گنجور

بخش ۱۶۶ - پشیمان شدن آن سرلشکر از آن خیانت کی کرد و سوگند دادن او آن کنیزک را کی به خلیفه باز نگوید از آنچ رفت

چند روزی هم بر آن بد بعد از آن
شد پشیمان او از آن جرم گران
داد سوگندش کای خورشیدرو
با خلیفه زینچ شد رمزی مگو
چون بدید او را خلیفه مست گشت
پس ز بام افتاد او را نیز طشت
دید صد چندان که وصفش کرده بود
کی بود خود دیده مانند شنود
وصف تصویرست بهر چشم هوش
صورت آن چشم دان نه زان گوش
کرد مردی از سخن‌دانی سؤال
حق و باطل چیست ای نیکو مقال
گوش را بگرفت و گفت این باطلست
چشم حقست و یقینش حاصلست
آن به نسبت باطل آمد پیش این
نسبتست اغلب سخنها ای امین
ز آفتاب ار کرد خفاش احتجاب
نیست محجوب از خیال آفتاب
خوف او را خود خیالش می‌دهد
آن خیالش سوی ظلمت می‌کشد
آن خیال نور می‌ترساندش
بر شب ظلمات می‌چفساندش
از خیال دشمن و تصویر اوست
که تو بر چفسیده‌ای بر یار و دوست
موسیا کشفت لمع بر که فراشت
آن مخیل تاب تحقیقت نداشت
هین مشو غره بدانک قابلی
مر خیالش را و زین ره واصلی
از خیال حرب نهراسید کس
لا شجاعه قبل حرب این دان و بس
بر خیال حرب حیز اندر فکر
می‌کند چون رستمان صد کر و فر
نقش رستم که آن به حمامی بود
قرن حمله فکر هر خامی بود
این خیال سمع چون مبصر شود
حیز چه بود رستمی مضطر شود
جهد کن کز گوش در چشمت رود
آنچ که آن باطل بدست آن حق شود
زان سپس گوشت شود هم طبع چشم
گوهری گردد دو گوش هم‌چو یشم
بلک جمله تن چو آیینه شود
جمله چشم و گوهر سینه شود
گوش انگیزد خیال و آن خیال
هست دلالهٔ وصال آن جمال
جهد کن تا این خیال افزون شود
تا دلاله رهبر مجنون شود
آن خلیفه گول هم یک چند نیز
ریش گاوی کرد خوش با آن کنیز
ملک را تو ملک غرب و شرق گیر
چون نمی‌ماند تو آن را برق گیر
مملکت کان می‌نماند جاودان
ای دلت خفته تو آن را خواب دان
تا چه خواهی کرد آن باد و بروت
که بگیرد هم‌چو جلادی گلوت
هم درین عالم بدان که مامنیست
از منافق کم شنو کو گفت نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند روزی هم بر آن بد بعد از آن
شد پشیمان او از آن جرم گران
هوش مصنوعی: مدتی او از تصمیم نادرست خود لذت برد، اما بعد از آن به خاطر آن کار سنگین و اشتباهش پشیمان شد.
داد سوگندش کای خورشیدرو
با خلیفه زینچ شد رمزی مگو
هوش مصنوعی: او سوگند یاد کرد که ای خورشیدرو، با خلیفه به خاطر این موضوع رمز و رازی مگو.
چون بدید او را خلیفه مست گشت
پس ز بام افتاد او را نیز طشت
هوش مصنوعی: وقتی او (آن خلیفه) را دید، تحت تأثیر قرار گرفت و مست شد، در نتیجه از بام سقوط کرد و او را نیز به طشت و درون آن انداختند.
دید صد چندان که وصفش کرده بود
کی بود خود دیده مانند شنود
هوش مصنوعی: دیدم او را که وصفش را شنیده بودم، اما حالا که خودم دیدمش، متوجه شدم که چیزی که شنیده بودم، به اندازه واقعی‌اش نبود.
وصف تصویرست بهر چشم هوش
صورت آن چشم دان نه زان گوش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت چشم‌ها می‌پردازد. به بیننده‌ای که با هوش و درک بالا به تصویر توجه می‌کند، می‌گوید که باید چشم‌های زیبا را با دقت نظاره کند و از ظرافت و جذابیت آن‌ها لذت ببرد. همچنین اشاره می‌کند که باید به هم‌نشینی اعضای صورت و زیبایی آن‌ها توجه داشت و نه تنها به ویژگی‌های ظاهری دیگر.
کرد مردی از سخن‌دانی سؤال
حق و باطل چیست ای نیکو مقال
هوش مصنوعی: مردی از شخصی دانشمند پرسید که حقیقت و دروغ چیست، ای سخن شایسته و نیکو.
گوش را بگرفت و گفت این باطلست
چشم حقست و یقینش حاصلست
هوش مصنوعی: گوش را مسدود کرد و گفت این سخن نادرست است، اما چشم حقیقت را می‌بیند و اطمینانش کامل است.
آن به نسبت باطل آمد پیش این
نسبتست اغلب سخنها ای امین
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در مقایسه با حقیقت، خیلی از سخنان و ادعاها بی‌اعتبار و نادرست هستند. این نکته به دقت نظر و اعتماد به سخنان صحیح اشاره دارد.
