گنجور

بخش ۱۲۴ - حکایت مریدی کی شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد او را نصیحت کرد به زبان و در ضمن نصیحت قوت توکل بخشیدش به امر حق

شیخ می‌شد با مریدی بی‌درنگ
سوی شهری نان بدانجا بود تنگ
ترس جوع و قحط در فکر مرید
هر دمی می‌گشت از غفلت پدید
شیخ آگه بود و واقف از ضمیر
گفت او را چند باشی در زحیر
از برای غصهٔ نان سوختی
دیدهٔ صبر و توکل دوختی
تو نه‌ای زان نازنینان عزیز
که ترا دارند بی‌جوز و مویز
جوع رزق جان خاصان خداست
کی زبون هم‌چو تو گیج گداست
باش فارغ تو از آنها نیستی
که درین مطبخ تو بی‌نان بیستی
کاسه بر کاسه‌ست و نان بر نان مدام
از برای این شکم‌خواران عام
چون بمیرد می‌رود نان پیش پیش
کای ز بیم بی‌نوایی کشته خویش
تو برفتی ماند نان برخیز گیر
ای بکشته خویش را اندر زحیر
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشق‌ترست
عاشقست و می‌زند او مول‌مول
که ز بی‌صبریت داند ای فضول
گر تو را صبری بدی رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
این تب لرزه ز خوف جوع چیست
در توکل سیر می‌تانند زیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ می‌شد با مریدی بی‌درنگ
سوی شهری نان بدانجا بود تنگ
هوش مصنوعی: شیخ به همراه مریدش بی‌هیچ درنگی به سوی شهری حرکت می‌کرد که در آنجا کـــمبود نان وجود داشت.
ترس جوع و قحط در فکر مرید
هر دمی می‌گشت از غفلت پدید
هوش مصنوعی: مرید هر لحظه به خاطر ترس از گرسنگی و قحطی در فکر بود و غفلت‌هایش او را آزار می‌داد.
شیخ آگه بود و واقف از ضمیر
گفت او را چند باشی در زحیر
هوش مصنوعی: شیخ به خوبی آگاه و از نیت‌ها و نافرمانی‌های او باخبر بود و به او گفت: چقدر می‌خواهی در دنیا از لذت‌ها بهره‌مند باشی؟
از برای غصهٔ نان سوختی
دیدهٔ صبر و توکل دوختی
هوش مصنوعی: به خاطر غم نداشتن نان، چشمانت را به صبر و اعتماد به خدا دوختی.
تو نه‌ای زان نازنینان عزیز
که ترا دارند بی‌جوز و مویز
هوش مصنوعی: تو از آن عزیزان و نازنینان نیستی که بدون هیچ قید و شرطی به تو اهمیت دهند.
جوع رزق جان خاصان خداست
کی زبون هم‌چو تو گیج گداست
هوش مصنوعی: گرسنگی و نیاز به روزی، نشان‌دهندهٔ روحیهٔ خاص بندگان خداست. اما تو، همچون یک گدا، درگذر زمان و موقعیت خود گیج و سردرگم شده‌ای.
باش فارغ تو از آنها نیستی
که درین مطبخ تو بی‌نان بیستی
هوش مصنوعی: تو از آن چیزهایی که در این آشپزخانه وجود دارد و بدون نان هستند، بی‌خبر و بی‌توجه نیستی.
کاسه بر کاسه‌ست و نان بر نان مدام
از برای این شکم‌خواران عام
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای این است که غذا و نیازمندی‌های مادّی به طور مداوم برای افرادی که به شکم‌پرستی و مصرف‌گرایی عادت دارند، فراهم می‌شود. به نوعی نشان‌دهنده‌ی زندگی مرفه و پر از تجمل در میان عده‌ای خاص است که فقط به لذت‌های زودگذر و مواد غذایی فکر می‌کنند.
چون بمیرد می‌رود نان پیش پیش
کای ز بیم بی‌نوایی کشته خویش
هوش مصنوعی: زمانی که فردی می‌میرد، نان و معیشت او برای او پیش می‌رود؛ زیرا او از ترس فقر و بدبختی به دنبال سقوط خود بوده است.
تو برفتی ماند نان برخیز گیر
ای بکشته خویش را اندر زحیر
هوش مصنوعی: تو رفتی و من تنها ماندم. اکنون باید بیدار شوم و خودم را از خواب غفلت بیرون بیاورم، تا دوباره به خودم برسم و از یاد تو یاد کنم.
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشق‌ترست
هوش مصنوعی: به آرامی به خدا توکل کن و نگران نباش، چرا که روزی تو از جانب اوست و او بیشتر از تو به تو عشق می‌ورزد.
عاشقست و می‌زند او مول‌مول
که ز بی‌صبریت داند ای فضول
هوش مصنوعی: عاشق بی‌صبر است و به خاطر آتش عشقش، بی‌وقفه از خود بیخود می‌شود و دیگران را نیز با خود درگیر می‌کند. او می‌داند که بی‌صبریش چگونه همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و این می‌تواند باعث نگران شدن دیگران شود.
گر تو را صبری بدی رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
هوش مصنوعی: اگر صبر و شکیبایی داشته باشی، روزی و نعمت به سراغت خواهد آمد، همان‌طور که عاشقان به سوی محبوب خود می‌روند و عشق می‌ورزند.
این تب لرزه ز خوف جوع چیست
در توکل سیر می‌تانند زیست
هوش مصنوعی: این لرزشی که از ترس گرسنگی به وجود آمده، چه دلیلی دارد در حالی که با توکل بر خدا می‌توان زندگی را بدون نگرانی از خورد و خوراک سپری کرد؟

