برگردان به زبان ساده
صوفیی بدرید جبه در حرج
پیشش آمد بعد بدریدن فرج
هوش مصنوعی: یک صوفی در حالت نگرانی و فشار، به ناگاه دچار مشکل شد و پس از آنکه از مشکلاتش رهایی یافت، احساس آرامش کرد.
کرد نام آن دریده فرجی
این لقب شد فاش زان مرد نجی
هوش مصنوعی: این شخصی که نامش فرجی است، به خاطر ماجراهایی که داشته، مشهور و معروف شده و به عنوان یک مرد نجیب شناخته میشود.
این لقب شد فاش و صافش شیخ برد
ماند اندر طبع خلقان حرف درد
هوش مصنوعی: این عنوان به طور علنی شناخته شد و شیخ آن را به دست آورد، اما در دل مردم، درد و مشکلات باقی ماند.
همچنین هر نام صافی داشتست
اسم را چون دردیی بگذاشتست
هوش مصنوعی: همچنین هر نامی که پاک و خوانا است، به مانند دردی که بر دوش انسان سنگینی میکند، اثرگذاری خاصی دارد.
هر که گل خوارست دردی را گرفت
رفت صوفی سوی صافی ناشکفت
هوش مصنوعی: هر کس که به گل و زیبایی علاقمند است، درد و رنجی را تحمل میکند و در این راه، صوفی به سمت حقیقت و صفای درونی میرود که هنوز به آن دست نیافته است.
گفت لابد درد را صافی بود
زین دلالت دل به صفوت میرود
هوش مصنوعی: شاید درد چیزی است که به خاطر آن دل به سمت پاکی و روشنی میرود.
درد عسر افتاد و صافش یسر او
صاف چون خرما و دردی بسر او
هوش مصنوعی: درد و سختی از بین رفت و راحتی به وجود آمد. او به اندازهی خرما نرم و لطیف شده و دردش هم از بین رفته است.
یسر با عسرست هین آیس مباش
راه داری زین ممات اندر معاش
هوش مصنوعی: زندگی پر از سختیها و آسانیهاست، پس ناامید نباش. در عین مشکلات، راهی برای ادامه زندگی وجود دارد.
روح خواهی جبه بشکاف ای پسر
تا از آن صفوت برآری زود سر
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت هستی، همه موانع را کنار بزن و با جدیت به جستجوی آن بپرداز تا بتوانی از ناخالصیها و حجابها عبور کرده و به ذات پاک و روشن دست یابی.
هست صوفی آنک شد صفوتطلب
نه از لباس صوف و خیاطی و دب
هوش مصنوعی: صوفی واقعی کسی است که به دنبال پاکی و صفا باشد، نه کسی که فقط به لباس صوفیانه و ظواهر آن توجه کند.
صوفیی گشته به پیش این لئام
الخیاطه واللواطه والسلام
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده که در جمع افرادی فاقد ارزشهای اخلاقی و معنوی قرار گرفته و به نوعی در این محیط به سر میبرد. او در مواجهه با رفتارهای ناپسند، خود را در این شرایط قرار داده و به نوعی تسلیم شده است.
بر خیال آن صفا و نام نیک
رنگ پوشیدن نکو باشد ولیک
هوش مصنوعی: خیال کردن در مورد زیبایی و داشتن نام نیک کار خوبی است، اما فقط در فکر باقی ماندن کافی نیست.
بر خیالش گر روی تا اصل او
نی چو عباد خیال تو به تو
هوش مصنوعی: اگر به خیال او بروی و از واقعیتش دور شوی، همچون عبادت خیال تو به خودت میگردد.
دور باش غیرتت آمد خیال
گرد بر گرد سراپردهٔ جمال
هوش مصنوعی: دور شو، زیرا غیرت تو به تو حکم میکند که از زیباییهای معشوق دور بمانی و تنها به فکر او باشی.
بسته هر جوینده را که راه نیست
هر خیالش پیش میآید بیست
هوش مصنوعی: اگر کسی در جستجوی هدفی باشد و راهی برای رسیدن به آن نداشته باشد، به طور طبیعی در ذهنش افکار و تصورات زیادی شکل میگیرد.
جز مگر آن تیزکوش تیزهوش
کش بود از جیش نصرتهاش جوش
هوش مصنوعی: تنها کسی که با ذهنی سریع و هوشیار درک میکند، از شور و شوق پیروزیها و موفقیتهایش بر میخیزد.
نجهد از تخییلها نی شه شود
تیر شه بنماید آنگه ره شود
هوش مصنوعی: با نهایت تلاش و دقت، فکر و خیال به حقیقت تبدیل میشود و آن وقت است که مسیر مشخص میشود و راه درستی نمایان میگردد.
این دل سرگشته را تدبیر بخش
وین کمانهای دوتو را تیر بخش
هوش مصنوعی: این دل سردرگم را راهی نشان بده و به دو تیر کمان، قدرت پرتاب بده.
جرعهای بر ریختی زان خفیه جام
بر زمین خاک من کاس الکرام
هوش مصنوعی: نوشیدنی از جام پنهانی بر زمین ریختی، مانند خاک من که کاسهای از بزرگی و کرامت است.
هست بر زلف و رخ از جرعهش نشان
خاک را شاهان همیلیسند از آن
هوش مصنوعی: زلف و چهرهات نشان از معشوقی دارد که حتی شاهان نیز برای رسیدن به آن، از شراب بهره میبرند و به آن حسرت میخورند.
جرعه حسنست اندر خاک گش
که به صد دل روز و شب میبوسیش
هوش مصنوعی: خوشی و زیبایی در خاک توست که من بیوقفه، شب و روز تو را با عشق میبوسم.
