بخش ۱۵۲ - باز جواب گفتن آن امیر ایشان را
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۱۵۲ - باز جواب گفتن آن امیر ایشان را به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
این داستان همینجا ناتمام موند ؟
نفهمیدیم امیر آخر سر با زاهد چیکار کرد
درود
باید توجه داشت وبارها گفتهام که حکایات نقل شده در مثنوی به جهت تفنن و وقت گذرانی نیامدهاند وحضرت مولانا به جهت راهنمایی سالکان طریق حق آنها را آورده و هر کارکتر نمادی واستعارهای است تا ایشان مقصود خود را بیان کند در کتاب قصص مثنوی اصل این حکایت را استاد فروزانفر طبق کتاب احیا العلوم به زمان خلافت معتضد عباسی وآن شخص زاهد را ابوالحسن نوری از عرفای آن دوره دانسته است که خمهای شراب خلیفه را میشکند والی آخر که باعث اطاله کلام میگردد ومولانا باذهن خلاق خود در اصل حکایت تصرف کرده .
در اینجا امیر استعاره از اولیای الهی وانسان کامل و شراب کنایه از خرد خدایی وشراب معرفت وعشق الهی و زاهد کنایه از متشرعینی است که از باده عشق ناآگاهند و بدلیل اینکه نمیتوانسته بادهخواری را توجیه کند در آخر به پند واندرز پرداخته کما اینکه در ابیات قبل از حکایت ضیا دلق وشیخ الاسلام نیز چنین آورده
طالب یزدان وآنگه عیش ونوش؟
باده شیطان و وآنگه نیم هوش ؟
هوش تو بی می چنین پژمرده است
هوشها باید بر آن هوش تو بست
تا چه باشد هوش تو هنگام سکر
ای چو مرغی گشته صید دام سکر
پس میبینیم برای مذموم داشتن باده انگوری ومسکرات رایج الکلی در آخر آورده
گفت نه نه من حریف آن میام
من به ذوق این خوشی قانع نیام
الی آخر که داره میکه آنان که از باده عشق الهی مستند هرگز لذات دنیوی برایشان جلوهای ندارد واولیا ورسولان الهی بدین دلیل از خوشیهای زندگی دست کشیدهاند که در نشاط معنوی غوطه ورند( البته نمیشه به قطع گفت واغراقه بنظرم چون استثنا هم دارد).ودر همینجا حکایت را جمع کرده
شاید توقع داشتی زاهد بیچاره که سبوی شراب را شکسته اعدام کنه امرای قدیم از امرای امروزی رحمدلتر بودن امیر هم امیرهای قدیم
شاد باشی عزیزم
من چنان خواهم که همچون یاسمین
کژ همیگردم چنان گاهی چنین
وارهیده از همه خوف و امید
کژ همیگردم بهر سو همچو بید
همچو شاخ بید گردان چپ و راست
که ز بادش گونه گونه رقصهاست

مولانا