بخش ۱۶۰ - وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معلم کی کودکان گفتند کی رنجوری و با این وهم کی من مجاهدم مرا درین ره پهلوان میدانند با غازیان به غزا رفته کی به ظاهر نیز هنر بنمایم در جهاد اکبر مستثناام جهاد اصغر خود پیش من چه محل دارد خیال شیر دیده و دلیریها کرده و مست این دلیری شده و روی به بیشه نهاده به قصد شیر و شیر به زبان حال گفته کی کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
تلی کیش احتمالا اشاره به جزیره کیش داره
ای شده عاجز ز تلی کیش تو
صدهزاران کوهها در پیش تو
کوروش گرامی
دقیق نمیدانم ولی شایدمنظور جزیره کیش نباشد و معنی خود کیش باشد :
کیش یعنی طریقه و روش و آیین و دین و مذهب و تلی هم که در لغتنامه زدم به معنی طلا بود
شاید میگوید که ای شده عاجز (ناتوان)از ارزش دین تو یا روش تو
در واقع تلی که به معنی زر و طلا بود را گفتم چون طلا و زر قیمتی ست شاید منظور ارزش باشد مخصوصا که کیش هم دین و آیین و ...معنا دارد
باز این نظر من است و شاید اشتباه ؛
بزرگان نظر دهند ...
تل یعنی تپه
مصرع بعد هم کوه رو مقایسه کرده باهاش
سلام
درپاسخ به شما وکوروش عزیز باید به داستان رجوع کرد صوفی از کشتن اسیر عاجز مانده حالا به صوفی داره میگه : ای که تو از عبور از یک تل هنوز عاجزی بدان که در این راه کوه های بلند زیادی در راه خواهی داشت
تل کنایه از کشتن اسیر دست بسته وکوه مثلا میدان جنگ وغزا است. طبق باور گروهی از مسلمانان کشتن کافران از واجبات است ای کسی که حتی نمیتوانی به اعتقادت عمل کنی واز یک خرپشته عبور کنی چگونه از کوههای روبرو عبور خواهی کرد ولی در کل مقصود مولانا ضبط نفس اماره است
شاد باشی
آری ،کوه ها را مقایسه کرده ؛
با آنکه باز شک دارم ولی آری فکر کنم شما درست گفتهاید
آری
در مصرع اول بیت دوم « ماند صوفی با بنه و خیمه و ضعاف » هر دو حرف عطف واو ، وزن مصرع را از فاعلاتن فاعلاتن فاعلن به مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن تغییر داده است لذا حذف این دو واو وزن مصرع را اصلاح می کند.
متاسفم برای مولانا که ترویج میکند شیوه بیابان گردان عرب که اسیران جنگی را دست بسته گردن می زنند ، با همه احترامی که برای ایشان قائل هستم اما ارزش های یک جامعه مدرن در آثار این بزرگوار خالی می نماید
من علاقه مند به مولاناهم و مولانا خوانم ولی این داستان خشونت بار و زننده است. کشتن یک اسیر دست بسته فقط به دلیل اعتقاداتش که کافره! –لابد اس.لا.م هم دین رافتهه – من رو بسیار شوکه کرد. متاسفانه برخلاف حرف بعضیها –که مولانا از زمانه خودش جلو بوده– مولانا هم یک متعصب دینی بود. در اینجا مشهوده؛ تمجید و ستایش از یک کنش خشونت بار
سلام
در پاسخ به شما دوست گرامی عاشق شعر فارسی ذکر چند نکته الزامی است:
همانطور که مستحضرید به جرات کتاب مثنوی معنوی همانطور که از نامش پیداست یکی از برترین کتابهای ادبیات عرفانی است و در آن مولانا مجموعه ای از اندیشه های ناب ایرانی_دینی را گرد آوری نموده ومانند تمامی مثنوی های صوفیانه به طور عمده از حکایات وشخصیتهای حقیقی وغیر حقیقی وحتی حیوانات به شیوه تمثیل بجهت تفهیم وبیان تعلیمات تصوف ودشواریهای آدمی در راه وصول به آستان حضرت خداوند بهره برده است مولوی در این اثر قصد تعلیم راههای وصول به خداوند ومعرفت الهی را در قالب اندرز گویی وداستانسرایی دارد که شاید شنونده نتواند بدین صراحت موضوع را در غزلیات ایشان درک نماید پس بدیهی است که ممکن است بسیاری از حکایات پرداخته ذهن ایشان باشد کما اینکه در کل کتاب از این شخصیت پردازیها کم ندارد ونباید شنونده وخواننده این اثر کار اورا با آثار مورخان رسمی اشتباه بگیرند در ثانی در صورتی که این واقعه اتفاق هم افتاده باشد نقل آن دلیل هم فکری وهم داستانی با شخصیت های حکایت نیست کما اینکه بسیار فیلم وکتاب وآثار دیگر درمورد جنایات بشری مثلا نازیها در آلمان ساخته ونوشته شده وقیاس نویسنده یا کارگردان به صرف نقل موضوع با شخص هیتلر ودیگران قیاسی مع الفارق است ودر آخر بایدبه این نکته نه به گفته بنده بلکه به شهادت بسیاری از بزرگان ومولوی پژوهان ،اذعان داشت که سرچشمه فیض ووحی الهی باعث گردآوری این اثر شده است انجا که میگوید:
گر نبودی گوش های غیب گیر
وحی ناوردی زگردون یک بشیر
ضمن اینکه در متن حکایت هیچ اثری از تمجید از این عمل دیده نمیشود وهمچنین رافت اسلامی که فرمودید بنا بر شواهد تاریخی از صدر تا کنون خود جای شک ،بحث وشبهه دارد
در این حکایت اسیر دست بسته کافر نماینده نفس انسانی است و ضمن نقل حکایت به نقدصوفی پر مدعای بی جوهر پرداخته ودر حکایت بعدی احوال صوفی حقیقی را بیان میکند وچنین برداشت میشود که صوفیان متظاهر ،صوفیان واقعی را بدنام کردهاند.
