برگردان به زبان ساده
رو به شهر آورد آن فرمانپذیر
شهر غزنین گشت از رویش منیر
هوش مصنوعی: فرمانبردار به سمت شهر رفت و به خاطر زیباییاش، شهر غزنین را درخشان و نورانی کرد.
از فرح خلقی به استقبال رفت
او در آمد از ره دزدیده تفت
هوش مصنوعی: او با شادی و خوشحالی به استقبال مردم رفت، اما به طور پنهانی و از مسیر نامرئی وارد شد.
جمله اعیان و مهان بر خاستند
قصرها از بهر او آراستند
هوش مصنوعی: تمام بزرگان و سرشناسان به پا خاستند و برای او قصرها را تزئین کردند.
گفت من از خودنمایی نامدم
جز به خواری و گدایی نامدم
هوش مصنوعی: او میگوید که من از خود را نشان دادن نیامدهام، بلکه هدفم از آمدن فقط نیاز و فروتنی است.
نیستم در عزم قال و قیل من
در به در گردم به کف زنبیل من
هوش مصنوعی: من به دنبال حرف و حدیث نیستم و بیهدف در کوچه و بازار میگردم، در حالی که فقط یک خورجین در دست دارم.
بنده فرمانم که امرست از خدا
که گدا باشم گدا باشم گدا
هوش مصنوعی: من مطیع دستورات الهی هستم و چون خدا خواسته که گدا باشم، با کمال میل گدا میمانم.
در گدایی لفظ نادر ناورم
جز طریق خس گدایان نسپرم
هوش مصنوعی: من در درخواست کمک و گدایی، از کلمات عجیب و نادر استفاده نمیکنم و فقط به روش گدایان عادی متوسل میشوم.
تا شوم غرقهٔ مذلت من تمام
تا سقطها بشنوم از خاص و عام
هوش مصنوعی: من تا تماماً در ذلت فرو روم، تا آنجا که شنوندهٔ تحقیر از هر کس و ناکسی شوم.
امر حق جانست و من آن را تبع
او طمع فرمود ذل من طمع
هوش مصنوعی: موضوع این بیت اشاره به پیروی از دستورات الهی دارد. در اینجا گفته میشود که فرمان حق همچون جان انسان است و شخصی که از این فرمان تبعیت میکند، باید از انگیزههای غیرالهی و دنيوی دوری کند. در واقع، کسی که به طمع و اشتیاقهای غیرحق دچار میشود، خود را در وضعیت ذلت قرار میدهد. این معنا به ما یادآوری میکند که باید به احکام الهی توجه کنیم و از ریسمانهای دنیا فاصله بگیریم تا در مسیر درست سیر کنیم.
چون طمع خواهد ز من سلطان دین
خاک بر فرق قناعت بعد ازین
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه دین از من خواستار باشد، بر سر قناعت خاک میپاشم و دیگر به آن اهمیت نمیدهم.
او مذلت خواست کی عزت تنم
او گدایی خواست کی میری کنم
هوش مصنوعی: او درخواست ذلت و پستی داشت، اما من عزت و حرمت خود را میخواهم. او میخواست گدا باشد، اما من نمیگذارم به بیهویتی برسم.
بعد ازین کد و مذلت جان من
بیست عباساند در انبان من
هوش مصنوعی: از این به بعد، ذلت و خواری جان من مانند بیست عباس در انبان من است.
شیخ بر میگشت زنبیلی به دست
شیء لله خواجه توفیقیت هست
هوش مصنوعی: شیخ با زنبیلی در دست به سمت خانهاش برمیگشت و نشان میدهد که لطف خدا بر او شامل شده است.
برتر از کرسی و عرش اسرار او
شیء لله شیء لله کار او
هوش مصنوعی: بالاتر از تخت و عرش، رازهای خدا وجود دارد. همه چیز تحت فرمان اوست و فقط به او تعلق دارد.
انبیا هر یک همین فن میزنند
خلق مفلس کدیه ایشان میکنند
هوش مصنوعی: پیامبران هر یک به این شیوه عمل میکنند که انسانهای نیازمند را توجیه و راهنمایی میکنند تا از مشکلاتشان رهایی یابند.
اقرضوا الله اقرضوا الله میزنند
بازگون بر انصروا الله میتنند
هوش مصنوعی: به خدا قرض دهید، به خدا قرض دهید، و باز هم تکرار میکنند: به یاری خدا بشتابید.
در به در این شیخ میآرد نیاز
بر فلک صد در برای شیخ باز
هوش مصنوعی: این پیرو دینی تلاش میکند و نیازهای خود را به خداوند میسپارد؛ در حالی که در آسمان برای او درهای زیادی باز میشود.