ز آفتاب ار کرد خفاش احتجاب
نیست محجوب از خیال آفتاب
هوش مصنوعی: اگر خفاش به خاطر نور خورشید پنهان شود، به این معنا نیست که از خیال نور خورشید دور است.
خوف او را خود خیالش می‌دهد
آن خیالش سوی ظلمت می‌کشد
هوش مصنوعی: ترس او به خاطر تفکر خود اوست، و این تفکر او را به سوی تاریکی می‌برد.
آن خیال نور می‌ترساندش
بر شب ظلمات می‌چفساندش
هوش مصنوعی: آن تصور روشن، او را در دل شب‌های تاریک می‌ترساند و در آن حال، به اعماق تاریکی می‌کشاندش.
از خیال دشمن و تصویر اوست
که تو بر چفسیده‌ای بر یار و دوست
هوش مصنوعی: تو به خاطر نگرانی و تصوری که از دشمن داری، به یار و دوست خود چسبیده‌ای و از او جدا نمی‌شوی.
موسیا کشفت لمع بر که فراشت
آن مخیل تاب تحقیقت نداشت
هوش مصنوعی: موسا، نوری از خود نمایان کرد که آن چنان درخشان بود که خیال تو نتوانست حقیقت آن را درک کند.
هین مشو غره بدانک قابلی
مر خیالش را و زین ره واصلی
هوش مصنوعی: مراقب باش که فریب نخور، زیرا تصور نکن که تو شایسته دریافت آن خیال هستی و از این مسیر به هدف نخواهی رسید.
از خیال حرب نهراسید کس
لا شجاعه قبل حرب این دان و بس
هوش مصنوعی: از فکر جنگ نترسید؛ برای اینکه هیچ کس شجاعت را قبل از جنگ نمی‌شناسد، این را بدانید و کافی است.
بر خیال حرب حیز اندر فکر
می‌کند چون رستمان صد کر و فر
هوش مصنوعی: در خیالات جنگ و نبرد می‌گذرد و در اندیشه‌اش همچون رستمان مشغول است.
نقش رستم که آن به حمامی بود
قرن حمله فکر هر خامی بود
هوش مصنوعی: نقش رستم که در حمام قرار دارد، به نوعی نشان‌دهنده‌ی افکار خام و ناپخته‌ی افرادی است که در زمان حمله به این موضوع توجهی ندارند.
این خیال سمع چون مبصر شود
حیز چه بود رستمی مضطر شود
هوش مصنوعی: وقتی این خیال در گوش شنیده شود، چه اتفاقی می‌افتد که رستمی در فشار و اضطراب قرار گیرد؟
جهد کن کز گوش در چشمت رود
آنچ که آن باطل بدست آن حق شود
هوش مصنوعی: تلاش کن که از طریق دیدگاه و درک خود، آنچه که نادرست است را کنار بگذاری و به حقایق واقعی دست یابی.
زان سپس گوشت شود هم طبع چشم
گوهری گردد دو گوش هم‌چو یشم
هوش مصنوعی: پس از آن، گوش تو به چیزی شبیه می‌شود که چشم، گوهر می‌بیند و دو گوش نیز مانند یشم خواهند شد.
بلک جمله تن چو آیینه شود
جمله چشم و گوهر سینه شود
هوش مصنوعی: اگر تمام وجود انسان مانند یک آیینه شود، تمام نگاه‌ها و زیبایی‌های درونش نیز مانند جواهر در دلش تجلی پیدا خواهد کرد.
گوش انگیزد خیال و آن خیال
هست دلالهٔ وصال آن جمال
هوش مصنوعی: تصور و خیال دلنشین شنیده می‌شود و این خیال نشانه‌ای از رسیدن به آن زیبایی است.
جهد کن تا این خیال افزون شود
تا دلاله رهبر مجنون شود
هوش مصنوعی: سعی کن تا این اندیشه و تصور بیشتر و قوی‌تر شود تا راهنمایی برای پیشرفت و هدایت تو باشد.
آن خلیفه گول هم یک چند نیز
ریش گاوی کرد خوش با آن کنیز
هوش مصنوعی: آن خلیفه برای مدتی نیز با رفتارهای عجیب و غریبش که به نوعی شبیه به مکالمه با یک گاو بود، خوشگذرانی می‌کرد و با آن کنیز وقت می‌گذراند.
ملک را تو ملک غرب و شرق گیر
چون نمی‌ماند تو آن را برق گیر
هوش مصنوعی: بهتر است که به جای تلاش برای تسخیر دنیا و مال و منال آن، به فکر حفظ مقام و جایگاه خود باشی، زیرا این چیزها دوام ندارند و به سرعت از دست می‌روند.
مملکت کان می‌نماند جاودان
ای دلت خفته تو آن را خواب دان
هوش مصنوعی: کشوری که به خواب عمیق رفته است، هرگز پایدار نخواهد ماند. پس بیدار شو و واقعیت را درک کن.
تا چه خواهی کرد آن باد و بروت
که بگیرد هم‌چو جلادی گلوت
هوش مصنوعی: چه خواهی کرد با آن باد و قدرتی که مانند یک جلاد، گلویت را خواهد فشرد؟
هم درین عالم بدان که مامنیست
از منافق کم شنو کو گفت نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا بدان که هیچ جایی برای پناه بردن از نفاق وجود ندارد، پس از کسی که می‌گوید نفاق نیست، زیاد نشنو.

