اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مصطفی را هجر چون بفراختی
خویش را از کوه میانداختی
هوش مصنوعی: وقتی که از مصطفی دور میشوی، انگار خود را از بلندیها به پایین میاندازی.
تا بگفتی جبرئیلش هین مکن
که ترا بس دولتست از امر کن
هوش مصنوعی: تا زمانی که جبرئیل به او گفت که خود را از این کار بازدار، این را به او گوشزد کرد که از فرمان خداوند به او چیزی کم نیست و بهرههای زیادی از آن میبرد.
مصطفی ساکن شدی ز انداختن
باز هجران آوریدی تاختن
هوش مصنوعی: ای مصطفی، تو از دوری و جدایی آرام گرفتهای و بهجای رنج کشیدن از این جدایی، به زندگی و شادی بازگشتهای.
باز خود را سرنگون از کوه او
میفکندی از غم و اندوه او
هوش مصنوعی: او خود را غمزده و نالان از بلندی کوه به پایین میافکند.
باز خود پیدا شدی آن جبرئیل
که مکن این ای تو شاه بیبدیل
هوش مصنوعی: ای آن جبرئیل که همواره پنهان بودی، دوباره خود را نمایان کردی. ای شاه بینظیر، از این کار دست بردار.
همچنین میبود تا کشف حجاب
تا بیابید آن گهر را او ز جیب
هوش مصنوعی: این وضعیت ادامه مییابد تا زمانی که پردهبرداری شود و شما آن گوهر را از جیب او پیدا کنید.
بهر هر محنت چو خود را میکشند
اصل محنتهاست این چونش کشند
هوش مصنوعی: هر بار که انسان برای مشکلی تلاش و زحمت میکشد، در واقع خود این زحمت و تلاش، اصل و ریشهی مشکلات است.
از فدایی مردمان را حیرتیست
هر یکی از ما فدای سیرتیست
هوش مصنوعی: هر یک از ما به خاطر ویژگیها و صفات خود، محبوب و مورد احترام دیگران هستیم و این مسأله باعث شگفتی و حیرت مردم میشود. ما باید به نوعی برای همدیگر ارزش قائل شده و احترام بگذاریم.
ای خنک آنک فدا کردست تن
بهر آن کارزد فدای آن شدن
هوش مصنوعی: کسی که برای رسیدن به هدفی بزرگ و والاتر، جان و وجودش را فدای آن کرده، بسیار ستودنی است و ارزشمند است.
هر یکی چونک فدایی فنیست
کاندر آن ره صرف عمر و کشتنیست
هوش مصنوعی: هر یک از این افراد، مانند فداییان، به خاطر هدفی خاص و ارزشمند، عمر خود را صرف میکنند و جانشان را فدای آن میکنند.
کشتنی اندر غروبی یا شروق
که نه شایق ماند آنگه نه مشوق
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از غروب یا طلوع خورشید اشاره شده است که در آن، هیچ کس تمایل یا انگیزهای برای ادامه ندارد. به عبارت دیگر، در این زمان خاص، نه شوقی برای رسیدن به چیزی وجود دارد و نه کسی وجود دارد که دیگران را به فعالیت و کوشش ترغیب کند. این لحظه، نشاندهنده نوعی سکوت و توقف در زندگی است.
باری این مقبل فدای این فنست
کاندرو صد زندگی در کشتنست
هوش مصنوعی: به هر حال، این عاشق محبوبش را فدای هنر و مهارتش میکند، چرا که در این زندگی هزار بار هم که بمیرند، ارزش دارد.
عاشق و معشوق و عشقش بر دوام
در دو عالم بهرمند و نیکنام
هوش مصنوعی: عاشق و محبوب و عشق آنها همیشه در دو جهان خوشبخت و با آبرو خواهند بود.
