بخش ۱۱۲ - جواب گفتن روبه خر را
گفت روبه صاف ما را درد نیست
لیک تخییلات وهمی خورد نیست
این همه وهم توست ای سادهدل
ورنه بر تو نه غشی دارم نه غل
از خیال زشت خود منگر به من
بر محبان از چه داری سؤ ظن
ظن نیکو بر بر اخوان صفا
گرچه آید ظاهرا زیشان جفا
این خیال و وهم بد چون شد پدید
صد هزاران یار را از هم برید
مشفقی گر کرد جور و امتحان
عقل باید که نباشد بدگمان
خاصه من بدرگ نبودم زشتاسم
آنک دیدی بد نبد بود آن طلسم
ور بدی بد آن سگالش قدرا
عفو فرمایند یاران زان خطا
عالم وهم و خیال طمع و بیم
هست رهرو را یکی سدی عظیم
نقشهای این خیال نقشبند
چون خلیلی را که که بد شد گزند
گفت هذا ربی ابراهیم راد
چونک اندر عالم وهم اوفتاد
ذکر کوکب را چنین تاویل گفت
آن کسی که گوهر تاویل سفت
عالم وهم و خیال چشمبند
آنچنان که را ز جای خویش کند
تا که هذا ربی آمد قال او
خربط و خر را چه باشد حال او
غرق گشته عقلهای چون جبال
در بحار وهم و گرداب خیال
کوهها را هست زین طوفان فضوح
کو امانی جز که در کشتی نوح
زین خیال رهزن راه یقین
گشت هفتاد و دو ملت اهل دین
مرد ایقان رست از وهم و خیال
موی ابرو را نمیگوید هلال
وآنک نور عمرش نبود سند
موی ابروی کژی راهش زند
صد هزاران کشتی با هول و سهم
تخته تخته گشته در دریای وهم
کمترین فرعون چست فیلسوف
ماه او در برج وهمی در خسوف
کس نداند روسپیزن کیست آن
وانک داند نیستش بر خود گمان
چون ترا وهم تو دارد خیرهسر
از چه گردی گرد وهم آن دگر
عاجزم من از منی خویشتن
چه نشستی پر منی تو پیش من
بیمن و مایی همیجویم به جان
تا شوم من گوی آن خوش صولجان
هر که بیمن شد همه منها خود اوست
دوست جمله شد چو خود را نیست دوست
آینه بینقش شد یابد بها
زانک شد حاکی جمله نقشها
بخش ۱۱۱ - جواب گفتن خر روباه را: گفت رو رو هین ز پیشم ای عدوبخش ۱۱۳ - حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی قدس الله سره: زاهدی در غزنی از دانش مزی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت روبه صاف ما را درد نیست
لیک تخییلات وهمی خورد نیست
هوش مصنوعی: روباه میگوید که ما درد و رنجی نداریم، اما خیالهای توهمی و خیالی وجود دارد که ما را آزار میدهد.
این همه وهم توست ای سادهدل
ورنه بر تو نه غشی دارم نه غل
هوش مصنوعی: ای دل ساده، این برداشتها و خیالاتی که در ذهنت هست، همه بر اثر توهمات خودت است. در واقع، من نسبت به تو هیچ گونه حس غش و نیرنگی ندارم.
از خیال زشت خود منگر به من
بر محبان از چه داری سؤ ظن
هوش مصنوعی: به خودت ننگر و به افکار منفیات فکر نکن، به عشاق نگاه کن و ببین که چرا چنین دیدی نسبت به من داری.
ظن نیکو بر بر اخوان صفا
گرچه آید ظاهرا زیشان جفا
هوش مصنوعی: به دیگران باید با امید و حسن ظن نگاه کرد، حتی اگر به نظر برسد که آنها به ما آسیب میزنند.
این خیال و وهم بد چون شد پدید
صد هزاران یار را از هم برید
هوش مصنوعی: این فکر و توهم بد هنگامی که ظاهر شد، باعث شد که هزاران یار از یکدیگر جدا شوند.
مشفقی گر کرد جور و امتحان
عقل باید که نباشد بدگمان
هوش مصنوعی: اگر کسی با مهربانی در حق شما سختی و آزمایشی را پیش بگیرد، عقل و درک ما باید این را به معنای بدگمانی نبیند.
خاصه من بدرگ نبودم زشتاسم
آنک دیدی بد نبد بود آن طلسم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من به خوبی ظاهر و شخصیت خود را میشناسم و نباید نگران قضاوت دیگران باشم. تو هم که این ویژگیهای من را دیدهای، متوجه شدی که نام و آوازهام ناشایست نیست و هیچ جذابیت ناپسندی در من وجود ندارد.
ور بدی بد آن سگالش قدرا
عفو فرمایند یاران زان خطا
هوش مصنوعی: اگر دوستان بخواهند، از خطای او می گذرند، حتی اگر کارش بد و ناپسند باشد.
عالم وهم و خیال طمع و بیم
هست رهرو را یکی سدی عظیم
هوش مصنوعی: عالم خیال و توهم، همانند ترس و امید، برای مسافر زندگی تبدیل به یک مانع بزرگ میشود.
