گنجور

بخش ۲۶ - قصهٔ آن حکیم کی دید طاوسی را کی پر زیبای خود را می‌کند به منقار و می‌انداخت و تن خود را کل و زشت می‌کرد از تعجب پرسید کی دریغت نمی‌آید گفت می‌آید اما پیش من جان از پر عزیزتر است و این پر عدوی جان منست

پر خود می‌کند طاوسی به دشت
یک حکیمی رفته بود آنجا بگشت
گفت طاوسا چنین پر سنی
بی‌دریغ از بیخ چون برمی‌کنی
خود دلت چون می‌دهد تا این حلل
بر کنی اندازیش اندر وحل
هر پرت را از عزیزی و پسند
حافظان در طی مصحف می‌نهند
بهر تحریک هوای سودمند
از پر تو بادبیزن می‌کنند
این چه ناشکری و چه بی‌باکیست
تو نمی‌دانی که نقاشش کیست
یا همی‌دانی و نازی می‌کنی
قاصدا قلع طرازی می‌کنی
ای بسا نازا که گردد آن گناه
افکند مر بنده را از چشم شاه
ناز کردن خوشتر آید از شکر
لیک کم خایش که دارد صد خطر
ایمن آبادست آن راه نیاز
ترک نازش گیر و با آن ره بساز
ای بسا نازآوری زد پر و بال
آخر الامر آن بر آن کس شد وبال
خوشی ناز ار دمی بفرازدت
بیم و ترس مضمرش بگدازدت
وین نیاز ار چه که لاغر می‌کند
صدر را چون بدر انور می‌کند
چون ز مرده زنده بیرون می‌کشد
هر که مرده گشت او دارد رشد
چون ز زنده مرده بیرون می‌کند
نفس زنده سوی مرگی می‌تند
مرده شو تا مخرج الحی الصمد
زنده‌ای زین مرده بیرون آورد
دی شوی بینی تو اخراج بهار
لیل گردی بینی ایلاج نهار
بر مکن آن پر که نپذیرد رفو
روی مخراش از عزا ای خوب‌رو
آنچنان رویی که چون شمس ضحاست
آنچنان رخ را خراشیدن خطاست
زخم ناخن بر چنان رخ کافریست
که رخ مه در فراق او گریست
یا نمی‌بینی تو روی خویش را
ترک کن خوی لجاج اندیش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پر خود می‌کند طاوسی به دشت
یک حکیمی رفته بود آنجا بگشت
هوش مصنوعی: پر خود را در دشت می‌کند طاوس، حکیمی به آنجا رفته و در حال گشت و گذار است.
گفت طاوسا چنین پر سنی
بی‌دریغ از بیخ چون برمی‌کنی
هوش مصنوعی: طاوس با این زیبایی و جلال از کجا به این مقام رسیده است، که بی‌تردید از ریشه‌اش برمی‌خیزد.
خود دلت چون می‌دهد تا این حلل
بر کنی اندازیش اندر وحل
هوش مصنوعی: دل تو از خودت نشانه‌ای می‌دهد که اگر آن را به خوبی درک کنی، می‌توانی مشکلاتت را حل کنی و به آرامش برسی.
هر پرت را از عزیزی و پسند
حافظان در طی مصحف می‌نهند
هوش مصنوعی: هر بخش از زیبایی و محبت افرادی عزیز، با دقت و درایت حافظان، در کتاب‌ها و نوشته‌ها جای می‌گیرد.
بهر تحریک هوای سودمند
از پر تو بادبیزن می‌کنند
هوش مصنوعی: برای ایجاد هوای مطلوب و مناسب، از پر پرندگان مثبتی استفاده می‌کنند.
این چه ناشکری و چه بی‌باکیست
تو نمی‌دانی که نقاشش کیست
هوش مصنوعی: این چه بی‌احترامی و چه جسارت عجیبی است! تو نمی‌دانی که خالق این اثر کیست.
یا همی‌دانی و نازی می‌کنی
قاصدا قلع طرازی می‌کنی
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که چه چیزی را می‌دانی و با این حال خود را ناز می‌کنی، در حالی که به دنبال نشان دادن زیبایی‌های خود هستی؟
ای بسا نازا که گردد آن گناه
افکند مر بنده را از چشم شاه