که آن گدایی که آن به جد میکرد او
بهر یزدان بود نه از بهر گلو
هوش مصنوعی: آن گدایی که آن عمل را انجام میداد، برای خداوند بوده و نه به خاطر جلب توجه و شهرت.
ور بکردی نیز از بهر گلو
آن گلو از نور حق دارد غلو
هوش مصنوعی: اگر به خاطر گلو به او فخر میفروشی، باید بدان که آن گلو خود از نور حق برخوردار است و ارزشش فراتر از این سخنان است.
در حق او خورد نان و شهد و شیر
به ز چله وز سه روزهٔ صد فقیر
هوش مصنوعی: در مورد او، خوردن نان و عسل و شیر برای یک نفر بهتر است از اینکه صد فقیر به مدت چله یا سه روز بدون غذا بمانند.
نور مینوشد مگو نان میخورد
لاله میکارد به صورت میچرد
هوش مصنوعی: گل لاله در جوار نور زندگی میکند و از زیباییها بهره میبرد، اما به ظاهر زیبا و خوشایند است. آنچه در دل دارد، خود را از دنیای مادی دور میکند.
چون شراری کو خورد روغن ز شمع
نور افزاید ز خوردش بهر جمع
هوش مصنوعی: وقتی که شعلهای از شمع روغن میخورد، نورش بیشتر میشود تا بتواند دیگران را برآورد.
نانخوری را گفت حق لاتسرفوا
نور خوردن را نگفتست اکتفوا
هوش مصنوعی: نانخوران را فرامیخواند که در مصرف خود زیادهروی نکنند، اما درباره نور و روشنی چیزی نمیگوید که از آن کم بهره بگیرند.
آن گلوی ابتلا بد وین گلو
فارغ از اسراف و آمن از غلو
هوش مصنوعی: این دو گلو، یکی پر از درد و مشکل است و دیگری از هر گونه زیادهروی و افراط دور است و در امنیت قرار دارد.
امر و فرمان بود نه حرص و طمع
آن چنان جان حرص را نبود تبع
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که آنچه که انسان را به کار و تلاش وا میدارد، تنها فرمان و دستوری است که دریافت میکند و نه فریب و مالدوستی. به عبارت دیگر، در چنین حالتی، هیچ نوع حرص یا طمعی نمیتواند جان انسان را به دنبال خود بکشاند.
گر بگوید کیمیا مس را بده
تو به من خود را طمع نبود فره
هوش مصنوعی: اگر کیمیا به تو بگوید که مس را به من بده، تو باید بدانی که در این میان، خودت را طمع نکن و فرهیخته باش.
گنجهای خاک تا هفتم طبق
عرضه کرده بود پیش شیخ حق
هوش مصنوعی: گنجینههای پنهان در زمین تا هفتمین لایه به نمایش گذاشته شده بود در مقابل شیخ راستین.
شیخ گفتا خالقا من عاشقم
گر بجویم غیر تو من فاسقم
هوش مصنوعی: شیخ گفت: ای خالق، من عاشق توام و اگر جز تو را جستجو کنم، بدان که من فاسد و گنهکار هستم.
هشت جنت گر در آرم در نظر
ور کنم خدمت من از خوف سقر
هوش مصنوعی: اگر هشت بهشت را هم جلوی چشمانم بیاورم، اما به خاطر ترس از آتش دوزخ، باز هم نمیتوانم به خدمت مشغول شوم.
مومنی باشم سلامتجوی من
زانک این هر دو بود حظ بدن
هوش مصنوعی: من انسانی باشم که در پی سلامتی هستم، زیرا سلامت و ایمان هر دو برای بدن، نعمت بزرگی است.
عاشقی کز عشق یزدان خورد قوت
صد بدن پیشش نیرزد ترهتوت
هوش مصنوعی: عاشقانی که از عشق خداوند نیرو میگیرند، قدرتشان از تمام توانهای دنیوی بیشتر است و در برابر آنها حتی چیزهای کوچک و بیارزش نیز هیچ محسوب نمیشود.
وین بدن که دارد آن شیخ فطن
چیز دگر گشت کم خوانش بدن
هوش مصنوعی: این بدن که متعلق به آن مرد دانشمند و باهوش است، حالا به چیز دیگری تبدیل شده است. دیگر نمیتوان به آن فقط بدن گفت.
