گنجور

بخش ۱۰۶ - غالب شدن حیلهٔ روباه بر استعصام و تعفف خر و کشیدن روبه خر را سوی شیر به بیشه

روبه اندر حیله پای خود فشرد
ریش خر بگرفت و آن خر را ببرد
مطرب آن خانقه کو تا که تفت
دف زند که خر برفت و خر برفت
چونک خرگوشی برد شیری به چاه
چون نیارد روبهی خر تا گیاه
گوش را بر بند و افسونها مخور
جز فسون آن ولی دادگر
آن فسون خوشتر از حلوای او
آنک صد حلواست خاک پای او
خنبهای خسروانی پر ز می
مایه برده از می لبهای وی
عاشق می باشد آن جان بعید
کو می لبهای لعلش را ندید
آب شیرین چون نبیند مرغ کور
چون نگردد گرد چشمهٔ آب شور
موسی جان سینه را سینا کند
طوطیان کور را بینا کند
خسرو شیرین جان نوبت زدست
لاجرم در شهر قند ارزان شدست
یوسفان غیب لشکر می‌کشند
تنگهای قند و شکر می‌کشند
اشتران مصر را رو سوی ما
بشنوید ای طوطیان بانگ درا
شهر ما فردا پر از شکر شود
شکر ارزانست ارزان‌تر شود
در شکر غلطید ای حلواییان
هم‌چو طوطی کوری صفراییان
نیشکر کوبید کار اینست و بس
جان بر افشانید یار اینست و بس
نقل بر نقلست و می بر می هلا
بر مناره رو بزن بانگ صلا
سرکهٔ نه ساله شیرین می‌شود
سنگ و مرمر لعل و زرین می‌شود
آفتاب اندر فلک دستک‌زنان
ذره‌ها چون عاشقان بازی‌کنان
چشمها مخمور شد از سبزه‌زار
گل شکوفه می‌کند بر شاخسار
چشم دولت سحر مطلق می‌کند
روح شد منصور انا الحق می‌زند
گر خری را می‌برد روبه ز سر
گو ببر تو خر مباش و غم مخور
بخش ۱۰۵ - حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکمش بشکافم لوطی بر سر او آمد شد می‌کرد و می‌گفت الحمدلله کی من بد نمی‌اندیشم با تو «بیت من بیت نیست اقلیمست هزل من هزل نیست تعلیمست» ان الله لایستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها ای فما فوقها فی تغییر النفوس بالانکار ان ما ذا اراد الله بهذا مثلا و آنگه جواب می‌فرماید کی این خواستم یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا کی هر فتنه‌ای هم‌چون میزانست بسیاران ازو سرخ‌رو شوند و بسیاران بی‌مراد شوند و لو تاملت فیه قلیلا وجدت من نتایجه الشریفة کثیرا: کنده‌ای را لوطیی در خانه بردبخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانه‌ای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر می‌گیرند به سخره گفت مبارک خر می‌گیرند تو خر نیستی چه می‌ترسی گفت خر به جد می‌گیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند: آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روبه اندر حیله پای خود فشرد
ریش خر بگرفت و آن خر را ببرد
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که شخصی دقت و هوشیاری خود را به کار می‌گیرد و با تدبیر و ترفند، در شرایط دشوار بر مشکلات فائق می‌آید. او کنترل و قدرت خود را در دست می‌گیرد و بر اوضاع مسلط می‌شود. مثالی از یک خر که نمایانگر بی‌نظمی یا مشکل است، به کار گرفته شده که با تلاشی مناسب، شخص توانسته آن را تحت کنترل درآورد.
مطرب آن خانقه کو تا که تفت
دف زند که خر برفت و خر برفت
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به نبودن سازنده‌ای دارد که در زمانی شاد و سرزنده، با موسیقی‌اش دل‌ها را شاد کند. در واقع، به نوعی دلتنگی از فقدان شادابی و سرزندگی است. زمانی که شادی و خوشی از بین رفته، باید به یاد لحظات خوب بود و خواستار بازگشت آنها.
چونک خرگوشی برد شیری به چاه
چون نیارد روبهی خر تا گیاه
هوش مصنوعی: زمانی که خرگوشی شیری را به چاه برد، روباهی نمی‌تواند به جستجوی غذا برود، زیرا گیاهی در دسترس نیست.
گوش را بر بند و افسونها مخور
جز فسون آن ولی دادگر
هوش مصنوعی: گوش خود را ببند و به وسوسه‌ها گوش نکن، جز به فریب آن ولی دادگر.
آن فسون خوشتر از حلوای او
آنک صد حلواست خاک پای او