حاشیه ها

1392/11/07 03:02
تاوتک

مراد از مامن در اینجا آخرت است

1394/06/25 11:08
هادی naji@alum.sharif.edu

«کرد مردی از سخن‌دانی سال»
غلطه، درستش
«کرد مردی از سخن‌دانی سؤال»
هست

1395/07/01 14:10
رضا

چون بدید او را خلیفه مست گشت

1397/03/15 15:06
محمد علی لطفی

آیا جدای از زمان و مکان میتوان حتی آلات !؟ را با یکدیگر مقایسه و قضاوت کرد!؟.

1397/03/15 15:06
محمد علی لطفی

آیا اولین مقایسه کننده شیطان و کنیزک ! و خاتون نبوده است ؟....../در حسد شد گفت چون این ممکن است / که من! اولی تر که خر ملک من است /.......

1404/04/17 03:07
کوروش

هم درین عالم بدان که مامنیست

از منافق کم شنو کو گفت نیست

تفسیر لطفا

 

1404/04/19 19:07
رضا از کرمان

آقا کوروش درود 

تفسیر خاصی نداره مولانا میفرماید

این را بدان که در این جهان جای امنی وجود داره و گوش به منافق نکن که منکر این موضوعه

از بیت بعد به دلایل عقلی منافقان در رد آخرت و پاسخ به ایشان میپردازد 

شاد باشی