جرعه خاک آمیز چون مجنون کند
مر ترا تا صاف او خود چون کند
هوش مصنوعی: به تو میگوید که اگر با خاک و عشق ترکیب شوی، مانند مجنون عاشق، به حالت پاک و صاف خواهی رسید.
هر کسی پیش کلوخی جامهچاک
که آن کلوخ از حسن آمد جرعهناک
هوش مصنوعی: هر کسی که در مقابل یک سنگ، پیراهنش را چاک میکند، دوستی و زیبایی آن سنگ را درک کرده و به خاطر آن زیبایی از خود گذشتگی میکند.
جرعهای بر ماه و خورشید و حمل
جرعهای بر عرش و کرسی و زحل
هوش مصنوعی: نوشیدن جرعهای از نور و زیبایی ماه و خورشید و همچنین جرعهای از عظمت آسمانها و سیاره زحل.
جرعه گوییش ای عجب یا کیمیا
که ز اسیبش بود چندین بها
هوش مصنوعی: ای چقدر شگفتانگیز است که نوشیدن از آن جرعه، مانند کیمیا میماند؛ چرا که از آسیب آن، قیمتهای زیادی به وجود میآید.
جد طلب آسیب او ای ذوفنون
لا یمس ذاک الا المطهرون
هوش مصنوعی: به دنبال زیباییهای او باش، ای صاحب هنر، زیرا تنها پاکان میتوانند به او دست یابند و با او ارتباط برقرار کنند.
جرعهای بر زر و بر لعل و درر
جرعهای بر خمر و بر نقل و ثمر
هوش مصنوعی: نوشیدن مقداری از زر و لعل و جواهر، و همچنین نوشیدن کمی از شراب و میوه و خوشیها.
جرعهای بر روی خوبان لطاف
تا چگونه باشد آن راواق صاف
هوش مصنوعی: نوشیدن یک جرعه نزد خوبان چنان لطیف و دلنشین است که به راستی نمیتوان آن را توصیف کرد.
چون همی مالی زبان را اندرین
چون شوی چون بینی آن را بی ز طین
هوش مصنوعی: زمانی که زبان را به آن شیوه لمس کنی، در آن صورت چگونه میتوانی آن را بدون گل و لای بینایی؟
چونک وقت مرگ آن جرعهٔ صفا
زین کلوخ تن به مردن شد جدا
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ فرا میرسد، روح پاک و زنده انسان از این جسم خاکی و دنیوی جدا میشود.
آنچ میماند کنی دفنش تو زود
این چنین زشتی بدان چون گشته بود
هوش مصنوعی: هر آنچه که تو در حال حاضر انجام میدهی، به زودی باید دفن شود؛ زیرا این کار زشت و ناپسند است.
جان چو بی این جیفه بنماید جمال
من نتانم گفت لطف آن وصال
هوش مصنوعی: وقتی که جانم بدون این زشتسیرت (دنیا) به زیبایی من پی ببرد، نمیتوانم بگویم که لطف آن وصال به چه اندازه است.
مه چو بیاین ابر بنماید ضیا
شرح نتوان کرد زان کار و کیا
هوش مصنوعی: وقتی که ماه بدون ابر و به وضوح در آسمان دیده میشود، نمیتوان دربارهی جلال و زیباییاش به خوبی توضیح داد.
حبذا آن مطبخ پر نوش و قند
کین سلاطین کاسهلیسان ویند
هوش مصنوعی: چه خوب است آن آشپزخانه پر از نوشیدنی و قند، زیرا سلاطین مانند ظرفهای بزرگ غذا در آنجا حضور دارند.
حبذا آن خرمن صحرای دین
که بود هر خرمن آن را دانهچین
هوش مصنوعی: چه خوب است آن گنجینه بزرگ دینی که هر بخش آن، دانشی ارزشمند و کاربردی دارد.
حبذا دریای عمر بیغمی
که بود زو هفت دریا شبنمی
هوش مصنوعی: ای کاش عمر آدمی مانند دریایی باشد که بدون غم و اندوه سپری شود، چرا که این عمر میتواند بهاندازه هفت دریا هم شیرین و پر از خوشی باشد.
جرعهای چون ریخت ساقی الست
بر سر این شوره خاک زیردست
هوش مصنوعی: ساقی در عالم الست (پیش از آفرینش) جرعهای نوشیدنی را بر این خاک خشک و بیثمر ریخت.
جوش کرد آن خاک و ما زان جوششیم
جرعهٔ دیگر که بس بیکوششیم
هوش مصنوعی: آن خاک به حرکت درآمده و ما از آن جنبش نشأت گرفتهایم. به ما جرعهای دیگر از زندگی میرسد که به راحتی و بدون تلاش به دست آمده است.
گر روا بد ناله کردم از عدم
ور نبود این گفتنی نک تن زدم
هوش مصنوعی: اگر نالهای از نبود خود کردم، به این دلیل است که اگر چیزی برای گفتن نداشتم، این بدن را نمیزدم.
این بیان بط حرص منثنیست
از خلیل آموز که آن بط کشتنیست
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی به شدت ابراز تمایل و اشتیاق میکند و به یادگیری در مورد موضوعی خاص اشاره دارد. گویا شخصی میخواهد از یک معلم یا منبع معتبر چیزهایی بیاموزد، اما در عین حال متوجه میشود که آنچه میخواهد یاد بگیرد، ممکن است خطرناک یا آسیبزننده باشد. در واقع، او میفهمد که این اشتیاق میتواند به عواقب ناخوشایندی منجر شود.
هست در بط غیر این بس خیر و شر
ترسم از فوت سخنهای دگر
هوش مصنوعی: در دنیا چیزهای زیادی وجود دارد که میتواند خوب یا بد باشد، اما من از این میترسم که مبادا نکتههای دیگر را از دست بدهم.