گنجور

بخش ۱۷۰ - فاش کردن آن کنیزک آن راز را با خلیفه از زخم شمشیر و اکراه خلیفه کی راست گو سبب این خنده را و گر نه بکشمت

زن چو عاجز شد بگفت احوال را
مردیِ آن رستم صد زال را
شرح آن گِردک که اندر راه بود
یک به یک با آن خلیفه وا نمود
شیر کشتن، سوی خیمه آمدن
وان ذکر قایم چو شاخ کرگدن
باز این سستی این ناموس‌کوش
کاو فرو مرد از یکی خش‌خشت موش
رازها را می‌کند حق آشکار
چون بخواهد رُست، تخم بد مکار
آب و ابر و آتش و این آفتاب
رازها را می برآرد از تراب
این بهار نو ز بعد برگ‌ریز
هست برهان وجود رستخیز
در بهار آن سِرّها پیدا شود
هرچه خورده‌ست این زمین رسوا شود
بردمد آن از دهان و از لبش
تا پدید آید ضمیر و مذهبش
سرّ بیخ هر درختی و خورش
جملگی پیدا شود آن بر سَرش
هر غمی کز وی تو دل‌آزرده‌ای
از خمار مِیْ بود کان خورده‌ای
لیک کی دانی که آن رنج خمار
از کدامین مِیْ برآمد آشکار
این خمار اشکوفهٔ آن دانه است
آن شناسد کاگه و فرزانه است
شاخ و اشکوفه نماند دانه را
نطفه کی ماند تن مردانه را؟
نیست مانندا هیولا با اثر
دانه کی ماننده آمد با شجر؟
نطفه از نانست کی باشد چو نان
مردم از نطفه‌ست کی باشد چنان
جنی از نارست کی مانَد به نار
از بخارست ابر و نبود چون بخار
از دم جبریل عیسی شد پدید
کی به صورت هم‌چو او بد یا ندید
آدم از خاکست کی ماند به خاک
هیچ انگوری نمی‌ماند به تاک
کی بود دزدی به شکل پای‌دار
کی بود طاعت چو خلد پایدار
هیچ اصلی نیست مانند اثر
پس ندانی اصل رنج و درد سر
لیک بی‌اصلی نباشدت این جزا
بی‌گناهی کی برنجاند خدا
آنچ اصلست و کشندهٔ آن شی است
گر نمی‌ماند بوی هم از وی است
پس بدان رنجت نتیجهٔ زلتی‌ست
آفت این ضربتت از شهوتی‌ست
گر ندانی آن گنه را ز اعتبار
زود زاری کن طلب کن اغتفار
سجده کن صد بار می‌گوی ای خدا
نیست این غم غیر درخورد و سزا
ای تو سبحان پاک از ظلم و ستم
کی دهی بی‌جرم جان را درد و غم
من معین می‌ندانم جُرم را
لیک هم جُرمی بباید گُرم را
چون بپوشیدی سبب را ز اعتبار
دایما آن جرم را پوشیده دار
که جزا اظهار جُرم من بود
کز سیاست دزدیم ظاهر شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زن چو عاجز شد بگفت احوال را
مردیِ آن رستم صد زال را
هوش مصنوعی: زمانی که زن در وضعیتی ناتوان و درمانده قرار گرفت، او به مردی، که همچون رستم بزرگ و فوق‌العاده است، احوال خود را به تصویر کشید و بیان کرد.
شرح آن گِردک که اندر راه بود
یک به یک با آن خلیفه وا نمود
هوش مصنوعی: داستان گویای آن گردی است که در مسیر خود با یک سردار یا رهبر به گفتگو پرداخته و هر یک از مسائلی را که در ذهن داشت، با او در میان گذاشت.
شیر کشتن، سوی خیمه آمدن
وان ذکر قایم چو شاخ کرگدن
هوش مصنوعی: شیر را کشته و به سمت خیمه می‌آید، و آن ذکر پنهان مانند شاخ کرگدن است.
