گنجور

بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانه‌ای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر می‌گیرند به سخره گفت مبارک خر می‌گیرند تو خر نیستی چه می‌ترسی گفت خر به جد می‌گیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند

آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت
زرد رو و لب کبود و رنگ ریخت
صاحب خانه بگفتش خیر هست
که همی لرزد ترا چون پیر دست
واقعه چونست چون بگریختی
رنگ رخساره چنین چون ریختی
گفت بهر سخرهٔ شاه حرون
خر همی‌گیرند امروز از برون
گفت می‌گیرند کو خر جان عم
چون نه‌ای خر رو ترا زین چیست غم
گفت بس جدند و گرم اندر گرفت
گر خرم گیرند هم نبود شگفت
بهر خرگیری بر آوردند دست
جدجد تمییز هم برخاستست
چونک بی‌تمییزیان‌مان سرورند
صاحب خر را به جای خر برند
نیست شاه شهر ما بیهوده گیر
هست تمییزش سمیعست و بصیر
آدمی باش و ز خرگیران مترس
خر نه‌ای ای عیسی دوران مترس
چرخ چارم هم ز نور تو پرست
حاش لله که مقامت آخرست
تو ز چرخ و اختران هم برتری
گرچه بهر مصلحت در آخری
میر آخر دیگر و خر دیگرست
نه هر آنک اندر آخر شد خرست
چه در افتادیم در دنبال خر
از گلستان گوی و از گلهای تر
از انار و از ترنج و شاخ سیب
وز شراب و شاهدان بی‌حسیب
یا از آن دریا که موجش گوهرست
گوهرش گوینده و بیناورست
یا از آن مرغان که گل‌چین می‌کنند
بیضه‌ها زرین و سیمین می‌کنند
یا از آن بازان که کبکان پرورند
هم نگون اشکم هم استان می‌پرند
نردبانهاییست پنهان در جهان
پایه پایه تا عنان آسمان
هر گره را نردبانی دیگرست
هر روش را آسمانی دیگرست
هر یکی از حال دیگر بی‌خبر
ملک با پهنا و بی‌پایان و سر
این در آن حیران که او از چیست خوش
وآن درین خیره که حیرت چیستش
صحن ارض الله واسع آمده
هر درختی از زمینی سر زده
بر درختان شکر گویان برگ و شاخ
که زهی ملک و زهی عرصهٔ فراخ
بلبلان گرد شکوفهٔ پر گره
که از آنچ می‌خوری ما را بده
این سخن پایان ندارد کن رجوع
سوی آن روباه و شیر و سقم و جوع