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به خاطر گناهانی که کرده‌اند، از نظر محبوب یا مورد توجه دیگران قرار نمی‌گیرند و در نظر افراد مهم، ارزش خود را از دست می‌دهند.
ناز کردن خوشتر آید از شکر
لیک کم خایش که دارد صد خطر
هوش مصنوعی: لذت بردن از ناز و غنج حتی از شیرینی نیز بیشتر است، اما این را نباید فراموش کرد که این کار خطرات زیادی را به همراه دارد.
ایمن آبادست آن راه نیاز
ترک نازش گیر و با آن ره بساز
هوش مصنوعی: راهی که به آرامش و ایمنی می‌رسد، همان راهی است که نیازهای خود را برآورده می‌کند. از ناز و غرور بی‌جا پرهیز کن و با این مسیر سازگاری پیدا کن.
ای بسا نازآوری زد پر و بال
آخر الامر آن بر آن کس شد وبال
هوش مصنوعی: بسیاری از زیبارویان به خاطر جذابیت و ناز بودنشان، ممکن است دیگران را به سمت خود جذب کنند، اما در نهایت همین جذابیت ممکن است برای خودشان مشکلاتی ایجاد کند و به نوعی به بهای سنگینی برایشان تمام شود.
خوشی ناز ار دمی بفرازدت
بیم و ترس مضمرش بگدازدت
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای خوشی و زیبایی به سراغت بیاید، ممکن است ترس و نگرانی‌های پنهانت را از بین ببرد.
وین نیاز ار چه که لاغر می‌کند
صدر را چون بدر انور می‌کند
هوش مصنوعی: این نیاز، هرچند که می‌تواند صدر را لاغر کند، اما به مانند ماه درخشان، آن را نورانی و دل‌انگیز می‌سازد.
چون ز مرده زنده بیرون می‌کشد
هر که مرده گشت او دارد رشد
هوش مصنوعی: هر کسی که مرده‌ای را زنده می‌کند، نشان‌دهنده این است که او خودش به کمال و رشد دست یافته است.
چون ز زنده مرده بیرون می‌کند
نفس زنده سوی مرگی می‌تند
هوش مصنوعی: وقتی که نفس زنده از بدن مرده خارج می‌شود، آن نفس به سوی مرگی دیگر می‌شتابد.
مرده شو تا مخرج الحی الصمد
زنده‌ای زین مرده بیرون آورد
هوش مصنوعی: برای دستیابی به حقیقت و وجودی خالص، باید خود را از وابستگی‌ها و تعلقات دنیوی رها کنی تا بتوانی به مرحله‌ای بالاتر و روشن‌تر برسیدی. در این حالت، روحی زنده و ناب از درون تو بیرون خواهد آمد.
دی شوی بینی تو اخراج بهار
لیل گردی بینی ایلاج نهار
هوش مصنوعی: در شب، تو اخراج بهار را می‌بینی و در روز، به دلیلی به آنچه که در شب دیدی فکر می‌کنی.
بر مکن آن پر که نپذیرد رفو
روی مخراش از عزا ای خوب‌رو
هوش مصنوعی: دست به کار نشو که اگر پرها را بزدایی، دیگر کسی نخواهد توانست چهره غم‌زده‌ات را زیبا کند، ای خوش‌روی.
آنچنان رویی که چون شمس ضحاست
آنچنان رخ را خراشیدن خطاست
هوش مصنوعی: چهره‌ات به قدری زیباست که مانند خورشید درخشان و روشنی می‌تابد. بنابراین، هرگونه خراشیدن یا آسیب به صورتت جایز نیست.
زخم ناخن بر چنان رخ کافریست
که رخ مه در فراق او گریست
هوش مصنوعی: زخمی که ناخن به صورت کسی می‌زند، مثل زخم شقاوت بر صورتی است که حتی ماه به خاطر دوری او گریه کرده است.
یا نمی‌بینی تو روی خویش را
ترک کن خوی لجاج اندیش را
هوش مصنوعی: اگر خودت را نمی‌بینی، پس بر روی خودت را ترک کن و از فکر لجوج و stubborn پرهیز کن.

