بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
گمانم در بیت 15 مصرع دوم قافیه " حسیب " باشد و نه "حساب"
در تصحیح بدیعالزمان فروزانفر «آخور» درج شده است، نه «آخر».
بی تمییز لغت زیبایی است برابر indiscriminate است به فارسی لغت بازشناس را برایش داریم و کارواژه اش می شود بازشناختن برای نمونه آدم بی تمییزی است می شود آدم بازشناسنده ای نیست !
درست است شمسا و در انگلیسی هم چنانچه می دانید لغت دشواری است و متن را برازنده و فاخر می کند مثلا she is sexually indiscriminate بجای اینکه بگوییم she is whore !
شمسا من از دست این ابزارک نیمه هوشمند که مرا کاغه و نادان می نمایاند کلافه ام ! یک a را جا انداخت باز !
u mean a wore is the one who can not realize what is sexually right and what is wrong ??
interesting ! new attitude
sorry : whore
سلام اقای حمیدرضا گوهری گرامی
بحر وجدانی نه بحر وحدانی
بحر وحدانی ست جفت و زوج نیست
گوهر و ماهیش غیر موج نیست
ای محال و ای محال اشراک او
دور از آن دریا و موج پاک او
نیست اندر بحر شرک و پیچ پیچ
لیک با احول چه گویم هیچ هیچ
همانگونه که فرمودید در بیت :
یا از ان دریا که موجش گوهر است ...
درباره دریایی سخن می گویید که یکپارچگی در جنس دارد . شاید درباره ذات خداوند سخن میگوید که بسیط و غیر قابل تجزیه است .
برخی بر این باورند که از انجایی که خداوند ما را هم از جنس خود افریده ما چنین یکپارچگی در درون خود احساس می کنیم و ادراک ما از ان زندگی که در درونمان است بسیط است . این را شاید ذهن بنامیم شاید روح شاید ادراک ...
ولی ناگفته نماند بهنگام بیماری روح با اختلالات روحی این یکپارچگی اسیب می بیند . مثلا فرد مبتلا به اسکیزوفرنی یا یک فرد ریاکار این یگانگی را در درونش احساس نمی کند . در ان سوی طیف یک انسان خود اگاه جسم و روحش هم با هم یکپارچه هستند مثلا اگر باور دارد که سیگار مضر است بدنش هم به سوی ان حرکت نمی کند .
در سطوح بالاتر انسانها با افراد خانواده و بعد هموطنان سپس نوع بشر و در نهایت کل کائنات یکپارچه می شوند که زاییده اندیشه وحدت وجود است .
پیش من اوازت اواز خداست
عاشق از معشوق حاشا کی جداست
سلام آقای امین کیخای گرامی
جایتان در گنجور بسیار خالیست .
دانستن ریشه و معنای دقیق واژگان از دیدگاه چون شمایی براستی یاریگر رشد فرهنگ و دانش و داناییست .
امروز شدیدا تحت تاثیر معنای واژه تمییز بودم و اینکه چه مفهوم گسترده ای دارد !
تمییز به معنای قوه جدا کردن چیز های ظاهرا مشابه است .
معادل انگلیسی آن distinct یا distinguish بوده و discriminate به معنای تبعیض و indiscriminate به معنای فاقد تبعیض یا یکسره می باشد .
اینجا گویی مولانا از ترسی پنهان در اعماق وجود مردم سخن می گوید . هراسانند که خر گیران فاقد قوه تشخیص خر از آدمی هستند و چه بسا صاحب خر را به جای خر برند چون ظاهرا هر دو از جنس گوشت و خون و هر دو پستاندار و شبیه هستند .
که مولانا در پاسخ چه زیبا نوید میدهد :
نیست شاه شهر ما بیهوده گیر
هست تمییزش سمیعست و بصیر
شیخ شبستر نیز معادل این واژه را با واژه ناشناس می آورد :
نشان ناشناسی ناسپاسیست
شناسایی حق در حق شناسیست
یعنی نشانه بی تمییزی و ببخشید بی شعوری ناسپاس بودن است . یعنی آدم ناسپاس تفاوت بین یک لطف و یک وظیفه و یک ستم و ... را به آسانی تشخیص نمی دهد . از اینرو ناسپاس است . چرا که در نمی یابد چه تفاوت عظیمی میان مهر انسان ها و بی مهری انسانها یا چه تفاوتی میان لطف داوطلبانه و خود جوش یک انسان و تلاش دومی برای جبران لطف اولی است . این روزها می اندیشم دانایی همین است . درک شباهت ها در چیزهای ظاهرا متفاوت و فهم تفاوت ها در پدیده های ظاهرا مشابه .
مثالی جالب به ذهنم رسید .
بارها از آدمیان شنیده ایم که از دیگران گله دارند که من برای فلانی چنین و چنان کرده ام . به او لطف کرده ام . ولی او قدر ناشناس بوده یا پاسخ مرا با بدی داده یا جبران نکرده است !!!!
