گنجور

بخش ۱۶۹ - خنده گرفتن آن کنیزک را از ضعف شهوت خلیفه و قوت شهوت آن امیر و فهم کردن خلیفه از خندهٔ کنیزک

زن بدید آن سستی او از شگفت
آمد اندر قهقهه خنده‌ش گرفت
یادش آمد مردی آن پهلوان
که بکشت او شیر و اندامش چنان
غالب آمد خندهٔ زن شد دراز
جهد می‌کرد و نمی‌شد لب فراز
سخت می‌خندید هم‌چون بنگیان
غالب آمد خنده بر سود و زیان
هرچه اندیشید خنده می‌فزود
هم‌چو بند سیل ناگاهان گشود
گریه و خنده غم و شادی دل
هر یکی را معدنی دان مستقل
هر یکی را مخزنی مفتاح آن
ای برادر در کف فتاح دان
هیچ ساکن می‌نشد آن خنده زو
پس خلیفه طیره گشت و تندخو
زود شمشیر از غلافش بر کشید
گفت سر خنده واگو ای پلید
در دلم زین خنده ظنی اوفتاد
راستی گو عشوه نتوانیم داد
ور خلاف راستی بفریبیم
یا بهانهٔ چرب آری تو به دم
من بدانم در دل من روشنیست
بایدت گفتن هر آنچ گفتنیست
در دل شاهان تو ماهی دان سطبر
گرچه گه گه شد ز غفلت زیر ابر
یک چراغی هست در دل وقت گشت
وقت خشم و حرص آید زیر طشت
آن فراست این زمان یار منست
گر نگویی آنچ حق گفتنست
من بدین شمشیر برم گردنت
سود نبود خود بهانه کردنت
ور بگویی راست آزادت کنم
حق یزدان نشکنم شادت کنم
هفت مصحف آن زمان برهم نهاد
خورد سوگند و چنین تقریر داد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زن بدید آن سستی او از شگفت
آمد اندر قهقهه خنده‌ش گرفت
هوش مصنوعی: زن به خاطر ناتوانی و سستی او، متعجب شد و از روی تعجب خنده‌اش گرفت و شروع به قهقهه زدن کرد.
یادش آمد مردی آن پهلوان
که بکشت او شیر و اندامش چنان
هوش مصنوعی: یادش آمد مردی که آن قهرمان را که شیر را شکست داده بود، به یاد می‌آورد و اندامش به آن اندازه، بزرگ و تنومند بود.
غالب آمد خندهٔ زن شد دراز
جهد می‌کرد و نمی‌شد لب فراز
هوش مصنوعی: زن به شدت خندید و تلاش کرد که این خنده را کنترل کند، اما نتوانست و خنده‌اش همچنان ادامه پیدا کرد.
سخت می‌خندید هم‌چون بنگیان
غالب آمد خنده بر سود و زیان
هوش مصنوعی: او به شدت می‌خندید، مانند کسانی که تحت تأثیر بنگ (ماده مخدر) قرار گرفته‌اند. در این خنده، حتی مسایل مهم مانند سود و زیان نیز تحت تأثیر قرار گرفته و از اهمیتشان کاسته شده است.
هرچه اندیشید خنده می‌فزود
هم‌چو بند سیل ناگاهان گشود
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر فکر می‌کرد، به خنده‌اش افزوده می‌شد، انگار که ناگهان بند سدی شکسته و سیلی از احساسات و خنده‌ها به راه افتاده باشد.
گریه و خنده غم و شادی دل
هر یکی را معدنی دان مستقل
هوش مصنوعی: گریه و خنده، غم و شادی، هر کدام برای دل انسان مانند یک معدن ارزشمند و مستقل هستند.
هر یکی را مخزنی مفتاح آن
ای برادر در کف فتاح دان
هوش مصنوعی: هر شخصی درون خود گنجینه‌ای دارد و کلید دستیابی به آن گنجینه در اختیار خود اوست، ای برادر.
هیچ ساکن می‌نشد آن خنده زو
پس خلیفه طیره گشت و تندخو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌توانست در برابر آن خنده آرامش بگیرد و این باعث شد که خلیفه عصبی و پرخاشگر شود.
زود شمشیر از غلافش بر کشید
گفت سر خنده واگو ای پلید
هوش مصنوعی: سریع شمشیرش را از غلاف بیرون آورد و گفت ای پلید، زودتر خنده‌ات را بازگو کن.
در دلم زین خنده ظنی اوفتاد
راستی گو عشوه نتوانیم داد
هوش مصنوعی: در دلم از صدای خنده‌اش گمانی به وجود آمده که واقعا نمی‌توانیم خود را به ناز و عشوه بزنیم.
ور خلاف راستی بفریبیم
یا بهانهٔ چرب آری تو به دم
هوش مصنوعی: اگر به شیوه‌ای نادرست و فریبنده عمل کنیم یا با بهانه‌ای نرم و شیرین، در نهایت تو را به بیراهه خواهیم کشاند.
من بدانم در دل من روشنیست
بایدت گفتن هر آنچ گفتنیست
هوش مصنوعی: می‌دانم در دل من نور و روشنی وجود دارد، بنابراین شایسته است که تمام آنچه را که باید بگویم، بیان کنم.
در دل شاهان تو ماهی دان سطبر
گرچه گه گه شد ز غفلت زیر ابر
هوش مصنوعی: در دل شاهان، تو چون ماهی بزرگ و باارزشی هستی، هرچند که گاه و بی‌گاه به دلیل غفلت و نادانی دیگران، ممکن است پنهان و زیر ابر بمانی.
یک چراغی هست در دل وقت گشت
وقت خشم و حرص آید زیر طشت
هوش مصنوعی: در دل هر انسانی یک نور و روشنی وجود دارد، اما زمانی که خشم و حسد بر آن غلبه کند، این نور پنهان می‌شود و تحت فشار قرار می‌گیرد.
آن فراست این زمان یار منست
گر نگویی آنچ حق گفتنست
هوش مصنوعی: در این دنیا، درک و دانشِ من همواره با من همراه است، حتی اگر آنچه را که باید بگویم، بیان نکنم.
من بدین شمشیر برم گردنت
سود نبود خود بهانه کردنت
هوش مصنوعی: من با این شمشیر بر گردنت کاری نمی‌کنم، چون تو خود دلیلی برای رفتارهای نادرستت می‌سازی.
ور بگویی راست آزادت کنم
حق یزدان نشکنم شادت کنم
هوش مصنوعی: اگر بگویی که می‌خواهی آزادت کنم، هرچند که به حق الهی آسیبی نرسانم، سعی می‌کنم که خوشحال‌ات کنم.
هفت مصحف آن زمان برهم نهاد
خورد سوگند و چنین تقریر داد
هوش مصنوعی: او در آن زمان هفت نسخه از کتاب مقدس را جمع کرد و پس از سوگند خوردن، چنین توضیحی ارائه داد.

