گنجور

بخش ۱۴۰ - حکایت جوحی کی چادر پوشید و در وعظ میان زنان نشست و حرکتی کرد زنی او را بشناخت کی مردست نعره‌ای زد

واعظی بد بس گزیده در بیان
زیر منبر جمع مردان و زنان
رفت جوحی چادر و روبند ساخت
در میان آن زنان شد ناشناخت
سایلی پرسید واعظ را به راز
موی عانه هست نقصان نماز
گفت واعظ چون شود عانه دراز
پس کراهت باشد از وی در نماز
یا به آهک یا ستره بسترش
تا نمازت کامل آید خوب و خوش
گفت سایل آن درازی تا چه حد
شرط باشد تا نمازم کم بود
گفت چون قدر جوی گردد به طول
پس ستردن فرض باشد ای سئول
گفت جوحی زود ای خوهر ببین
عانهٔ من گشته باشد این چنین
بهر خشنودی حق پیش آر دست
که آن به مقدار کراهت آمدست
دست زن در کرد در شلوار مرد
کیر او بر دست زن آسیب کرد
نعره‌ای زد سخت اندر حال زن
گفت واعظ بر دلش زد گفت من
گفت نه بر دل نزد بر دست زد
وای اگر بر دل زدی ای پر خرد
بر دل آن ساحران زد اندکی
شد عصا و دست ایشان را یکی
گر عصا بستانی از پیری شها
بیش رنجد که آن گروه از دست و پا
نعرهٔ لاضیر بر گردون رسید
هین ببر که جان ز جان کندن رهید
ما بدانستیم ما این تن نه‌ایم
از ورای تن به یزدان می‌زییم
ای خنک آن را که ذات خود شناخت
اندر امن سرمدی قصری بساخت
کودکی گرید پی جوز و مویز
پیش عاقل باشد آن بس سهل چیز
پیش دل جوز و مویز آمد جسد
طفل کی در دانش مردان رسد
هر که محجوبست او خود کودکست
مرد آن باشد که بیرون از شک‌ست
گر بریش و خایه مردستی کسی
هر بزی را ریش و مو باشد بسی
پیشوای بد بود آن بز شتاب
می‌برد اصحاب را پیش قصاب
ریش شانه کرده که من سابقم
سابقی لیکن به سوی مرگ و غم
هین روش بگزین و ترک ریش کن
ترک این ما و من و تشویش کن
تا شوی چون بوی گل با عاشقان
پیشوا و رهنمای گلستان
کیست بوی گل دم عقل و خرد
خوش قلاووز ره ملک ابد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