حاشیه ها

1398/07/25 09:09

ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 5 حکایت طاووسی که پرهای خود را می کند
طاووسی در دشت پر وبال رنگین خود را می کند و بر زمین می ربخت.
حکیمی از آنجا می گذشت به طاووس گفت مگر ارزش پرهای خود را نمی دانی؟!
طاووس به حکیم جواب داد:
تو فردی ظاهر گرا هستی و به زیبایی مست کننده ظاهر فریفته شدی.
نمی دانی این پر و بال زیبا چه بلایی سر ما طاووسها آورده است و صیادان در کمین ما هستند.
طاووس رمز انسانی است که به دشمنی نفس فریبنده و زیبا پی برده است.
همان که پیامبر فرمود از خودتان سخت بپرهیزید. (زیرا نفس با خواسته هایی چون گرداب، تو را از نزدیک شدن به خداوند نهفته درونت _نفخه الهی_ دور می کند یا به عبارتی تو را از درک لحظه و جاری شدن در جریان خدایی آن باز می دارد.)
چون ز مرده زنده بیرون می کشد
هر که مرده گشت، او دارد رشد549
خداوند بهار را از طبیعت مرده بیرون می کشد و ... هر کسی هم از نفس خود چون طاووس بمیرد،تنها او هدایت می یابد.
مرده شو تا مخرج الحی الصمد
زنده یی زین مرده بیرون آورد551
اگر چون مرده ای از خواسته های جسمانی و روحانی نفست مردی و رستم وار ازین گرداب بیرون آمدی،خداوند به تو زندگانی و آب حیات می دهد .
دی شوی بینی تو اخراج بهار
لیل گردی ،بینی ایلاج نهار 552
اگر چون زمستان شوی بهار را میبینی و اگر چون شب شوی،روز را می بینی.
(دو تمثیل زمستان و شب برای بیرون آمدن از چنبره نفس).
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@

1399/10/02 01:01
فرهاد شیرازی

دکتر صحافیان عزیز، تشکر از زحمتی که کشیدید و شرحی که مرقوم فرمودید؛ با این حال گمان می‌کنم حضرتعالی اندکی در درک مفهوم شعر دچار اشتباه شدید.
شما به درستی گفتید که طاووس نماد انسان است، اما اینجا منظور حضرت مولانا، تحسین عمل طاووس نیست، بلکه به عکس این کار طاووس را به ناز کردن تشبیه کرده و بشدت شماتت می‌کند! به ابیات زیر توجه بفرمایید:
یا همی‌دانی و نازی می‌کنی قاصدا قلع طرازی می‌کنی
ای بسا نازا که گردد آن گناه افکند مر بنده را از چشم شاه
ناز کردن خوشتر آید از شکر لیک کم خایش که دارد صد خطر
ایمن آبادست آن راه نیاز ترک نازش گیر و با آن ره بساز
می‌فرماید می‌دانی نابود کردن این زیبایی های با ارزش، ناز کردن است(ناز کردن در مقابل آنچه پروردگار انجام داده و می‌خواهد انجام دهد)، درسته ناز کردن ممکنه در ابتدا از شکر هم خوشتر باشد، اما کم جویدن شکر هزاران خطر دارد! راه نیاز(ابراز نیاز و توکل به پروردگار در برابر دلبستگی های دنیوی) یک راه بسیار امن است، پس ناز کردن را ترک کن و با این راه بساز!
طاووس استعاره از انسان های به اصطلاح تارک الدنیا هست! انسان هایی که می‌خواهند نعمات دنیوی حضرت حق را تباه کنند تا مبادا دلبسته شوند! اما چنین عدم دلبستگی چندان ارزشی ندارد! کما اینکه در دفتر پنجم میفرماید:
بی هوا، نهی از هوا ممکن نبود غازیی بر مردگان نتوان نمود
یعنی اگر میل به دنیا نباشد، کلا نمیشه نهی کرد! مثل کسی هست که بره در قبرستان برای مردگان شمشیر بکشه، این کار کاملا عبث و بیهوده هست!!!
در کل منظور حضرت مولانا اینه که از تمام نعمات دنیا باید به کفایت بهره برد و تباه کردنشون نه تنها خوب نیست، بلکه ناشکری(و به اصطلاح ناز کردن ) و اعلام بی نیازی در برابر خداست(بی نیازی به این ترتیب که چنین افرادی گمان می‌کنند اگر تارک الدنیا شوند، می‌توانند به حضور برسند و نیازی به مدد خداوند نیست!!!) ما باید در برابر تمام نعمات، شاکر حقتعالی باشیم و به قدر نیاز از آنها بهره نیز ببریم، اما نباید دلبسته ی آنها شویم و داشتن آن نعمات، باعث منیت و غرورمان شود!!!

1402/03/08 10:06
شاهرخ کاطمی

سلام

من به کل غزل کاری ندارم

ولی هویت دادن به هر چیزی 

در دنیای مادی دوری از خداوند

کلا مشغول به خود بودن .در

عرفان بیراه هست طاووس

همانطوری هست زیباست

او خودش را مشغول پر هایش

کرده مثل کسی کاخ نشین

ول کرده گوخ نشین شده

هر دو یکی هست اول با کاخ

نشینی هم هویت شده حالا با

گوخ نشینی مرکز را باید عدم

کرد مرکز خداوند باشه

پاکی مطلق باشه

از تمام نعمات دنیا موزن 

استفاده کنیم

 

1403/10/03 07:01
کوروش

یا همی‌دانی و نازی می‌کنی

 

قاصدا قلع طرازی می‌کنی

 

مصرع دوم یعنی چه