حاشیه ها

1392/11/07 03:02
تاوتک

قسم دادن کاریست کاملا ناشایست آن هم با مصحف شریف پادشاهی با این همه خوبی و گذشت نمیبایست اینچنین لغزشی کند

1394/09/17 14:12
رهگذر

قسم خوردن به قرآن، سند شرعی ندارد و الزام‌آور نیست. به عبارت ساده، کسی که به قرآن کریم قسم بخورد، لازم نیست آن را انجام دهد و قسم، فقط باید با لفظ جلاله‌ی «الله» باشد که الزام‌آور است و اگر کسی که به لفظ «الله» قسم خورده، به قسمش عمل نکند، باید کفاره بدهد.
برای آشنایی بیشتر با احکام قسم، به رساله‌ی توضیح المسائل مراجع تقلید، مراجعه شود.

1397/03/29 12:05
محمد علی لطفی

به یاد تشکیل دادن حرمسرا ی مفصل، هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی توسط آقای آغا محمد خان قاجار افتادم که با وجود ناتوانی کامل جنسی و اخته شدن توسط نسلهای قبلی انتقام کم کاریها ! و ناتوانیهایش را از ملکه های ! حرمسرا و مردم کرمان گرفت؟.آیا نوعی پیروی از مد و فشن و "بروز شدن"! و جهت حفظ "افکار عمومی "دموکراسی !"و "سنن " و "ریا"! و "احترام به نظرات عمومی"؟ نبوده است که انواعش در هر زمان و مکان مشهود است و بعضآ دال بر روشنفکری و تمدن و پیشرفت تلقی میشود؟!.

1397/03/29 12:05
محمد علی لطفی

.......گویا حتی برای ادامه حکومتش ؟ و جایگزینی و تولید ولیعهد مجبور شد که از برادر ش کمک بگیرد! و ادامه حکومت دهد!.آیا شهوت شکلهای متفاوتی ندارد؟!..گویا آقای آغا محمد خان قاجار اهل کتاب و قلم و مطالعه نیز بود و به نوعی از "روشنفکرنماها ی زمان خودش محسوب میشد، پناه بر خدا میبریم.

1400/05/13 16:08
کوروش

منظور از هفت مصحف چیست ؟؟؟