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت
زرد رو و لب کبود و رنگ ریخت
هوش مصنوعی: شخصی در خانه‌ای پنهان می‌شود، چهره‌اش زرد و لب‌هایش کبود است و رنگش پریده به نظر می‌رسد.
صاحب خانه بگفتش خیر هست
که همی لرزد ترا چون پیر دست
هوش مصنوعی: صاحب‌خانه به او گفت که خوب است که تو به خاطر پیری و ضعف، احساس لرزش می‌کنی.
واقعه چونست چون بگریختی
رنگ رخساره چنین چون ریختی
هوش مصنوعی: چگونه است این حادثه، وقتی که تو از آن دور شدی و رنگ چهره‌ات چنین به هم ریخته است؟
گفت بهر سخرهٔ شاه حرون
خر همی‌گیرند امروز از برون
هوش مصنوعی: امروز با وجود اینکه از شدت فشار و سختی‌ها احتمالاً می‌توانند به سخره‌ها و مسخره‌ها بپردازند، اما هنوز هم از چالش‌ها و مشکلات قدردانی می‌شود.
گفت می‌گیرند کو خر جان عم
چون نه‌ای خر رو ترا زین چیست غم
گفت خر را میگیرند تو که خر نیستی چرا غمگین و ناراحتی ؟
گفت بس جدند و گرم اندر گرفت
گر خرم گیرند هم نبود شگفت
گفت در کار خود خیلی جدی هستند اگر به جای خر‌ من را هم بگیرند جای تعجب ندارد 
بهر خرگیری بر آوردند دست
جدجد تمییز هم برخاستست
هوش مصنوعی: با هدف جلب توجه و بهبود کیفیت، تلاش و کوشش جدی انجام شده است.
چونک بی‌تمییزیان‌مان سرورند
صاحب خر را به جای خر برند
هوش مصنوعی: وقتی کسانی که تمییز و فهم درستی ندارند، پیشوایان و سروران مردم می‌شوند، عده‌ای از آن‌ها به جای خر، خود شخص صاحب خر را به جای او می‌برند.
نیست شاه شهر ما بیهوده گیر
هست تمییزش سمیعست و بصیر
هوش مصنوعی: در شهر ما پادشاهی نیست که بی‌جهت به او دل ببندیم؛ زیرا او به خوبی می‌بیند و می‌شنود.
آدمی باش و ز خرگیران مترس
خر نه‌ای ای عیسی دوران مترس
هوش مصنوعی: انسانیت را در خود پرورش بده و از افرادی که تنها به ظاهر می‌پردازند نترس؛ تو مانند عیسی زمان، از چنینی ناپسندهایی نترس.
چرخ چارم هم ز نور تو پرست
حاش لله که مقامت آخرست
هوش مصنوعی: چرخ چهارم نیز از نور تو بهره‌مند است، وای بر من که تو جایگاهی بی‌نظیر داری.
تو ز چرخ و اختران هم برتری
گرچه بهر مصلحت در آخری
هوش مصنوعی: تو از چرخ و ستاره‌ها هم بالاتر هستی، هرچند به خاطر مصلحت، در آخر قرار داری.
میر آخر دیگر و خر دیگرست
نه هر آنک اندر آخر شد خرست
هوش مصنوعی: در پایان راه، آنچه که به نظر می‌رسد ممکن است واقعیت نداشته باشد. تنها به این دلیل که کسی در انتها به نتیجه‌ای رسیده، به این معنی نیست که او بهترین یا تنها گزینه است.
چه در افتادیم در دنبال خر
از گلستان گوی و از گلهای تر
هوش مصنوعی: ما در پی خر در گلستان افتاده‌ایم، از او بگو و از گل‌های تازه.
از انار و از ترنج و شاخ سیب
وز شراب و شاهدان بی‌حسیب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌ها و لذت‌های طبیعت و دلنشینی‌های زندگی می‌پردازد. به خصوص به میوه‌هایی مانند انار و ترنج و شاخ سیب اشاره می‌کند که هر کدام نمادی از طراوت و طعم خوش هستند. همچنین از شراب و زیبایی‌های فراموش‌نشدنی زندگی یاد می‌کند که به نظر می‌رسد در کنار این میوه‌ها قرار دارند و به جذابیت و شگفتی این دنیای رنگارنگ افزوده‌اند.
یا از آن دریا که موجش گوهرست
گوهرش گوینده و بیناورست
هوش مصنوعی: یا از آن دریا که موج‌هایش نگین و گوهر دارد، گوهرش را کسی به زبان می‌آورد و کسی هم می‌بیند.
یا از آن مرغان که گل‌چین می‌کنند
بیضه‌ها زرین و سیمین می‌کنند
هوش مصنوعی: یا از آن پرندگان که تخم‌های طلایی و نقره‌ای را جمع‌آوری می‌کنند.
یا از آن بازان که کبکان پرورند
هم نگون اشکم هم استان می‌پرند
هوش مصنوعی: یا از آن پرندگان بزرگی که کبک‌ها را تربیت می‌کنند، اشک من هم به سرنوشت آن‌ها دچار است و هم نوشیدنی من از آن‌ها متاثر است.
نردبانهاییست پنهان در جهان
پایه پایه تا عنان آسمان
هوش مصنوعی: در این جهان نردبان‌هایی وجود دارند که به طور پنهانی قرار گرفته‌اند و هر کدام از این نردبان‌ها به نقطه‌ای از آسمان متصل می‌شود.
هر گره را نردبانی دیگرست
هر روش را آسمانی دیگرست
هوش مصنوعی: هر مسأله و چالش یک راه حل خاص و منحصر به فرد دارد. هر روش و شیوه‌ای برای رسیدن به هدف، فضایی متفاوت و بی‌نظیر را ارائه می‌دهد.
هر یکی از حال دیگر بی‌خبر
ملک با پهنا و بی‌پایان و سر
هوش مصنوعی: هر کسی از حال دیگری بی‌خبر است، مانند یک ملک که در فضایی وسیع و بی‌پایان و عمیق به سر می‌برد.
این در آن حیران که او از چیست خوش
وآن درین خیره که حیرت چیستش
هوش مصنوعی: این شخص در فکر و حیرت است که خوشحالی او به چه چیزی بستگی دارد و فرد دیگر در شگفتی است که این حیرت چیست.
صحن ارض الله واسع آمده
هر درختی از زمینی سر زده
هوش مصنوعی: زمین خدا وسیع است و هر درختی از خاکی روییده است.
بر درختان شکر گویان برگ و شاخ
که زهی ملک و زهی عرصهٔ فراخ
هوش مصنوعی: روی درختان شیرین، برگ‌ها و شاخه‌ها در حال صحبت و شادی هستند که این بهشت و این زمین وسیع، زیبایی خاصی دارد.
بلبلان گرد شکوفهٔ پر گره
که از آنچ می‌خوری ما را بده
هوش مصنوعی: بلبلان دور شکوفه‌هایی که پر از غنچه و گره هستند، در حال پروازند. از آنچه تو می‌چشید، ما را بهره‌مند کن.
این سخن پایان ندارد کن رجوع
سوی آن روباه و شیر و سقم و جوع
هوش مصنوعی: این گفته پایانی ندارد، به آن روباه، شیر، بیماری و گرسنگی دوباره مراجعه کن.