حاشیه ها

منظر روانشناسانه عارفان
عرفا در مباحثی مانند جبر و اختیار و توکل و تلاش، مواضع دوگانه و حتی چند گانه ای دارند. عقل کلامی و فلسفی این تناقضات را نمی پذیرد ولی این مواضع با مصالح روحی و روانی سالک و کسب آرامش برای او سازگار است. می خواهم این مطلب مهم را ضمن داستانی از مثنوی بیشتر توضیح دهم. مولانا در دفتر پنجم حکایت مراد و مریدی را بیان می کند که به شهری قحطی زده وارد می شوند. شیخ ذهن مرید نسبت به خطر گرسنگی را می خواند و می گوید نترس. گرسنگی فضیلت مردان خداست و تو را لیاقت آن نیست و این که رزق هر کسی مرزوق خود را می شناسد و به دنبال اوست و نهایتا او را می یابد. پس توکل و اعتماد به رازق کن. و با این استدلال، آرامش را به مرید باز می گرداند.
شیخ می‌شد با مریدی بی‌درنگ سوی شهری، نان بدانجا بودͦ تنگ
ترس جوع و قحط در فکر مرید هر دمی می‌گشت از غفلت پدید
شیخ آگه بود و واقف از ضمیر گفت او را چند باشی در زحیر
از برای غصه نان سوختی دیده صبر و توکل دوختی
تو نه‌ای زان نازنینان عزیز که ترا دارند بی‌جوز و مویز
جوع رزق جان خاصان خداست کی زبون هم‌چو تو گیج گداست
کاسه بر کاسه‌ست و نان بر نان مدام از برای این شکم‌خوارانِ عام
هین توکل کن ملرزان پا و دست رزق تو بر تو ز تو عاشق‌ترست
از طرفی مرید سرزنش می شود که چرا توکل ندارد. اما اگر همین مرید دچار جوع شود، همین مراد حرف خود را پس نمی گیرد بلکه می گوید از نازنینان گشته ای و لایق گرسنگی ات دانسته اند. پس سخن شیخ در هر حال قابل رد کردن نیست و به قول فلاسفة امروزی ابطال ناپذیر و از منظر فلسفی و معرفت شناختی فاقد ارزش است. اما این بدان معنا نیست که هیچ کارکرد مثبتی ندارد. بلکه ارزش روان شناختی دارد چرا که در خودسازی و تکامل روحی سالک موثر است. اتفاقا یکی از مواضع مهم در بحث جبر و اختیار منظر بهداشت روانی است که وفق آن اگر به لحاظ عقلی و معرفت شناختی به بن بست رسیدید، از این منظر به حل مسئله بپردازید که اقتضای مصلحت روانی شما چیست؟ از این منظر در مواردی که اعتقاد به جبر به مصلحت بهداشت روحی است موضع جبر داشته باش و در مواردی که اعتقاد به اختیار کارسازتر است، به اختیار. مسئله از راه عقلی لاینحل است پس حداقل از منظر مصالح خود به حل آن بنگر. بدین ترتیب مولانا مواضع متناقض بسیاری را از قول کاراکترها و شخصیت های داستان هایش بیان می کند که اتفاقا همه هم مستند و متکی به آیات و احادیث هم هستند و نمی توان تنها براساس موضع کلامی یا فلسفی صرف، آن ها را ردکرد.
مولانا در ادامه ، تمثیلی می آورد از گاو خوش دهان و خوش اشتهایی که هر روز در مرغزاری وسیع می چرد . چاق می شود ولی هر شب از غم و خوف این که فردا گرسنه بماند، لاغرتر می شود در صورتی که هر روز علف های این مرغزار بیشتر رشد می کنند. در این جا مولانا بازاز منظر بهداشت روانی به ما می گوید زمان اندیشی و غم خوردن برای فردای نیامده از مکاری های نفسانیت حریص و سیری ناپذیر است و ما سال های عمرمان را با این غم های موهوم سر می کنیم:
یک جزیره سبز هست اندر جهان اندرو گاویست تنها خوش‌دهان
جمله صحرا را چرد او تا به شب تا شود زفت و عظیم و مُنتَجَب
شب ز اندیشه که فردا چه خورم گردد او چون تار مو لاغر ز غم
که چه خواهم خورد فردا وقت خور سال ها اینست کار آن بقر
هیچ نندیشد که چندین سال من می‌خورم زین سبزه‌زار و زین چمن،
هیچ روزی کم نیامد روزی ام چیست این ترس و غم و دلسوزیم
نفس آن گاوست و آن دشتͦ این جهان کو همی لاغر شود از خوف نان
سالها خوردی و کم نامد ز خَور ترک مستقبل کن و ماضی نگر

ضمنا به عنوان یک دامپزشک و در دفاع از حیوانات زبان بسته بایداضافه کنم که این حرص و ولع برای فردای نیامده از مختصات ما آدمیان است و ساحت گاو و سایر حیوانات نجیب از این اتهامات بری و این بهتان ها محصول نوعی فرافکنی بشری است!!

1398/06/04 11:09
گویان

دامپزشک محترم
دانه معنی بگیرد مرد عقل

1401/02/28 18:04
کوروش

👏👏👏👏

1404/02/17 13:05
یارمحمدی

این بیت آیا توی این شعر نیست؟

بر سر هر لقمه بنوشته عیان

کاین بود رزق فلان بن فلان