بخش ۲۷ - در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
بیت(دز کشاد عقده ها....) به
در کساد عقده ها .... تصحیح شود
بیت زیر به زیبایی مفهوم غفلت را می رساند و توسط دکتر سروش تفسیر شده است.
عقده را بگشاده گیر ای منتهی
عقدهٔ سختست بر کیسهٔ تهی
در گشاد عقدهها گشتی تو پیر
عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر
خانم گلنار ، همان بگشاد صحیحه و به معنی باز کردنه و همینطور که HSفرمودند توسط دکتر سروش تفسیر شده و در کل در ارتباط با فلاسفه میباشد که از دیدگاه مولانا وقت خود را تلف میکنند زیرا با باز کردن گره به گره دیگری برخورد میکنند و در انتها نیز درصورتیکه که گره آخر را باز کنند درون کیسه خالیه و چیزی نصیب فیلسوف نخواهد شد که البته چنین نخواهد شد زیرا که با بازگشائی یکی از رازها و گره ها رازهایی دیگر صف کشیده و منتظر رمزگشایی هستند.
بیت 3 مصرع دوم حدث یعنی چیـــــ..چند معنی دارد که نو و جوان از معانی آن است
دخان= دود
کاش یکی معنی این شعر رو کامل بنویسه . ممنون
درود بر شما. شعر را باید از درونتان حس کنید و آرام و طوری که هستند بخوانید تا متوجه شعر شوید. مولانای بزرگ می فرمایند افکار همانند ناخن هایی هستند که روی خود آدم(اگر کتاب نیروی حال اکهارت تول را بخوانید با تفاوت خود و نفس آشنا می شوید) کشیده می شوند تا گره های زندگی(که زندگی را همانند کیسه دانسته است) را باز کنند.هر چه افکار بدتر باشند ناخن ها عمیق تر کشیده خواهند شد و خودی(در اینجا از خود به عنوان نفس مطمئنه یاد شد) که همانند آیینه است از پاکی آن کاسه شود و از بین برود.در ادامه می گوید گشودن گره های این کیسه سخت است و گره پشت گره خواهد بود اما زمان گشودن گره آخر که خواهی فهمید هیچ در آن کیسه نبوده است بسیار سخت تر است(دنیا ارزش سختی ها را ندارد و نباید برای باز کردن گره های دنیا خود را بد کرد) این اتفاق زمانی می افتد که دیگر پیر شده ای و می فهمی تمام عمر در حال باز کردن گره ها پشت گره ها بوده ای.در ادامه می فرمایند به خودت بیا و ببین چه کسی هستی و ببین حد و اندازه تو چقدر است! می فرمایند اگر به خودت بیایی آن زمان خواهی فهمید چه موجود بزرگ و عالی رتبه ای هستی. ادامه می فرمایند عمر خودت را در صحبت های بی ارزشی که می کنی تلف نکن(موضوع و محمول دو جز یک جمله هستند) و همینطور جملاتی که می شنوی(مسموع به معنای شنونده).البته این صرفا یک مثال فقط برای بیان امور بی ارزش است و باید کل کار های بی ارزش در زندگی را در نظر گرفت که عمر را به باد فنا می دهند.در ادامه و در نهایت هم گفته به درون و به مرکز هستی خود برو و آنجاست که در آنجا همه چیز شکل می گیرد و آنجاست که بی حد خواهی بود و آنجاست که همانند آتش است و این دنیا همانند دود است که از این آتش برخواسته و رفتن سوی دنیا و مادیات به جای رفتن سوی اصل هستی و وجود و خداوند سیاه کاری و اشتباه است.امیدوارم که درست معنا کرده باشم.اساتید اگر تصحیح بفرمایند ایرادات بنده را ممنون خواهم شد.
عالی بود
خیلی متشکرم
آقای کوروش افشار ، از شما ممنونم
به نام خداوند جان وخرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
موضوع سخن جلال الملّة والدین والدنیا،اندیشه های ناساز یا فکرت بدی است که برنفس مطمئنه آدمی هجوم می آوردملّای بلخی رومی گفته است:افکار بد یا به تعبیر روانشناسان افکار منفی همانندناخن های پر زهری اند که بر روی جان(ذهن وضمیر) پاک آدمی کشیده میشوند ومنشأ این افکار ازجسد ما یعنی از مغز ما است.این فکر ها درعمق جان ما ناخن میکشند.