حاشیه ها

1391/08/30 01:10
علی

گمانم در بیت 15 مصرع دوم قافیه " حسیب " باشد و نه "حساب"

1392/10/18 23:01
نارون

در تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر «آخور» درج شده است، نه «آخر».

1392/10/19 12:01
امین کیخا

بی تمییز لغت زیبایی است برابر indiscriminate است به فارسی لغت بازشناس را برایش داریم و کارواژه اش می شود بازشناختن برای نمونه آدم بی تمییزی است می شود آدم بازشناسنده ای نیست !

1392/10/19 21:01
امین کیخا

درست است شمسا و در انگلیسی هم چنانچه می دانید لغت دشواری است و متن را برازنده و فاخر می کند مثلا she is sexually indiscriminate بجای اینکه بگوییم she is whore !

1392/10/19 21:01
امین کیخا

شمسا من از دست این ابزارک نیمه هوشمند که مرا کاغه و نادان می نمایاند کلافه ام ! یک a را جا انداخت باز !

1394/03/22 01:05
روفیا

u mean a wore is the one who can not realize what is sexually right and what is wrong ??
interesting ! new attitude

1394/03/22 15:05
روفیا

sorry : whore

1394/03/22 16:05
روفیا

سلام اقای حمیدرضا گوهری گرامی
بحر وجدانی نه بحر وحدانی
بحر وحدانی ست جفت و زوج نیست
گوهر و ماهیش غیر موج نیست
ای محال و ای محال اشراک او
دور از آن دریا و موج پاک او
نیست اندر بحر شرک و پیچ پیچ
لیک با احول چه گویم هیچ هیچ
همانگونه که فرمودید در بیت :
یا از ان دریا که موجش گوهر است ...
درباره دریایی سخن می گویید که یکپارچگی در جنس دارد . شاید درباره ذات خداوند سخن میگوید که بسیط و غیر قابل تجزیه است .
برخی بر این باورند که از انجایی که خداوند ما را هم از جنس خود افریده ما چنین یکپارچگی در درون خود احساس می کنیم و ادراک ما از ان زندگی که در درونمان است بسیط است . این را شاید ذهن بنامیم شاید روح شاید ادراک ...
ولی ناگفته نماند بهنگام بیماری روح با اختلالات روحی این یکپارچگی اسیب می بیند . مثلا فرد مبتلا به اسکیزوفرنی یا یک فرد ریاکار این یگانگی را در درونش احساس نمی کند . در ان سوی طیف یک انسان خود اگاه جسم و روحش هم با هم یکپارچه هستند مثلا اگر باور دارد که سیگار مضر است بدنش هم به سوی ان حرکت نمی کند .
در سطوح بالاتر انسانها با افراد خانواده و بعد هموطنان سپس نوع بشر و در نهایت کل کائنات یکپارچه می شوند که زاییده اندیشه وحدت وجود است .
پیش من اوازت اواز خداست
عاشق از معشوق حاشا کی جداست