پرسش من از این افراد این است که اگر شما آن خوبی ها را در انتظار پاسخی از آن سو انجام دادید فکر نمی کنید که این اصلا لطف نبوده بلکه یک داد و ستد غیر علمی بوده است ؟
شما معامله ای انجام دادید بدون تنظیم یک قرارداد شفاف و طرف معامله تان یا نمیداند که شما معامله کردید یا خود را به نادانی میزند . این همان فقدان قوه تمییز بین لطف و معامله است .
گفت بس (جدند) و گرم اندر گرفت
گر خرم گیرند هم نبود شگفت
معنی جدند چیست
جدند
یعنی بس جدی اند در امر بگیر بگیر!
جدی و گرم!
آنقدر جوگیر شده اند که ممکن است صاحب خر را به جای خر برند!
معلوم است هیجانات قوه تمییز را دچار خلل می کند!
نویسنده جان
یعنی مصمم و جدی هستند
مگر خ ر حرف بدی است که فیلتر گنجور بدان حساس است؟!
این اشعار خود پر از واژه خ ر هستند، چطور می شود درباره شان حاشیه نوشت بدون ذکر واژه خ ر؟؟
به یاد دارم دوست متدینی هر وقت می خواست در سخنش بگوید سگ با کلی شرم و حیا عذرخواهی و طلب عفو می کرد!!
اگر به زبان آوردن نامش آن همه مایه شرمساری باشد آفرینشش چقدر شرم آور باید باشد؟!
بسیار زیبا و موجب تامل و اندیشه.
نردبان پنهان شعاع روح انسان های برتر از ماست که اویختن در آن ره توشه سرعت سیر صعودی ما می تواند باشد. یا کاری از جانب ما- مثلا دست مهر بر سر یتیمی کشیدن یا کسی را از اقلیم اندیشه ای ناسپید بیرون بردن- که موجب انعکاس لبخند آن ارواح متعالی گردد و نردبان های پنهان رخ نموده و به کارپردازی مشغول شوند.
از حیث پیشینه ادبی هم اگر این خاطر فاتر به خطا نرفته باشد این حکایت را قبل از ملای رومی، حکیم انوری(قدس الله سرهما) تقریبا یک قرن و چند ده سال قبل از وی، در قطعه ای آورده که: خ.ر گیر می کند سلطان...
و الله المستعان
استاد روفیای دانا
جسارتا این شاگرد را گمان آن است که آن دو حیطه از هم جدا بوده و اینکه شخصی در خود حین به کاربردن برخی الفاظ، به غش و ریسه بیفتد با مقوله افرینش ربط خاصی ندارد. چه اندازه ادم های نیم نفس و بلند روح را دیده ام که هنگام سخن گفتن و تدریس، بسیاری الفاظ از جمله همین واژه خ/ر را به کار نمی برده و به نظرم نظر به جایگاه معنوی افراد این استعمالات فرق می کند و در پاره ای موارد ادب تکلم اقتضای فرار از استعمال این دست واژگان را دارد یا دست کم استعمال آنها همراه با اعتذار. البته محدث نادان، کار پاکان را مگیر از خود قیاس...
با احترام و اعتذار
یاعلی
قطعه مرحوم انوری:
روبهی میدوید از غم جان
روبه دیگرش بدید چنان
گفت: خیرست بازگوی خبرگ
گفت: خر گیر میکند سلطان
گفت: تو خر نه یی چه میترسی؟
گفت: آری ولیک آدمیان
میندانند و فرق مینکنند
خر و روباهشان بود یکسان
زان همی ترسم ای برادر، من
که چو خر برنهندمان پالان....
البته انوری از جهت نقد اجتماعی این حکایت را می اورد. به خصوص با رویکرد خاص سلاجقه در مقولات خلافت و اشعری گری و رواج بازار تهمت های دینی و سیاسی علیه اسماعیلیه و شیعیان و حتی بعضا معتزله. اما مولوی چنانکه عادتش است انتهای جوی آب داستان را به ملکوت ربط می دهد.
این هم سرچشمه این شعر!
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۲ - در شکایت اهل زمان/
در کلاس دستور زبان برای مقایسۀ دو ریشۀ خر و خور دچار مشکل می شوم و نمی دانم صلاح هست واژۀ خر (برای ساخت مصدر خریدن) را بر زبان بیاورم یا نه.
پرواضح است هیچ شخصی هرچقدر هم احمق ونادان ویا عجول و جدی باشد انسان را به جای خر نمیگیرد....اینجا خر به مفهوم نادانِ ذاتیست!!! یعنی کسیکه همچون خر قابل هدایت و آموزش نیست گرچه در صورت, انسان است....شاید مولانا پس از تحولاتی که شمس در وی بوجود آورد مورد طعنه و آزار مردمان عادی قرار داشته کسانیکه که این تعییرات برایشان قابل قبول نبود واز وی وعظ و خطابه طلب میکردند.و مولانا را به ستوه میاوردند.....
کاش گنجور جلوی هوش مصنوعی را بگیره واقعا این ابیات را نمیتونه هوش مصنوعی درک و ترجمه کنه
این باعث میشه ادبیات ما نابود بشه
موافقان شما کم نیستند؛
لطفا با مدیر گنجور تماس بگیرید و دلایل خود را بگویید. ایمیل تماس با گنجور