برای مبارزه با این فکرهای منفی دوراه وجود دارد: اول راه دورریختن همه ی اینها ، که راه عرفا است.. دوم اینکه دانه دانه این افکار بد را بررسی کنی وازناخن تیزآن خلاص بشوی. این راه دوم راهی است که فلاسفه در پیش گرفته اند؛وقت گیروپر هزینه است وعمری را باید برایش هزینه داد درنهایت هم به جایی نمیرسد.درحقیقت تفاوت مسیر عارف وفیسلسوف در خصوص روش متفاوت ایشان برای مواجهه با افکار منفی ،محور بحث است.
جناب کورش افشار ، از اینکه وقت گذاشتید و خواننده را مستفیز کردید بی نهایت سپاسگزارم ، امید میرود اینکار زیبا را خود گنجور زحمت بکشد و خواننده را به متون دیگر برای فهم بهتر اشعار هدایت کند
جناب سعیدزاده از اینکه راهی گشودید تا تحقیق بیشتری برای فهم معنای شعر آغاز کنم ، هم از جنابعالی سپاسگزارم
بسیار زیبا
تا گشاید عقدۀ اِشکال را / در حَدَث کرده ست زرّین بیل را
افکار ناصواب و ژرف اندیشی های پندارگرایانه چهرۀ روح را زخمی می کند . تا گِره معمّاها و معضلات را بگشاید . این بدان مانَد که کسی با بیلی از طلا مدفوع را بکاود . ( حَدَث = سرگین ، مدفوع ) [ مولانا در اینجا قوای ذهنی و استعداد عقلانی بشری را که بس گرانبهاست به «بیلِ زرّین» و اندیشه ورزی های زائد را به «مدفوع» تشبیه کرده است و می گوید : پرداختن به تفکّرِ زائد موجبِ مخدوش شدن شخصیّت و هویّتِ حقیقی انسان می شود . چرا که آنان که به اندیشه های زائد و کارافزا و بازی با الفاظ دل خوش داشته اند می پندارند که در ستیغِ معرفتِ بشری ایستاده اند و این اندیشه ها را مفتاح هر درِ بسته ای می انگارند . در حالی که همین اندیشه ها ، قفلی است هفتاد منی بر درهای معرفتِ بشری . مولانا در عصری این سخنان را گفته که بازارِ تفکر زائد و گره بستن ها و گشودن های بوالفضولانه رونقی تام و تمام داشت . ]
به نقل از ( وبسایت تخصصی شعر و عرفان دیدارجان )
در گشاد عقدهها گشتی تو پیر
عقده چند دگر بگشاده گیر
مولانا در اینجا به پوچی درونی اهداف و پروژههای زندگی اشاره میکند و کلامش لحنی هستیگرایانه دارد. شوپنهاور در کتاب جهان همچون اراده و بازنمود به این مساله اشاره میکند که کنش آدمی همواره از یک فقدان یا کمبود که رنجآور است ریشه گرفته و هدف ما در هر کنشی از میان برداشتن رنج ناشی از آن کمبود است. اما به محض رسیدن به هدف یعنی زمانی که رنج ناشی از فقدان و کمبود از میان میرود، ملال جای رنج را میگیرد. از این رو زندگی آدمی نوسانی است بین رنج و ملال. البته انسان میتواند پس از رسیدن به اهداف پروژه جدیدی تعریف کرده براوردن اهداف جدید را دنبال کند. اما سخن مولانا این است که کمی از این روال فاصله بگیریم و با فاصله به آن نگاه کنیم. عقده چند دگر بگشاده گیر. فرض کن چند گره دیگر هم گشودی بعد چه؟ مولانا میخواهد پوچی درونی و ماهوی این مکانیسم را نشان دهد اینکه اگر ارزشهای ما صرفا مبتنی بر دستاوردهای زندگی باشد و پروژههایی که کامل میکنیم خود این روند یک مکانیسم خودویرانگر درون خود دارد که ارزشهای ما را بیمعنا میکند. یعنی انچه که به زندگی ما معنا میداد پس از به دست آمدن دیگر نمیتواند عملکرد معنابخشی را ایفا کند. فرض کن باز هم پروژههای جدیدی تعریف کردی و به اهداف جدیدی هم رسیدی آخرش چه؟ مولانا میخواهد بگوید ارزشهای غائی زندگی نمیتواند از این دستاوردها بیاید و باید از جای دیگری تامین شود.
پس سیهکاری بود رفتن ز جان
بهر تخییلات جان سوی دخان
یعنی چه