1394/04/08 19:07
روفیا

سلام آقای امین کیخای گرامی
جایتان در گنجور بسیار خالیست .
دانستن ریشه و معنای دقیق واژگان از دیدگاه چون شمایی براستی یاریگر رشد فرهنگ و دانش و داناییست .
امروز شدیدا تحت تاثیر معنای واژه تمییز بودم و اینکه چه مفهوم گسترده ای دارد !
تمییز به معنای قوه جدا کردن چیز های ظاهرا مشابه است .
معادل انگلیسی آن distinct یا distinguish بوده و discriminate به معنای تبعیض و indiscriminate به معنای فاقد تبعیض یا یکسره می باشد .
اینجا گویی مولانا از ترسی پنهان در اعماق وجود مردم سخن می گوید . هراسانند که خر گیران فاقد قوه تشخیص خر از آدمی هستند و چه بسا صاحب خر را به جای خر برند چون ظاهرا هر دو از جنس گوشت و خون و هر دو پستاندار و شبیه هستند .
که مولانا در پاسخ چه زیبا نوید میدهد :
نیست شاه شهر ما بیهوده گیر
هست تمییزش سمیعست و بصیر
شیخ شبستر نیز معادل این واژه را با واژه ناشناس می آورد :
نشان ناشناسی ناسپاسیست
شناسایی حق در حق شناسیست
یعنی نشانه بی تمییزی و ببخشید بی شعوری ناسپاس بودن است . یعنی آدم ناسپاس تفاوت بین یک لطف و یک وظیفه و یک ستم و ... را به آسانی تشخیص نمی دهد . از اینرو ناسپاس است . چرا که در نمی یابد چه تفاوت عظیمی میان مهر انسان ها و بی مهری انسانها یا چه تفاوتی میان لطف داوطلبانه و خود جوش یک انسان و تلاش دومی برای جبران لطف اولی است . این روزها می اندیشم دانایی همین است . درک شباهت ها در چیزهای ظاهرا متفاوت و فهم تفاوت ها در پدیده های ظاهرا مشابه .

1394/04/08 19:07
روفیا

مثالی جالب به ذهنم رسید .
بارها از آدمیان شنیده ایم که از دیگران گله دارند که من برای فلانی چنین و چنان کرده ام . به او لطف کرده ام . ولی او قدر ناشناس بوده یا پاسخ مرا با بدی داده یا جبران نکرده است !!!!
پرسش من از این افراد این است که اگر شما آن خوبی ها را در انتظار پاسخی از آن سو انجام دادید فکر نمی کنید که این اصلا لطف نبوده بلکه یک داد و ستد غیر علمی بوده است ؟
شما معامله ای انجام دادید بدون تنظیم یک قرارداد شفاف و طرف معامله تان یا نمیداند که شما معامله کردید یا خود را به نادانی میزند . این همان فقدان قوه تمییز بین لطف و معامله است .

1396/06/27 12:08

گفت بس (جدند) و گرم اندر گرفت
گر خرم گیرند هم نبود شگفت
معنی جدند چیست

1396/06/27 13:08

جدند

1396/06/27 18:08
روفیا

یعنی بس جدی اند در امر بگیر بگیر!
جدی و گرم!
آنقدر جوگیر شده اند که ممکن است صاحب خر را به جای خر برند!
معلوم است هیجانات قوه تمییز را دچار خلل می کند!

1396/06/27 22:08
حسین ۱

نویسنده جان
یعنی مصمم و جدی هستند

1396/06/28 00:08
روفیا

مگر خ ر حرف بدی است که فیلتر گنجور بدان حساس است؟!
این اشعار خود پر از واژه خ ر هستند، چطور می شود درباره شان حاشیه نوشت بدون ذکر واژه خ ر؟؟
به یاد دارم دوست متدینی هر وقت می خواست در سخنش بگوید سگ با کلی شرم و حیا عذرخواهی و طلب عفو می کرد!!
اگر به زبان آوردن نامش آن همه مایه شرمساری باشد آفرینشش چقدر شرم آور باید باشد؟!