واعظی بد بس گزیده در بیان
زیر منبر جمع مردان و زنان
هوش مصنوعی: واعظی که با بینش عمیق و انتخاب درست سخن می‌گوید، در زیر منبر، مردان و زنان را موعظه می‌کند.
رفت جوحی چادر و روبند ساخت
در میان آن زنان شد ناشناخت
هوش مصنوعی: جوحی در حالی که چادر و روبند درست کرده بود، به میان زنان رفت و در آنجا ناشناس ماند.
سایلی پرسید واعظ را به راز
موی عانه هست نقصان نماز
هوش مصنوعی: سؤالی از واعظ شد که آیا نداشتن مو در ناحیه عانه باعث نقص در نماز می‌شود یا نه.
گفت واعظ چون شود عانه دراز
پس کراهت باشد از وی در نماز
هوش مصنوعی: واعظ گفت که وقتی عانه (موهای زائد) فرد طولانی شود، دیگر نماز خواندن به او ناپسند خواهد بود.
یا به آهک یا ستره بسترش
تا نمازت کامل آید خوب و خوش
هوش مصنوعی: یا با آهک یا با پارچه‌ای خوب بستر او را آماده کن تا نمازت به بهترین شکل ادا شود.
گفت سایل آن درازی تا چه حد
شرط باشد تا نمازم کم بود
هوش مصنوعی: سؤال‌ کننده پرسید که تا چه اندازه باید فاصله بین نمازها باشد، تا نمازم کم نشود.
گفت چون قدر جوی گردد به طول
پس ستردن فرض باشد ای سئول
هوش مصنوعی: وقتی که ارزش یک چیز به همراه زمان و طولانی شدن آن بالا برود، پس در این صورت، نیاز به جستجو و تلاش برای به دست آوردن آن بیشتر می‌شود.
گفت جوحی زود ای خوهر ببین
عانهٔ من گشته باشد این چنین
هوش مصنوعی: جوحی به خواهرش می‌گوید که سریع به او نگاه کند تا ببیند در این حال و روز چه بر سرش آمده است.
بهر خشنودی حق پیش آر دست
که آن به مقدار کراهت آمدست
هوش مصنوعی: برای جلب رضایت خداوند، دستت را به سمت کارهای خوب و نیکو دراز کن، چرا که این عمل به اندازه‌ای که از آن نفرت داری، کم و ناچیز است.
دست زن در کرد در شلوار مرد
کیر او بر دست زن آسیب کرد
هوش مصنوعی: مردی در لباسش دستان زنی را به خود نزدیک کرد و در این نزدیکی، اتفاقی نامناسب افتاد که باعث ناراحتی زن شد.
نعره‌ای زد سخت اندر حال زن
گفت واعظ بر دلش زد گفت من
هوش مصنوعی: زنی با صدای بلند فریاد زد و در حالتی جدی صحبت کرد. واعظ بر دل او تأثیر گذاشت و گفت که من هم همینطور احساس می‌کنم.
گفت نه بر دل نزد بر دست زد
وای اگر بر دل زدی ای پر خرد
هوش مصنوعی: گفت اگر بر دل نزدی، بر دست زدی، وای بر حال اگر بر دل می‌زدی ای دارای خرد.
بر دل آن ساحران زد اندکی
شد عصا و دست ایشان را یکی
هوش مصنوعی: اندکی با جادوگری بر دل آن ساحران تأثیر گذاشت و به طوری که عصا و دست آن‌ها یکی شد.
گر عصا بستانی از پیری شها
بیش رنجد که آن گروه از دست و پا
هوش مصنوعی: اگر تو عصایت را از پیری بگیری، او را بیشتر اذیت می‌کنی چون آن گروهی از افراد ناتوانی که نمی‌توانند به راحتی حرکت کنند.
نعرهٔ لاضیر بر گردون رسید
هین ببر که جان ز جان کندن رهید
هوش مصنوعی: صدای نعره‌ٔ لاضیر در آسمان پیچید؛ بشتابید و جان خود را از مرگ نجات دهید.
ما بدانستیم ما این تن نه‌ایم
از ورای تن به یزدان می‌زییم
هوش مصنوعی: ما فهمیدیم که این بدن، هویت اصلی ما نیست و ما فراتر از این تن زندگی می‌کنیم و به خداوند وابسته‌ایم.
ای خنک آن را که ذات خود شناخت
اندر امن سرمدی قصری بساخت
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که خود را بشناسد و در فضای بی‌نهایت آرامش، زندگی خود را بسازد.
کودکی گرید پی جوز و مویز
پیش عاقل باشد آن بس سهل چیز
هوش مصنوعی: کودکی که در پی به دست آوردن گردو و کشمش است، در مقابل کسی که خردمند و داناست، این کار برای او کار ساده‌ای به شمار می‌آید.
پیش دل جوز و مویز آمد جسد
طفل کی در دانش مردان رسد
هوش مصنوعی: در دل به یاد جوز و مویز، جسد کودکی را به یاد می‌آوریم. آیا این یادها به شناخت و دانش مردان راه پیدا خواهد کرد؟
هر که محجوبست او خود کودکست
مرد آن باشد که بیرون از شک‌ست
هوش مصنوعی: هر کسی که در عالم مادی و ظاهری گرفتار و محجوب است، مانند یک کودک ناآگاه است. انسان واقعی کسی است که از محدوده‌های شک و تردید فراتر رفته و به حقیقت دست یافته است.
گر بریش و خایه مردستی کسی
هر بزی را ریش و مو باشد بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی در کارش اشتباهی داشته باشد، هر کسی می‌تواند به او انتقاد کند و بگوید که هر شخصی در زندگی ویژگی‌ها و مشخصات خاص خود را دارد.
پیشوای بد بود آن بز شتاب
می‌برد اصحاب را پیش قصاب
هوش مصنوعی: پیشوای نادرست و ناصحیح، آن بز، رفته رفته اعضای گروه را به سمت قصاب هدایت می‌کند.
ریش شانه کرده که من سابقم
سابقی لیکن به سوی مرگ و غم
هوش مصنوعی: شده‌ام کسی که به گذشته‌ی خود می‌بالد و بر آن افتخار می‌کند، اما در واقع به سمت مرگ و نگرانی حرکت می‌کنم.
هین روش بگزین و ترک ریش کن
ترک این ما و من و تشویش کن
هوش مصنوعی: بیدار باش و راه خود را انتخاب کن، از وابستگی به ظاهر و هویت‌های خشک خود دست بردار و از این آشفتگی‌ها رهایی یاب.
تا شوی چون بوی گل با عاشقان
پیشوا و رهنمای گلستان
هوش مصنوعی: برای این‌که مانند عطر گل بمانی، باید با عشق و محبت در کنار دیگر عاشقان، به‌عنوان راهنما و لیدر گلستان زندگی کنی.
کیست بوی گل دم عقل و خرد
خوش قلاووز ره ملک ابد
هوش مصنوعی: چه کسی است که بوی خوش گل را در دم و بازدم عقل و خرد احساس نکند؟ چه کسی می‌تواند از مسیر ملک جاودانی بی‌خبر باشد؟

