بخش ۱۵۷ - تمثیل فکر هر روزینه کی اندر دل آید به مهمان نو کی از اول روز در خانه فرود آید و فضیلت مهماننوازی و ناز مهمان کشیدن و تحکم و بدخویی کند به خداوند خانه
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
بیت یکی مونده به آخر مصرع اولش ایراد نداره؟
زهر آمد انتظار اندر چشش
این شعر بسیار محبوب روان شناسان دنیا و جهان غرب می باشد و بر این اساس اصول روان شناسی زیادی در غرب هم رواج پیدا کرده برای مهار ذهن.
برای مثال لینک زیر:
پیوند به وبگاه بیرونی
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 20 حکایت مهمان و زن صاحب خانه
مهمانی سرزده به خانه ای وارد شد.
صاحبخانه او را بسیار گرامی داشت و در مهمان نوازی سنگ تمام گذاشت.
به همسرش گفت امشب دو دست رختخواب پهن کن یکی برای خودمان و یکی برای مهمان.
زن چنین کرد و به جشن ختنه سوران همسایه رفت .
مهمان و میزبان در خانه ماندند و از هر دری سخن می گفتند و تنقلات می خوردند.
تا این که خواب بر مهمان چیره شد و بی اختیار در رختخواب صاحب خانه خوابید.
میزبان خجالت کشید به او چیزی بگوید.
و خود به رختخواب دیگر رفت و خوابید.
اتفاقا در آن شب باران شدیدی می آمد.
پاسی از شب گذشته بود که زن صاحبخانه از جشن همسایه بازگشت و به رختخوابی که مهمان در آن خوابیده بود رفت.
زن چند بار او را بوسید و گفت :
شوهر عزیزم آنچه از آن می ترسیدیم به سرمان آمد. این باران سنگین ادامه دارد و این مهمان همچنان اینجا خواهد ماند.
مهمان وقتی این حرف را شنید از جا بلند شد و گفت نترس من چکمه دارم و از باران و گل و لای ترسی ندارم.من رفتم خدا حافظ.
زن هرچه اظهار پشیمانی کرد فایده نداشت.
مهمان به این حرف ها توجه نکرد و رفت و دیگر به آن خانه برنگشت.
در این حکایت عرفانی مهمان کنایه از دریافتها و الهام های رحمانی است که به قلب همه انسانها چون مهمانی سر زده وارد می شود.
پیامبر مهربانی ها فرمود:
در ایام عمرتان نفحات و الهام های جان افزایی است. آگاه باشید که به آنها توجه و اهتمام کنید .مبادا به آنها کم توجهی کتید.*
میزبان کنایه از قلب آدمی است که گاه به جهت غلبه خود خواهی ها نمی تواند این مهمان شریف را در خود نگه دارد و به ثمر برساند.
همچنین مهمان کنایه از اولیای خداوند است که در هر زمانی گمنام زندگی می کنند و زمانی که با بی توجهی یا آزار ما روبرو می شوند به دیار دیگری می روند.
*احیاء العلوم ج 1 ص 134
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 21حکایت مهمان و زن صاحب خانه 2
هر دمی فکری چو مهمانی عزیز
آید اندر سینه ات هر روز نیز 3676
مولانا این مهمان سرزده را فکر می داند.
و انسان لحظه ای نیست که از فکر خالی باشد.
فکر غم گر راه شادی می زند
کارساز های شادی می کتد
خانه می روبد به تندی او زیر
تا در آید شادی نو ز اصل خیر
می فشاند برگ زرد از شاخ دل
تا بروید برگ سبز متصل
در یک تمثیل زیبا و مبتنی بر یک فکر عمیق فلسفی مولانا غمها را سازنده و ریزنده برگهای زرد و رویاننده جوانه های شادی می داند.
جهان مادی که مبتنی بر تدریج و ریزش و رویش است می بایست غم و رنج را داشته باشد.
غم ز دل هر چه بریزد یا کند
در عوض حقا که بهتر آورد3683
سعد و نحس اندر دلت مهمان شود
چون ستاره خانه خانه می رود3686
دل انسان به برج ها و خانه های ستارگان تشبیه شده است و افکار و الهامات به ستاره های مبارک و نا مبارک
آن زمان که او مقیم برج توست
باش همچون طالعش شیرین و چست
حتی وقتی ستاره های غم مهمان تست دلتنگ نباش و با روی باز از او استقبال کن؛زیرا غم زیرساخت شادی تو و آورنده شادی نو در جهان مادی است.
(کدام مکتب فلسفی یا روانشناختی تا این اندازه می تواند برای غم و رنج درون مایه سازنده و شادی آفرین بیافریند؟!)
تا که با مه چون شود او متصل
شکر گوید از تو با سلطان دل
تا زمانی که این مهمان عزیز فکر و الهام با حضرت حق یکی شود و پس از آن دایما تو شاد خواهی بود و شکر گزار.
هفت سال ایوب با صبر و رضا
در بلا خوش بود با ضیف خدا 3689
ایوب که انواع دردها و بلاها را داشت ؛با این نگرش و با فهم دقیق این مهمان رحمانی دایما در خوشی و شادی بود گرچه هقته سال یا هجده سال بی هیچ گناهی بالاترین بلاها را دید.
فکر در سینه در آید نو به نو
خندخندان پیش او تو باز رو 3693
اندیشه ها لحظه به لحظه در دنیای درون تو تجدید می شوند (با توجه به جاری بودن خداوند و آفرینش او در هر لحظه ای)تو نیز با شادی و شکر به استقبال آنها برو.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@