1396/08/18 02:11
محدث

بسیار زیبا و موجب تامل و اندیشه.
نردبان پنهان شعاع روح انسان های برتر از ماست که اویختن در آن ره توشه سرعت سیر صعودی ما می تواند باشد. یا کاری از جانب ما- مثلا دست مهر بر سر یتیمی کشیدن یا کسی را از اقلیم اندیشه ای ناسپید بیرون بردن- که موجب انعکاس لبخند آن ارواح متعالی گردد و نردبان های پنهان رخ نموده و به کارپردازی مشغول شوند.
از حیث پیشینه ادبی هم اگر این خاطر فاتر به خطا نرفته باشد این حکایت را قبل از ملای رومی، حکیم انوری(قدس الله سرهما) تقریبا یک قرن و چند ده سال قبل از وی، در قطعه ای آورده که: خ.ر گیر می کند سلطان...
و الله المستعان

1396/08/18 02:11
محدث

استاد روفیای دانا
جسارتا این شاگرد را گمان آن است که آن دو حیطه از هم جدا بوده و اینکه شخصی در خود حین به کاربردن برخی الفاظ، به غش و ریسه بیفتد با مقوله افرینش ربط خاصی ندارد. چه اندازه ادم های نیم نفس و بلند روح را دیده ام که هنگام سخن گفتن و تدریس، بسیاری الفاظ از جمله همین واژه خ/ر را به کار نمی برده و به نظرم نظر به جایگاه معنوی افراد این استعمالات فرق می کند و در پاره ای موارد ادب تکلم اقتضای فرار از استعمال این دست واژگان را دارد یا دست کم استعمال آنها همراه با اعتذار. البته محدث نادان، کار پاکان را مگیر از خود قیاس...
با احترام و اعتذار
یاعلی

1396/08/18 02:11
محدث

قطعه مرحوم انوری:
روبهی می‌دوید از غم جان
روبه دیگرش بدید چنان
گفت: خیرست بازگوی خبرگ
گفت: خر گیر می‌کند سلطان
گفت: تو خر نه یی چه می‌ترسی؟
گفت: آری ولیک آدمیان
می‌ندانند و فرق می‌نکنند
خر و روباهشان بود یکسان
زان همی ترسم ای برادر، من
که چو خر برنهندمان پالان....
البته انوری از جهت نقد اجتماعی این حکایت را می اورد. به خصوص با رویکرد خاص سلاجقه در مقولات خلافت و اشعری گری و رواج بازار تهمت های دینی و سیاسی علیه اسماعیلیه و شیعیان و حتی بعضا معتزله. اما مولوی چنانکه عادتش است انتهای جوی آب داستان را به ملکوت ربط می دهد.

1396/09/02 19:12
مانی. الف

در کلاس دستور زبان برای مقایسۀ دو ریشۀ خر و خور دچار مشکل می شوم و نمی دانم صلاح هست واژۀ خر (برای ساخت مصدر خریدن) را بر زبان بیاورم یا نه.

1399/06/13 11:09
محمد

پرواضح است هیچ شخصی هرچقدر هم احمق ونادان ویا عجول و جدی باشد انسان را به جای خر نمیگیرد....اینجا خر به مفهوم نادانِ ذاتیست!!! یعنی کسیکه همچون خر قابل هدایت و آموزش نیست گرچه در صورت, انسان است....شاید مولانا پس از تحولاتی که شمس در وی بوجود آورد مورد طعنه و آزار مردمان عادی قرار داشته کسانیکه که این تعییرات برایشان قابل قبول نبود واز وی وعظ و خطابه طلب میکردند.و مولانا را به ستوه میاوردند.....

1404/02/18 22:05
فریبا نصیرآبادی

کاش گنجور جلوی هوش مصنوعی را بگیره واقعا این ابیات را نمیتونه هوش مصنوعی درک و ترجمه کنه 

این باعث میشه ادبیات ما نابود بشه 

1404/02/19 01:05
فرهود

موافقان شما کم نیستند؛ 

لطفا با مدیر گنجور تماس بگیرید و دلایل خود را بگویید. ایمیل تماس با گنجور