنوعی: ای کسی که به پایان راه رسیده‌ای، گره‌های درونی را باز کن، زیرا مشکل عمیق و بزرگی در دل کسی که خالی از محتواست وجود دارد.
در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر
عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر
هوش مصنوعی: وقتی که تو توانستی مشکلات و نگرانی‌های خود را حل کنی، به یاد داشته باش که هنوز مسائل دیگری وجود دارند که باید آنها را نیز برطرف کنی.
عقده‌ای کان بر گلوی ماست سخت
که بدانی که خسی یا نیک‌بخت
هوش مصنوعی: ما در دل یک مشکل بزرگ داریم که خوب است بدانی این موضوع به شخصیت تو بستگی دارد؛ آیا انسانی پست و بی‌ارزش هستی یا خوشبخت و نیکبخت.
حل این اشکال کن گر آدمی
خرج این کن دم اگر آدم‌دمی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر انسان می‌خواهد از زندگی و فرصتی که دارد به خوبی بهره‌برداری کند، باید دقت و تلاش کند. در واقع، اشاره به این دارد که انسان‌ها باید هوشیار باشند و از زمان و امکانات خود به درستی استفاده کنند. در غیر این صورت، ممکن است از زندگی و فرصت‌هایشان بهره‌ کافی نبرند.
حد اعیان و عرض دانسته گیر
حد خود را دان که نبود زین گزیر
هوش مصنوعی: به مرزهای وجود و شخصیت خود آگاه باش و بدان که نمی‌توانی از آنها فراتر بروی.
چون بدانی حد خود زین حدگریز
تا به بی‌حد در رسی ای خاک‌بیز
هوش مصنوعی: وقتی که از مرزهای خود آگاه بشوی و از آن‌ها فراتر روی، به بی‌نهایت دست خواهی یافت. ای کسی که به خاک رجوع می‌کنی!
عمر در محمول و در موضوع رفت
بی‌بصیرت عمر در مسموع رفت
هوش مصنوعی: زندگی در وضعیت‌های مختلف و در عوالم مختلف سپری شد، ولی من بدون درک و آگاهی از این وضعیت‌ها به سر بردم و فرصتم را از دست دادم.
هر دلیلی بی‌نتیجه و بی‌اثر
باطل آمد در نتیجهٔ خود نگر
هوش مصنوعی: هر دلیلی که نتیجه‌ای نداشته باشد و تأثیری نگذارد، در واقع بی‌ ارزش و نادرست است؛ پس به نتایج آن توجه کن.
جز به مصنوعی ندیدی صانعی
بر قیاس اقترانی قانعی
هوش مصنوعی: به جز تولیدات انسانی، نمی‌توانی هنری را ببینی که به طور طبیعی و بدون دخالت بشر خلق شده باشد. در واقع هیچ چیزی به اندازه‌ی خلاقیت انسانی، به خوبی و زیبایی نمایانگر وجود یک هنرمند نیست.
می‌فزاید در وسایط فلسفی
از دلایل باز برعکسش صفی
هوش مصنوعی: در مباحث فلسفی، همیشه می‌توان دلایل متقابلی را پیدا کرد که با آنچه گفته شده تناقض داشته باشند.
این گریزد از دلیل و از حجاب
از پی مدلول سر برده به جیب
هوش مصنوعی: این موجود از دلیل و موانع دوری می‌کند و به دنبال معنا و مفهوم اصلی می‌گردد و آن را در درون خود پنهان کرده است.
گر دخان او را دلیل آتشست
بی‌دخان ما را در آن آتش خوشست
هوش مصنوعی: اگر دود او نشان‌دهنده آتش است، ما بدون دود در آن آتش حس خوشایندی داریم.
خاصه این آتش که از قرب ولا
از دخان نزدیک‌تر آمد به ما
هوش مصنوعی: این شعله‌ای که به ما نزدیک‌تر است، به خاطر نزدیکی به محبت و ولایت است.
پس سیه‌کاری بود رفتن ز جان
بهر تخییلات جان سوی دخان
هوش مصنوعی: پس از دست دادن جان در این دنیا، تنها فعالیت‌های خیالی و توهمی باقی می‌ماند که همانند دودی بی‌سرانجام است.