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جذابیت چیزی اشاره دارد که به مراتب بیشتر از خودِ آن چیز ارزشمند است. در واقع، زیبایی و فریبندگی آن موضوع به قدری است که حتی به چیزهای شیرین و خوشمزه‌ای مانند حلوا هم تسلط دارد. به نوعی، ارزش و زیبایی آن چیز به حدی بالاست که تمام لذت‌ها و خوشی‌های دیگر در مقایسه با آن کم‌رنگ می‌شود.
خنبهای خسروانی پر ز می
مایه برده از می لبهای وی
هوش مصنوعی: لب‌های خسرو مانند گلابی سرخ و شیرین است که از آن می و نوشیدنی خوشمزه‌ای گرفته شده است.
عاشق می باشد آن جان بعید
کو می لبهای لعلش را ندید
هوش مصنوعی: عاشق کسی است که در زندگی‌اش، آن فرد خاصی وجود دارد که لب‌های سرخ او را هرگز ندیده است.
آب شیرین چون نبیند مرغ کور
چون نگردد گرد چشمهٔ آب شور
هوش مصنوعی: مرغی که بینایی ندارد، هرگز نمی‌تواند آب شیرین را ببیند، و به همین دلیل به چشمهٔ آب شور نزدیک نمی‌شود.
موسی جان سینه را سینا کند
طوطیان کور را بینا کند
هوش مصنوعی: موسی، که نماینده‌ی حکمت و کمال است، جان و دل را زنده می‌کند و طوطی‌های نادان را به دانش و بینش هدایت می‌کند.
خسرو شیرین جان نوبت زدست
لاجرم در شهر قند ارزان شدست
هوش مصنوعی: خسرو شیرین، به خاطر عشقش، باعث شده که در شهر قیمت قند کاهش یابد.
یوسفان غیب لشکر می‌کشند
تنگهای قند و شکر می‌کشند
هوش مصنوعی: افراد خوش‌نفس و محبوب، به مانند یوسف، به دور هم جمع می‌شوند و در کنار هم لذت می‌برند و از شیرینی‌های زندگی بهره‌مند می‌شوند.
اشتران مصر را رو سوی ما
بشنوید ای طوطیان بانگ درا
هوش مصنوعی: ای طوطی‌های زیبا، توجه کنید که شتران مصر به سمت ما می‌آیند و صدای زنگ در را می‌شنوید.
شهر ما فردا پر از شکر شود
شکر ارزانست ارزان‌تر شود
هوش مصنوعی: فردا در شهر ما نعمت‌ها و خوشی‌ها فراوان خواهد شد و قیمت شکر نیز پایین‌تر از قبل می‌آید.
در شکر غلطید ای حلواییان
هم‌چو طوطی کوری صفراییان
هوش مصنوعی: ای کسانی که شکرین زندگی می‌کنید، مانند طوطی‌های کوری که در قفس هستند و فقط به رخدادهای اطراف خود توجه می‌کنند، در لذت‌ها غرق شده‌اید.
نیشکر کوبید کار اینست و بس
جان بر افشانید یار اینست و بس
هوش مصنوعی: کار نیشکر کوبی فقط همین است و هیچ چیز دیگری، محبوب نیز جان خود را برای این کار می‌افشاند و تنها همین است.
نقل بر نقلست و می بر می هلا
بر مناره رو بزن بانگ صلا
هوش مصنوعی: نقل به نقل دیگری منتقل می‌شود و شراب بر شراب افزوده می‌شود، ای بلندمرتبه بر فراز مناره، بانگ فراخوان بزن.
سرکهٔ نه ساله شیرین می‌شود
سنگ و مرمر لعل و زرین می‌شود
هوش مصنوعی: سرکه‌ای که نه سال نگهداری شده باشد، شیرین می‌شود و سنگ و مرمر به مانند لعل و طلا زیبا و باارزش می‌شوند.
آفتاب اندر فلک دستک‌زنان
ذره‌ها چون عاشقان بازی‌کنان
هوش مصنوعی: خورشید در آسمان به وسیله‌ی ذراتی که مانند عاشقان بازی می‌کنند، به زمین می‌تابد و جلوه‌گری می‌کند.
چشمها مخمور شد از سبزه‌زار
گل شکوفه می‌کند بر شاخسار
هوش مصنوعی: چشم‌ها از زیبایی چمن‌زار و گل‌ها مست و شاداب شده است و گل‌ها بر شاخه‌ها شکوفه می‌دهند.
چشم دولت سحر مطلق می‌کند
روح شد منصور انا الحق می‌زند
هوش مصنوعی: چشم‌های خوش‌شانس صبحگاهان روح را زنده می‌کند و مانند منصور، حقیقت را با صراحت بیان می‌کند.
گر خری را می‌برد روبه ز سر
گو ببر تو خر مباش و غم مخور
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال بردن خر به سمت جایی است، به او بگو که تو خودت را نبر و نگران نباش.

حاشیه ها

1393/06/26 20:08
محسن خادمی

این مصرع/غزل غزل شمارهٔ 782./ «خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد» قرابت دارد با این بیت:
شهر ما فردا پر از شکّر شود
شکّر ارزانست ارزان‌تر شود

1402/10/30 15:12
خمش

یک بیت بعد ازین بیت جا مانده که در شرح مثنوی گولپینارلی خوندم : 

یک ترش در شهر ما اکنون نماند 

چونکه شیرین خسروان را برنشاند 

1403/05/21 23:08
راشد ظاهر rashidahmadzahir@gmail.com

3 بیت آخر بعد از بیت ها 20 نیست. کلا 24 هست.