گنجور

بخش ۱۳۲ - حکایت هم در بیان تقریر اختیار خلق و بیان آنک تقدیر و قضا سلب کنندهٔ اختیار نیست

گفت دزدی شحنه را کای پادشاه
آنچ کردم بود آن حکم اله
گفت شحنه آنچ من هم می‌کنم
حکم حقست ای دو چشم روشنم
از دکانی گر کسی تربی برد
کین ز حکم ایزدست ای با خرد
بر سرش کوبی دو سه مشت ای کره
حکم حقست این که اینجا باز نه
در یکی تره چو این عذر ای فضول
می‌نیاید پیش بقالی قبول
چون بدین عذر اعتمادی می‌کنی
بر حوالی اژدهایی می‌تنی
از چنین عذر ای سلیم نانبیل
خون و مال و زن همه کردی سبیل
هر کسی پس سبلت تو بر کند
عذر آرد خویش را مضطر کند
حکم حق گر عذر می‌شاید ترا
پس بیاموز و بده فتوی مرا
که مرا صد آرزو و شهوتست
دست من بسته ز بیم و هیبتست
پس کرم کن عذر را تعلیم ده
برگشا از دست و پای من گره
اختیاری کرده‌ای تو پیشه‌ای
که اختیاری دارم و اندیشه‌ای
ورنه چون بگزیده‌ای آن پیشه را
از میان پیشه‌ها ای کدخدا
چونک آید نوبت نفس و هوا
بیست مرده اختیار آید ترا
چون برد یک حبه از تو یار سود
اختیار جنگ در جانت گشود
چون بیاید نوبت شکر نعم
اختیارت نیست وز سنگی تو کم
دوزخت را عذر این باشد یقین
که اندرین سوزش مرا معذور بین
کس بدین حجت چو معذورت نداشت
وز کف جلاد این دورت نداشت
پس بدین داور جهان منظوم شد
حال آن عالم همت معلوم شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت دزدی شحنه را کای پادشاه
آنچ کردم بود آن حکم اله
هوش مصنوعی: دزد به شحنه (پلیس) گفت: ای پادشاه، من بر اساس همان حکمی که از سوی خداوند صادر شده، این کار را انجام دادم.
گفت شحنه آنچ من هم می‌کنم
حکم حقست ای دو چشم روشنم
هوش مصنوعی: شحنه به من گفت که کاری که من انجام می‌دهم، حقی است، ای چشمان روشن من.
از دکانی گر کسی تربی برد
کین ز حکم ایزدست ای با خرد
هوش مصنوعی: اگر کسی از دکانی تربت بگیرد، باید بدانید که این از اراده خداوند است، ای فرد خردمند.
بر سرش کوبی دو سه مشت ای کره
حکم حقست این که اینجا باز نه
هوش مصنوعی: اگر بر سرش چند مشت بکوبی، ای جوان، این کار به حکم حق است که او را اینجا نباید به بازی بگیری.
در یکی تره چو این عذر ای فضول
می‌نیاید پیش بقالی قبول
هوش مصنوعی: اگر عذر و بهانه‌ات کم‌ارزش باشد، مثل اینکه در یک بازار کم‌فروشی بی‌فایده است.
چون بدین عذر اعتمادی می‌کنی
بر حوالی اژدهایی می‌تنی
هوش مصنوعی: وقتی به بهانه‌ای به کسی اعتماد می‌کنی، مثل این است که خود را به آغوش خطر بزرگی می‌سپاری.
از چنین عذر ای سلیم نانبیل
خون و مال و زن همه کردی سبیل
هوش مصنوعی: ای سلیم، از چنین عذری، خون، مال و زن را به باد دادی و به هر چیزی بی‌ارزش تبدیل کردی.
هر کسی پس سبلت تو بر کند
عذر آرد خویش را مضطر کند
هوش مصنوعی: هر کس که در برابر زیبایی و خاصیت‌های تو قرار گیرد، به ناچار برای خودش عذری می‌تراشد و مجبور می‌شود که از تو دفاع کند.
حکم حق گر عذر می‌شاید ترا
پس بیاموز و بده فتوی مرا
هوش مصنوعی: اگر حکم حق از تو عذرخواهی کند، به یاد بگیر و حکم من را صادر کن.
که مرا صد آرزو و شهوتست
دست من بسته ز بیم و هیبتست
هوش مصنوعی: من آرزوها و خواسته‌های زیادی دارم، اما به خاطر ترس و احترام به شرایط، نمی‌توانم به آن‌ها دست پیدا کنم.
پس کرم کن عذر را تعلیم ده
برگشا از دست و پای من گره
هوش مصنوعی: پس لطف کن و عذر مرا بپذیر، و به من آموزش ده تا از دست و پایم گره‌ها را باز کنم.
اختیاری کرده‌ای تو پیشه‌ای
که اختیاری دارم و اندیشه‌ای
هوش مصنوعی: تو انتخاب کرده‌ای کاری را که من نیز در آن آزاد هستم و می‌توانم به آن فکر کنم.
ورنه چون بگزیده‌ای آن پیشه را
از میان پیشه‌ها ای کدخدا
هوش مصنوعی: ای کدخدا، اگر تو این شغل را از میان شغل‌ها انتخاب کرده‌ای، پس باید به خوبی از عهده‌ی آن برآیی.
چونک آید نوبت نفس و هوا
بیست مرده اختیار آید ترا
هوش مصنوعی: وقتی که زمان تنفس و زندگی فرا برسد، تو اختیار و قدرت را در دستانت خواهی دید، حتی اگر بیست نفر دیگر در کنار تو مرده باشند.
چون برد یک حبه از تو یار سود
اختیار جنگ در جانت گشود
هوش مصنوعی: زمانی که محبوبت یک دانه از محبتش را به تو هدیه می‌دهد، جنگی در درونت آغاز می‌شود و قدرت انتخاب را در وجودت بیدار می‌کند.
چون بیاید نوبت شکر نعم
اختیارت نیست وز سنگی تو کم
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت شکرگزاری نعمت‌ها می‌رسد، دیگر اختیاری در کار نیست و تو کمتر از یک سنگ هستی.
دوزخت را عذر این باشد یقین
که اندرین سوزش مرا معذور بین
هوش مصنوعی: دوزخ را می‌توان این‌گونه توجیه کرد که در این گرمای سوزان، من را مستحق عذر دانسته باید.
کس بدین حجت چو معذورت نداشت
وز کف جلاد این دورت نداشت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه تو دلیل و برهانی نداشت، و کسی نتوانست تو را از چنگال بدی‌ها رها کند.
پس بدین داور جهان منظوم شد
حال آن عالم همت معلوم شد
هوش مصنوعی: پس به حکم این قاضی که بر جهان حاکم است، وضعیت آن عالم هم به وضوح مشخص گردید.