حاشیه ها

1396/07/17 10:10
Golnar Riahi

بیت(دز کشاد عقده ها....) به
در کساد عقده ها .... تصحیح شود

1396/12/12 11:03
HS

بیت زیر به زیبایی مفهوم غفلت را می رساند و توسط دکتر سروش تفسیر شده است.
عقده را بگشاده گیر ای منتهی
عقدهٔ سختست بر کیسهٔ تهی
در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر
عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر

1396/12/20 11:03
برگ بی برگی

خانم گلنار ، همان بگشاد صحیحه و به معنی باز کردنه و همینطور که HSفرمودند توسط دکتر سروش تفسیر شده و در کل در ارتباط با فلاسفه میباشد که از دیدگاه مولانا وقت خود را تلف میکنند زیرا با باز کردن گره به گره دیگری برخورد میکنند و در انتها نیز درصورتیکه که گره آخر را باز کنند درون کیسه خالیه و چیزی نصیب فیلسوف نخواهد شد که البته چنین نخواهد شد زیرا که با بازگشائی یکی از رازها و گره ها رازهایی دیگر صف کشیده و منتظر رمزگشایی هستند.

1400/05/03 09:08
احمـــدترکمانی

بیت 3 مصرع دوم حدث یعنی چیـــــ..چند معنی دارد که نو و جوان از معانی آن است

دخان= دود

1400/07/28 21:09
مسعود شیخی نژاد

کاش یکی معنی این شعر رو کامل بنویسه . ممنون

1400/07/30 21:09
کوروش افشار

درود بر شما. شعر را باید از درونتان حس کنید و آرام و طوری که هستند بخوانید تا متوجه شعر شوید. مولانای بزرگ می فرمایند افکار  همانند ناخن هایی هستند که روی خود آدم(اگر کتاب نیروی حال اکهارت تول را بخوانید با تفاوت خود و نفس آشنا می شوید) کشیده می شوند تا گره های زندگی(که زندگی را همانند کیسه دانسته است) را باز کنند.هر چه افکار بدتر باشند ناخن ها عمیق تر کشیده خواهند شد و خودی(در اینجا از خود به عنوان نفس مطمئنه یاد شد) که همانند آیینه است از پاکی آن کاسه شود و از بین برود.در ادامه می گوید گشودن گره های این کیسه سخت است و گره پشت گره خواهد بود اما زمان گشودن گره آخر که خواهی فهمید هیچ در آن کیسه نبوده است بسیار سخت تر است(دنیا ارزش سختی ها را ندارد و نباید برای باز کردن گره های دنیا خود را بد کرد) این اتفاق زمانی می افتد که دیگر پیر شده ای و می فهمی تمام عمر در حال باز کردن گره ها پشت گره ها بوده ای.در ادامه می فرمایند به خودت بیا و ببین چه کسی هستی و ببین حد و اندازه تو چقدر است! می فرمایند اگر به خودت بیایی آن زمان خواهی فهمید چه موجود بزرگ و عالی رتبه ای هستی. ادامه می فرمایند عمر خودت را در صحبت های بی ارزشی که می کنی تلف نکن(موضوع و محمول دو جز یک جمله هستند) و همینطور جملاتی که می شنوی(مسموع به معنای شنونده).البته این صرفا یک مثال فقط برای بیان امور بی ارزش است و باید کل کار های بی ارزش در زندگی را در نظر گرفت که عمر را به باد فنا می دهند.در ادامه و در نهایت هم گفته به درون و به مرکز هستی خود برو و آنجاست که در آنجا همه چیز شکل می گیرد و آنجاست که بی حد خواهی بود و آنجاست که همانند آتش است و این دنیا همانند دود است که از این آتش برخواسته و رفتن سوی دنیا و مادیات به جای رفتن سوی اصل هستی و وجود و خداوند سیاه کاری و اشتباه است.امیدوارم که درست معنا کرده باشم.اساتید اگر تصحیح بفرمایند ایرادات بنده را ممنون خواهم شد.

1400/09/03 10:12
امیر صالحی

عالی بود

1401/05/17 12:08
امین امین

خیلی متشکرم

1400/09/29 16:11
مسعود شیخی نژاد

آقای کوروش افشار ، از شما ممنونم

1400/09/02 10:12
سیدمحسن سعیدزاده

به نام خداوند جان وخرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

موضوع سخن جلال الملّة والدین والدنیا،اندیشه های ناساز یا فکرت بدی است که برنفس مطمئنه آدمی هجوم می آوردملّای بلخی رومی گفته است:افکار بد یا به تعبیر روانشناسان افکار منفی  همانندناخن های پر زهری اند که بر روی جان(ذهن وضمیر) پاک آدمی کشیده میشوند ومنشأ این افکار ازجسد ما یعنی از مغز ما است.این فکر ها درعمق جان ما ناخن میکشند.