یا کرامی ارحموا اهل الهوی
شانهم ورد التوی بعد التوی
هوش مصنوعی: ای کریمان، به حال دوستان عاشق رحم کنید، که بعد از سختیها به آرامش رسیدهاند.
عفو کن ای میر بر سختی او
در نگر در درد و بدبختی او
هوش مصنوعی: ببخشایید ای آقای من، به سختیهای او توجه کن و به درد و رنج او نگاه کن.
تا ز جرمت هم خدا عفوی کند
زلتت را مغفرت در آکند
هوش مصنوعی: اگر به خاطر گناهانت خداوند از تو بگذرد، بخشش و رحمتش تو را فراخواهد گرفت.
تو ز غفلت بس سبو بشکستهای
در امید عفو دل در بستهای
هوش مصنوعی: تو به خاطر غفلت، به امید عفو، دل خود را در بستهای.
عفو کن تا عفو یابی در جزا
میشکافد مو قدر اندر سزا
هوش مصنوعی: اگر ببخشی، تو نیز مشمول بخشش خواهی شد و در نتیجه، پاداشی که به تو داده میشود، بر اساس اعمالت خواهد بود.
حاشیه ها
1392/08/17 01:11
امین کیخا
لغت بهرمند امروز معنی برخوردار می دهد ولی به پهلوی معنی مرکب می داده است یعنی انچه که در ان بهرهای مختلفی باشد و بهره بهره
این شعر مولانا از هر لحاظ سنجیده و پخته به رشته تحریر درآمده،چون از سر تفکیر بوده است.
ادامه دریافتهای دفتر پنجم مثنوی 19 حکایت قبض و بسط عرفانی مصطفی (ص)
در ابتدای وحی هنگامی که در کوه حراء بر پیامبر وحی نازل شد بسط روحی در جان شریف پیامبر به وجود آمد.
چند روزی در آنجا ماند در حالی که جبرئیل را نمی دید؛ دچار قبض عرفانی شد و بسیار ناراحت ،گاهی به جانب کوه "ثبیر "می دوید و گاهی به جانب حراء و می خواست خود را از کوه به پایین اندازد
مجددا جبرئیل بر او نازل می شد و او را آرامش می داد و این قبض و بسط ادامه داشت.
تا آنکه حجاب واپس رفت و حقیقت درون خویش را دید.
مصطفی را هجر چون بفراختی
خویش را از کوه می انداختی3535
تا بگفتی جبرئیلش :هین مکن
که تو را بس دولت است از امر کن3636
جبرئیل می گفت مشیت خداوند دولت های معنوی و بسط های روحی زیادی برایت در نظر گرفته است.
مصطفی ساکن شدی ز انداختن
باز هجران آوردیدی تاختن 2537
باز خود را سرنگون از کوه،او
می فکندی از غم و اندوه او
باز خود پیدا شدی آن جبرئیل
که مکن این،ای تو شاه بی بدیل3539
همچنین می بود تا کشف حجاب
تا بیابید آن گهر را او ز جیب3540
پیوسته پیامبر در این قبض و بسط بود تا گوهر حقیقت را در درون خود دید.
ای خنک آنکه فدا کرده ست تن
بهر آن که ارزد فدای آن شدن 3543
خوشا به حال آن جانی که جسم خود را در برابر چیزی که ارزش فدا شدن را دارد فدا کند.
کشتنی اندر غروبی یا شروق
که نه شایق ماند آنگه نه مشوق 3545
فدا کردن جان چه در مشرق باشد و چه مغرب تفاوتی نمی کند .(این فدا شدن در زمان و مکان نبست ؛فراتر از آن است.)
ارزشمندترین آن است که نه عاشق بماند و نه معشوق و هر دو محو خداوند شوند .
(این همان آیینه بودن عاشق و معشوق برای دیدن خداوند در یکدیگر است؛محو شدن در خداوند نوعی فدا کردن خویش است.
همچنین معنای عرفانی حدیث مومن آینه مومن است نیز همین می باشد .
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@