عاشق عشق خدا وانگاه مزد
جبرئیل مؤتمن وانگاه دزد
هوش مصنوعی: عاشق خداوندی که عشقش بزرگتر از هر چیزی است، سپس پاداشی را که جبرئیل به عنوان فرستاده خدا دریافت میکند، در نظر بگیر و در نهایت به ماهیت دزدی اشاره کن که از هر چیز دیگری فراتر است.
عاشق آن لیلی کور و کبود
ملک عالم پیش او یک تره بود
هوش مصنوعی: عاشق آن لیلی حتی اگر در اوج زیبایی هم نباشد، برای او تمام دنیا هیچ ارزشی ندارد.
پیش او یکسان شده بد خاک و زر
زر چه باشد که نبد جان را خطر
هوش مصنوعی: در برابر او، خاک و طلا هیچ تفاوتی ندارند. چه ارزشی دارد طلا، وقتی که جان انسان در خطر است؟
شیر و گرگ و دد ازو واقف شده
همچو خویشان گرد او گرد آمده
هوش مصنوعی: شیر و گرگ و حیوانات دیگر از او آگاه شده و مانند خانوادهاش دور او جمع شدهاند.
کین شدست از خوی حیوان پاک پاک
پر ز عشق و لحم و شحمش زهرناک
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در آدمی جنبههای حیوانی وجود دارد که باید از آن دوری کرد. ذات انسانی به عشق و معنویات نیاز دارد، در حالی که وابستگی به لذات جسمانی و مادی میتواند زیانآور باشد.
زهر دد باشد شکرریز خرد
زانک نیک نیک باشد ضد بد
هوش مصنوعی: خرد و اندیشهی صحیح به مانند شکر است که مایهی شیرینی زندگی میشود، در حالی که نادانی و وحشیگری مانند زهر است و میتواند مضر و خطرناک باشد. بنابراین، خوب بودن و اندیشیدن به نیک، در تقابل با بدیها و زشتیها قرار دارد.
لحم عاشق را نیارد خورد دد
عشق معروفست پیش نیک و بد
هوش مصنوعی: عاشق را هیچ موجودی نمیتواند به خود بگیرد و عشق برای خوب و بد شناختهشده است.
ور خورد خود فیالمثل دام و ددش
گوشت عاشق زهر گردد بکشدش
هوش مصنوعی: اگر کسی در عشق دچار مشکل شود، به طور مثال مانند حیوانات، ممکن است به دردسر بیفتد و عشقش برایش زهرآگین شود و او را به نابودی بکشاند.
هر چه جز عشقست شد ماکول عشق
دو جهان یک دانه پیش نول عشق
هوش مصنوعی: هر چیزی غیر از عشق قابل خوردن و مصرف کردن است، و در مقابل عشق، دو جهان به اندازه یک دانه ارزش ندارند.
دانهای مر مرغ را هرگز خورد
کاهدان مر اسپ را هرگز چرد
هوش مصنوعی: دانهای که برای مرغ است، هیچ وقت به آن نمیرسد و علفی که متعلق به اسب است، هرگز در اختیار آن قرار نمیگیرد.
بندگی کن تا شوی عاشق لعل
بندگی کسبیست آید در عمل
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی به عشق حقیقتی دست یابی، باید به بندگی و خدمت مشغول شوی. این عشق، نتیجه و دستاورد عملی است که از انجام همین بندگی به دست میآید.
بنده آزادی طمع دارد ز جد
عاشق آزادی نخواهد تا ابد
هوش مصنوعی: من به آزادی امید دارم، اما عاشق واقعی هرگز به آزادی چشم نخواهد داشت و همیشه در عشق باقی میماند.
بنده دایم خلعت و ادرارجوست
خلعت عاشق همه دیدار دوست
هوش مصنوعی: من همیشه در طلب پوشش و لباس ویژهای هستم و این پوشش فقط دیدار معشوق است.
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریاییست قعرش ناپدید
هوش مصنوعی: عشق آنقدر عمیق و وسیع است که نمیتوان آن را به کلمات و صحبتها محدود کرد. مانند دریایی است که عمق آن قابل دیدن نیست.
قطرههای بحر را نتوان شمرد
هفت دریا پیش آن بحرست خرد
هوش مصنوعی: نتوان شمارش کرد که چه تعداد قطره در دریا وجود دارد، زیرا در مقایسه با آن دریا، هفت دریا دیگر کوچک و ناچیز هستند.
این سخن پایان ندارد ای فلان
باز رو در قصهٔ شیخ زمان
هوش مصنوعی: این حرف همچنان ادامه دارد، ای فلان، برگرد و به داستان شیخ زمان توجه کن.