باز این سستی این ناموس‌کوش
کاو فرو مرد از یکی خش‌خشت موش
هوش مصنوعی: این بیت به بیان ضعف و سستی در عزم و اراده می‌پردازد و به نوعی به نقد کسانی اشاره دارد که در برابر مشکلات به راحتی تسلیم می‌شوند. در اینجا به تأثیرات منفی این سستی و ضعف در اطرافیان اشاره شده است، به طوری که یک موجود کوچک هم می‌تواند بر آن‌ها تأثیر بگذارد و آن‌ها را بی‌اراده و ناامید کند.
رازها را می‌کند حق آشکار
چون بخواهد رُست، تخم بد مکار
هوش مصنوعی: رازداری و پنهان‌کاری در نهایت به حقیقت تبدیل می‌شود، زیرا وقتی اراده‌ای قوی وجود داشته باشد، حقایق بدی که وجود دارد نیز نمایان خواهند شد.
آب و ابر و آتش و این آفتاب
رازها را می برآرد از تراب
هوش مصنوعی: آب، ابر، آتش و خورشید می‌توانند رازهایی را از خاک نمایان کنند.
این بهار نو ز بعد برگ‌ریز
هست برهان وجود رستخیز
هوش مصنوعی: این بهار جدید پس از فصل پاییز، نشان‌دهنده‌ی وجود و زنده شدن دوباره‌ی طبیعت است.
در بهار آن سِرّها پیدا شود
هرچه خورده‌ست این زمین رسوا شود
هوش مصنوعی: در فصل بهار، رازهای پنهان آشکار می‌شود و آنچه که در این زمین پنهان شده، نمایان می‌گردد.
بردمد آن از دهان و از لبش
تا پدید آید ضمیر و مذهبش
هوش مصنوعی: از دهان و لب او بویی به مشام می‌رسد که نشان‌دهنده‌ی شخصیت و عقاید اوست.
سرّ بیخ هر درختی و خورش
جملگی پیدا شود آن بر سَرش
هوش مصنوعی: راز اصلی هر درخت و میوه‌اش در بالای آن نمایان می‌شود.
هر غمی کز وی تو دل‌آزرده‌ای
از خمار مِیْ بود کان خورده‌ای
هوش مصنوعی: هر غمی که تو را ناراحت کرده، به خاطر شراب است که نوشیده‌ای.
لیک کی دانی که آن رنج خمار
از کدامین مِیْ برآمد آشکار
هوش مصنوعی: اما آیا می‌دانی که آن درد ناشی از خمار، از کدامین شراب به وجود آمده است؟
این خمار اشکوفهٔ آن دانه است
آن شناسد کاگه و فرزانه است
هوش مصنوعی: این حالت مستی و سرمستی، نشانهٔ رشد و شکوفایی دانه‌ای است که در دل آن نهفته است. تنها کسانی که آگاه و باهوش هستند، می‌توانند این حالت را درک کنند.
شاخ و اشکوفه نماند دانه را
نطفه کی ماند تن مردانه را؟
هوش مصنوعی: زمانی که درخت شکوفه و برگ نداشته باشد، دیگر دانه‌ی آن هم نخواهد ماند؛ همچنین نمی‌توان انتظار داشت که خصوصیات و ویژگی‌های یک مرد با تهی‌دستی و ضعف ادامه پیدا کند.
نیست مانندا هیولا با اثر
دانه کی ماننده آمد با شجر؟
هوش مصنوعی: هیچ چیزی مانند هیولا نیست، اما آیا دانه‌ای که از آن برمی‌خیزد، به درخت شباهت ندارد؟
نطفه از نانست کی باشد چو نان
مردم از نطفه‌ست کی باشد چنان
هوش مصنوعی: نطفه از نان به وجود نمی‌آید، پس چگونه ممکن است که نان انسان از نطفه به وجود نیاید؟
جنی از نارست کی مانَد به نار
از بخارست ابر و نبود چون بخار