نقشهای این خیال نقشبند
چون خلیلی را که که بد شد گزند
هوش مصنوعی: نقشهای این خیال، مانند هنرمندی هستند که با دست خود، از سر غفلت آسیب دیده است.
گفت هذا ربی ابراهیم راد
چونک اندر عالم وهم اوفتاد
هوش مصنوعی: میگوید: "این پروردگار من است" و ابراهیم را به خاطر این که در دنیای خیال و توهم غرق شده، مورد انتقاد قرار میدهد.
ذکر کوکب را چنین تاویل گفت
آن کسی که گوهر تاویل سفت
هوش مصنوعی: تفسیر ذکر ستاره به این صورت است که کسی که به عمق معانی و اسرار پی برده، به این معنا رسیده است.
عالم وهم و خیال چشمبند
آنچنان که را ز جای خویش کند
هوش مصنوعی: عالم خیال و توهم مانند چشمبندی است که میتواند فرد را از موقعیت واقعیاش دور کند.
تا که هذا ربی آمد قال او
خربط و خر را چه باشد حال او
هوش مصنوعی: زمانی که این شخص به من گفت که ربی است، او بهطرزی عجیب صحبت کرد و حال خر را ندیدم که چه میشود.
غرق گشته عقلهای چون جبال
در بحار وهم و گرداب خیال
هوش مصنوعی: عقلها مانند کوهها در دریاهای وهم و ناشناختگی غرق شدهاند.
کوهها را هست زین طوفان فضوح
کو امانی جز که در کشتی نوح
هوش مصنوعی: کوهها در این طوفان بیرحم، سرسخت و ریشهدار هستند. آیا جایی امن وجود دارد، جز اینکه در کشتی نوح باشیم؟
زین خیال رهزن راه یقین
گشت هفتاد و دو ملت اهل دین
هوش مصنوعی: از این تصور، راهزنان دینی به وجود آمدند که باعث شدند هفتاد و دو ملت مختلف در دین شکل بگیرند.
مرد ایقان رست از وهم و خیال
موی ابرو را نمیگوید هلال
هوش مصنوعی: مرد ایمان و یقین از توهم و خیالات رهایی یافته و به زیبایی واقعی و حقیقی مینگرد، او دیگر موی ابرو را به شکل هلال نمیبیند، بلکه میداند که چه چیز واقعی است.
وآنک نور عمرش نبود سند
موی ابروی کژی راهش زند
هوش مصنوعی: اینکه زندگیاش به اندازهی یک تار موی ابروی کج ارزش ندارد، نشاندهندهی بیثمر بودن روزگارش است.
صد هزاران کشتی با هول و سهم
تخته تخته گشته در دریای وهم
هوش مصنوعی: هزاران کشتی در دریای توهم و نگرانی به طور ناگهانی و با اضطراب غرق شدهاند.
کمترین فرعون چست فیلسوف
ماه او در برج وهمی در خسوف
هوش مصنوعی: فرعونهای کوچک هم به نوعی میتوانند دارای هوش و فلسفهای پیچیده باشند، اما در واقع در دنیای خیالات و توهمات زندگی میکنند و نور حقیقت را از دست میدهند.
کس نداند روسپیزن کیست آن
وانک داند نیستش بر خود گمان
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که روسپیزن چه کسی است، و آن کسی هم که میداند، خود را چنین نمیداند.
چون ترا وهم تو دارد خیرهسر
از چه گردی گرد وهم آن دگر
هوش مصنوعی: وقتی که ذهن تو درگیر خیالات و تصوراتش باشد، چرا باید به دور و بر خود توجه کنی و به چیزهای دیگر فکر کنی؟
عاجزم من از منی خویشتن
چه نشستی پر منی تو پیش من
هوش مصنوعی: من از خودم ناتوانم، چرا که تو در پیش من نشستهای و پر از خودی.
بیمن و مایی همیجویم به جان
تا شوم من گوی آن خوش صولجان
هوش مصنوعی: من در جستجوی خودم و وجودم هستم و با تمام وجود میکوشم تا به آن حال خوش و مطلوب برسم.
هر که بیمن شد همه منها خود اوست
دوست جمله شد چو خود را نیست دوست
هوش مصنوعی: هر کسی که از من دور شود، در حقیقت خودش را گم کرده است. وقتی کسی خود را دوست نداشته باشد، نمیتواند دیگران را نیز دوست داشته باشد.
آینه بینقش شد یابد بها
زانک شد حاکی جمله نقشها
هوش مصنوعی: آینه وقتی بینقش و تصویر باشد، ارزش خود را پیدا میکند چون میتواند تمامی نقشها و تصویرها را نشان دهد.
حاشیه ها
1401/06/06 05:09
کوروش
هر که بیمن شد همه منها خود اوست
دوست جمله شد چو خود را نیست دوست
1403/09/03 18:12
کوروش
ور بدی بد آن سگالش قدرا
عفو فرمایند یاران زان خطا
یعنی چه