برای مبارزه با این فکرهای منفی دوراه وجود دارد: اول راه دورریختن همه ی اینها ، که راه عرفا است.. دوم اینکه دانه دانه این افکار بد را بررسی کنی وازناخن تیزآن خلاص بشوی. این راه دوم راهی است که فلاسفه در پیش گرفته اند؛وقت گیروپر هزینه است وعمری را باید برایش هزینه داد درنهایت هم به جایی نمیرسد.درحقیقت تفاوت مسیر عارف وفیسلسوف در خصوص روش متفاوت ایشان برای مواجهه با افکار منفی ،محور بحث است.

1402/05/11 17:08
سروش

جناب کورش افشار ، از اینکه وقت گذاشتید و خواننده را مستفیز کردید بی نهایت سپاسگزارم ، امید میرود اینکار زیبا را خود گنجور زحمت بکشد و خواننده را به متون دیگر برای فهم بهتر اشعار هدایت کند

 

1402/05/11 17:08
سروش

جناب سعیدزاده از اینکه راهی گشودید تا تحقیق بیشتری برای فهم معنای شعر آغاز کنم ، هم از جنابعالی سپاسگزارم

 

1402/09/16 13:12
الهه کریمی

بسیار زیبا 

1403/01/24 19:03
مجید مِندی

تا گشاید عقدۀ اِشکال را / در حَدَث کرده ست زرّین بیل را
افکار ناصواب و ژرف اندیشی های پندارگرایانه چهرۀ روح را زخمی می کند . تا گِره معمّاها و معضلات را بگشاید . این بدان مانَد که کسی با بیلی از طلا مدفوع را بکاود . ( حَدَث = سرگین ، مدفوع ) [ مولانا در اینجا قوای ذهنی و استعداد عقلانی بشری را که بس گرانبهاست به «بیلِ زرّین» و اندیشه ورزی های زائد را به «مدفوع» تشبیه کرده است و می گوید : پرداختن به تفکّرِ زائد موجبِ مخدوش شدن شخصیّت و هویّتِ حقیقی انسان می شود . چرا که آنان که به اندیشه های زائد و کارافزا و بازی با الفاظ دل خوش داشته اند می پندارند که در ستیغِ معرفتِ بشری ایستاده اند و این اندیشه ها را مفتاح هر درِ بسته ای می انگارند . در حالی که همین اندیشه ها ، قفلی است هفتاد منی بر درهای معرفتِ بشری . مولانا در عصری این سخنان را گفته که بازارِ تفکر زائد و گره بستن ها و گشودن های بوالفضولانه رونقی تام و تمام داشت . ]
به نقل از (  وبسایت تخصصی شعر و عرفان دیدارجان   )

1403/06/24 16:08
مصطفی محمودیان

در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر

عقده چند دگر بگشاده گیر

مولانا در اینجا به پوچی درونی اهداف و پروژه‌های زندگی اشاره می‌کند و کلامش لحنی هستی‌گرایانه دارد. شوپنهاور در کتاب جهان همچون اراده و بازنمود به این مساله اشاره می‌کند که کنش آدمی همواره از یک فقدان یا کمبود که رنج‌آور است ریشه گرفته و هدف ما در هر کنشی از میان برداشتن رنج ناشی از آن کمبود است. اما به محض رسیدن به هدف یعنی زمانی که رنج ناشی از فقدان و کمبود از میان می‌رود، ملال جای رنج را می‌گیرد. از این رو زندگی آدمی نوسانی است بین رنج و ملال. البته انسان می‌تواند پس از رسیدن به اهداف پروژه جدیدی تعریف کرده براوردن اهداف جدید را دنبال کند. اما سخن مولانا این است که کمی از این روال فاصله بگیریم و با فاصله به آن نگاه کنیم. عقده چند دگر بگشاده گیر. فرض کن چند گره دیگر هم گشودی بعد چه؟ مولانا می‌خواهد پوچی درونی و ماهوی این مکانیسم را نشان دهد اینکه اگر ارزشهای ما صرفا مبتنی بر دستاوردهای زندگی باشد و پروژه‌هایی که کامل می‌کنیم خود این روند یک مکانیسم خودویرانگر درون خود دارد که ارزشهای ما را بی‌معنا می‌کند. یعنی انچه که به زندگی ما معنا می‌داد پس از به دست آمدن دیگر نمی‌تواند عملکرد معنابخشی را ایفا کند. فرض کن باز هم پروژه‌های جدیدی تعریف کردی و به اهداف جدیدی هم رسیدی آخرش چه؟ مولانا می‌خواهد بگوید ارزشهای غائی زندگی نمی‌تواند از این دستاوردها بیاید و باید از جای دیگری تامین شود.

1403/10/03 07:01
کوروش

پس سیه‌کاری بود رفتن ز جان

 

بهر تخییلات جان سوی دخان

 

یعنی چه