هوش مصنوعی: هیچ جن و روحی از آتش نمی‌تواند در آتش باقی بماند. ابر هم از بخار تشکیل شده و در واقع به مانند بخار است.
از دم جبریل عیسی شد پدید
کی به صورت هم‌چو او بد یا ندید
هوش مصنوعی: از نفس جبرییل، عیسی به دنیا آمد. آیا کسی را دیده‌ای که مانند او باشد؟
آدم از خاکست کی ماند به خاک
هیچ انگوری نمی‌ماند به تاک
هوش مصنوعی: انسان از خاک به وجود می‌آید و در نهایت به خاک بازمی‌گردد. هیچ میوه‌ای هم نمی‌تواند همیشه به درخت خود چسبیده بماند.
کی بود دزدی به شکل پای‌دار
کی بود طاعت چو خلد پایدار
هوش مصنوعی: چه کسی دزدی را در قالب پایدار می‌داند؟ چه کسی بندگی را در بهشت پایدار می‌بیند؟
هیچ اصلی نیست مانند اثر
پس ندانی اصل رنج و درد سر
هوش مصنوعی: هیچ چیزی به اندازه تأثیر و اثرگذاری مهم نیست، بنابراین اگر نمی‌دانی که چگونه رنج و درد را بشناسی، اصل آن را درک نکرده‌ای.
لیک بی‌اصلی نباشدت این جزا
بی‌گناهی کی برنجاند خدا
هوش مصنوعی: اما اگر چیزی برای گناهکار نباشد، این جزا از کجا می‌تواند باشد؟ آیا خداوند بدون دلیل کسی را عذاب می‌کند؟
آنچ اصلست و کشندهٔ آن شی است
گر نمی‌ماند بوی هم از وی است
هوش مصنوعی: هر چیزی که ذات و جوهر آن مهم است، در حقیقت، آن چیز را می‌سازد. اگر نتوانیم هیچ نشانه‌ای از آن را پیدا کنیم، نشان‌دهنده‌ی این است که آن چیز وجود ندارد.
پس بدان رنجت نتیجهٔ زلتی‌ست
آفت این ضربتت از شهوتی‌ست
هوش مصنوعی: پس بدان که زحمت‌هایت نتیجهٔ لغزش‌ها و آزارهایی است که از هوس‌هایت به وجود آمده است.
گر ندانی آن گنه را ز اعتبار
زود زاری کن طلب کن اغتفار
هوش مصنوعی: اگر نمی‌دانی که آن گناه چقدر ارزش دارد، زود گریه کن و از خدا درخواست بخشش کن.
سجده کن صد بار می‌گوی ای خدا
نیست این غم غیر درخورد و سزا
هوش مصنوعی: ای خدا، اگرچه بارها به سجده می‌روم و از تو درخواست می‌کنم، اما این غم و اندوهی که دارم، در شان و لیاقت من نیست.
ای تو سبحان پاک از ظلم و ستم
کی دهی بی‌جرم جان را درد و غم
هوش مصنوعی: ای پاک و منزه از ظلم و ناسزا، چرا بی‌گناهی را به درد و رنج مبتلا می‌کنی؟
من معین می‌ندانم جُرم را
لیک هم جُرمی بباید گُرم را
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم جرم را مشخص کنم، اما باید برای دلگرمی مفهومی وجود داشته باشد.
چون بپوشیدی سبب را ز اعتبار
دایما آن جرم را پوشیده دار
هوش مصنوعی: وقتی که دلیل را از اعتبار خود پنهان می‌کنی، همیشه آن خطا را مخفی نگه‌دار.
که جزا اظهار جُرم من بود
کز سیاست دزدیم ظاهر شود
هوش مصنوعی: تنها نتیجه‌ای که می‌توانم از اعمال خود بگیرم، این است که نمایش دادن گناهانم به خاطر تدبیر و فریبکاری‌ام خواهد بود.

حاشیه ها

1397/03/01 10:06
محمد علی لطفی

به شرح پست قبلی لطفا.