شاد باشی عزیز
کاملا درسته
مولانا راوی داستان است و داستانها هم در یک بستر عرفانی و به صورت تمثیلی بیان میشوند و ما نمیتوانیم از داستانها نتیجه گیری تاریخی داشته باشیم و از اصل مطلب که همانا شناخت خویشتن است دور بیفتیم.
از ابتدا تا انتهای شاهنامه فردوسی هم پر است از خون و خونریزی و جنگ و جدال و قتل و سربریدن و گوش کندن و این موارد...
حتی رستم قهرمان برگزیده فردوسی به صغیر و کبیر رحم نمیکند و انسان و حیوان و دیو و زن (سودابه)و مرد را از دم تیغ میگذراند...
ولی ما به هیچ وجه نمیگوییم فردوسی چون این ماجراها را به نظم درآورده پس انسان خشن و بیرحمی بوده و بالعکس او را خردمند و حکیم هم مینامیم.
چون اساسا از خلال همین ماجراهاست که او نتایج خرد ورزی و پاکی و نیکی را بیان می کند و به نکوهش آز و حرص و جاه طلبی میپردازد و شاهنامه هم اثری است که در بستر( ژانر)حماسی سروده شده است و ویژگی های خود را دارد.
با سلام و احترام
اتفاقاً باید از حضرت مولانا سپاسگزار باشیم که به صورت مستند وقایعی در زمانهایی نزیدکتر به زمان حیات جنابشان را روایت کرده اند تا اینگونه برداشت نشود در آن زمانه همه چیز گل و بلبل بوده است و هیچگونه خون و خونریزی وجود نداشته است . مهم این است که الان چگونه بیاندیشیم و رفتار کنیم و اگر قرار است با خواندن یک داستان مستند گونه چشم و گوش بسته پیروی کنیم که نشاید که ناممان را نهند آدمی ...!
عالیجنابان میر احمدی وحسینیپور درود برشما
در همدلی با شما عزیزان ، باید به این نکته توجه داشت که شعر وادبیات در هر جامعهای برخواسته از باورهای مذهبی،عادات عامه، زمامداران حکومتی ان زمان ،رسومات محلی ،روابط اجتماعی آن دوره .....ودر کل همچون پنجرهای است ،که به تاریخ و گذشته باز شده و مخاطبش را باخود در این سفر همراه میکند .
این که کسی از این شعر مولانا انتقاد داره وآن را بدلیل خشونت نمیپسندد ،نشان از روح زلال ونازک دلی ایشان دارد که بسیار مبارک است و از سوی دیگر وبه هر دلیل دیگر هم ،که باشد این حق انتخاب برای هرکس محفوظ است ، خود بنده به نوعی شاید قوانین خشن اسلامی را نتوانم کاملا هضم کنم که جای بحث آن نیست ولی هر موضوعی را باید باظرف زمانی ومکانی خود مورد پیمایش قرار بگیرد اینکه اسیر جنگی را در گذشته میکشتند ویا به بردگی برده ومیفروختند که صد برابر از مردن سختر بوده مختص اسلام نیست گرچه منکر اینکه در اسلام بیشتر از سایر ادیان دستور جهاد وقتل وسایر دستورات مبتنی بر خشونت وجود دارد نیستم،که باز باید در ظرف زمانی ومکانی زادگاه اسلام بررسی شود طبق آمار از زمان صدر اسلام تا پایان دوره عثمانی بجز رقم کشته شدگان فتح ایران تقریبا ۲۷۰ میلیون آفریقایی،هندو،بودایی ومسیحی طی جنگهای مسلمان سازی کشته شدهاتد .مساله جهاد خود جای مناقشه بین فقهای اسلامی است که بعضی جهاد را صرفا در برابر دفاع از مسلمین جایز میدانند ولیکن در مقابل گروهی وجه جهاد ابتدایی برای او قایلند یعنی مسلمین باید در جنگ با کفار پیشقدم بوده وابتدا "مبادرت به جنگ نمایند و اینرا در زمره واجبات دانسته ویا در فروع دین جای میدهند بگذریم که این موضوع بحث ما نیست ولی نباید بر مولانا خرده گرفت باز یادآوری میکنم که مولانا در جایگاه یک عارف پیرو مکتب عشق است وهرگز توصیه به خشونت ننموده وبنظر حقیر عرفان باعث تلطیف اسلام شده وبسیاری از فضایل انسانی واخلاقی ماحصل منش عرفانی بوده نه زاییده اسلام . و در اخر ما ایرانیان باید به رفتار کوروش کبیر در میادین جنگی در برخورد با اسیران مباهات نماییم که این افتخار ملی ماست.
شاد باشید