بخش ۲۶ - قصهٔ آن حکیم کی دید طاوسی را کی پر زیبای خود را میکند به منقار و میانداخت و تن خود را کل و زشت میکرد از تعجب پرسید کی دریغت نمیآید گفت میآید اما پیش من جان از پر عزیزتر است و این پر عدوی جان منست
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 5 حکایت طاووسی که پرهای خود را می کند
طاووسی در دشت پر وبال رنگین خود را می کند و بر زمین می ربخت.
حکیمی از آنجا می گذشت به طاووس گفت مگر ارزش پرهای خود را نمی دانی؟!
طاووس به حکیم جواب داد:
تو فردی ظاهر گرا هستی و به زیبایی مست کننده ظاهر فریفته شدی.
نمی دانی این پر و بال زیبا چه بلایی سر ما طاووسها آورده است و صیادان در کمین ما هستند.
طاووس رمز انسانی است که به دشمنی نفس فریبنده و زیبا پی برده است.
همان که پیامبر فرمود از خودتان سخت بپرهیزید. (زیرا نفس با خواسته هایی چون گرداب، تو را از نزدیک شدن به خداوند نهفته درونت _نفخه الهی_ دور می کند یا به عبارتی تو را از درک لحظه و جاری شدن در جریان خدایی آن باز می دارد.)
چون ز مرده زنده بیرون می کشد
هر که مرده گشت، او دارد رشد549
خداوند بهار را از طبیعت مرده بیرون می کشد و ... هر کسی هم از نفس خود چون طاووس بمیرد،تنها او هدایت می یابد.
مرده شو تا مخرج الحی الصمد
زنده یی زین مرده بیرون آورد551
اگر چون مرده ای از خواسته های جسمانی و روحانی نفست مردی و رستم وار ازین گرداب بیرون آمدی،خداوند به تو زندگانی و آب حیات می دهد .
دی شوی بینی تو اخراج بهار
لیل گردی ،بینی ایلاج نهار 552
اگر چون زمستان شوی بهار را میبینی و اگر چون شب شوی،روز را می بینی.
(دو تمثیل زمستان و شب برای بیرون آمدن از چنبره نفس).
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
دکتر صحافیان عزیز، تشکر از زحمتی که کشیدید و شرحی که مرقوم فرمودید؛ با این حال گمان میکنم حضرتعالی اندکی در درک مفهوم شعر دچار اشتباه شدید.
شما به درستی گفتید که طاووس نماد انسان است، اما اینجا منظور حضرت مولانا، تحسین عمل طاووس نیست، بلکه به عکس این کار طاووس را به ناز کردن تشبیه کرده و بشدت شماتت میکند! به ابیات زیر توجه بفرمایید:
یا همیدانی و نازی میکنی قاصدا قلع طرازی میکنی
ای بسا نازا که گردد آن گناه افکند مر بنده را از چشم شاه
ناز کردن خوشتر آید از شکر لیک کم خایش که دارد صد خطر
ایمن آبادست آن راه نیاز ترک نازش گیر و با آن ره بساز
میفرماید میدانی نابود کردن این زیبایی های با ارزش، ناز کردن است(ناز کردن در مقابل آنچه پروردگار انجام داده و میخواهد انجام دهد)، درسته ناز کردن ممکنه در ابتدا از شکر هم خوشتر باشد، اما کم جویدن شکر هزاران خطر دارد! راه نیاز(ابراز نیاز و توکل به پروردگار در برابر دلبستگی های دنیوی) یک راه بسیار امن است، پس ناز کردن را ترک کن و با این راه بساز!
طاووس استعاره از انسان های به اصطلاح تارک الدنیا هست! انسان هایی که میخواهند نعمات دنیوی حضرت حق را تباه کنند تا مبادا دلبسته شوند! اما چنین عدم دلبستگی چندان ارزشی ندارد! کما اینکه در دفتر پنجم میفرماید:
بی هوا، نهی از هوا ممکن نبود غازیی بر مردگان نتوان نمود
یعنی اگر میل به دنیا نباشد، کلا نمیشه نهی کرد! مثل کسی هست که بره در قبرستان برای مردگان شمشیر بکشه، این کار کاملا عبث و بیهوده هست!!!
در کل منظور حضرت مولانا اینه که از تمام نعمات دنیا باید به کفایت بهره برد و تباه کردنشون نه تنها خوب نیست، بلکه ناشکری(و به اصطلاح ناز کردن ) و اعلام بی نیازی در برابر خداست(بی نیازی به این ترتیب که چنین افرادی گمان میکنند اگر تارک الدنیا شوند، میتوانند به حضور برسند و نیازی به مدد خداوند نیست!!!) ما باید در برابر تمام نعمات، شاکر حقتعالی باشیم و به قدر نیاز از آنها بهره نیز ببریم، اما نباید دلبسته ی آنها شویم و داشتن آن نعمات، باعث منیت و غرورمان شود!!!
سلام
من به کل غزل کاری ندارم
ولی هویت دادن به هر چیزی
در دنیای مادی دوری از خداوند
کلا مشغول به خود بودن .در
عرفان بیراه هست طاووس
همانطوری هست زیباست
او خودش را مشغول پر هایش
کرده مثل کسی کاخ نشین
ول کرده گوخ نشین شده
هر دو یکی هست اول با کاخ
نشینی هم هویت شده حالا با
گوخ نشینی مرکز را باید عدم
کرد مرکز خداوند باشه
پاکی مطلق باشه
از تمام نعمات دنیا موزن
استفاده کنیم
یا همیدانی و نازی میکنی
قاصدا قلع طرازی میکنی
مصرع دوم یعنی چه