گنجور

بخش ۱۱۰ - دوم بار آمدن روبه بر این خر گریخته تا باز بفریبدش

پس بیامد زود روبه سوی خر
گفت خر از چون تو یاری الحذر
ناجوامردا چه کردم من ترا
که به پیش اژدها بردی مرا
موجب کین تو با جانم چه بود
غیر خبث جوهر تو ای عنود
هم‌چو کزدم کو گزد پای فتی
نارسیده از وی او را زحمتی
یا چو دیوی کو عدوی جان ماست
نارسیده زحمتش از ما و کاست
بلک طبعا خصم جان آدمیست
از هلاک آدمی در خرمیست
از پی هر آدمی او نسکلد
خو و طبع زشت خود او کی هلد
زانک خبث ذات او بی‌موجبی
هست سوی ظلم و عدوان جاذبی
هر زمان خواند ترا تا خرگهی
که در اندازد ترا اندر چهی
که فلان جا حوض آبست و عیون
تا در اندازد به حوضت سرنگون
آدمی را با همه وحی و نظر
اندر افکند آن لعین در شور و شر
بی‌گناهی بی‌گزند سابقی
که رسد او را ز آدم ناحقی
گفت روبه آن طلسم سحر بود
که ترا در چشم آن شیری نمود
ورنه من از تو به تن مسکین‌ترم
که شب و روز اندر آنجا می‌چرم
گرنه زان گونه طلسمی ساختی
هر شکم‌خواری بدانجا تاختی
یک جهان بی‌نوا پر پیل و ارج
بی‌طلسمی کی بماندی سبز مرج
من ترا خود خواستم گفتن به درس
که چنان هولی اگر بینی مترس
لیک رفت از یاد علم آموزیت
که بدم مستغرق دلسوزیت
دیدمت در جوع کلب و بی‌نوا
می‌شتابیدم که آیی تا دوا
ورنه با تو گفتمی شرح طلسم
که آن خیالی می‌نماید نیست جسم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس بیامد زود روبه سوی خر
گفت خر از چون تو یاری الحذر
هوش مصنوعی: سپس به سرعت به سمت خر رفت و گفت: "ای خر، از تو چنین دوستی بپرheز."
ناجوامردا چه کردم من ترا
که به پیش اژدها بردی مرا
هوش مصنوعی: ای ناجوانمردان، من چه گناهی مرتکب شدم که مرا به دست اژدها سپردید؟
موجب کین تو با جانم چه بود
غیر خبث جوهر تو ای عنود
هوش مصنوعی: چه چیزی باعث دشمنی تو با من شد غیر از زشتی درونت، ای سرسخت؟
هم‌چو کزدم کو گزد پای فتی
نارسیده از وی او را زحمتی
هوش مصنوعی: اگر همچون زنبور عسل به کسی آسیب برسانی، او از تو هیچ دردی نخواهد کشید؛ زیرا تو هنوز به مرحله‌ای نرسیده‌ای که بتوانی به او زحمت و عذابی برسانی.
یا چو دیوی کو عدوی جان ماست
نارسیده زحمتش از ما و کاست
هوش مصنوعی: شاید او مانند دیوی باشد که دشمن جان ماست و ما از زحمت او هنوز آسیب ندیده‌ایم و چیزی از ما کم نشده است.
بلک طبعا خصم جان آدمیست
از هلاک آدمی در خرمیست
هوش مصنوعی: در واقع، دشمن حقیقی جان انسان، خوشبختی اوست که از آسیب دیدن او ناشی می‌شود.
از پی هر آدمی او نسکلد
خو و طبع زشت خود او کی هلد
هوش مصنوعی: هر کسی در پی خود ویژگی‌ها و خصلت‌های زشتش را به همراه دارد و نمی‌تواند آن‌ها را پنهان کند.
زانک خبث ذات او بی‌موجبی
هست سوی ظلم و عدوان جاذبی
هوش مصنوعی: زیرا طبیعت فاسد او بدون هیچ دلیل و توجیهی به سمت ظلم و ستم کشیده می‌شود.
هر زمان خواند ترا تا خرگهی
که در اندازد ترا اندر چهی
هوش مصنوعی: هر بار که صدایت را می‌شنوم، مثل این است که تو را به یک مکان مهم و ویژه دعوت می‌کنم.
که فلان جا حوض آبست و عیون
تا در اندازد به حوضت سرنگون
هوش مصنوعی: در جایی حوض آبی وجود دارد و چشمه‌ها به آن می‌ریزند، آب از حوض به پایین سرازیر می‌شود.
آدمی را با همه وحی و نظر
اندر افکند آن لعین در شور و شر
هوش مصنوعی: انسان را با وجود تمام پیام‌ها و تفکرات عمیقش، آن شیطان فریبنده در آشفتگی و بی‌نظمی فرو می‌برد.
بی‌گناهی بی‌گزند سابقی
که رسد او را ز آدم ناحقی
هوش مصنوعی: اگر کسی بی‌گناه باشد و از گذشته‌اش آسیبی به او نرسد، در واقع او در خطر نخواهد بود.
گفت روبه آن طلسم سحر بود
که ترا در چشم آن شیری نمود
هوش مصنوعی: گفت: روباه به آن جادوگر سحرآمیز بود که تو را در چشم آن شیر نشان داد.
ورنه من از تو به تن مسکین‌ترم
که شب و روز اندر آنجا می‌چرم
هوش مصنوعی: اگر نمی‌بودی، من از تو بی‌نوا‌ترم، چون همیشه در غم و اندوه زندگی می‌کنم.
گرنه زان گونه طلسمی ساختی
هر شکم‌خواری بدانجا تاختی
هوش مصنوعی: اگر چنین جادویی بسازی، هر کسی که به شکم‌خواری و طمع‌کاری شهرت دارد، به آنجا هجوم خواهد آورد.
یک جهان بی‌نوا پر پیل و ارج
بی‌طلسمی کی بماندی سبز مرج
هوش مصنوعی: در یک دنیای بی‌پناه و درختان بلند و ارزشمند، آیا بدون جادو و افسون، گیاهان و سبزه‌ها باقی می‌مانند؟
من ترا خود خواستم گفتن به درس
که چنان هولی اگر بینی مترس
هوش مصنوعی: من تو را خواستم تا درسی به تو بدهم؛ اگر چنین هول و وحشتی را ببینی، نترس.
لیک رفت از یاد علم آموزیت
که بدم مستغرق دلسوزیت
هوش مصنوعی: اما یادگیری تو از یاد رفت، زیرا که من در حال غرق شدن در دل‌سوزیت بودم.
دیدمت در جوع کلب و بی‌نوا
می‌شتابیدم که آیی تا دوا
هوش مصنوعی: من تو را در حالی دیدم که گرسنه و بی‌پنا‌ه بودی و برای کمک به تو عجله می‌کردم.
ورنه با تو گفتمی شرح طلسم
که آن خیالی می‌نماید نیست جسم
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواستم با تو دربارهٔ طلسم و معانی‌اش صحبت کنم، به تو می‌گفتم که آنچه می‌بینی تنها یک خیال است و وجود واقعی ندارد.