حاشیه ها

نشان پیر نزد مولانا
در سنت عرفانی ما، شرط سلوک و تشخیص راه از چاه، دستگیری سالک توسط پیری است که از راه و رسم منزل ها آگاه است. اما تباهی و انحطاط مشایخ صوفیه و دکان باز کردن های دنیاییِ ایشان، کار رابر مولانا چنان تنگ می کند که آن ها را به ابلیسان آدم رو تشبیه می کند:
من اگر با عقل و با امکانمی همچو شیخان بر سر دکانمی
پیر نزد مولانا به سن و سال و ریش و مو نیست و خلاصه به ظاهر شناخته نمی شود. چنان که بُزی که در ابتدای گله قرار می گیرد و خود را سابق و پیشرو می خواند، گله را به شتاب به قصابی و کشتار رهنمون می شود:
گر به ریش و خایه مردستی کسی هر بزی را ریش و مو باشد بسی
پیشوای بَد بود آن بز، شتاب می‌برد اصحاب را پیش قصاب
ریش شانه کرده که؛ من سابقم سابقی! لیکن به سوی مرگ و غم
"پس به هر دستی نباید داد دست." خوب چه باید کرد؟ مولانا می گوید ریشمند مباش . یعنی به ظاهر و ادعای اشخاص اعتماد مکن. عاقل و روشمند باش تا از تشویش و اضطراب تفرقه و ما و من کردن به در آیی. به قوا حافظ:
"نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار که در مشایخ شهر، من این نشان نمی بینم
که مانند گل خوشبوست و از مصاحبت با او ره به گلستان و عالم عشق می بری:
هین روش بگزین و ترک ریش کن ترک این ما و من و تشویش کن
تا شوی چون بوی گل با عاشقان پیشوا و رهنمای گلستان
کیست بوی گل؟ دم عقل و خرد خوش قلاووزِ رهِ ملک ابد
مولانا در دفتر اول هم نشان مرد خدا را روشنی و گرمی می داند. یعنی کسی که در مصاحبتش هم دلت گرم می شود و هم ذهنت را روشن می کند:
چون بسی ابلیس آدم روی هست پس به هردستی نباید داد دست
کار مردان، روشنی و گرمی است کار دونان، پستی و بی شرمی است

1394/11/18 18:02
محمد عبدی

بیت 8 املا خوهر اصلاح شود. خواهر است.

1394/11/18 18:02
محمد عبدی

مرد آن باشد که بیرون از شک است

1397/08/06 09:11
مهدی قناعت پیشه

البته که در باره واعظان و راهبران فرموده که بظاهر و عقلشان رهبرشان نکنید بلکه به دل بی شک و قاطع ویگانه ایشان بنگرید و رهبر بد چون بز شتاب دارد وبه هلاکت راهنمائی میکند نیز میتوان گفت مطالب بی ارزش واعظ باعث شد آنزن پیرو او،دست در...کرده

1399/12/04 00:03
بشیر <نوا>

هر که محجوبست او خود کودکست
مرد آن باشد که بیرون از شکست
لطفاً >شکست> در آخر این پیت را به >شک است> اصلاح فرمایید.